خرید تلفنی کتاب
66496923
66499105
09360355401
ارسال رایگان/ سراسر ایران
توضیحات بیشتر در اینجا
هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نويسنده اين وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نميگذارد
استفاده از عناصر اسطوره اى و توجه به جادو به عنوان مناسك آيينى انسانهاى پيش ازتاريخ، يكى از ويژگى هاى بارز نهفته در درون كتاب هرى پاتر است. «يوسف عليخانى» نويسنده در تحليل اين نكته با اشاره به استفاده از عنصر جادو در ديگر آثارى از اين دست و مقايسه آن با جادوى نهفته در هرى پاتر چنين مى گويد: «وقتى به تاريخ داستانهاى افسانه اى و جادويى نگاه مى كنيم متوجه مى شويم كه پيش از هرى پاتر نمونه هاى ديگرى از اين دست وجود داشته است. داستانهاى هزار ويك شب، سيندرلا و يا آليس در سرزمين عجايب از جمله اين كتابهاست. اما به نظر من توجه به هرى پاتر و استقبال بى سابقه از آن به دلايل ديگرى باز مى گردد.» وى مى افزايد:« به گمانم اينكه يك كودك يتيم به نام هرى پاتر با يك عينك مخصوص قادر به انجام كارهاى مشكل است، براى خوانندگان ايجاد جذابيت مى كند. چرا كه انسان در طول تاريخ نشان داده كه خيلى دوست دارد مشكلاتش به شكلى ساده و جادويى حل شود.» وى در تشريح عوامل ديگر به شجاعت شخصيت اصلى اين داستان اشاره كرده و مى گويد: «شجاعت هرى پاتر در رويارويى با مشكلات يكى ديگر از عوامل موفقيت اين شخصيت داستانى است. اين شجاعت در كنار ميل به شهرت و برانگيختن احترام ديگران، همه از عوامل موفقيت اين كتاب اند
عليخانى در ادامه مى افزايد: «تمامى كودكان فكر مى كنند كه خانواده هايشان آنها را نمى فهمند، بنابراين با علاقه به شخصيت افسانه اى و قهرمان هرى پاتر جذب مى شوند ودوست دارند همانند او قهرمان شوند تا توجه ديگران را به خود جلب كنند.» از سوى ديگر وى تأكيد مى كند: «همه ما دوست داريم خير بر شر پيروز شود واز آنجا كه موضوع اغلب داستانهاى كودك و نوجوان پيروزى خير بر شر است، هر بار كه هرى پاتر بر آدم بدها پيروز مى شود، اقبال به خواندن خود را دوچندان مى كند.» رولينگ در تمامى اين موارد براى بيان عقايد دوطرف ماجرا، به ساختارهاى اسطوره اى و استفاده از عناصر جادويى پايبند مى ماند. «فتح الله بى نياز» توجه به اين عناصر را از منظر روانشناسى مورد بحث قرار داده و مى گويد: «يونگ معتقد است كه اسطوره ها به دوره ما انتقال پيدا كرده اند به اين معنى كه در درون هر يك از ما به زندگى خود ادامه مى دهند. فرويد البته اين نكته را قبول ندارد و آن را نشانه يك بيمارى مى داند. با اين حال به اعتقاد يونگ اين يكى از نشانه هاى انسان مدرن است. به نظر من كسانى چون «يونگ» و حتى «فريزر» توجه ما را به اين نكته جلب مى كنندكه بشر امروز حتى مدرن ترين افراد، گرايش ناخودآگاهى به جادو و قصه هاى شاه پريان دارد. وقتى ما براساس اين گزارش ناخودآگاه به متنى دست پيدا مى كنيم كه از چنين عناصرى استفاده كرده به سمت آن كشش پيدا مى كنيم. به نظر من اين يك نوع هم حسى است. به اين معنا كه اسطوره براى بسيارى از ما سرگرم كننده است
رولينگ براى تأثيرگذارى بيشتر بر مخاطب خويش علاوه بر توجه به جادو به عنوان يك عنصر سرگرم كننده از عناصر آشناى ديگر نيز بهره گرفته است. يوسف عليخانى در مورد اين عناصر مى گويد: «نكته مهم ديگر توجه به ساخت پليسى اين كتابهاست. تمامى كودكان و نوجوانان از داستانهاى جنايى و پليسى لذت مى برند. رولينگ نيز با آگاهى از اين نكته از اين اسلوب استفاده كرده و توانسته به خوبى هرى پاترش را محبوب سازد.» ...ادامه
روزنامه خاطرات عينالسلطنه کتاب مهم و جالبي است. ده جلد با مشخصات زير: قهرمان ميرزا عينالسلطنه، روزنامه خاطرات عينالسلطنه، بهکوشش مسعود سالور و ايرج افشار، تهران: انتشارات اساطير، ده جلد، 1374-1380.
