تادانه

ادای دین به شکوفه ها
تا امروز به چشم ِ خریدار نوروز را ندیده بودم. دو روز قبل از عید رفتیم قزوین و روز دوم عید راهی ِ «بُناب» شدیم و بعد پنجم برگشتم تهران و از روز شنبه ششم فروردین کرکره نشر آموت بالا زده شد و همه اش بُدو بُدو؛ تا امروز که وقت ِ برگشتن ِ به خانه، شکوفه ها بهم لبخند زدند و اسیرشان شدم.






عکس ها: اختصاصی تادانه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از «کُت زوک» تا «آل»

ماهان ثابتی: مهدي محبي كرماني در ميان چهره‌هاي فرهنگي کرمان، شناخته تر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد. سيد علي ميرافضلي در مراسم بزرگداشت او در شب عيد غدير سال 89 در تالار آفتاب او را با خواجه عبداله مرواريد مقايسه كرد؛ «يك آدم چند ضلعي كه اتفاقاً اضلاع وجودش هم به شدت متناسب است ...»
خيلي ها او را به عنوان يك شاعر مي شناسند، بعضي ها به عنوان قصه نويس، جماعتي هم طنز او را مي خوانند. بيشتر اما شهرت او به نويسندگي است. خودش مي گويد كه من فقط يك پژوهشگر ساده ام.
شاعرانگي كلام، عمق اطلاعات و تسلط پژوهشگرانه، نثر روان و دلنشين و آشكارتر از همه ژرفاي طنز تلخ و هشداردهنده‌اش نوشته هاي او را در سبك و شخصيتي متفاوت تر از يك روزنامه نگار معرفي مي نمايد. نگاه منتقدانه او معمولا ارجاع به ضمير «ما» ست، كمتر تخريب مي كند و همين امر ظرفيت و فرصت پذيرش نقد او را بيشتر مي كند.
انتشار مجموعه داستان طنز «كت زوك» و پس از آن «آل» توسط نشر آموت، نام محبي را پس از يك فترت چهل ساله دوباره بر سر زبانها انداخت. او در بيان دليل انتخاب عنوان نامانوس «كت زوك» براي مجموعه داستانهاي طنز خود مي گويد : «اين عنوان، نام يكي از قصه هاي كتاب است و بعد اصلاً كت را نمي شود ترجمه كرد. زوك را شايد! كُت نه رخنه است، نه سوراخ. يك چيزي ديگري است. بهترين شاهد مثال كُت: همان جايي است كه پطرس با انگشت خود آن را بست و شهره آفاق شد. حالا فكر كنيد اگر كتي بسته باشد و يكي بخواهد آن را باز كند چه پطروسي مي شود؟! خدايي اش كاري مشكل تر از كار پطرس در پيش دارد؟!»
آنچه مي خوانيد حاصل گفت و گويي با محبي است. محبي در كلامش نيز صميمي است. كم حاشيه مي‌رود و جايي هم كه به قول خودش به جاده خاكي مي زند، دنبال پيدا كردن يك راه ميان بُر است. با او در خانه اش مصاحبه كردم. قبلاً يك دفتر هم داشت، حالا آن را هم به خانه اش منتقل كرده است. به يك اتاق سه در چهار كه با سليقه خاصي هم چيده شده است، يك ميز بزرگ شلوغ و تمام اطراف اتاق كه با قفسه هاي كتاب محاصره‌اش كرده‌اند، با كامپيوتر هم كار مي كند. ميزش چسبيده به ديوار و رو به ديوار مي نشيند. مي گويد: «اين جوري بهتر است، آدم تمركز دارد... پشت به دنيا!»
نگاه مي كنم، پشت سرش يك قفسه كتابهاي اقتصادي و در اتاق كه به هال باز مي شود رو به روي در ديگري است كه بسته است! مي چرخد تا درست رو به روي من قرار بگيرد. «شرح حال كه نمي خواهيد؟...» مي گويم نه! و مصاحبه شروع مي شود.

گپ‌وگفتی با مهدی محبی کرمانی ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
به یاد ِ «وولف» و «یوسا»
امروز هشتم فروردين‌ماه برابر 28 مارس 2011 ميلادي،‌ سالروز تولد «ماريو بارگاس يوسا» - يكي از بزرگترين نويسندگان معاصر - است. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) «ماريو بارگاس يوسا» در سال 1936 در آرکيپاي پرو به دنيا آمد. وي تنها فرزند پدر و مادرش بود و والدينش پنج ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدند. 10 سال اول زندگيش را در بوليوي و با مادرش گذراند. پس از اينکه پدربزرگش مقام دولتي مهمي در پرو به دست آورد، همراه مادرش در سال 1946 به سرزمينش بازگشت. دوران کودکي او با تلخي سپري شد. در 14 سالگي پدرش وي را به دبيرستان نظام فرستاد که تأثيري ژرف و پايا بر او نهاد و ايده‌ي نخستين رمانش را در ذهنش پروراند . . . ادامه خبر

هفتاد سال پيش در چنين روزي - 28 ماه مارس ميلادي برابر 8 فروردين 1390- «ويرجينيا وولف» خالق «به‌سوي فانوس دريايي» درگذشت. «آدلاين ويرجينيا وولف» بانوي رمان‌نويس، مقاله‌نويس، ناشر، منتقد و فمنيست انگليسي بود که آثار برجسته‌اي چون «خانم دالووي»، «به‌سوي فانوس دريايي» و «اتاقي از آن خود» را به‌ رشته‌ي تحرير درآورده است. «ويرجينيا وولف» نويسنده‌ي رمان‌هاي تجربي است که سعي در تشريح واقعيت‌هاي دروني انسان را دارد. نظرات فمينيستي وي که از روح حساس و انتقادي او سرچشمه يافته، در دهه ششم قرن بيستم تحولي در نظريات جنبش زنان پديد آورد. وي در نگارش از "جريان سيال ذهن" بهره گرفته است . . . ادامه خبر

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آغاز سال نو در تلویزیون قزوین

تلویزیون قزوین- ساعت 2:09 دقیقه بامداد اول فروردین 1390

از دو هفته قبل از عید زنگ زده بودند. اولش به شوخی برگزار کردم. بعد پرسیدم «مگه کتابی از من خواندید؟» بعد گفتم «چطور شده حالا بعد از سال ها یاد ِ من افتادین؟» بعد گفتم «حالا چی هست برنامه تون؟»
بعد دوباره زنگ زدند؛ روز 29 اسفند بود؛ خانه پدرم بودم. آدرس گرفته بودند، دوباره گرفتند. گفتند ساعت 1 بامداد آژانس می آید دنبال تون.
بعد دیده بودم برنامه ای در تلویزیون قزوین پخش می شود به اسم «ارغوان». آن روزی را که من دیدم مجری اش «منوچهر آذری» بود و جوانی قزوینی که مهمان شان هم استادم «احمد میرفخرایی» بود.
درخت های پر از شکوفه استودیو مشغولم کرد. تنه درخت، درخت واقعی بود اما ذهنم مشغول شده بود یعنی ممکن است به خاطر گرمای استودیو، درخت ها گل داده باشند؟
بعد دیدم که کارگردانش «محمدمهدی نحوی فرد» است. زنگ زدم به «حامد کلجه ای» تدوینگر فیلم های «عزیز و نگار» و «نوروزبل». گفت شماره اش را ندارد. شماره «فرشید قلی پور» را داد. فرشید، شماره نحوی فرد را داد. «محمدمهدی نحوی فرد» هم خدمتی دوران سربازی ام بوده؛ من ارشاد گروهان بودم و او ستوان بی سر و صدا و تحصیل کرده صدا و سیما. یادم هست شب ِ آخر دوره آموزشی در همان دفترهای معروف سربازی برایم نوشت: «علیخانی! تو خیلی کتاب می نویسی.»
زنگ که زدم. خاموش بود. بعد اس ام اس دادم. «علیخانی هستم. اَرشد ِ گروهان 501 صفریک».
دو ساعت بعد زنگ زد. گفت آن وقت او در استودیو نیست و مسوول واحد سیار است در شاهزاده حسین قزوین.
بعد پسرعمه ام «تورج بهرامی» آمد که چند شبی نی زده در همین برنامه. بعد آژانس آمد دنبالم. ماشین خود ِ صدا و سیمای قزوین بود. راننده اش الموتی بود؛ سیمیاری.
بعد خانم «احمدی» آمد و بعد خانم «قاسمی» و بعد «فرشید قلی پور» و بعد ... همه از دوستانی بودند که سال ها بود ندیده بودم شان.
شنیده بودم تلویزیون قزوین خیلی پرطرفدار است و بیننده زیاد دارد اما نمی دانستم دوستانی در آنجا دارم؛ البته وقتی «اژدهاکشان» برنده جایزه جلال آل احمد شد، «مصطفی یزدی» زنگ زد و با خوشحالی گفت که تنظیم کننده خبر این خبر او بوده.
بعد صدایم کردند به اتاق گریم. «غلامحسین لطفی» نشسته بود و داشت یادداشت هایش را مرور می کرد. پرسید: «قدم بخیر مادربزرگ من». جواب دادم «خیر استاد! قدم بخیر مادربزرگ من بود». بعد برایش گفتم که وقتی سال 70 و 71 در انجمن نمایش قزوین، نمایش «آنکه گفت آری و آنکه گفت نه» برتولت برشت را به کارگردانی زنده یاد «ابراهیم فرخمنش» بازی می کردم، شما عشق همه ما بودید؛ یک قزوینی سرشناس.
بعد دعوت مان کردند به داخل استودیو.
بیشتر از همه از دیدن «خان بابا» شاد شدم؛ عروسکی که چهار پنج سالی است معروف ِ عام و خاص قزوینی ها شده (پیرمردی با لهجه شیرین قزوینی و همان بذله گویی های قزوینی) و صدایش با «فرشید قلی پور» است. فرشید، ده ساله بود که دوستم «هرمز تنهایی» مدرسه تجربی تئاتر را در انجمن نمایش قزوین به راه انداخت و فرشید یکی از هنرجویانش شد. (چه زود 20 سال می گذرد از آن زمان!)
دنیای عجیبی بود آن شب و آن شب شب عجیبی بود در این دنیای کوچکم.
و خبر آخر اینکه وقتی برنامه تمام شد و همه با هم روبوسی و ماچ مالی کردند، «محمدمهدی نحوی فرد» زنگ زد که بروم خانه شان؛ خیابان سپه. رفتم عیددیدنی. عجب خانه ای است خانه او که تردید ندارم در داستانی باز به آنجا خواهم رفت.
و اولین قرارداد نشر آموت هم در همین خانه بسته شد؛ یک ساعت پس از سال تحویل 1390. کتابی از نحوی فرد که از فردا به جریان می افتد روند آماده سازی اش برای انتشار.


