تادانه

گفتگو با نویسنده و مترجم «رز گمشده»

به بهانه انتشار رمان«رز گمشده» نوشته سردار ازکان
سطرهایی برای کشف انسان
روزنامه جوان / دوشنبه 8 آذر 89 / صفحه 11
(Html)- (Pdf)



گفت‌وگو با سردار ازكان نويسنده رمان «رز گمشده»
بين شرق و غرب پل زده‌ام
روزنامه جام جم/ دوشنبه 8 آذر 89 / صفحه 8
مترجم: پرستو عوض‌زاده
(Html)- (Pdf)



گفت‌و‌گو با بهروز ديجوريان، مترجم كتاب «رز گمشده»
كتاب خوب سيلي است كه جلويش را نمي‌توان گرفت
روزنامه «تهران امروز» سه شنبه 9 آذر 89/ صفحه 11
حميد نورشمسي
(Html)- (Pdf)



نگاهی به «رز گمشده» نوشته سردار ازکان، ترجمه بهروز دیجوریان
چگونه می​شود صدای رز​ها را شنید؟
میثم نبی
روزنامه خبر/ سه شنبه 9 آذر 89/ صفحه 10
(Html)- (Pdf)

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«کليد اسرار زندگي» منتشر شد
كتاب «کليد اسرار زندگي» نوشته محسن تيموري منتشر شد.

به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «كليد اسرار زندگي» شامل آثار داستاني حكمت‌آميزي است كه از كتاب‌هاي فلسفي و ديني استخراج و به زباني داستاني و ساده بيان شده‌اند.

«كليد اسرار زندگي» از فصول مختلفي تشكيل شده و بخش اول آن شامل داستانك‌هاي حكمي و يك‌صفحه‌يي و شامل سخنان و پندهاي بزرگان علم و ادب فارسي است كه در هر كدام، راه‌هايي متفات براي ابراز عشق، پشتكار، استقامت و روش‌هايي خلاقانه‌تر براي رودررويي با ظرايف و مراحل مختلف زندگي بيان شده است.

اين داستان‌ها هر كدام بر اساس موضوعيت مورد نظر نويسنده بازآفريني شده‌اند و هر يك درصددند تا مضموني معنوي و رازآميز را درباره زندگي با تمثيلي خلاقانه در فضاي يك داستان ساده بيان كنند. اين موضوعات كه همگي در موقعيت‌هاي ملموس اجتماعي، فردي و خانوادگي مشاهده مي‌شوند، از زندگي پيرامون گزينش شده‌اند و براي مخاطب آشنايند.

«شما دو انتخاب داريد»، «با آن‌هايي كه دوست داريد، چطور رفتار مي‌كنيد؟» و «شبي همسرم از من خواست با زن ديگري بيرون بروم» نام برخي از داستان‌هاي اين كتاب‌اند.

کتاب «کليد اسرار زندگي» 302 صفحه است و با شمارگان 1650 نسخه و قيمت 6000 تومان به وسيله نشر آموت منتشر شده است.

* همین خبر در خبرآنلاین، خبرگزاری کتاب، مهر، رادیوزمانه، دیلمستان، نشر آموت، پخش ققنوس، فروشگاه آنلاین کتاب صبا، فرهنگخانه، روزنامه جام جم

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رونمایی «کت زوک» در کرمان
بزرگداشت مهدی محبی کرمانی نویسنده، طنزپرداز و پژوهشگر کرمانی شامگاه پنجشنبه 4 آذرماه در سومین شب شعر طنز دولخ در کرمان برگزار شد.
در این برنامه، پس از پخش فیلم کوتاهی با عنوان «چنانم که باران را مانم...»، سیدعلی میرافضلی شاعر و طنزپرداز کرمانی درباره کارنامه فرهنگی، هنری و ادبی محبی کرمانی صحبت کرد. مهدی محبی کرمانی نیز در سخنانی کوتاه ضمن تشکر از برگزارکنندگان برنامه، از عدم توجه مناسب به حوزه فرهنگ و هنر گلایه کرد.
همچنین در این آیین، مجموعه داستان طنز «کت زوک» تازه ترین اثر این نویسنده کرمانی که به تازگی توسط نشر آموت چاپ و منتشر شده است رونمایی شد.
بزرگداشت مهدی محبی کرمانی و سومین شب شعر طنز دولخ که به همت حوزه هنری استان کرمان برگزار شد، با شعرخوانی طنزپردازان برجسته ای از کرمان، تهران و بندرعباس نیز همراه بود.