قهرمان ميرزا عينالسلطنه دوّمين فرزند ذکور عبدالصمد ميرزا عزالدوله (فرزند محمد شاه قاجار و برادر ناصرالدينشاه) و نياي خاندان سالور است. او در 10 ذيقعده 1288 ق. برابر با اوّل بهمن 1250 ش. به دنيا آمد و در 9 مهر 1324 ش. در تهران فوت کرد. آنچه عينالسلطنه را از ديگر اعضاي خاندان قاجار متمايز ميکند ذوق عجيب او به نگارش خاطرات است. آن هم نه از آن نوع که معمولاً ما مينويسيم بلکه توصيف دقيق بسياري از جزئيات آن هم در يک دوره طولاني 65 ساله. او از يازده سالگي خاطرهنويسي را شروع کرد و تا يک ماه پيش از فوت ادامه داد. در نتيجه، اين يادداشتها، که به همت پسرش، آقاي مسعود سالور، و با همکاري آقاي ايرج افشار منتشر شده، دائرةالمعارفي ارزشمند از تاريخ ايران، از دوره ناصري تا اوائل سلطنت محمدرضا شاه، را تشکيل داده است. خاطرات عينالسلطنه يکي از مفيدترين منابعي است که تاکنون ديدهام. تصوّر ميکنم حضور آن در کتابخانههاي شخصي ايرانيان از واجبات باشد. اميدوارم که آقايان سالور و افشار هر چه زودتر فهرست اعلام کتاب را نيز به عنوان جلد يازدهم منتشر کنند...ادامه
روزنامه خاطرات عين السلطنه: روزگار نيابت سلطنت عضدالملك قاجار
عين السلطنه هنگام نگارش اين بخش از كتاب كه مشتمل بر وقايع روزانه ايران در روزگار نيابت سلطنت «عضدالملك قاجار» است، در ناحيه «الموت» اقامت داشته، از اين رو، افزون بر شرح وقايع ياد شده از آداب و رسوم مردم حوالي «الموت» نيز سخن گفته است. كتاب با تصاويري از رجال سياسي دوره قاجار و مشروطه، نيز پاره اي اسناد و مكاتبات همراه است.
مجمل رشوند تاليف: محمد علي خان رشوند
تصحيح: منوچهر ستوده، عنايت الله مجيدی
نشر آينه ميراث
۴۱۶ صفحه
چاپ اول ۱۳۷۶
نويسنده اين كتاب در زمان سه پادشاه زمان قاجار مي زيسته و با مسايل سياسي، اجتماعي و ديواني به خوبي آشنا بوده و در اين كتاب به وضع و شيوه زندگي ايل رشوند، چگونگي تربيت و تجهيز سپاهيان، تشريح جغرافياي محلي، رفتار حكام و شاهزادگان و ... پرداخته است. اين اثر حاوي اطلاعات سودمند درباره ديگر طوايف، خاندان ها، ايلات پراكنده در اين ناحيه و گزارش هاي بسيار ارزشمند از نواحي اطراف رودبار الموت و احوال سياسي و ديني آن روزگار قزوين است.
از او در اين كتاب، كه در واقع خاطرات زندگي ديواني وخانوادگي اوست، به وضع و شيوه زندگي ايل رشوند، چگونگي تربيت و تجهيز سپاهيان، تشريح جغرافياي محلي، نوع محصولات، ماليات و مصارف آن، رفتار حكام و شاهزادگان با رعايا، موضوع پيشكشي و تعارف هاي معمول دوران قاجار، ذكر بعضي بيماري ها و راه درمان آن ها، اعياد و مراسم مردمي و شركت سوار نظام ايلات قزوين در جنگ هرات مي پردازد...ادامه
عقاب آشيان
جغرافياي طبيعي و تاريخي الموت
ايرج كاظمي وركي
نشر ايرانگردان
دويست و هفتاد و دو صفحه به همراه نقشه و عكس
چاپ اول 1383
اين كتاب در پنج فصل به بيان جغرافياي الموت‘ جمعيت‘ كشاورزي و منابع طبيعي‘ دامداري و پروش دام و صنايع و معادن مي پردازد. نويسنده در بخش هايي از اين كتاب نكاتي را مورد توجه قرار مي دهد كه پيش از او كمتر به اين شكل مستند به آن ها توجه شده است. به عنوان مثال وقتي درباره مراغيان الموت صحبت مي شود وي از مشاهدات و شنيده هاي خود سخن مي گويد يا در عكس آخر كتاب ورود اولين ماشين به الموت را به نقل از خود ذكر كرده كه شاگرد شوفر اين ماشين بوده است.
نقش آفرين: الموت
عطاء الله تدين
اين كتاب پژوهشي است درباره زندگي‘ اقدامات و انديشه هاي حسن صباح‘ رهبر و موسس فرقه اسماعليلان ايران و نيز اوضاع و احوال سياسي و اجتماعي آن زمان. كتاب در شانزده فصل فراهم آمده كه عناوين برخي از آن ها از اين قرار است: اعترافات بازسپيد الموت‘ سيري در پاسخ نامه حسن صباح به ملكشاه‘ جان باختگان اسماعيلي‘ خيام و غزالي‘ بحثي كوتاه درباره شيوه تبليغات باطنيان‘ خلقيات سلجوقيان دشمن اسماعيليان‘ فعاليت هاي زيرزميني اسماعيليان در كرمان‘ نفوذ اسماعيليان در قلب شهرهاي بزرگ‘ تصفيه خونين در الموت‘ قيامت در الموت و بازتاب جهاني قيام الموت.