برنامه «ارغوان» تلویزیون قزوین - پخش زنده




غلامحسین لطفی، بازیگر


غلامحسین لطفی - پیام ابراهیم پور- یوسف علیخانی




یوسف علیخانی - جعفر یازرلو، مجری 20:30


خان بابا، عروسک محبوب قزوینی


یوسف علیخانی


پشت صحنه استودیو - فرشید قلی پور میکروفن در دست، به جای «خان بابا» حرف می زند

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مثل رویا می ماند این ربابه
این دومین سال است که این دختر شرمنده می کند.
مثل رویا می ماند این ربابه عزیز. هنوز آن غروب برفی کرج را در خاطر دارم که جلسه نقد اژدهاکشان بود و منتقد محسن فرجی و نمی دانم چطور شده بود که من نویسنده را اصلا دعوت نکرده بودند؛ نشان به آن نشان که من و دکتر محمود قلی‌پور همراه محسن رفتیم جلسه‌شان. یکی از دوستان خوبی که از آن چند سال قبل تا به حال دوست خوبم بوده همین دختر است.
دو سال قبل هم که جشن تولد می‌گرفتم برای همه در تادانه، وقتی رسیدم به نوروز و تولد خودم بود و خودم در تهران نبودم، ‌این دختر برایم جشن تولد گرفت.
حالا هم فقط جشن تولد نگرفته؛ روز قبل از جایزه غنی‌پور زنگ زده بود که واقعنی جایزه مال شماست؟ گفتم اگه می‌خوای صداش رو دربیاری، نه،‌ اگر پیش خودت می‌مانه، بله. بهم خبر دادن که جایزه مال عروس بید هست.
بعد گفتگو گرفت برای روزنامه آرمان.
بعد زد و تیم فرهنگی آرمان عوض شدند.
بعد این گفتگو هم ماند.
بعد روز اول عید «سیده‌ربابه میرغیاثی» که مهربان است با تولد این کمترین، برداشته آن گفتگو را هم منتشر کرده در وبلاگش. ممنون دختر ِ خوب ِ‌خدا.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رادیو زمانه: «عروس بید» نوشته‌ی یوسف علیخانی بی‌تردید یکی از مطرح‌ترین کتاب‌هایی بود که در قلمرو ادبیات داستانی در سالی که از سرگذراندیم، منتشر شد. در روزهای پایانی سال ۱۳۸۹ جایزه ادبی شهید غنی‌پور را که از جوایز معتبر نزدیک به دولت است از آن خود کرد. خانم فاطمه سرمشقی، در نقدی که اکنون در دفتر خاک منتشر می‌شود، «عروس بید» را در سایه‌ی دیگر آثار یوسف علیخانی بررسی می‌کند.

فاطمه سرمشقی: تا چندی پیش اگر جایی می‌خواندم یا از کسی می‌شنیدم که یوسف علیخانی نویسنده سه مجموعه داستان «قدم‌بخیر مادربزرگ من بود»، «اژدهاکشان» و «عروس بید» در اولین روز بهار سال ۱۳۵۴ در روستای میلک از روستاهای الموت به دنیا آمده است، هیچ تصویری از میلک در ذهن نداشتم، حتی الموت را هم به زحمت به خاطر قلعه‌اش و آن درختی که می‌گویند هنوزه هنوزه، روز عاشورا برای امام حسین خون می‌گرید، می‌شناختم اما حالا پس از خواندن این سه مجموعه وضع دیگرگون شده است. حالا به راحتی می‌توانم چشم ببندم و تصور کنم آن روز عید در آن خانه کاهگلی کوچک، ‌سفره هفت سین در پیشین خانه چیده شده اما کسی دورش ننشسته است. نگاه‌ها همه به پسین خانه است که مدتی است بسته مانده، نه کسی داخل می‌شود نه خارج. حتماً باید «قدم‌بخیر» بالاخره در را باز کند و خبر بدهد که: «به دنیا آمد. ساق و سلامت. پسر است. مبارک باشد.» ... ادامه در رادیو زمانه / ادامه در سایت نشر آموت

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
جشن های نوروزی در ايران باستان
1- جشن نوروز
نوروز در زبان پهلوی «نوک روج» (nok rov) یا «نوگ روز» (nog roz) بوده است؛ چنان که در برخی فارسیات ابونواس آمده است:
بحق المهر جان و نوکروز و فرخروز ابسال الکبیس/ و النوکروز الکبار و جشن و گاهنبار

نوروز بدان گونه که از نامش بر می آید، جشنی است که به مناسبت سال نو برپا شده و می شود.روز نو در ماه نو سال نو آغاز می شود. ظهور آن در تاریخ گذشتگان به معنی تغییر سال بوده است؛ جشن نوروز یک شادمانی خانوادگی است که جایگاه خاص در مراسم زرتشتیان داشته است، این شادمانی ابتدای سال نو را نشان داده است که در حوزه ی کشاورزی، با باروری غلات همزمان بوده است. سختی زمستان و مشکلات حیات جای خود را به بهار و تجدید حیات فصلی می داده که زرتشتیان از آن تجلیل می نموده اند و به خاطر همین است که این جشن باستانی مملو از شادی و شعف می باشد.
باری، نوروز رستاخیز طبیعت و آغاز زندگی گیاهان و در نتیجه جشن طبیعت است، اما در گذشه به علت متغیر بودن سال، گاهی فصل ها جابه جا می شده اند. ابوریحان بیرونی در کتاب «آثار الباقیه» می گوید: «نخستین روز آن، نوروز است که اولین روز سال نو است و نام پارسی آن بیان کننده ی این معنی است و این روز با دخول آفتاب به برج سرطان، طبق ذیج های آنان، هنگامی که سال را کبیسه می کردند مطابق بود؛ سپس در ایام بهار این روز پس از تغییر موضع خود سرگردان شد و در مکانی قرار گرفت که سال همه احوال را از نزول باران و برآمدن شکوفه ها و برگ آوردن درختان تا هنگام رسیدن میوه ها و تمایل حیوانات به تناسل و آغاز نو تا تکامل و ذبول را طی کند»
محققان معتقدند که در ایران باستان، سال در حال گردش بوده و بعد از اسلام در دوران سلسله ی سلجوقیان و زمان سلطنت ملکشاه و به همت خیام، دانشمند و ریاضیدان عالیقدر، نوروز به اول بهار بازگشته است. دکتر شعبانی در این باره می گوید: «نوروز قاعدتاً باید از اولین روز فروردین شروع شود و اول نوروز با دخول آفتاب در برج حمل، یعنی نقطه ی اعتدال ربیعی مصادف است ولی بنا بر مقدماتی که پیش از این ذکر شد، دیرگاهی نوروز در این نقطه ثابت نبوده است. در اواخر عهد ساسانی، نوروز در تابستان بود و به تدریج تغییر مکان داده بود. در زمان خلافت المعتضد باالله در 26 حمل و در 467 هجری، یعنی در عهد سلطنت ملکشاه در نیمه ی برج حوت و به قولی در 13 حوت و در زمان تألیف آثار الباقیه بیرونی، در برج حمل بوده است. به همین ترتیب در گردش و تغییر بوده تا آن که در سال 467 ه. ق و یا 471 ه. ق و در زمان ملکشاه سلجوقی و به امر او تقویم ایرانی اصلاح شد و نوروز به طور اساسی به اول حمل بازگشت.»
بایستی توجه داشت که نوروز، روزی است که خورشید بین ظهر آن روز و روز قبل وارد نقطه ی اعتدال ربیعی می شود.
با وجود تغییر سال، مردم کشاورز ایران باستان، جشن نوروزخودرا از زمانی آغاز می کردند که فصل رویش گیاهانشان بود. اینوسترانسف در کتاب تحقیقاتی در مورد ساسانیان می گوید: «تقویم ایران ساسانی با وجود این که شمسی بوده، انتقالی هم بوده و به این جهت، آغاز سال دولتی همیشه با روز اعتدال بهاری که عید ملی نوروز باشد مطابقت نمی کرده، ولی این امر جنبه ی تقویمی عید را از بین نمی برده است. نقص تقویم تأثیری در اصول مقرر نداشته؛ ماه اول، یعنی فروردین ممکن بود از روز اعتدال بهاری خیلی فاصله پیدا کند، ولی پدیده های زندگی که وابسته به اصولی ثابت بود، وجود نظم و ترتیب کامل را ایجاب می نموده و برای تأمین این منظور پس از 10 سال، یک ماه به تقویم افزوده می شده است. جشن نوروز که دردربار ساسانیان با شکوه برگزار می شده، درتقویم ملی ایران باستان که عنوان تجدید حیات بهاری اهمیت فراوان داشته و دارد. گرفتن جشن نوروز از طرف شیعیان پارسیان، بابی ها و پیروان علی اللهی و انصاری ها درآسیای میانه، یعنی درتمام مناطقی که ایرانیان با فرهنگ خویش گسترش یافته اند، اهمیت این عید و جنبه ی ملی آن را ثابت می کند.» علت توجه مسلمانان بر زنده نگه داشتم نوروز به احتمال قریب به یقین این بوده که آغاز خلافت علی بن ابی طالب (ع) مقارن با آخر سال 35 ه. ق بوده است.
موبد آذر گشسب نیز درباره ی نوروز می گوید: «نوروز از روز اول بهار، یعنی از روز هرمزد و فروردین ماه آغاز می شود و در روزگاران قدیم، برابر نوشته ی تاریخ نویسان ایرانی و عرب، یک ماه طول می کشیده و امروز هم تا سیزده روز ادامه دارد. نوروز فصل گل و ریحان و سر سبزی و باغ و بستان است. نوروز را می توان بزرگترین و طبیعی ترین اعیاد جهان دانست، زیرا در این ایام دشت و دمن سبز و خرم است و باد بهاری درختان مرده را زنده می کند و لباس نو می پوشاند؛ در حقیقت جشن نوروز، جشن طبیعت است.»