مهدی محبی کرمانی، نویسنده مجموعه داستان طنز «کت زوک»

* همین خبر در روزنامه جام جم، روزنامه اطلاعات، شهر، مفشو،

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «ترنم شالیزار» منتشر شد
رمان «ترنم شاليزار» نوشته راحله رضايي منتشر شد.

به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در معرفي اين كتاب عنوان شده است: «رمان «ترنم شاليزار» داستان يک خانواده را روايت مي‌کند و وقايع اين رمان از سال 1320 تا امروز را شامل مي‌شود.

داستان كتاب درباره زندگي واقعي زن و مردي است كه نوع برخورد آن‌ها با رنج‌ها و مشكلات تحسين‌برانگيز است.

يكي از نكات جذاب اين داستان، موضوع نجابت يك زن و درست زندگي كردن او در جامعه است.

بخشي از اين داستان كه لحني گزارشگونه دارد، از زبان راوي يا نويسنده و بخش اصلي آن از قول قهرمان زن داستان كه «نرگس» نام دارد، ‌روايت شده است.»

راحله رضايي فارغ‌التحصيل رشته مامايي است. اولين رمان او «سروناز» در سال 78 از سوي انتشارات پر به چاپ رسيد. از او همچنين نمايشنامه‌هايي در نشريات مركز بهداشت استان مازندران منتشر شده است.

رمان «ترنم شاليزار» 204 صفحه است و با قيمت 4500 تومان و شمارگان 1650 نسخه به وسيله نشر آموت منتشر شده است.

* همین خبر در خبرگزاری کتاب، مرور، فرهنگخانه، دیلمستان، بورکس، قافیه های دلنشین، باغ های معلق، رادیوزمانه، نشر آموت، پخش ققنوس،

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«نظركرده» منتشر شد
«نظركرده» (آيين‌ها و باورهاي امامزاده‌هاي رودبارالموت غربي)، نام اثري پژوهشي از فرشته بهرامي درباره 19 امامزاده در «رودبارالموت» منتشر شد.

به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در معرفي اين كتاب مي‌خوانيم: « سرزمين جادويي «الموت» نه تنها در طول تاريخ که امروزه نيز جولانگاه محققان و نويسندگان ايراني و خارجي بوده است. اغلب اين نويسندگان متأسفانه تنها به موضوع «حسن صباح» و فداييان اسماعيلي پرداخته و از زندگي و باورهاي مردم الموت غافل مانده‌اند.

فرشته بهرامي، تحصيل‌کرده مردم‌شناسي از دانشگاه تهران، با پايه قراردادن آيين‌ها و باورهاي مردم، سراغ موضوع امامزاده‌ها رفته و پس از گردآوري اطلاعات لازم در اين‌باره، دانسته‌هاي مردم را با زباني داستاني – مستند روايت کرده است.»

پس از مقدمه استاد عبدالرحمان عمادي - ايران‌شناس پيشكسوت - و مقدمه بهرامي، روايت 19 امامزاده رودبار الموت غربي (رودبارشهرستان) آغاز مي‌شود و پس از آن، فرهنگ لغت ديلمي (الموتي)، تصاوير راويان، فرهنگ اعلام و نقشه جغرافيايي، مطالب ديگر کتاب است.

کتاب «نظرکرده» 292 صفحه است و با قيمت 6000 تومان و شمارگان 1500 نسخه به وسيله نشر آموت منتشر شده است.

* همین خبر در خبرگزاری کتاب، خبرگزاری مهر، خبرآنلاین، روزنامه دنیای اقتصاد، روزنامه ایران، دیلمستان، کتاب نیوز، شبستان، زمان، رودبار الموت، هرانک، نشر آموت، رادیوزمانه، پخش ققنوس،

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «رز گمشده» منتشر شد
رمان «رُز ِ گمشده» نوشته سردار اُزکان با ترجمه بهروز ديجوريان منتشر شد.