خداوند الموت:حسن صباح
khodavand e alamoot
نويسنده : پل آمير
مترجم : ذبيح الله منصوری
ناشر :
8-07-6718-964 : ISBN
تعداد صفحه : 684
قطع : وزيری(گالينگور
در اين کتاب, داستان زندگانی حسن صباح(وفات518 ه.ق)- موسس طريقه باطنی- با اشاره به حکومت اسماعيليان و نيز شرح اوضاع و احوال ايران در آن زمان بازگو می شود.به تصريح مترجم:نهضت حسن صباح فقط يک نهضت مذهبی نبوده,او می خواسته ايران را از زيرسلطه خلفای عباسی يا حکومت های وابسته به خلافت برهاند. حسن صباح در اواخر قرن پنجم هجری, اساس حکومت اسماعيليه را بنا نهاد و پس از آن تا مدت دو قرن جانشينان او در مناطق خاصی از ايران و عمدتا در قلعه های مستحکم خود, حکومت هايی محلی و محدود داشتند. شيوه قتل دشمنان سياسی و اعتقادی اسماعيليان به دست فدائيان اين فرقه يکی از نکات مهم تاريخ اسماعيليه است. تعدادی از سرفصل ها و مطالب کتاب از اين قرار است:"داروفروشان الموت","موسی نيشابوری در قلعه طبس","کيش باطنی الموت چگونه به وجود آمد؟","خواجه نظام الملک","مقدمه روز رستگاری به عقيده باطنی ها","روز قيامت يا قيامه القيامه","باطنی ها در قومس","بهشت مصنوعی","خواجه نظام الملک چگونه کشته شد؟","کشتار در اصفهان","بيماری حسن صباح","زمينه سوءقصد کردن به حسن صباح","آخرين ساعات عمر خداوند الموت"و "مرگ حسن صباح".
عزيز و نگار
بازخوانی يک عشقنامه
يوسف عليخانی
نشر ققنوس۱۳۸۱
چاپ اول
بي ترديد زماني كه محمدعلي گركاني شاعر در سال 1330 شمسي نسخه اي دست نويس از داستان عاميانه عزيز و نگار را به شركت نسبي كانون كتاب ناصر خسرو پيشنهاد مي داد كه اگر چاپش كنيد،فروش خوبي خواهد داشت،نه نويسنده اش را مي شناخت و نه مي دانست اين داستان چند صد سال پيش در مناطقي كه مردم به گويش تاتي سخن مي گويند، رواج داشته است؛ چرا كه كتاب بدون كوچك ترين اشاره اي به نويسنده يا سابقه داستان در قطع جيبي و به ارزش ده ريال به چاپ رسيد. طي مدت كوتاهي تجديد چاپ شد و به سرعت در زمره داستان هاي عاميانه اي چون عزيز و غزال ،يوسف و زليخا،خسرو و شيرين، ليلي و مجنون،امير ارسلان و ملك
جمشيد و غيره قرار گرفت.... ادامه
قدم بخير مادربزرگ من بود
مجموعه داستان
يوسف عليخانی
نشر افق - ۱۳۸۲ - چاپ اول
قدم بخير مادر بزرگ من بود مجموعه 12 داستان كوتاه است كه در فضاي وهم زده روستايي به نام ميلك مي گذرد.سه داستان از مجموعه قدم بخير مادر بزرگ من بود پيش از اين برنده ي جايزه ويژه شانزدهمين جشنواره بين المللي روستا و داستان هاي برگزيده مسابقه داستان كوتاه صادق هدايت شده اند. اين مجموعه داستان توسط نشر افق منتشر شده است....ادامه
به دنبال حسن صباح
داستان زندگی خداوند الموت
يوسف عليخانی
نشر ققنوس
زيرچاپ
نويسنده در اين کتاب داستان زندگی حسن صباح را از کودکی تا زمان مرگ به شيوه داستانی در دوازده فصل نوشته که در پايان هر فصلَخواننده با اطلاعات تاريخی درباره هر فصل نيز آشنا می شود. اين کتاب به زودی منتشر می شود
به دنبال قصه های مردم رودبار و الموت
کتاب اول: الموت پايين
زوارک و روستاهای اطراف
گردآوری: يوسف عليخانی و افشين نادری
زير نظر پروژه الموت
اين کتاب جلد اول از مجموعه هفت جلدی به دنبال قصه های مردم رودبار و الموت است که به وسيله يوسف عليخانی و افشين نادری در حال گردآوری است. مرحله اول اين پروژه به اتمام رسيده و مرحله دوم در حال انجام است. مجموعه داستان های بخش اول با عنوان قصه های زوارک و روستاهای اطراف در ۴۰۰ صفحه به زودی منتشر خواهد شد... ادامه
Labels: book-youssef-alikhani, milek, roudbar_alamout
لينك هاي مرتبط
كريمي راد، وزير دادگستري، بعد از ظهر امروز در يك سانحه رانندگي کشته شد
یک الموتی هم در دولت داشتیم که ... خدا بیامرزدش
Labels: roudbar_alamout