2- نوروز، جشن طبیعت
نوروز، نبض طبیعت است؛ زمان رویش گیاهان و حاصلخیزی طبیعت. زمین نو می شود و جامه ی سبز خود را بر تن می کند. نوروز جشن طبیعت، و جشن طبیعت، جشن کشاورزان است. پرویز رجبی در کتاب هزاره های گمشده می گوید: «کوشش برای یافتن تاریخ آغاز نوروز، کاری بیهوده است. با این همه، به خوبی روشن است که در ارتباط نوروز نباید در پی چیزی بغرنج و پیچیده باشیم. آیین نوروزی مانند پدید آوردن یک جوانه یا شکوفه، آرام و بی صدا و در نهایت سادگی به خودی خود در جامعه ای ساده و روستایی پدید آمده است و از این رو نمی تواند آغازی بغرنج داشته باشد.
چوپانان با چارپایان خود و کشاورزان با زمین های دیمی و آبی خود و درختان خود هر قدر که ساده و ناآگاه باشند، به سبب پیوند تنگاتنگ آهنگ شب و روز و گردش ماه و سال و چرخش گرما و سرما با کارهایشان نمی توانند با آهنگ پیوسته و دگرگونی های طبیعت پیرامون خود بیگانه باشند؛ آن ها در یافته بودند که گوسفند زمانی معین دارد و شکوفه زمانی همیشگی؛ زندگی چوپانان و کشاورزان در پیوند است با آهنگ و هنجار شب و روز، سرما و گرما، آیش زمین و زدن شکوفه، چرخش زمین و ستارگان و بالاخره گردش روزگار. بنابراین یکی از میزان هایی که آفرینش با آن به خودی خود پدید می آید، آشنایی با زمان آیش است و زایش. آشنایی با این واقعیت که طبیعت پیوسته و در فواصل معینی دگرگون می شود و مانند آدم کار خود را از نو آغاز می کند. آشنای دیرین آدمی با شیوه ی کار طبیعت سبب می شود که از شکوفه ای تا شکوفه ی دیگر، از این زایش تا زایش بعدی را واحدی از عصر خود به شمار آورد، مثلاً بداند که گاوش 5 شکوفه زاییده است، یا دخترش پنج بهار است که زنده است. او دریافته است که هر آغازی در طبیعت از دم آغاز رو به پایان دارد... بنابراین نوروز در آن گذشته های دور، سالگرد طبیعی چوپانان و کشاورزان بوده است که رفته رفته برای فراهم آوردن مرزی در خور با آیین و سپس آیین های همراه شده است، بنابراین نوروز نخست آیینی بوده است و چوپانی روستایی.
دکتر شعبانی نیز در این باره می گوید: «نوروز را جشن طبیعت گفته اند و حق هم دارند، چون به واقع امری طبیعی است و برخاسته از تغییری که در گردش زمین به دور خورشید حاصل می شود. روز اول ماه فروردین است که به تعبیر قدما در رسیدن آفتاب به نقطه ی اول حمل و ابتدای بهار است.. این که در نیمکره ی شمالی زمین، فصل سرما پایان می گیرد و برودت خشکی ارضی انتها می پذیرد و روزگار گرما و طراوت و تازگی فرا می رسد، امری است که بی گمان هیچ گاه از دیده ی ساکنان این مناطق دور نمانده است. تجارب طولانی مردمی که رزق خود را از طریق کشاورزی و دامداری تامین می کردند و به دنبال ماه های سخت و پرزحمت پاییز و در زمستان انتظار بهبود حال و تغییر شرایط زیست و فی الحقیقه آغاز زندگی تازه ای را می کشیدند، بر رسیدن ایامی طرب افزا و اطمینان زا بشارتشان می داد. کم شدن سرما، آب شدن یخ ها و اعتدال نسبی هوا هم موجباتی است که مردمان را نوید درو دیگری می دهد و همین که سبزه شروع به دمیدن نمود و درختان به خلعت نوروزی قبای سبز ورق بر تن کردند، نیروی تازه ای در کالبدها جان می گیرد و تشویق زیستن و کار کردن و امیدوار بودن را در دل ها شعله ور می گرداند.»
دلیل این کها ین جشن تا کنون بر جای مانده و دین اسلام نیز که رنگ قومیت ها را زدوده، آن را از بین نبرده است همین انگیزه ی حاصل خیزی زمین و امور مربوط به کشاورزی بوده است که موجب شده همچنان نوروز بر جای بماند. دکتر رجبی در باره ی ارتباط کشاورز با طبیعت می گوید: «این پذیرفتنی است که انسان وابسته به زمین تا زمانی که هنوز چیزی از برداشتش دارد، نمی تواند به فکرگردش سال باشد و تنها می تواند با نزدیک شدن به ته مانده ی کندوهای آردش یک بار دیگر به کشت و کار بیفتد... و چنین می شود که سرانجام، روزی معین به سبب ویژگی های دریافتنی و در خود نهفته تبلوری خاص پیدا می کند و آغاز سالی نو می شود، برای ازنو شدن و شکوفه دادن و دیگر روز های متفاوت از روز های عادی و در عین حال متفاوت از نوروز، اعتباری درجه دو و کمتر پیدا می کنند و به صورت روزهای ویژه ی سال، رفته رفته به نام جشن های گوناگون از سوی همه پذیرفته می شود... بنابراین نوروز در گذشته های دور،سالگرد طبیعی چوپانان و روستاییان بوده است و هر آیینی که داشته اند آیینی بوده چوپانی و روستایی؛ بعدها که ثروتمندان و فرمانروایان نیز در نوروز و گردش سال حکمتی یافته اند و به آن آرایش ویژه ی خود بخشیده اند.»
در تفکر ایرانیان باستان، تاریکی دیوی پلید و روشنایی، ایزدی جاودانی می باشد. بهار، فصل پیروزی این ایزد بر دیو تاریکی است و پایان فصل سرما. این گرما برای رویش گیاهان بسیار مفید است. شیپرو در مقاله ی خود، نوروز را آتش بهار عنوان می کند و می گوید: «لغت نوروز در فارسی به معنی روز نو می باشد و بنیاد قدیمی آن در وزن جهانی از زمین و طبیعت می باشد. در قلمرو معتدل نیمکره ی شمالی که شامل ایران هم می شود، علائم اعتدال شبانه روزی بهار، شروع گرم شدن هوا و فصل رشد و نمو می باشد و در ایران قدیم زمان شروع شخم زدن زمین و کشت و کار و کاشتن دانه ها برای به دست آوردن محصول بوده است و اعتدال شبانه روز در بیست و چهار ساعت، زمانی را که نشان می دهد روز طولانی تر از شب می شود. در قدیمی ترین بنیاد زرتشتی، این ریتم و گردش طبیعت قابل احترام بوده و با انجام جشن های کشاورزی و مراسم یادبود کیهانی همراه بوده است.
نور و نیکی و خوبی بهترین سمبل خداوند هستند. این نور خواه از خورسید باشد، خواه از آتش مقدس. بنابراین این اعتدال بهاری و طولانی شدن روز، سمبلی از پیروزی نور بر سرما و تاریکی زمستان است؛ این نماد مخصوصاً در مکان عظیم و تشریفاتی پرسپولیس، ساخته ی امپراطوری بزرگ هخامنشیان، اولین امپراطوری جهان (BC-330.BC-600) آشکار است. حکاکی دیوار پرسپولیس نماد دوگانگی شیر حمله برنده بر گاو است. این حیوانات به جای خورشید (شیر) و باران (گاو) قرار می گیرند. شیر نمایشگر صور فلکی تابستان، گاو سمبل باران را در هم می شکند.»
در کتاب تاریخ بخارا، آثار به جا مانده از نوروز در بخارا چنین عنوان شده است: «یکی از آبادی ها و شهر های مهم بخارا موسوم به ورخشه یاد شده است که دارای قدمت بسیار بود و بناهای تاریخی آن مشهود. در زمان امیر اسماعیل سامانی خواستند آن کاخ تاریخی را به مسجد جامع تبدل کنند، اما مردم آن سامان راضی نشدند و نگذاشتند و این ده را هر پانزده روزی بازار است و چون بازار آخر سال باشد، بیست روز بازار کنند و بیست و یکمن روز نوروز کنند و آن را نوروز کشاورزان گویند و کشاورزان بخارا را از آن حساب نگه دارند و بر آن اعتبار کنند.»
نوروز تنها مختص ایرانیان نبوده بلکه در ملل و اقوام دیگر نیز وجود داشته. مهرداد بهار می گوید: «مری بویس در کتاب تاریخ کیش زرتشت آورده که عید نوروز تحت تأثیر فرهنگ بین النهرین است، اما به گمان من این عید بومی آسیای غربی بوده و محتملاً از نجد ایران به بین النهرین رفته و یا همزمان در سرتاسر منطقه وجود داشته است.
به هر حال به احتمال زیاد چون منشأ تمدن بین النهرین از هزاره ی پنجم، ایران و نجد ایران است، عیدهای بین النهرین نیز از ایران و از طریق خوزستان به بین النهرین رفته و علتش مسأله ی آبیاری است. زراعت و دامداری در هزاره ی هفتم پش از میلاد در زاگرس وجود دارد، در این دوره سکونت و ده در این جا مطرح است. در هزاره ی پنجم مس کشف می شود و با کشف شدن آن بشر قادر می شود ابزاری را بسازد تا بتواند شرایط خاک را تغییر دهد؛ پس می تواند زه کشی کند و به آبیاری بپردازد و با ساختن ابزار جدید، اموراجتماعی در آسیای غربی متناسب می شود که زمانش حدود 4500 ق. م است.»