به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «رز گمشده» اولين رمان «سردار اُزکان» - نويسنده ترك - است كه ترجمه آن در 224 صفحه با شمارگان 1650 نسخه و قيمت 5000 تومان توسط نشر آموت منتشر شده است.

در معرفي ناشر كتاب از اين رمان عنوان شده است: ««رز گمشده» به خوبي ادبيات معاصر ترکيه را در سطح بين‌المللي معرفي کرد. اين رمان تاکنون در 45 کشور به 36 زبان ترجمه شده است. بعد از اورهان پاموک و ياشار کمال، سردار اُزکان سومين رمان‌نويس ترک است که کتابش به بيش‌ترين تعداد زبان‌هاي دنيا ترجمه شده است.

چندين هفته‌ي پياپي است که «رز گمشده» به عنوان پرفروش‌ترين رمان خارجي در کشورهاي مختلف در صدر فهرست کتاب‌هاي پرفروش قرار گرفته است.

«رُز گمشده» که اغلب با کتاب‌هاي برگزيده و پرفروش «شازده کوچولو» اثر آنتوان دو سنت اگزوپري و «کيمياگر» نوشته‌ي پائولو کوئليو مقايسه مي‌شود، رمان بي‌نظيري درباره‌ي خوديابي ست. «رُز گمشده» مانند «شازده کوچولو» و «کيمياگر» بر بُعد جهاني انسان تاکيد دارد و نويسنده‌ي جوانش، سردار اُزکان، معتقد است به دليل همين جهانشمول بودن، اولين رمانش به زبان‌هاي بسياري ترجمه شده و مورد تأييد و تقدير خوانندگان کشورها و فرهنگ‌هاي مختلف قرار گرفته است.»

همین خبر در خبرگزاری مهر، خبرآنلاین ، نیوزآنلاین ، فرهنگخانه ، دیلمستان، روزنامه دنیای اقتصاد، ایران، فرهیختگان، شاپرک، هنرنیوز، کوچه های قدیمی، صبا ، کتاب نیوز، بورکس، سرای عالی ترجمه، رادیوزمانه، نشر آموت، پخش ققنوس،

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
The Missing Rose
صفحه های اینترنت رو قدم می زنم! توی دنیای پرفروش های کاغذی(!) سرک می کشم. روی یک عنوان کتاب مکث می کنم: The Missing Rose
ناخودآگاه کنجکاو می شم. چه اسم قشنگی داره! رُز گمشده! دلم می خواد بیش تر در موردش بدونم. شازده کوچولو هم یک گل داشت، یک گل سرخ! چند دقیقه ای سرچ می کنم. کلی صفحه با سطرهای انگلیسی سروکله اشون پیدا می شه! مثل قحطی زده ها تند تند می خونم شون! یک دفعه به خودم میام می بینم چند ساعتیه که همین طور دارم دنبال رز گمشده می گردم! انگار می خوام درست و حسابی پیداش کنم!
خیلی جالبه!!! همه ی منتقدا اون رو با شازده کوچولو مقایسه می کنن!!! جالب ترش این که نویسنده ش،سِردار اُزکان، می گه که کتاب مورد علاقه ش شازده کوچولوئه!!! دوستام کجان که ببینن شازده کوچولو، کتابه آدم بزرگاست؟!!! تازه؟! دوستام کجان که ببینن چه قدر آدم بزرگ توی دنیا شازده کوچولو رو دوست دارن؟!!! آخه رز گمشده به 36 زبون دنیا در 45کشور ترجمه شده!!! دارم ذوق مرگ می شم! با حسرت، سطرهای انگلیسی رو نفس می کشم. این طور که پیداست یک کتاب الهام بخشه، یک کتاب خودیابی(!)... درست مثل شازده کوچولو! ولی ... ! ولی چه فایده؟!!! توی ایران نمی تونم رز گمشده رو پیدا کنم! هرچی دنبالش می گردم، نیست که نیست ... ادامه مطلب

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قیچی قیچی است آقااااااااا!