شده بود جماعت را بنشانم و داستان بلندی بخوانم که خواندنش نزديک به يک ساعت طول می کشيد مثل خواندن متن اوليه داستان بلند و قابيل هم بود يا راحت راحت، اما هيچ وقت نشده بود بنشينم و دو ساعت بی وقفه به يک رمان گوش کنم.ديشب قاسم کشکولی درست ساعت يازده و چهل دقيق شروع به خواندن رمان نامه اش کرد و ساعت يک و چهل دقيقه بامداد تمامش کرد. ما هم نشسته بوديم و به رمانش گوش می کرديم.رمان نامش رمان نامه است و درباره کارمند بانکی که می خواهد رمانی بنويسد اما با مشکلات کاری و اداری و نداشتن مرخصی و ... اين موضوع مکافاتی شده برای روايت رمان قاسم کشکولی.رمان نامه با وجود اين که از نوع داستان های امروزی و به اصطلاح پسمدرن بود اما جالب بود برايم که اصلا در اين دو ساعت دچار ملال نشدم از گوش دادنش. اين رمان آدم را ياد اگر شبی از شب های زمستان مسافری نوشته ايتالو کالوينو می اندازد اما رمان نامه قاسم کشکولی بسيار خوشخوان و ايرانی است.به گمان من رمان نامه در ستايش نوشتن، داستان، زن ايرانی و در نکوهش جامعه اداری، سانسور و فضای حاج سعيدی نوشته شده است. راوی قاسم کشکولی است که نويسنده است و کارمند بانک. قصد دارد رمانی بنويسد که شاهکار باشد اما او در نهايت تنها با نوشتن واگويه ها و فضای اطرافش، موفق به نوشتن داستان زندگی خودش می شود.بسياری از داستان های امروزی و يا به اصطلاح دوستان پيشرو! پسمدرن و پر از پشتک شيوه های گوناگون بيانی و فرمی بازی است. رمان نامه نيز با اين شيوه ها نوشته شده و خواننده ( يا ما که ديشب شنونده بوديم ) مدام با شيوه های مختلف بيان مثل شعر، نمايشنامه، فيلمنامه و ... روبه رو می شود اما برايم ( به عنوان يک شنونده لااقل ) جالب بود که اين فرم ها از قالب رمان بيرون نزده بود و شايد اگر اين ها به اين طريق نمی آمدند رمان نامه چيزی کم داشت.ديشب بعد از خواندن رمان نامه به قاسم کشکولی گفتم نوشتن با چنين فرمی و چنين موضوعی قاعدتا دچار بی وحدتی در موضوع می شود ( يا لااقل چيزهايی که ما از نويسنده های ايرانی خوانده ايم دچار اين سرنوشت شده اند ) اما قوت اصلی رمان نامه در داشتن وحدت موضوع است و اين که خواننده دچار سردرگمی نمی شود. چيز ديگری که به او گفتم تنها گمگشتی اول رمان نامه باعث شده نويسنده - قاسم کشکولی خيلی پر حرفی کند يا به عبارتی بيش از آن که بنويسد حرف می زند.
***
قاسم كشكولي از چاپ ”رماننامه“ منصرف شد «ديگر اثري چاپ نميكنم و تمام انرژيام را براي مبارزه با سانسور خواهم گذاشت»
قاسم كشكولي از انتشار كتاب «رماننامه» خود به دليل سانسورهاي زيادي كه اعمال شده است، منصرف شد. اين داستاننويس در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: در مرحله اول كه 13 مورد حذفي داشتم، سه ماه پيش همه را حذف كرده و دوباره پس از اصلاحات خواسته شده به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فرستادم، زيرا قصدم اين بود كه كتاب منتشر شود. معمولا پس از اصلاح حذفيات، يك هفته بعد پاسخ ميدهند؛ اما كتاب سه ماه ديگر در وزارت ارشاد ماند و در دور دوم بررسي طوماري را نوشتهاند كه بايد آنها را هم حذف كنم. بنابراين از چاپ آن منصرف شدهام. از اين به بعد تصميم گرفتهام در ايران ديگر چيزي چاپ نكنم و تمام انرژيام را براي مبارزه با سانسور خواهم گذاشت.
***
قاسم کشکولی را نمی شناختم مجموعه داستانش زن در پياده رو راه می رود را سال ۸۰ خواندم تجربه هايش برايم ملموس و دوست داشتنی بود بعد رمان ناهيد را خواندم. بسيار دوست داشتم او را ببينم اما می گفتند آدم خاصی است و مراقبش باش. نمی دانستم منظورشان چيست تا اين که گفتگويی کرده بود با روزنامه ايران، وقتی اين گفتگو را خواندم خوب يادم هست غروب بود شماره اش را از محسن فرجی گرفتم و به کشکولی زنگ زدم سوء تفاهمی پيش آمد که باعث شد هرگز ديگر سراغش را نگيرم. گذشت تا سال قبل در جلسه داستان خوانی منيرو در يلدا ديدمش. همراه حجت بداغی بود و عليرضا بهنام. مجموعه داستانم را به او دادم. اين ارتباط از ساعت هشت صبح فردا شروع شد و بسيار در اين مدت از او آموخته ام.