3- پیدایش نوروز

در مورد پیدایش نوروز سخن های مختلفی است، عده ای پیدایش نوروز را از نخستین روز زندگی و پیدایش جهان می دانند. پرایس در این زمینه می گوید: «سه آفریده ی نخستین – گیاه، گاو، کیومرث – قربانی شدند؛ از گیاه دانه ی همه ی گیاهان به وجود آمد، از گاو همه ی حیوانات متولد شدند و از انسان اولین زن و مرد به وجود آمده، از اتحاد آن ها آسایش بشریت پدید آمد و با این فداکاری سه گانه چرخش زمین شروع شد. این آغاز زمان بود، خورشید حرکت کرد، روز و شب و فصل ها به وجود آمدند و این روز، نوروز گفته شد که منظور از آن شروع چرخش زندگی بود.»
برخی بنیان گذار نوروز را کیومرث دانسته اند که زمین و گیاه و گاو را نگهبانی می کرده و از نسل او آدمیان به وجودآمده اند و هم او بود که سال را به دوازده قسمت تقسیم کرده و هر بخشی را به سی روز و هر روز را نامی نهاد وبه فرشته ای نسبت داده است.
این تفسیر در کتاب های نویسندگان بزرگی چون کتاب مجمل التواریخ، تاریخ پیامبران و شاهان حمزه اصفهانی و همچنین در کتاب نوروز نامه حکیم عمر خیام نیز آمده است.
برخی نویسندگان نیز مبدع نوروز را جمشید دانسته اند؛ جمشید را در اساطیرایرانی آورنده ی برکت و فراوانی و نابود کننده ی دیوان می دانند و همچنین او را اولین یابنده ی نی شکر می دانند.
پارسیان معتقد بودندکه جمشید به کمک ایزدان دیوها را از کشور بیرون کرد، مردم از قحطی نجات پیدا کردند و روزی نو آورده شد. ابوریحان بیرونی در این باره می گوید: «چو اهریمن برکت را از روی زمین زائل کرد و باد را از وزش انداخت تا درختان خشک شوند، نزدیک بود که عالم وجود دچار افسردگی گردد، پس جمشید به امر خداوند و ارشاد او به ناحیه ی جنوبی رفت و قصد مقام ابلیس و یاران وی کرد و در آنجا مدتی بماند تا این غائله رقع شود، مردم به اعتدال و برکت و فراوانی برگشتند و از بلا نجات یافتند و در این هنگام جم به دنیا بازگشت و در این روز آفتاب طلوع کرد و نور از او ساطع شد، چه مثل خورشید نورانی بوده است و از این روی مردم از طلوع دوم آفتاب تعجب کردندو آنچه چوب خشک بود سبز شد، پس مردم گفتند اینک روز نو.»
جواد برومند سعید در باره ی توجه جمشید به نوروز و کشاورزان به نقل از شاهنامه می گوید: «جمشید چون به شاهی نشست، اختلاف و داوری و ستیزه را ازمیان مردم رانداخت، پزشکی و درمان درد ها کرد، بین مردم تقسیم کار کرد... پس از آن با فر کیانی تختی بساخت و آن را به جواهر آراست و بر آن نشست چون خورشید تابان میان هوا قرار گرفت و مردمان جمع شدند، بر تخت او گوهر افشاندند و آن روز زا روز نو خواندند و جشن گرفتند و می و رامشگر خواستند، مردم آسوده شدند، رنج و بدی تمام شد و دیوان به فرمان مردم در آمدند، کشاورزان برای خود کاشتند ودرویدند و در معیشت زندگی منت کسی را نپذیرفتند، کسی زیر فرمان کسی نبود و مردم از پذیرفتن فرمان در تن آزاده بودند، نظام اجتماعی پیش از جمشید دیو سالاری فئودالیسم بود، جمشید آن نظام را تبدیل به مردم سالاری (= سوسیالیزم) کرد، یعنی سروری و امتیاز طبقاتی آن ها را لغو کرد. رابطه ی ارباب و رعیتی را از میان برداشت و زمین های دیوان رابه کشاورزان داد تا برای خود بکارند و دروند و به خاطر خوراک خود سپاس از کسی نداشته باشند.»
در سلسله های بزرگ پیش از اسلام به این جشن اهمت فراوانی می دادند. علی سامی در این باره می گوید: «نیاکان بااوج و شکوه درروزگاران پیشین برای شادی و خوشی ارزش فراوانی قائل بوده و با برپاداشتن مجالس جشن و سرور، وسایل نشاط روان و انبساط اندیشه را فراهم می ساختند. داریوش، شاهنشاه بزرگ هخامنشی و دیگر شهریاران نامدار این دودمان در آغاز سنگ نبشته های خود، همه جا از خداوند یکتایی که به بشر شادی ارزانی فرموده سپاس گزاری کرده اند.
جشن نوروز که به هرمزد روز از ماه فروردین آغاز و تا چند روز دوام داشته، سرآمد جشن های سال بوده تا این که از روزگاران کهن به هنگام برابری شب و روز و نو شدن جهان طبیعت همراه با دمیدن سبزه و گل و شکوفه ووزیدن نسیم جان بخش بهاری با مراسم خاص پرشکوهی برگزار می گردیده است.»
نوروز جشنی ملی و برگرفته از فرهنگ ایرانیان است؛ تنها جشنی که تاکنون مانده است. جشن نوروز از اعیاد ملی به عنوان بزرگترین عیدی است که تا کنون برپا و برجای مانده است، زیرا عیدی اصالتاً ملی است؛ میراث بازمانده ای از گذشته ی فراموش گشته که کمتر تحت تأثیر و نفوذ زرتشتی گری و همچنین اسلام قرار گرفته است.»

4 – جشن های نوروزی
قبل از فرا رسیدن سال نو، ایرانیان با برگزاری جشن هایی به استقبال نوروز می رفتند و از مهم ترین آن ها، چهارشنبه سوری و میر نوروزی بود.

4- 1) چهارشنبه سوری
این جشن در آخرین شب چهارشنبه سال برگزار می شده است و گرم شدن هوا، آمدن نوروز و سرسبزی را جشن می گرفتند. البته عده ای از نویسندگان معتقدند که آغاز این جشن بعد از اسلام می باشد. آنچه مسلم است، در ایران قبل از اسلام هفته وجود نداشته است و مراسم چهارشنبه سوری مربوط به ایران بعد از اسلام است که در آخرین چهارشنبه ی سال بر پا می شده؛ مطابق رسوم قدیم در این جشن آتشی می افروزند و از روی آن می جهند. با استناد به مطالب تاریخ بخارا تألیف نرشخی و زمان سامانیان (279- 389 ه. ق) این جشن را به نام سوری می گرفته اند وبر حسب اتفاق یک بار از آتش زیادی که افروخته بودند پاره ای آتش بجست و سرای شاه را بسوخت.
به هر حال مهرداد بهار در مورد این جشن می گوید: «حدس می زنیم چهارشنبه بودنش مربوط به چهار فصل باشد، اما کیفیت اسطوره ای بودنش مانند جشن سده است. این درست پیش از نوروز است و زارع انتظار دارد با آمدن نوروز اول بهار سرما رخت بربندد، بنابراین مجدداً یک نوع جادوی گرم شدن هوا است. سوری احتمالاً به معنی سرخ است؛ تسریع گرمای فضا و آسمان و جهان جادویی آیین به همین منظور است، ضمن این که ما هم از جهان زمستانی خودبیرون می آییم، سرخی دلیل انرژی و تحرک است. پس از جشن سوری باید بتوانیم بیرون بیاییم، روی زمین کار کنیم و خواب زمستانی را کنار بگذاریم.»

4- 2) میر نوروزی
در آغاز نوروز رسم چنین بود که مردی نیک نام، خوش یمن، خجسته، گشاده رو و شیوا گفتار به حضور شاه می آمد و اجازه ی ورود می خواست، شاه می پرسید کیستی ؟ وی پاسخ می داد: من از سوی دو مبارک پی می آیم و به سوی دو نیک بخت می روم...
در این اسطوره دو نیک پی عبارتند از: دو امشاسپند خرداد و امرداد، هاروت و ماروت، زیرا شاهان در روز ششم فروردین در نوروز بزرگ در خرداد روز به بار نوروزی می نشستند. امشاسپندان دو گانه ی خرداد و امرداد به معنی تن درستی است و بر آب ها فرمانروایی دارند. دیگری به معنی نمیرایی است، برگیاهان فرمانروایی دارد، فرشته های موکل بر روز ششم و هفتم ماه هستند. میر نوروزی از سوی آنان تندرستی و زندگی جاویدان به حضور شاه می برد. اما دو نیک بخت دیگر، شاه و شهبانو بودند که می بایستی در سال نو برکت و فراوانی و خوشبختی به مردم ارزانی دارند.