طرح تزیینی است به نقل از اینجا

سال‌هایی که با نویسندگان نسل سوم گفتگو می‌کردم، گاهی هم پیش می‌آمد که نویسنده نسل دومی یا نسل جدیدی را هم به گفتگو می‌گرفتم. نسل جدیدی‌ها که به فکر به چشم آمدن بودند و زیاد جز کتاب‌های منتشر شده شان چیزی نمی‌گفتند اما یک چیز جالب امروز به خاطرم آمد از آن روزها.
چند تا از این نویسنده‌های معروف آن روزها می‌گفتند چند کتاب در ارشاد آقای میرسلیم دارند که اگر منتشر بشود، اتفاق ویژه ای می‌افتد (باور کنید منظورشان این بود که اگر منتشر بشود جایزه نوبل را بی بروبرگرد خواهند گرفت).
از قضای روزگار، آقای میرسلیم رفت و آقای مهاجرانی آمد و راه باز شد برای انتشار همان شاهکارها.
(اگر شما شاهکاری دیدید، من هم!)
حرف‌های من بوی پذیرش سانسور ندارد که کثیف‌ترین حرکت دنیا، قیچی کردن یک کلمه است اما این یکی هم توی کَت‌ام نمی‌رود که آقا یا خانم نویسنده، اینجا توی بوق و کرنا کرده بود که اگر ورق برگردد و اجازه بدهند رمان‌های در خانه یا در نوبت مجوز مانده اش، مجوز بگیرند دنیا کن فیکون می‌شود و بعد هم همه آن کارهایشان مجوز بگیرد و بعد ...
بعد باز طرف از رو نرود و با اولین «پِخ» از ایران دربرود و «خارجه» نشین بشود و آنجا هم هیچ کار درست‌درمانی صادر نفرماید جز عقده‌های غیرادبی و بعد به من ِ نویسنده ای که با هزار مکافات و رد شدن از همان قیچی ِ کثیف، کتابی لاغرمُردنی منتشر می‌کنم و منتظر می‌مانم یکی از غیرروشنفکران بیاید کتابم را بخرد، بگوید برای گرفتن سکه و ... حاضرم سانسور را تحمل کنم.
بابا! راه باز و جاده دراز! شما که اینقدر همه چیز را سیاسی می‌بینید و فکر می‌کنید تمام عالم و آدم نشسته‌اند شما را قیچی کنند، خب چرا زبان «خارجه» نمی‌آموزید تا زودانِ زود، جایزه نوبل بگیرید. ها؟
اون ور نشستین و می‌گین لنگش کن!
بی خیال بابا! بگذارید همین دو کلمه هم که مانده، نخشکد. قیچی شما دَم و دُمش باور کنید گزاننده‌تر و بُراننده‌تر است آقااااااااااا و خانم م م م ِ نویسنده!
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«عروس بید» و یک مشتری خاص!
این بار دوم است که اینطور شگفت زده شده ام؛ در کار نشر.

بار اول، پارسال بود که این حال را پیدا کردم؛ متعجب و خوشحال. یک هفته مانده بود به پایان سال و نوروز که خانمی زنگ زد و گفت «50 تا عروس بید می خواهم.»
خنده ام گرفته بود.
فکر کردم یکی از دوستان دارد شوخی می کند و یا کسی می خواهد سر به سرم بگذارد. گفتم «خب زنگ بزنید به پخش.»
گفت «مگه اونجا نشر آموت نیست؟»
گفتم «چرا. هست ولی کتاب ها را می توانید از پخش بگیرید.»
گفت «یعنی شما اونجا کتاب نمی فروشید؟»
گفتم «تک فروشی نداریم خانم.»

این گفتگو که ادامه پیدا کرد، بیشتر اعتماد کردم و این احساس که سر کار گذاشته شده ام، کنار رفت. گفت «رفتم چند تا کتابفروشی، اما هیچ کدام شان بیشتر از دو سه تا نداشتند. شماره تان را از شناسنامه کتاب برداشتم و زنگ زدم بهتان.»
توی دلم تحسین ش کردم. گفتم «حالا این تعداد کتاب به چه دردتان می خورد؟ کتابفروشی دارید خودتان؟»
خندید و گفت «نه. من هر سال به جای عیدی دادن، کتاب هدیه می دهم و امسال می خوام عروس بید شما را هدیه بدهم به فامیل.»
تحسینش کردم. گفتم «خوشحالم هنوز اینطور آدم هایی پیدا می شوند.»
گفت «خب بالاخره کتاب رو از شما بگیرم یا از پخش؟»
گفتم «آدرس بدهید با پیک می فرستم.»
آدرس داد و خودم به احترامش، کتاب ها را توی پلاستیک آرم آموت گذاشتم و بردم؛ خانه اش شهرآرا بود.