كارگاهها، نويسنده گلخانه اي پرورش مي دهندگفت و گوی روزنامه ايران با قاسم کشکولی
قاسم كشكولي» از نويسندگان جواني است كه طي دهه هفتاد، با ارائه داستان هاي كوتاه و داراي رويكردهاي نو خود را به خوانندگان ادبيات داستاني شناساند. انتشار مجموعه «زن در پياده رو راه مي رود» با استقبال منتقدان مواجه شد و در خارج از كشور نيز ، مورد استقبال ايرانيان مقيم غربت قرار گرفت، رمان «ناهيد» در ۱۳۷۹ منتشر شد و رمان بعدي وي ـ «بازي» ـ در دست انتشار است. او به ميني ماليسم معتقد، و در عين حال در پي دستيابي به فضايي بومي و در عين حال شخصي ست... ادامه
***
قاسم کشکولی آدم عجيبی است می گويند بسيار مهربان است گاهی و گاهی بسيار... اين را که می نويسم می گويند چون من تنها دو بار در عمرم او را ديده ام و باقی آشنايی من با او محدود می شود به گفتگوهای تلفنی مان. حرف هايش بسيار دلنشين است و پيداست خوب زندگی کرده است. خوب خوانده است و خوب درک کرده است مقوله داستان و داستان نويسی را.
قاسم كشكولي: صحنههاي اروتيك را نبايد از كل اثر منتزع كرد اگر در گذشته سانسور داشتيم، ”هزارويك شب“ شكل نميگرفت
يك داستاننويس معتقد است: هر متن، قانون خود را خلق ميكند، زماني كه براي صحنههايي قانون بگذاريم، مرگ ادبيات را اعلام كردهايم. قاسم كشكولي در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تصريح كرد: نبايد به صحنههاي اروتيك به شكل انتزاعي نگريست و آن را از كل اثر منتزع كرد، اگر اين كار را انجام دهيم، مستهجن ميشود، اما در كل ساختمان اثر مسلمن مستهجن نخواهد بود. وي بهترين مثال حضور صحنههاي اروتيك را در سوره حضرت يوسف (ع) دانست و گفت: در اين سوره ميخوانيم كه زليخا پيراهن يوسف (ع) را چنگ زده و ميدرد، اگر قرار بود اين صحنه را حذف كرد چيزي از اين داستان نميماند. به قول هوشنگ گلشيري اگر بخواهيم داستان سوره يوسف را بنويسيم، وزارت ارشاد صحنههايي از آن را حذف ميكند كه در آن صورت چيزي از داستان نخواهيم داشت. اگر به آن انتزاعي نگاه كنيم، باز چيزي نداريم و همه چيز مشكي است ... ادامه
قاسم كشكولي: با احقاق حقوق زن در ادبيات از آن بيگاري كشيدهايم دستهبندي ميان ادبيات زنانه و مردانه توسط خود فمنيستها بهوجود آمده است
يك داستاننويس معتقد است: ادبيات خط كشي برنميتابد كه مثلا ادبيات فمنيستي جدا باشد؛ با اين كار به خود و هستي زن نگاه تحقيرآميزي كردهايم و زن را به عنوان جنس دوم پذيرفتهايم.قاسم كشكولي در گفت و گو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) عنوان كرد: دستهبندي ميان ادبيات زنانه و مردانه توسط خود فمنيستها به وجود آمده است. شايد كه فمنيسم به اين سازماندهي به صورت امروزي نيازي نداشته باشد؛ خط كشي بين دو جنس نبايد به صورت واكنشي در برابر هستي مردانه تلقي شود ... ادامه
دو داستان از قاسم کشکولی
نشان خانوادگی
صبحانه مان را خورده بوديم و تازه به رختخواب رفته بوديم که صدايی بيدارمان کرد و وقتی سرمان را از پتو بيرون کشيديم هر دومان به وضوح ديديم که شخصی روی طاقچه بيرونی تنها پنجره اتاق مان که روی ديوار مشرف به خيابان تعبيه شده نشسته و تقلا می کند پنجره را از پشت باز کند. از ديدن او در حال کار کردن در آن ارتفاع ترس برم داشت که نکند خدای نکرده از آن بالا سقوط کند با اين فکر تازه کشفم شد معماری که اين خانه را ساخته چه آدم بلند پروازی بوده است چون پنجره را ... ادامه
سرنوشت زنی که از دنده چپ متولد شد
حجم اتاق اندازه مويههاي زن نيست كه صدا از لاي بلور عبور ميكند و از كنار كلاغي كه بر روي آنتن نشسته ميگذرد و در آسمان خاكستري پخش ميشود. قار قار قار.كبودي گوشه چشمش را اندكي ميمالد، اما سياهي لجاجت ميكند و در سطح پوست پخش نميشود. نوميد از آينه، دستي به شكم آماسيدهاش ميكشد.«آه.»كيف مشكي جيرش را برميدارد، روي شانهاش مياندازد، و چادر رنگ كلاغياش را به سر ميكشد و از در بيرون ميرود.«ميدونم از نو برميگردي، بدبخت!»در به شدت صدا ميكند و ... ادامه
ghasemkashkoli@yahoo.com
***
گفت و گو با پل استر، نويسنده آمريكايىقرار بود ديگر داستان ننويسم
ديويد كاپنترجمه: سيامك محى الدين بناب
پل استر در فوريه ۱۹۴۷ در نيويورك به دنيا آمد. او عاشق سفر است و تاكنون به بسيارى از كشورها از جمله ايتاليا، فرانسه و اسپانيا سفر كرده است. او فارغ التحصيل رشته ادبيات تطبيقى است. اين نويسنده همزمان با ترجمه آثارش در ايران به عنوان يك نويسنده پست مدرن به خواننده ايرانى معرفى شد. كشور آخرين مه، ارواح، هيولا، شب پيشگويى و سه گانه نيويورك از آثار او است. در گفت و گويى كه مى خوانيد پل استر در كمال صميميت به شرح فعاليت هايش در حوزه ادبيات، شعر و داستان نويسى و زندگى شخصى اش پرداخته است.... ادامه
Labels: ghasem-kashkooli
مردی در حاشیه
شهرام رحیمیان
نشر باران
چاپ اول، 2005 سوئد
شابک: 9-96-88297-91
طرح جلد: امیر صورتگر
http://www.baran.st
info@baran.st
مجموعه داستان «مردی در حاشیه» نوشته ی شهرام رحیمیان توسط نشر «باران» منتشر شد.