4- 3) نوروز عامه و خاصه
جشن هایی که در خود نوروز برپا می گردید به دودسته ی عامه و خاصه تقسیم می شد. همه ی مردم در عامه شرکت داشتند و روز دوم نوروز عامه مخصوص دهقانان بوده است. روز دوم را برای دهقانان که قدری مقامشان بالاتر از توده بود جلوس می کرد.
نوروز خاصه که نوروز بزرگ نیز به آن گفته می شد فقط مخصوص شاهان و موبدان بوده است. راجع به این دو نوروز آمده: «نوروز عامه روز اول فروردین است که آمدن آفتاب به نقطه ی اول حمل باشد و رسیدن او به آن، نقطه ی اول بهار است. گویند خدای تعالی در این روز عالم را آفرید و هر هفت کوکب در اوج تدبیر بودند. نوروز خاصه روزی است که نام آن خرداد روز است و آن روز ششم فروردین ماه باشد و درآن روز هم جمشید بر تخت نشست.»
دکتر شعبان نیز در این باره می گوید: «در ادوار پیش از اسلام که نوروز به دوبخش عامه و خاصه تقسیم می شده، پنج روز اول در شمار عام بوده و روز ششم که خرداد روزش می گفتند به نوروز خاصه یا ویژه ی شاهان و تبار آنان مخصوص مانده است.»

4- 4) جشن خرداد روز
مهم ترین روز در ایام نوروز، روز خرداد، ایزد نگهدارنده ی آب ها می باشد. جشن های مختلفی را به این روز نسبت داده اند. در بند هشن نیز وصف این روز آمده است: «خرداد، سرور سال ها و ماه ها و روز هاست و این از این روی است که او سرور همه است. او را آب گیتی خویش، مایملک دنیوی است. چنین گویند: هستی، زایش و پرورش همه ی استومندان (= موجودات مادی) جهان از آب است و زمین را نیز آبادی از اوست، چون اندر سال نیک شاد زیستن خرداد است. چنین گوید که همه ی نیکی چون از ابر گران (abargran) سنت ایزدان مینوی به گیتی آید و آن بر خرداد روز که نوروز است، آید... پیداست که اگر آن روز تن و جامه ای نیکو دهند و بوی خوش بویند و سودا (تفأ ل) ی نیک کنند و آب هارابهر کنند (= بخش کنند) و ستایشگاه های روز را انجام دهند، آن سال نیکویی بدیشان رسد و بدی را از ایشان دور سازد او که آب را رامش بخشد یا بیاراید، آن گاه خرداد از او آسوده یا آزرده بود.»
البته بزرگترین جشن که در این روز بر پا می شود و نشان دهنده ی اهمیت آن است، تولد زرتشت می باشد. در ملل و نحل شهرستانی آورده: «روح زرتشت را در شجره ای که در اعلی علیین بود انشا فرمود و در قله ی کوهی از کوه های آذربایجان آن درخت را غرس فرمود، از آن شبح زرادشت به شیر گاو منتزج گشت و پدر زرادشت آن شیر بیاشامید و آن شبح به نطفه ی او مصور گشت و در رحم مادرش مضغه شد.»
درباره ی تولد زرتشت در کتاب اسطوره ی زندگی زرتشت چنین آنده: «زرتشت همانند آدمیان دیگر از سه عنصر اصلی تشکیل شده است... به روایت دینکرد امشاسپندان زرتشت را به صورت «مینوی» آفریده اند و فروهر او را که دارای بدن و زبان سخنگو و دارای سرگرمی بود در میان او نهادند. اورمزد جوهر تن او را نیز در عالم مینو آفرید تا آن را بعد از طریق باد و ابر و باران به گیاهان منتقل کند و سپس از طریق شیر گاوانی که در میان آن گیاهان چرا کرده اند وارد تن پدر و مادر شود. عناصر زرتشت در این صورت «مینوی» یا مثالی همچنان باقی می مانند، تا زمانی که او باد به صورت انسانی واقعی به جهان آید. بدین منظور باید این سه عنصر با هم ترکیب شوند. فره به آتشی که در خانه ی زوییش، مادر مادر زرتشت و زن فراهیم روان می سوخت پیوست و این لحظه ای بود که زوییش، دوغدو، مادر زرتشت را به دنیا آورد. داخل شدن فره در وجود دوغدو، درخشندگی خاص به او بخشید، به گونه ای که در خانه ای که او زاده شد مانند آن بود که آتش به خودی خود می سوخت. این نور همچنان با دوغدو تا زمان زایش زرتشت همراه بود... ] بعد از آن که دوغدو را به اتهام جادوگری از ده بیرون کردند [
وی در همان دهی می زیست که در آن خاندان سپنتمان، یعنی خانواده ی پدری زرتشت اقامت داشتند... برای انتقال فروهر او از عالم مینو به این جهان، امشاسپندان ساقه ای از گیاه هوم ساختند به مردی و فروهر زرتشت را به درون آن بردند؛ سپس آن را از آن روشنی بی پایان برداشتند و بر کوه اساطیری اسنوند که جای آن در منابع آذربایجان ذکر شده است نهادند. سیصد و سی سال مانده به پایان هزاره ی سوم جهان دو تن از امشاسپندان بهمن و اردیبهشت به شکل موجودات این جهانی برآمدند و به جایی که دو مرغ برای جفت گیری نشسته بودند و هفت سال پیش از آن مارها بچه های آنان را خورده بودند رسیدند؛ به دل مرغان انداختند که به دنبال هوم روانه شوند، مرغان دو سر آن هوم را گرفتند و آن را در آشیانه ی خویش نهادند. تقدس هوم و بردن فروهر زرتشت در میان آن سبب شد که مارها نتوانستند از درخت بالا روند و به بچه مرغان دست یابند. ساقه ی هوم با درخت پیوند خورد و همیه تازه و سرسبز در بالای آن درخت در حال رویش بود. دوغدو با پوروشسب، پسر تپیرتیرسب پیوند زناشویی بست.
این دو به یک خاندان که همان خاندان سپنتمان باشد تعلق داشتند... آنگاه بهمن و اردیبهشت با هم با پوروشسب به سوی رود اساطیری دایتی، که شاخه ی هوم در کنار آن رسته بود رفتند. درخت آن چنان بود که گمان برد برای دستیابی به هوم باید آن راببرد، اما معجزه ای به یاری او شتافت؛ هوم از بالای درخت فرو آمد. پوروشسب که آیین پرستش را به جای آورد، هوم را برید و آن را به نزد همسر خود دوغدو سپرد تا هنگام کاربرد آن فرا رسد.
اما جوهر تن او را فره از نزد خویش به سوی باد و از باد به سوی ابر به حرکت در آورد و به صورت آب قطره قطره به زمین فرستاد. در پی آن انواع گیاهان از زمین رویید. پوروشسب شش گاو سفید زردگوش را به سوی آن گیاهان روانه کرد؛ دو گاوی که هنوز نزاییده بودند به گونه ای معجزه آسا شیر دار شدند.
بدین گونه جوهر تن زرتشت که در آن گیاهان بود با شیر آن گیاهان آمیخته گشت. دوغدو به خواست پوروشسب دیگ چهر گوش را برگرفت و شیر گاوان را دوشید و آن را به ستون بزرگی در آویخت؛ جوهر تن زرتشت در آن شیر بود. ایزدان به دوغدو کمک کردند و از بلایا و امراض دیوان رهانیدند. زرتشت بر خلاف میل دیوان به نیا آمد و تولد او به روایتی روز خرداد از ماه فروردین بود.»
زرتشت به یاری امشاسپندان و از طریق گیاهان و جانوران به دنیا آمد. اسطوره ی تولد زرتشت نیز به مانند بیشتر اسطوره هایی که زاده ی ذهن بشر است، برگرفته از طبیعت است. در این اسطوره نیز تقدس گیاه نمایان است. زرتشت در واقع نماینده ی همه ی قشرهای جامعه است و وجود اوباعث فراوانی و نعمت. مری بویس در کتاب تاریخ کیش زرتشت می گوید: «حضور زرتشت در این دنیا چنان سودمند و شفا بخش بود که چون نشو و نما یافت، آب ها و گیاهان از نو رستند و رشد کردند. اهریمن از ترس گریخت. می گوید اهمیت سه عنصر که وجود زرتشت را تشکیل دادند در این است که او با «فر» و «فروهر» و «تن – گوهر» صاحب سه پیشه ای که دریشت (89- 13) به او منسوب شده نخستین آثربان روحانی، نخستین ارتشتار رزمنده، نخستین برزگر ستور پرور گله دار است. سنت زرتشتی گری نیز در این باره اصرار دارد پوروشسب به زرتشت گفت که «اندیشیده ام برای من پسری زاده شود که آثرون (روحانی) ارتشتار سپاهی و استریوش برزگر باشد.» زرتشتیان گوهر را که از راه گیاهان و جانوران سودمند انتقال داده بود نماینده ی گله داری می دانند.»
«زرتشت اصطلاح دیگری دارد و ایشان را واستروی (vastrya) محافظ و نگهبان مرتع و چراگاه و فشونیت (fsuyant) نگهبان رمه و گله و یا به طور کلی واستری فشوینت (fsuyant – vastrya) می نامد. مردمی که به نقصان کار خود با رمه و گله ومرتع سر و کار داشتند، طبعاً بیش از همه ی طبقات به بدی و ناهنجاری و زیانکاری سنت مذهب عهد خود یعنی قربانی نمودن گاو واقف بودند...
زرتشت تعلیم داد که تنها آن گروه مردمی که به حفاظت و نگهداری و پرورش رمه و گله و مراتع می پردازند بندگان مطلوب و واقعی خداوند می باشند.»
در خاتمه ی این مبحث تذکر این نکته ضرورت دارد که اطلاعات موثقی از چگونگی مراسم نوروز قبل از سلسله ی ساسانیان در دست نیست. جشن های نوروز خاصه و عامه مربوط به دوره ی ساسانیان است.