و شگفت زدگی امروزم را اجازه بدهید یک روز دیگر بنویسم. هنوز داغم و دارم لذتش را مزه مزه می کنم. تا بعد
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یادداشت یک جهندمی!
این جمله از زبان چه آدمی می تواند بیرون بیاید: «زبان رسمی بهشت عربی است و زبان رسمی جهنم، عجم»!

باور کنید اول فکر کردم شوخی است. دیروز هم وقتی شنیدم از این به بعد هر کارمند دولتی که در فیس بوک عضو باشد، اخراج می شود، همین حال را داشتم (اگرچه در هیچ جای دولتی کار نمی کنم).

بعد پیش خودم فکر کردم چه سوژه خوبی برای نوشتن یک داستان. تصور کنید زبان رسمی بهشت عربی است و همه دارند توی بهشت دعا می خوانند و توی جهنم هم همه دارند ترانه های فارسی می خوانند. خب با این حساب، طرف زیاد هم پر بیراه نگفته.

بعد فکر کردم گفته شدن چنین جمله ای، آن هم از زبان یک کارشناس مذهبی و در شبکه 2 تلویزیون ملی یک مملکت، چه معنایی می تواند داشته باشد؟ یعنی گفته شده که بگوید یا طرف در برنامه زنده، چنین جمله گهرباری! از دهانش در رفته و بعد آیا بازخواستی هست؟

یک بار در برنامه زنده رادیویی از من پرسیدند «آقای علیخانی! چرا رمان ما جهانی نمی شود؟» من هم ساده ساده گفتم «تا وقتی نمی توانیم از سکس، مذهب و سیاست به راحتی در رمان هایمان بنویسیم، جهانی که جای خود دارد، خواننده اینجایی هم نخواهیم داشت.» مجری، اومد روی حرفم و گفت «تا یک موسیقی بشنوید، برمی گردیم» ولی باور کنید برنگشتیم. با من خداحافظی کردند و حتی تا بیرون در بدرقه ام نکردند؛ بخدا آژانس هم نگرفتند برعکس همیشه.

بعد یکی می آید و به راحتی می گوید «زبان رسمی بهشت عربی است و زبان رسمی جهنم، فارسی» و بعد هم لابد کارش ندارند و برایش آژانس هم می گیرند.

این بحث عرب و عجم را خیلی سال است با پوست و گوشت و استخوانم چشیده ام؛ خودم عرب ها را دوست دارم و از زاویه ادبیات، بسیار هم از ما جلوترند (رمان معاصر و شعر کهن) اما بحث ِ من ِ تنها نیست. تجربه چند سال مترجمی عربی بهم نشان داد که ملت ما هیچ وقت عرب ها را دوست نخواهند داشت و تجربه یکی دو سفرم به کشورهای عربی هم نشانم داد که آن ها هیچ وقت «عجم» ها را داخل آدم حساب نمی کنند و همیشه می ترسند یک روزی یک بلایی سرشان بیاوریم.

القصه، اول صبحی چه پرچانه شدم. بگذریم! به من چه!
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
تشکر از یک خواننده مهربان
روز اول این کتاب را پیدا کرده بود. عکسی هم گرفته و کتاب را چسبانده بود به سینه اش؛ شوق برمی دارد آدم را.
روز دوم شادی هایش را برایم نوشته بود از خواندنش.
روز سوم رفته بود به کتابفروشی شهرشان و گفته بود بقیه کارهای این نویسنده را می خواهد.
روز چهارم خبر داد که این کتاب را فقط آورده اند.
هفته ای نگذشته بود که شاد آمد پای چت و خبر داد که این کتاب را هم آورده کتابفروشی شان.
و امروز این نقاشی را برایم ایمیل کرده که یادآور کتاب آخری است که خوانده؛ عروس بید.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دختر واجارگاه