این کتاب، سه داستان کوتاه «مردی در حاشیه»، «بویی که سرهنگ را دلباخته کرد» و «زنی برای کشتن و دوست داشتن» را در برگرفته است.
دو داستان نخست این کتاب، همچون کتاب اول این نویسنده، «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» (که در سال 1380 روانه بازار کتاب شده بود) از طنزی تلخ برخوردار است.
فضای هر سه داستان این مجموعه، در خیابانی قدیمی بهنام «عزیزآباد» شکل گرفته است. در داستان «مردی در حاشیه» با آقای قریشی، ساکن متین و موقر خیابان عزیزآباد و ناظم مدرسهای در همین خیابان روبهرو میشویم که در 44 سالگی هنوز تنها زندگی میکند و در تمام این سالها رازی را با خود حفظ کرده است. این راز در نیمه شب یک جمعهی کسالتبار عریان میشود: «چه کسی فکر می کرد که آقای قریشی بعضی شب ها لباس زنانه میپوشد؟ یا خودش را هفت قلم آرايش میكند؟ یا كلاه گيس به سرش میگذارد؟ یا كفش پاشنه بلند میپوشد؟ و یا از همه مهمتر، روى ميز شام، در پرتو شاعرانهی شمع، براى مرد رویاهایش قاشق و چنگال و ليوان میچیند و صدايش را نازك میكند و میگويد: «بفرمايين! اينو به خاطر گل روی شما پختم. محض خاطرتون، كه میدونین چقدر برام عزيزه!»
در داستان دوم این کتاب یعنی «بویی که سرهنگ را دلباخته کرد»، زنان ساکن خیابان عزیزآباد، تصمیم میگیرند زنی زیبا و روسپیای که به تازگی ساکن آن خیابان شده را از محلهی خود بیرون کنند تا مبادا شوهران و برادران و پسرانشان در دام او بیافتند. آنها به جناب سرهنگ بازنشسته، یعنی آقای محمودی مراجعه میکنند که «مرد محترمی با جبروت و صلابت و نجابت و وقار و پرهیزکاری» او در آن خیابان نداشتند. آنها از او میخواهند تا نزد خانم پولی برود و پادرمیانی کند. اما در صفحهی 71 از زبان آرایشگر محل که دارد با مشتری خود حرف میزند میخوانیم: « حالا سرتونو بیارین پایین تا بتونم موهای پشت گردنتونو ماشین کنم. آهان، همین طور پایین نگه دارین. داشتم میگفتم كه باعث و بانیش زنای ناقصالعقل این خیابون بودن. آقا، از این زنا هر چی بگین برمی آد. حتا بدبخت كردن سرهنگ پر و بال ریختهی بازنشسته ای كه روزگاری نمی ذاشته لات و لوتا و جنده ها تو این خیابون نطق بكشن. بیچاره نمرد نمرد تا مزهی جنده بازی اومد زیر دندونای مصنوعیش. یه روز اومد نشست اینجا، روی همین صندلی كه شما الان روش نشستین. خواستم مثل همیشه موهاشو كوتاه كنم كه گفت: «نه، چتریمو نگهدار! فقط دور سرمو کوتاه کن. ته ریشمم بتراش و صورتمو دو تیغه كن.» منو می گی، داشتم شاخ در می آوردم. الان پونزده ساله من تو این محل سلمونی دارم. بیست سالم بابام سلمونی این خیابون بوده، اما از اون موقع كه سرهنگ بازنشسته شده بود ندیده بودم ته ریششو بزنه و موهای جلو سرشو بلند کنه.»
در داستان «زنی برای کشتن و دوست داشتن»، مرد مسنی به نام علی که از شب زفاف خود به دلیل کشتن نو عروسش –اکرم- به مدت 40 سال در زندان بوده، پس از رهایی، یکراست به محلهی قدیمی خود میرود تا گذشتهاش را بکاود. اکرم، زمانی دوست صمیمی احترام، خواهر علی (خیاط زبردست و زیبای محل) بوده است. در بخشی از داستان، مادر مرد به او میگوید: «این دختره خاطر خواه احترامه. بهشم گفته عاشقشه. گفته اگه شوهر کنی یا تورو میکشم یا خودمو. دیوونهی
دیوونهست. این همه دختر خوشگل تو این خیابون ریخته که آرزو دارن شوهری مثل تو داشته باشن. این اکرم اکبیری آخه آدمه که تو با این سر و شکلت که همه خاطرتو میخوان، واسش موس موس می کنی و آیندهی خودتو بی خود و بی جهت به باد می دی؟ چرا خودتو اسباب خندهی مردم میکنی؟»
در همان صفحه داستان میخوانیم: احترام می گفت: مرده شور ریختشو ببرن. اومده به من می گه بیا از این خیابون لعنتی فرار کنیم بریم توی جنگلا یا کوهها با هم زندگی کنیم. مثل زن و شوهرا!»