5 – سفره ی هفت سین
این سفره از سنت های دیرین ایرانیان است که تاکنون نیز بر جای مانده است. با اندک نگاهی به اجزای داخل سفره، نماد زندگی کشاورزی در آن مشهود است و دلیل پایداری این سنت همان اهمیت کشاورزی و آب است که تاکنون بر جای مانده است. پرویز رجبی در این خصوص می گوید: «همه ی ساخت و آرایش آیین نوروز نیز نشان از چوپانی و روستایی بودن آن دارد. ماهی نماینده ی جانوران است و سبزی نماینده ی برآیند تلاش کشاوزان. ماهی کوچکترین جانور بی آزاری است که آسان و با اندک تیمار در دسترس است؛ در آب که شرط اصلی ادامه ی کار چوپانان و کشاورزان است می زید و با توجه به اکراه ایرانیان باستان از آزار جانوران و دربند کشیدن آن ها، قفس آبی اش قفس اسارت نیست و هوای زندگی اش آب حیات است و سبزه از دیرباز، شاید از پیش از پیدایش نوروز، برای روستاییان نبض سال نو را گرفته است.»
عدد هفت، عددی مقدس در میان ایرانیان باستان می باشد؛ مهم ترین نماد آن هفت امشاسپندان است و این عدد در سفره باعث تقدس آن شده است. دکتر اسماعیل پور در این باره می گوید: «از سنت های دیرینه ی دیگر، هفت سین است. از دیرباز در ایران هفت سینی (کلمه ی سینی خود معرب چینی است) از دانه هایی که به سفره برکت می بخشید می رویاندند و بر خوان نوروزی می نهادند. هفت سین به هفت میوه، گل یا سبزی یا چیزهای دیگر که با سین آغاز می شود مبدل گشت. سبزه نمودار گل های زیبا و زینتی، سیب میوه ی بهشتی و نماد زایش است، سمنو از جوانه های گندم که نماد رویش و برکت است، سنجد، بوی برگ و شکوفه ی آن محرک عشق و دلباختگی است. سیر داروی تندرستی و از میان برنده ی درد است، سپند در لغت به معنی مقدس و در واقع دافع چشم بد است، و سکه نمودار برکت و دارایی است.»
همان طور که گفته شد، استفاده از کلمه ی سین اجباری نبوده و هر چیزی را که باعث برکت و فراوانی بوده می توانستند در سفره استفاده کنند. سمنو از جوانه های تازه رسیده ی گندم ساخته می شود. پیش تر گفته شد که سبب رویدن گیاهان و جوانه زدن آن ها، فروهر است. فروهرها جوانه ها را بارور می کنند و خوردن این جوانه های بارور سبب نیرومندی و باروری در همه ی سال می گردد و سمنو که از سیره ی همین جوانه ها ساخته می شود، نماد خوبی برای زایش و بارور شدن گیاهان توسط فروهر ها است.»
«از چیز های مهمی که در خوان نوروزی جای داشت ماهرودی بود که همان برسم دان است. به مناسبت آن که تیغه ی برسم ها به شکل هلال ماه است، از این روی آن را ماهرودی می نامیدند. شاخه هایی کوتاه از انار یا بید یا انجیر یا زیتون را به درازی سربند انگشت می بریدند و به تعداد سه، هفت، دوازده، بیست و یک، بر سر خوان در ماهرودی جای می دادند. برسم معمولاً در سر خوان غذا هم نهاده می شد و نماد برکت گیاهی بود.»
این شاخه های برسم در مراسم نوروزی مورد استفاده قرار می گرفت: «مراسم درون یشن به ویژه در روز ششم فروردین، روز منسوب به خرداد امشاسپند با تشریفات فراوانی انجام می گیرد. هفت شاخه از گیاهان یا درختان، که همان برسم است، موبدان هنگام عبادت در دست می گرفتند.»
همچنین پرتقال گرد که در سفره نشان گردی زمین است و سنبل که نماینده ی زندگی گیاهی بود به عنوان هدیه ی پیشکش وجود داشت و تخم مرغ سمبل جهانی حاصل خیز مطابق با زمین مادر بود.
از دیگر مراسم، آوردن آب از آسیاب و پاشیدن به سفره بود که بهرام فره وشی در این باره می گوید: «در زمان ساسانیان و هم امروز در برخی از روستاها رسم است که آب پای سفره ی هفت سین را می بایستی دختران شوی ناکرده از چشمه سارها، به ویژه از زیر آسیاب بیاورند، زیرا نوروز در هنگام زایش و باروری است و کوزه ی آب که نمادی است از آناهیتا، باید در خوان نوروز ی نهاده شود. جای آناهیتا، یک دوشیزه نیالوده و پاک، در آب دریاها و چشمه سارها و جویبارهاست و هنگامی که آب خوان نوروزی از زیر آسیاب برداشته شود، وجود آب برکت گندم آرد نشده را خواهد داشت و موجب گشایش خانواده در سال نو خواهد شد.»

5 - 1) کاشت سبزه
مهم ترین جزء سفره که نماد طبقه ی کشاورز و همچنین نشان دهنده ی سنت کشاورزی در روز نو است، سبزه می باشد. مراسم نوروزی همان طور که در منابع تاریخی کلاسیک آمده است کاشت نمودار گندم و برنج و جو باقلا و کاجیله و کاجیده خشک، زعفران کاذب و ارزن و نخود و کنجد و ماش در جشن نوروز و برخی رسوم دیگر نمودار از خصلت کشاورزی جشن است.
این دانه ها قبل از فروردین کاشت می شدند تا اول نوروز سبز شوند و بر سفره قرار گیرند. پرویز رجبی در این باره می گوید: «روستاییان با رویاندن چند نوع تخم در پیاله ها و کاسه های گوناگون، هم نزدیک شدن زمان رویش را می آزمودند و هم از نوع رویش به نتیجه می رسیدند که کدام دانه را بیشتر بکارند.
متأسفانه هنوز نمی دانیم که از چه زمانی این جشن بزرگ چوپانی و روستایی برای همه ی گروه ها و لایه های گوناگون جا افتاده است؛ با این همه چون در ایران باستان بیشتر مردم کشور را چوپانان و کشاورزان تشکیل می داده اند و بیشتر فراورده های تولید کنندگان و فروشندگان وابسته به دستاوردهای اینان بوده است، آسان می توان گمان برد که این جشن به زودی در چند سده جا افتاده است و از سوی همه پذیرفته شده است.»
اهمیت این رسم به حدی بالا بود که شاهان نیز به آن بها می دادند و در اطراف کاخ شاهی دوازده خشت خام می گذاشتند و بر روی آن سبزه می کاشتند. «شاه ایران جو سبز رابه ویژه خجسته می دانست... این بذرها هرگز بی همراهی ساز و آواز و خوشی نبوده است.»
هاشم رضی این رسم را نیز مشترک در میان دیگر قبایل عنوان کرده و می گوید: «نمایش نمادی آفرینش در جشن سال نو میان مندائی ایران و عراق تا زمان ما باقی مانده است. امروز هنوز یکی از رسوم جشن سال نو در ایران، سبز کردن سبزه در ظروف سفالی است که در آغاز اعتدال بهاری انجام می شود. چنین رسمی از مشکلات جشن سال نو میان بسیاری از ملل و اقوام در عهود گذشته بوده است؛ البته میان بسیاری از ملل و اقوام، جشن سال نو در آغاز بهار و رستاخیز طبیعت برگزار می شد و با مراسم کشاورزی همراه بوده است.
نیز باید به این نکته توجه کرد که خود اصل بنیادی رستاخیز طبیعت با شاخصه ی رویش و نمو گیاهان و تجدید حیات نباتی، که به عنوان قسمتی از نماد های آفرینش تجدید و تکرار خلقت طبیعت و انسان مطالعه می شود، کنایه و نماد احیای زندگی گیاهی آن گونه که در جشن های جوامع کشاورزی اجرا می شد اشکل گوناگونی ارائه می دهد که جنبه ی ویژه ی زراعی بخشی از آن است.
چه بسا که سبز کردن سبزه خود حاوی از تکرار آفرینش باشد که شکل کتابی را این گونه ارائه می کند؛ نشانه ها و مواردی از این گونه مراسم، یعنی رویاندن سبزه را حتی در جوامعی می توان یافت که به مرحله ی کشاورزی دست نیافته اند.»
در آثار الباقیه در مورد این رسم آمده است: «در صحن هر خانه به هفت ستون هفت رقم از غلات می کاشتند و هر یک از آن ها که بهتر می رویید دلیل ترقی و خوبی آن نوع غله در سال نو می دانستند.»
و همچنین در المحاسن و الاضداد نوشته شده: «دربیست و پنج روز قبل از نوروز در صحن کاخ سلطنتی دوازده ستون از خشت خام بر پا می شد که بر هر یک از آن ها یکی از حبوبات رامی کاشتند و آن ها را نمی چیدند مگر با نغمه سرایی و خواندن آواز. در ششمین روز نوروز این حبوبات را می کندند و در مجلس پراکنده می نمودند تا شانزدهم فروردین که مهر روز نام دارد آن را جمع نمی کردند.»
ان دانه ها دوازده روز قبل از نوروز کاشته می شد؛ برخی از نویسندگان دلیل قرار دادن دوازده روز را دوازده ماه سال عنوان کرده اند، ولی از این دوازده عدد، سه تا ی آن ها به عنوان نماینده ی سه شعر زرتشت – پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک – در سفره قرار می گرفت: «خانواده ها محصول سه قاب از سبزه ها را نماد اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک بر خوان می نهادند و معمولاً در کنار آن ها گندم و جو و ارزن که مایه ی بزرگ خوراک مردم بود سبز می کردند تا موجب برکت و فراوانی این دانه ها در سال گردد. رنگ سبزآن رنگ ملی و مذهبی ایرانیان بود و خوان نوروزی را زینت می بخشید. این نماد امرداد امشاسپند بودند که باید در خوان نوروزی جای داشته باشند.»
و هاشم رضی نیز در این باره می گوید: «در سفره های هفت سین معمولاً سه ظرف سبزه به عنوان کنایه از سه اصل دینی هوتت (اندیشه ی نیک)، هوخت (گفتار نیک)، هورشت (کردار نیک) قرار می دادند که اغلب گندم و جو و ارزن بود. در سفره به ویژه نهادن آب و سبزه اهمیت فراوانی داشت، چون معتقد بودند که ارواح درگذشتگان یا فروهرها موجب خیر و برکت و افزونی گیاه و آب در آن سال می شوند و ادعیه ی ویژه ای جهت خرداد امشاسپند که نگهبان آب و امرداد امشاسپند که نگهبان و سرپرست گیاه بود می خواندند.»
زمان کاشت گیاهان با نواختن آلات دقیق موسیقی همراه بود. ستون ها ی گلی دست نخورده باقی می ماندند تا خانواده ها رویش گیاهان را بسنجند. گیاهی که بیشترین رویش راداشت به عنوان گیاه منتخب سال برای کشت بود و مسئولیت آن با زن خانه دار بود. حداقل ده روز قبل از نوروز یک مشت به نسبت اعضای خانه و برای سلامتی و خوشبختی و موفقیت آن ها در آب قرار می داد.
اما این خشت ها که سبزه بر روی آن ها کاشته می شد، روز شانزدهم فروردین خراب می شد. اینوسترانسف در این باره می گوید: «روز ششم عید با خواندن سرود و نواختن موسیقی و یا بازی های کودکان، محصول روی ستون ها را جمع آوری کرده و ستون ها را در روز مهر یعنی روز 16 ماه خراب میکردند. از روی رشد هر یک از دانه ها، محصول سال بعدی را برای آن نوع از دانه ها پیش بینی می کردند و به کشت جو اهمیت مخصوص می دادند و بیرونی نیز اشاره ی مختصری به این رسم کرده و پیدایش آن را به زمان جمشید منسوب می داند.»