به نقل از اینجا

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شهيد حضرتقلي‌ کمالي‌ط‌راقي‌
نام پدر: ولي‌
محل تولد: شهرستان بجنورد روستاي ط‌راقي‌كرد
تاريخ تولد:02/01/49
تاريخ شهادت :22/10/65
محل شهادت :
منطقه :
مسؤليت :
رزمنده‌ شغل :
عضويت :
ساير يگان:
گلزار : ثبت نشده
کد شهید:6531020

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مجله «الف» منتشر شد
مجله الف (ویزه کتاب) شماره شش منتشر شد.
از جمله مطالبی که در این شماره کتاب آمده است:
گفتگو با احمدرضا احمدی درباره شعرهایش
گفتگو با عبدالله کوثری درباره آخرین ترجمه هایش
گفتگو با سیدمسعود شجاعی طباطبایی درباره کاریکاتورهایش
گفتگو با مرتضی سرهنگی درباره مجموعه سه جلدی اش
پرونده ویژه بررسی دوره هشت جلدی «تاریخ نقد جدید» رنه ولک با ترجمه دکتر سعید شیرانی
داستان منتشر نشده ای از هاینریش بل با ترجمه علی عبداللهی
نقد آخرین سروده علی معلم دامغانی
و نقدهایی به قلم:
امیراحمدی آریان، اسدالله امرایی ، اسماعیل امینی، محمدباقر انصاری، شیوا مقانلو، مسعود ملک یاری، سهیلا میرشکاک، حمیدرضا شکارسری، رویا صدر و ...

مجله «کتاب» را می توانید از روزنامه فروشی ها و کتابفروشی های معتبر تهیه کنید.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
امروزنوشت
روز سوم نمایشگاه کتاب بود که آمد و نگاه نگاهم کرد و بعد این کتاب را ازجایش بلند کرد و طوری محکم کوبید سرجاش که هم من و هم شریکم با تعجب نگاهش کردیم. مشتری ها هم فکر کنم تعجب کردند. شروع کرد کلی من و من و آخرش گفت: این هم شد کار آقای علیخانی؟ این هم شد کتاب؟ این هم شد ...
آن وقت انگار مچ گناهکاری را حین ارتکاب جرم گرفته باشد، گفت و گفت و گفت و گفت.
دلگیر شده بودم؛ چرا پنهان کنم؟
تا امشب که نامه ای نوشته به چه بلندی و رسیده سر همان پله ای که زورم نمی رسید آن روز بگویم خودش بالا برود ازش؛ یعنی می ارزد این همه تعریف و آن همه توهین؟
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
Sarah_Wilkins
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مولوی
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام / این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام
دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام / عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی / دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته / من با اجل آمیخته در نیستی پریده‌ام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد / خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام ... ادامه
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
منتشر شد
گیله وا – 110
مرداد و شهریور 1389
60 صفحه – 1500 تومان

صاحب امتیاز و مدیرمسوول: محمدتقی پوراحمد جکتاجی
سردبیر: هوشنگ عباسی

گسست از فرهنگ سیاسی مشروطه در انقلاب جنگل و پیامدهای آن
درآمدی بر پیوندهای تاریخی گیلکان و تالشان
حکایت میزبانی: تلخ و شیرین نوروزبل 1584
تاملی بر نوروزبل و تقویم مرتبط با آن
چهارچرخ تنهایی، دل مویه ای برای شهین بارور
قصه نویسی گیلکی و خانه فرهنگ گیلان
درباره زبان گیلکی
تپه های مارلیک ( نگاهی به فیلم مستند ابراهیم گلستان)
بخش گیلکی: شعر، داستان و فولکلور
و تقویم 1584 گیلان باستان
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
منتشر شد
فصلنامه فرهنگ مردم
سال نهم – شماره 34
4500 تومان

صاحب امتیاز و مدیرمسوول: سیداحمد وکیلیان
سردبیر مهمان: محمد جعفری (قنواتی)