این کتاب در 125 صفحه منتشر شده است.
به نقل از ايران امروز
Labels: shahram-rahimian
وقتی تب بسته شدن روزنامه انتخاب بالا گرفت دنبال بهانه گشتم که خداحافظی بکنم با روزنامه ای که چهار سال در آنجا بودم و تمام دوستانم از آنجا بود و کار را از آنجا ياد گرفته بودم و ... استعفا دادم و خدانگهدار. به دعوت مجيد رضاييان - مدير تحريريه از اول تاکنون جام جم - راهی اين روزنامه شدم که داشت دو سال قبل با تيراژی بالا - به گفته همه تيراژ اول مملکت - می تاخت. قرار شد من بشوم مترجم عربی گروه فرهنگ و هنر. شدم و به صفحات لايی هم مطلب می دادم تا اين که راضيه تجار را که رد کردند گفتند تو صفحه ادبيات را به کمک محمدرضا رستمی دربيار. گفتم نه اما نمی دانم چه جذبه ای داشت حرف های علی معزی، دبير گروه فرهنگ و هنر که قبول کردم، اما و اگر هم نياوردم و گفتم خب اگر آنی نشد که بايد و اگر قرار بود خيلی چيزها سربرسد چکار کنم؟ با خودم گفتم قيدش را می زنم و می مانم همچنان مترجم عربی. شروع کردم به گفتگو گرفتن و صفحه بستن و مطلب جمع کردن. شنبه ها صفحه ادبيات ايران. دوشنبه ها صفحه ادبيات جهان. چهارشنبه صفحه مقاله و گزارش و معرفی کتاب. صفحات خوبی شد و حالا خوشحالم که ۶۳ صفحه خوب درآوردم. با هر کی هم گفتگو می کرديم مخالفتی نمی شد، سر گفتگو با ابوتراب خسروی و چند نفر ديگر من تشويقی گرفتم اما سال ۸۲ را که رد کرديم و افتاديم به ۸۳ ، چوب ها افتاد به کار و چرخ ما از کار افتاد.خواهش کردم بمانم عربی ام را ادامه دهم. گفتند نه ... نماندم.هشت ماه و اندی بعد وقتی از همه جا نااميد شدم علی معزی دعوتم کرد که برگردم و بروم جام جم آنلاين. برگشتم چون سابقه کاری چهار ساله در گروه ماهواره انتخاب و مترجمی عربی و ياد گرفتن با مکافات اين زبان را نمی خواستم از بين ببرم و با خودم فکر کردم نوشتن درباره ادبيات در اين مملکت، سرانجام خوشی ندارد.همه اين ها را نوشتم که برسم به اين مطلب که تا چند ماه بعد از رفتنم به جام جم نمی دانستم انتظامی کيست تا يک بار که در راهرو، که می مانديم و می مانيم برای سيگار کشيدن - جام جم بگمانم تنها روزنامه ای است که سيگار کشيدن در تحريريه اش غدغن است - آمد و رد شد. من سلام نکردم. چون خيلی ها از آنجا رد می شدند و خب نمی شد که به همه سلام بکنم. بعد دوستی گفت که چرا سلام نکردی؟ گفتم چطور مگر؟ گفت خب مهندس بود.- مهندس بود؟ مهندس کيه؟- مهندس انتظامی.دفعه بعد سر صفحه بندی بودم که ديدمش. ديگر او را نديدم در چهارده ماهی که آن جا بودم تا دوباره که برگشتم.به پيشنهاد دکتر شکرخواه، سردبير جام جم آنلاين - که چندی قبل از حضورش در اين روزنامه هم بی نصيب مانديم - گفت که بروم پيش مهندس. رفتم. يک ربع هم آنجا بودم. احساس کردم مردی است با ابهت. اگرچه قد را آدمی مثل من دارد که به ظاهر ابهت در آن است اما او با قد متوسطش بسيار با ابهت بود.اين ها را که می نويسم نگوييد چقدر دارد ... می کند، نه اتفاقا. من چهار ماه و اندی است برگشته ام جام جم و دو بار - يک بار در همان نشست و يک بار هم در اتاق مونيتورينگ - به او گفتم که قرارداد با من نمی بندن؟ قول را داد اما ... امروز پس از نوشتن اين متن خبرم کردند که بيا قراردادت را امضا کن. رفتم امضا کردم و از امروز شدم مترجم قراردادی جام جم آنلاين که بعد از دکتر شکرخواه، آقای يوسف غروی جايش آمده است و حالا صبح ها من و آقای کسمايی هستيم که دارم از تجربه هاش استفاده می کنم. بعدازظهر هم نوروزپور و افتخاری مترجمی می کنند. کورش نور و کيوان مافی و معين هم کارهای فنی سايت را انجام می دهند.ديروز روز رفتن مهندس انتظامی از جام جم بود و آمدن آقای علی اصغر جعفری. من هم مثل شما عکسش را برای اولين بار در صفحه اول روزنامه می بينم چون که زمان آمدن آقای ضرغامی و معرفی ايشان در تحريريه در حال ترجمه خبری بودم داخل اتاق مونيتورينگ.بگذريم. روزگار بسيار زود چهره عوض می کند. معزی هم از روزنامه رفته بود. دقيقا روز قبل مرحله دوم انتخابات. ديروز آمده بود برای توديع مهندس. ديدمش و خوشحال شدم که او را ديدم.اگر نمی دانيد چه کسانی در جام جم کار می کنند روی اين عکس يادگاری که بگمانم مجيد آزاد - چون هم مجيد عکس می انداخت و هم احمد معينی و هم خانم مريم بخشی ـ انداختهَ ، کليک کنيد.