6 – سیزده به در
مراسم نوروزی به قولی یک ماه و به قولی سیزده روز می باشد. البته اگر یک ماه هم بود، به مرور از روزهای آن کاسته شده است. همان طور که گفته شد، هر روز از ماه به ایزدی متعلق بوده و روز سیزدهم هر ماه به ایزد تیشتر (تیر) متعلق بوده که این ایزد، حمایت کننده ی باران است.
بیشتر محققان معتقدند که سیزده به در برای ستایش ایزد باران است. دکتر شعبانی در مورد خاتمه ی نوروز می گوید: «پیوستگی نوروز با همه ی ایام خوشی که به سیزدهم فروردین خاتمه می پذیرد، یاد آور تمام شعف ها و مسرت هایی است که مردمان ساکن در نیمکره شمالی زمین و وابسته به سنن معاش کشاورزی و دامداری از خود نشان می دهند. گرچه که در روزگاران تاریخی، وهم ناشی ازنحسی در خانه نشستن این روز بر تلاش های مخلصانه ی توده ها سایه افکنده و بسیاری را هم بدین بهانه راهی باغ و دشت گردانیده باشد، ولی شگون دل انگیز امر، بی گمان در روی آوردن به مادر زمین است که رزق جملگی را تأمین می کند.»
و همچنین بهرام فره وشی درباره ی رابطه ی سیزده به در با ایزد تیشتر می گوید: «در یک توجیه که برای مراسم سیزده نوروزی می توان کرد این است که روز سیزدهم سال نو گویا در دوران های کهن روز ویژه ی طلب باران بهاری برای کشتزارهای نودمیده است. می دانم که روزهای ماه در ایران قدم هریک نامی ویژه داشت و هریک از روزها متعلق به ایزدی بود و امور آن روز به او سپرده شده بود. روز سیزدهم ماه، متعلق به ایزد تیشتر بود؛ این ایزد که در اوستایشت ستایش دلکشی دارد، ایزد باران است و همان شعرای یمانی است. این ایز همواره به صورت اسبی، با دیو خشکسال که دیو اپوش نام دارد در جنگ و کشمکش است و اگر شکست یابد، آب و گیاه می خشکد و خشکسالی می شود و اگر پیروز شود، سرچشمه ی آب ها به نیروی اسبی روان می گردد و سرزمین ها از سال خوب و خوشی بهره مند می گردند. این ایزد نطفه ی آب را در بر دارد و نژادش به اپام نپات (ایزد آب ها) می رسد و از این رو می توان در یافت که در سرزمین خشک و کم آب ایران تا چه حد مورد ستایش بوده است. برای اینکه ایزد باران پیروز شود، لازم بود که همه ی مردمان در نماز نام او را ببرند و او را ستایش کنند و طلب باران کنند.»
حسین محمدی در باره ی این جشن می گوید: «در جدول مربوط به سعد و نحس روزها نیز، روز سیزدهم مبارک آمده است. مردم باستان در مورد این روز معتقد بودند که جمشید شاه (نیان گذار نوروز) روز سیزده نوروز را در صحرای سبز و خرم، خیمه و خرگاه بر پا می کرده و بار عام می داد. چندین سال متوالی ان کار را انجام داد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و مراسم در آمد.»
سبزه ای را که مردم برای نوروز سبز می کردند، در روز سیزده به آب می انداختند، به عنوان پیشکش و هدیه ای برای ایزد باران: «عمل پرت کردن سبزه به درون رودخانه و آب های جاری در این روز، همچنن نشان دهنده ی تکریم ایزد آب می باشد. این عمل از لحاظ نمادی ارائه ی پیشکش و هدیه به ایزدی می باشد. هر چند آناهیتا الهه ی حمایت کننده از آب های جاری بود و نه تیشتر، این نشان می دهد که قسمتی از جشن، توجه به بعضی از ایزدان آب بوده است.»
پرویز رجبی نیز درباره این مراسم می گوید: «روز سیزدهم فروردین، سبزه را به آب روان می اندازند. هدف اصلی از این رسم که چون اغلب مراسم نوروزی جنبه ی تمثیلی و جادویی تقلیدی دارد، آن است که طبیعت را به تحریک و جنبش در آورند که نباتات و گیاهان ببالند و رشد کنند.»
حاصل کلام این که مراسم تفرج عمومی درروز سیزده نوروز درایران که در تمام شهرهای ایران در خارج از شهر و یا خارج از خانه به سر می برند و به شادی و تفریح می پرداند و از جهت رعایت احتیاط در بعضی موارد دو روز متوالی، یعنی 13 و 14 فروردین را از شهر خارج می شوند، در روز سیزده خانواده ها و دوستان غالباً دسته جمعی، گروه گروه از شهر خارج می شوند و تا پایان روز در دامن طبیعت می مانند.
سیزده به در با آنکه متعاقب جشن های نوروزی است، ظاهراً ارتباطی با جشن های نوروز ندارد و جشن های نوروز در دوران قبل از اسلام به هر حال جمعاً بیش ازشش روز نبوده است و در تقویم مذهبی زرتشتیان هم در فروردین ماه جشن دیگری نبوده است، به جز 17 فروردین که جشن زمزمه بوده است. در هر حال، مراسم سیزده به در ظاهراً مولود اعتقاد عامه بوده است به نحوست عدد سیزده، و این اعتقاد تنها به ایران مربوط نمی باشد و در کشورهای دیگر جهان، به ویژه در فرانسه نیز شایع است، اما اختصاص این مراسم به سیزده فروردین، محتملاً از آن روست که می خواسته اند در شروع سال جدید از نحوست موهوم سیزده دور باشند.

7- دور نمایه های اساطیری نوروز
درگذشته، اسطوره بر تفکر مردم غالب بود. تمام عناصر اطراف خود را به صورت شخصت هایی مقدس و الهه مانند تصور می کردند و مهم ترین آن ها طبیعت بود.
مردم با مشاهده ی رویش گیاهان و سرسبزی طبیعت و ناگهان مرگ آن، شخصیت را تصور می کردند که زنده شدن آن، تجسم آفرینش طبیعت و مرگش یاد آور خزان بود.
«اقوام باستانی اعم از دوران اساطیری یا تاریخی، هرچند دارای ساخت اجتماعی و فرهنگی گوناگون بودند، اما همگی به گونه ای با مفهوم «نو شدگی» و «نوروز» آشنایی داشتند. انسان های دوره ی اساطیری معتقد بودند که جهان بر الگوی تکوین یا مطابق اسطوره ی آفرینش، هر سال یا در هر دوره ی زمانی، نو می شود. این نو شدگی به راستی گونه ای تجدید خلقت و باز آفرینی کیهان بوده است. پیش از آن که مفهوم سال نو پدید آید، انسان ها برای خود یک گردش زمانی دایره وار تصور می کرده اند که از یک نقطه آغاز می گردید و با گردش مدور به همان نقطه پایان می یافت. با نوروز یا آغاز هر سال، کهولت زمان از یاد ها زدوده می شد و همه ی آفریده ها جان تازه می یافتند. سبز شدن گیاهان، رویش دانه ها و جاری شدن شیره ی حیات بخش در رگ های سبز رستنی ها، دمیده شدن جان تازه ای را در تن آدمی القا می کردند.»