ویژه نامه قصه، رمانس و انواع روایی (شماره 1)
قصه های ایرانی (سیدابوالقاسم انجوی شیرازی)
اصطلاحات فرهنگ مردم در زبان فارسی (محمود امیدسالار)
روایان گمنام افسانه های ایرانی (مشدی گلین خانم، توته پاشا، آواجی و استاد مشهدی علی)
عبارات آغازین و پایانی افسانه های ایرانی (محمدجعفری قنواتی)
روایتی دیگر از حکایتی دیگر (حسین اسماعیلی)
خانه زهمن، قصه های از مثنوی در سنت روایی جهان (اولریش مارزلف)
رمانس های عامیانه ایرانی قبل از صفویه (ویلیام هاناوی)
داستان خاله سوسکه، کتمان خشونت در فرهنگ ایران (فرشته نام آور)
انیمیشن سازان، افسانه ها و حکایت ها (محمدرفیع ضیایی)
اسطوره ها، افسانه ها و قصه های کردی (هاشم سلیمی)
و آثاری از: پگاه خدیش، پگاه شهباز و آزیتا رفیعی سرشکی
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دلتنگم ساعد! دلتنگ!

عکس: شهرام غلامپور

خدا می داند چقدر این روزها دوست دارم از خستگی کنار برادرم، معلمم، دوستم، بزرگم و راهنمایم «ساعد فارسی رحیم آبادی» بخوابم و بگوید: بلند شو مرد! بلند شو!
اما نیست، خیلی سال است که نیست و من فقط از کنار قبرستان رحیم آباد که رد می شوم، برایش دست تکان می دهم.
خودش می داند که این روزها چقدر حسودی اش را می کنم که رفت و نماند و ندید و ... خسته نشد.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ثبت نام یارانه اطلاعات خانوار
برای ثبت نام یارانه در سایت مرکز آمار ایران باید به قسمت سامانه اطلاعات اقتصادی خانوارهای ایران مراجعه فرمایید. بهتر است قبل از استفاده از سایت یارانه حتما راهنمای ثبت نام یارانه را مطالعه بفرمایید. توجه کنید که مهلت پر کردن فرم ثبت نام بر اساس آخرین رقم کارت ملی سرپرست خانوار است. برای ویرایش اطلاعات اقتصادی خانوار، کسانیکه به تازگی ازدواج کردند، به جای کد رهگیری همان کد ملی سرپرست را وارد کنند.
برای ارسال شماره حساب یارانه به سامانه شماره حساب خانوار به آدرس رفاهی ( یارانه شماره حساب) www.refahi.ir مراجعه فرمایید.
دقت کنید برای ثبت نام یارانه اطلاعات اقتصادی خانوار و اصلاح اطلاعات خانوار مهلت زیادی ندارید. متاسفانه عده زیادی از افراد آشنایی صحیحی برای استفاده و یا پیدا کردن لینک سایت ثبت نام یارانه ندارند.
آدرس اصلی ثبت نام یارانه yaraneh.amar.org.ir
سایت ثبت احوال کشور www.ncr.ir
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
روزانه
عجیب است برای اولین بار آمدم لینکی را بگذارم در تادانه و پشیمان شدم.
رفتم سراغ لینک های بی مزه و بی خطر و معمولی، ولی خودم هم می دانستم دارم کاری می کنم که خودم با آن موافق نیستم و آن پنهان کردن بهترین لینک است از دید کسانی که تاکنون بهترین دوستان من بودند؛ دیده و ندیده.
الان که یک ساعتی از این اتفاق می گذرد، احساس می کنم دارد اتفاقی در من می افتد و آن، دور شدن است؛ نمی دانم البته تا کجا.
دوست دارم از این به بعد بهترین ها را برای خودم نگه دارم و به من چه مربوط که تمام خوبی ها را با همه قسمت کنم؟
دیگر دوست ندارم ...
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
برای «گرگ‌ها گريه نمي‌كنند»