خود من هم از وسط در رديف آخر ايستاده ام کنار غلامرضا معصومی و نويد آقايی. نويد دارد به دوربين نگاه می کند مثل همه و من و معصومی معلوم نيست داريم درباره چی حرف می زنيم. شما چی فکر می کنين؟راستی اون رديف جلويی ها را می شناسين؟ خب من اسمشون رو می نويسم:از دکتر شکرخواه شروع می کنم که با چهره صميمی و کيف چرمی اش آشناتر است. مقدسی، معاون تحريريه در صفحات رويی ، دکتر يونس شکرخواه، سردبير سابق جام جم آنلاين - بهبهانی، رييس شهرستان ها - ظهوريان، قائم مقام مهندس انتظامی - فريدون صديقی، سردبير ويژه نامه چارديواری - پروين، معاون تحريريه در صفحات داخلی - مجيد رضاييان، مدير تحريريه - مهندس حسين انتظامی، مدير مسوول - مرتضی شيرازی، مدير فنی - ملکيان، معاون ضميمه ها - سعدی، معاون شهرستان ها - حسين قندی، مدير چاپ سه جام جم معروف به جام جم امارات و نفر آخر را هم که نمی شناسم. شايد بپرسيد چرا عکسی از مهندس انتظامی نگذاشته ام در وبلاگم، دليلش به روحيه خود مهندس برمی گردد که دوست نداشت هيچ وقت عکسی از او به همراه نوشته هايش در سايت جام جم آنلاين و يا روزنامه کار بشود. اما اگر شما دوست داشتيد عکس او و آقای جعفری را ببينيد اينجا را کليک کنيد!
ديگر اينکه شايد انتظار داشته باشید من به عنوان عضوی از اين روزنامه درباره اش بنويسم که جام جم تنها يک روزنامه نيست و چند روزنامه است در يک روزنامه، اما اشتباه نکنيد من نبايد بنويسم که جام جم سه چاپ دارد يکی برای تهران، يکی برای شهرستان ها و يکی هم برای امارات. من نبايد بگويم که وقتی ويژه نامه تپش روزهای چهارشنبه منتشر می شود روزنامه به چاپ دوم می رسد. ويژه نامه های چارديواری، حکيم و کليک و ... هم خواننده های خودش را دارد و مهم تر اين که اولين روزنامه سايبر ايران به همت دکتر يونس شکرخواه در جام جم شکل گرفت و حالا با يک تحريريه جمع و جور دارد کارش را مستقل از روزنامه مادر انجام می دهد
نامه خداحافظی مهندس انتظامی
من نزديك به 6 سال از بهترين روزهاي عمرم را در جام جم و در كنار شما گذراندم و به لحظه لحظه آن افتخار مي كنم.اين سالها به دليل ديگري نيز تا ابد در ذهن و قلبم ماندگار خواهد بود: تنها فرزندم را در آخرين سال حضور در اينجا از دست دادم و خاطرات خوش او را نيز در اين ساختمان جا مي گذارم.چه ساعات خوشي بود وقتي جمعه صبح ها به اتفاق او به موسسه مي آمدم ; او به بازيهاي كودكانه مي پرداخت و يا وقت خود را به نقاشي سپري مي كرد و من كارهاي معوقه را تمشيت مي كردم.او اما حوصله اش سر مي رفت و من مثلا از سر وظيفه شناسي ، كمتر به توقعاتش تن مي دادم... او البته عاشق تر بود و به من درس داد چرا كه براي بودن با من از خواسته هاي خود كوتاه مي آمد... و اين روال اكثر جمعه هاي ما بود! ... ادامه
يادداشت دکتر يونس شکرخواه دراين باره:
امروز رفتم مراسم توديع آقای انتظامي. اول سري زدم به برو بچه هاي سايت که خيلي وقت بود اونا رو نديده بودم، به خصوص جناب علي آقاي کسمائي رو و همچنين يوسف عليخاني رو ، بعد رفتم به اتاق تيتر روزنامه که کنار اتاق مجيد رضائيان هستش تا با بر وبچه هاي روزنامه هم ديداری تازه کنم، اين دو اتاق هم طبق معمول تحريريه هاي روزنامه ها با ديوار شيشه ا ي از هم جدا شده. با چندتا از بروبچه هاي قديمی که ... ادامه
يادداشت محمدرضا نوروزپور ... ادامه
Labels: roudbar_alamout
Labels: roudbar_alamout
Labels: hazrati
Labels: Persian-literature
Labels: nimayooshij, Persian-literature
Labels: roudbar_alamout