زنگ که زدند، آقایی گفت یک بسته دارید.
در را که باز کردم نیامد بالا. رفتم پایین. سه چهار پله مانده بود برسم جلوی در که دیدم بسته ای روی پله است و کسی که آمده، رفته.
بسته را برداشتم: «برای سایت تادانه»
گفتم این باید از نشر افق باشد.
همیشه با احترام، کتاب ها را برای تادانه می فرستند.
پاکت را باز کردم. دو رمان برای نوجوانان؛ گرگ‌ها گريه نمي‌كنند و جنگ كه تمام شد بيدارم كن.
اولین بار بود کتاب نوجوان برایم فرستاده بودند. نمی دانستم به چه کار تادانه می تواند بیاید. کتاب ها را دوباره گذاشتم توی پاکت و گفتم شاید یکی از خبرنگارها یا منتقدها یا علاقمندان به ادبیات کودک و نوجوان آمدند، کتاب را می دهم ببرند؛ شاید چیزی نوشتند رویش.
صبح ها کسی نمی آید آموت؛ الان دو ماهی می شود که اگر هم دفتر باشم، می گویم نیستم. عادت داده ام به خودم که نصف روز را برایم خودم و خلوتم و کلماتی که قربانی این کار مدام شده اند، بگذارم که نتیجه خوب هم گرفته ام. اغلب قرارهای کاری را از بعدازظهر تا ساعت هشت شب می گذارم؛ و عجیب اینکه روزی نیست چهار پنج نفر نیایند؛ قدم شان روی تخم چشم های آموت.
القصه: یکی از دوستانی که قرار بود بعدازظهر چهارشنبه قبل بیاید، نیامد. یک ساعتی بیکار بودم. نگاه کردم چه بخوانم که این یک ساعت بگذرد تا نفر بعدی بیاید. دست کردم توی پاکت کتاب های نشر افق. نمی دانم چرا از این اسم « گرگ‌ها گريه نمي‌كنند» خوشم آمد. نویسنده اش «محمدرضا یوسفی» نامی آشناست.
از همان جملات اول یقه ام را گرفت.
جمله اول و خط اول و پاراگراف اول و فصل اول و زمانی به خودم آمدم که دیدم نصف کتاب 104 صفحه ای را خوانده ام. خوشبختانه آنقدر درگیر کتاب بودم که دوست عزیزی که آمده بود برای مشورت درباره ترجمه کتابی، تشخیص داد نباید بیشتر از یک چایی و یک سیگار بماند و زود رفت و بعد تا آخر شب به هیچ تلفنی جواب ندادم و بیشتر از گرگ و روستا و شهاب، عاشق محمدرضا یوسفی شده بودم که عجب نویسنده ای است این مرد!
از شنبه تا الان فکر کنم به ده نفر گفته ام کاش نویسنده های ما بفهمند «آن»ی را که در داستان هایشان نیست و گم کرده اند، در کتابی مثل « گرگ‌ها گريه نمي‌كنند» باید بجورند.
شنبه صبح زنگ زدم به نشر افق. خانم یعقوبی گوشی را برداشت. از تلفن اول صبحی من تعجب کرد. گفتم این کتاب بیچاره ام کرده. با تعجب گفت یعنی چی؟ گفتم اینطور و اینطور. شاد شد و گفت هفته خوبی خواهد بود این هفته که اینطور شروع شده. زنگ زده بودم به نشر افق که شماره نویسنده اش را بگیرم اما نمی دانم چرا نگرفتم اما تردید ندارم بهش خواهند گفت تمام کسانی که اینطور لذت برده اند از این رمان زیبا.
شادم از خواندنش.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
معرفی یک نویسنده

فاطمه سرمشقی
متولد 1357 - کرج
فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی
ساکن سمنان


فیل کوچولو چه کار می کنی؟
نویسنده: فاطمه سرمشقی
تصویرگر: سحر بردایی

انتشارات علمی و فرهنگی
24 صفحه
چاپ اول: 1389
3000 نسخه
1500 تومان


هدیه آفتاب
نویسنده: فاطمه سرمشقی
تصویرگر: ندا عظیمی

انتشارات علمی و فرهنگی
24 صفحه
چاپ اول: 1388
3000 نسخه
1500 تومان


آدمک کی زنده شدی؟
نویسنده: فاطمه سرمشقی
تصویرگر: مرضیه سرمشقی

انتشارات علمی و فرهنگی
24 صفحه
چاپ اول: 1389
3000 نسخه
1700 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com