منبع: شبنم جلالی، پایان نامه ی کارشناسی ارشد: جشن های ایران باستان (ویژه ی کشاورزان)، دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی، تابستان 1383

به نقل از اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نشر ققنوس؛ سه کتاب تازه
پسری که مرا دوست داشت
مجموعه داستان
بلقیس سلیمانی

نشر ققنوس
چاپ اول اسفند 89
104 صفحه
2200 نسخه
2000 تومان


علائم حیاتی یک زن
رمان
فرزانه کرم پور – لادن نیکنام – مهناز رونقی

نشر ققنوس
چاپ اول زمستان 1389
503 صفحه
220 نسخه
9500 تومان


کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند
مجموعه داستان
جواد جزینی

نشر ققنوس
چاپ اول 1389
103 صفحه
1100 نسخه
2000 تومان

Labels: , , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ابوتراب کاتب و براندازی زمان
تیمور مالمیر – حسین اسدی جوزانی

دانشگاه کردستان
چاپ اول 1389
208 صفحه
1500 نسخه
5000 تومان

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
علی چنگیزی
* از تاثیرگذارترین چهره های سال بود؛ این را به جرات می گویم.
* جدا از اینکه نویسنده ای است که خوب شروع کرده با «پرسه زیر درختان تاق» آدم جسوری هم هست.
* آدمی است احساساتی؛ با دلش زندگی می کند. برای همین اگر یک روز از آدم خوشش بیاید قربون صدقه ات می رود و اگر نه، یه دفعه می رود رَدّ ِ کارش.
* تنها کسی است که امسال توانست «زرشک» بگوید.
* توانست یک تنه جایزه گلشیری را دوباره پر سر و صدا کند.
* دوست داشتنی است.
* دوستی دارد به اسم «مظفری» که من هم دوستش دارم؛ زیاد.
* همه جا هست.
* به ظاهر اینطور است که دماغش را بگیری، نفسش از هزارجایش درمی رود اما از همه ما تواناتر است.
* وبلاگ نویس قهاری است، اعتراف می کنم خیلی از لینک های روزانه را از وبلاگش برمی دارم.
* آخر سال هم بیکار ننشسته. کاش بنشیند در پستی مجزا، آخرین کارش را به شکل لینک مرتب کند که مجبور نشویم اینطوری لینک بدهیم به اسفند ماهش. و این هم گپ آخر سال ِ او با «یوسف علیخانی».
* یک چیز دیگر: تاغ یا تاق همان «تادانه» است و او هم زیر درخت تادانه پرسه می زند.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قباد آذر‌آيين؛ «عروس بيد» و «فرزند پنجم»
قباد آذر‌آيين، با اشاره به اينكه داستان‌نويسان ايراني بايد ظرفيت‌هاي بالقوه خود را در رقابتي تنگاتنگ با نويسندگان خارجي پرورش دهند، «عروس بيد» يوسف عليخاني و «فرزند پنجم» دوریس لسینگ،‌ را به عنوان برخي از آثار موفقی که در سال 89 مطالعه کرده است، نام برد.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، آذ‌‌رآيين كه مجموعه داستان «عروس بيد» نوشته عليخاني را يكي از آثار داستاني ايراني موفق سال 89 دانست، گفت: اين مجموعه داستان به جهت حفظ زبان بومي براي من بسيار قابل توجه بود؛ ضمن آنكه توجه خاص اين نويسنده به زبان اقليمي در عرصه واكاوي سنت‌ها و نگاه تازه‌اش به فرهنگ بومي، در اين اثر به عنوان زمينه‌هايي شاخص براي خلق داستان قرار گرفته است.

نويسنده «هجوم آفتاب» در ادامه از كتاب «فرزند پنجم» اثر دوریس لسینگ،‌ به دليل ابعادي خاص از ديدگاه خاطره گونه‌اش و «سلاخ‌خانه شماره 5» اثر كورت ونه‌گات، به عنوان برخي ديگر از آثار داستاني مورد علاقه‌اش در سال 89 سخن گفت.

اين برگزيده هشتمين دوره جايزه كتاب فصل همچنين كتاب «احتمالا گم شده‌ام» سارا سالار را نيز يكي ديگر از كتاب‌هايي دانست كه در سال گذشته، از وجوهي برايش جالب بوده است.
***
حرف های احمد بیگدلی ... اینجا
حرف های حسن محمودی ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
كتاب «كاغذ» به چاپ رسيد
كتاب «کاغذ؛ تاريخچه، نگه‌داري و تاي آن» منتشر شد.
به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين كتاب با تأليف و ترجمه‌ي سيامك محي‌الدين بناب، نويسنده و محقق صنعت چاپ، با زباني ساده براي دست‌اندركاران و فعالان بخش‌هاي مختلف صنعت چاپ نگارش شده است و چگونگي پيدايش كاغذ در جهان از چين تا ايران و اروپا را بررسي مي‌كند.
محي‌الدين با بيان اين كه اين اثر مي‌تواند نياز اطلاعاتي كارگران و اپراتورهاي فعال در صنعت چاپ را برطرف كند، گفت: بسياري از كارگران و فعالان حوزه چاپ به خوبي با خصايص و ويژگي‌ كاغذ آشنا نيستند و در كارشان با مشكل برخورد مي‌كنند.
مباحث مختلفي در اين كتاب قرار دارند كه شرايط نگه‌داري و حتا تا زدن كاغذ نيز بر اساس راه آن بخشي از آن‌ها به شمار مي‌آيد.
انواع كاغذها، سايز، بافت و مواد موجود در آن‌ها به ترتيب و فاصله موضوعي در اين كتاب گنجانده شده‌اند.
محي‌الدين با بيان اين كه ايران يكي از نخستين كشورها پس از چين است كه در حوزه فناوري كاغذ فعال شد، يادآور شد: متأسفانه اكنون ما به يكي از بزرگترين واردكنندگان كاغذ در جهان تبديل شده‌ايم و نمي‌توانيم در اين حوزه به خودكفايي برسيم.
کتاب «کاغذ؛ تاريخچه، نگه‌داري و تاي آن» 130 صفحه است و با قيمت 3000 تومان به وسيله نشر آموت منتشر شده است.

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«دولت آبادی» و عامه پسندها

یوسف علیخانی - محمود دولت آبادی/ عکاس: فرانک حیدریان

همیشه از دیگران عکس گرفته ام و این بار خودم هم «عکس» شده ام در این عکس؛ در آن روز برج پیمایی برای میلادی دیگر. در کنار «محمود دولت آبادی» که با خواندن «کارنامه سپنج»اش جان گرفتم برای نوشتن و با «جای خالی سلوچ»اش راه گرفتم به روستا.
وقتی رسیدیم به برج میلاد؛ من و ساینا و ایرنا و بهنام ناصح و مهیار زاهد، فقط رضا شکراللهی رسیده بود و پسرش پارسا. داشتیم حرف می زدیم که «فرزاد حسنی» و «مریم آموسا» از دور دیده شدند و در میان شان «محمود دولت آبادی» بزرگ.
آمدند همان جا که قرار بود بقیه هم بیایند. دولت آبادی تا نشست، اول از همه جاسیگاری خواست و بعد به شوخی گفت «کسی برای من چایی نمی آورد؟» آوردند.
نشستم روبه رویش که عکس بگیرم. گفت: «علیخانی! اون عکس هایی رو که شب بهرام بیضایی در شب های بخارا ازم گرفتی، در مجله بخارا دیدم.»
هنوز تشکر نکرده بودم که گفت «حرف های خوبی زدی.»
با تعجب نگاهش کردم.
گفت «در تلویزیون. شبکه چهار.»
یکبار بیشتر نرفته ام به شبکه چهار. گفتم «روز اول نمایشگاه کتاب امسال.»
دولت آبادی گفت «دست گذاشتی روی موضوع خوب و حساسی که من سال ها آرزو داشتم یکی درباره اش حرف بزنه.»
گفتم «ادبیات روستا؟ یا فرهنگ عامه؟»
گفت «نه. ادبیات عامه پسند. در تمام ممالک دنیا این ها جایگاه خوبی دارند اما در ایران جور دیگه ای بهشون نگاه می کنند. خوب کاری کردی با ر. اعتمادی و بقیه شون گفتگو کردی. اگر این ها نباشند کسی کتاب های ما رو نمی خوانه.»
خنده نشست تا مغز سرم. هم کیف بود و هم سوال. شادی های آن روزم چندبرابر شد.

و حالا بعد از یک هفته که این عکس را در وبلاگ «فرانک حیدریان» دیدم، یاد اون روز افتادم که فرزاد حسنی قرار است فیلمش را بهم برساند و دوست دارم دوباره این بخش از حرف های دولت آبادی را گوش کنم و برای اینکه حرفی را جا به جا نکنم و شاید همین جا منتشرش کردم.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ادبیات داستانی ایران در سالی که گذشت

بی بی سی فارسی
حسین نوش‌آذر، نویسنده و منتقد ادبی

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«کتاب چهار» مایه افتخار تلویزیون ملی

«منوچهر حسن زاده» مدیر نشر «مروارید» - کتاب چهار تلویزیون

وقتی رسیدم منزل، دستم رفت طرف کنترل تلویزیون و شبکه چهار تلویزیون را باز کردم. خنده نشست توی صورتم. استاد «منوچهر حسن زاده» مدیر خوش تیپ و مهربان نشر «مروارید» داشت حرف می زد. حرف های خوبی درباره کتاب زد.
آقای حسن زاده را دو سه بار بیشتر ندیدم؛ یک بار به لطف خانم «الاهه دهنوی» به نشر مروارید دعوت شدم و دو ساعتی با آقای حسن زاده حرف زدم که کلی کتاب بهم داد. یک بار در جلسه نقد کتاب «پل استر» در باشگاه دانشجویان، ایشان را دیدم و یک بار هم چند روز پیش در اختتامیه چهاردهمین دوره کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران که دوست خوبم دکتر «حمیدرضا توکلی» نویسنده کتاب «بوطیقای روایت در مثنوی» برنده اش بود. ناشر این کتاب مروارید است.
آقای حسن زاده از جمله ناشرانی است که برای مولفانش احترام قائل است و تردید ندارم اگر نشر آموت نبود، عروس بید را برای انتشار به نشر مروارید می سپردم.


«منوچهر حسن زاده» مدیر نشر «مروارید»
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگو با «محمدعلی علومی»

به بهانه انتشار رمان «سوگ مغان»
اسطوره ها هنوز داستانی ترین موضوع پیرامون ما هستند
گفتگو: حمید نورشمسی
روزنامه جوان - دوشنبه 23 اسفند 89 صفحه 11

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دو نگاه به «عروس بید»
احمد بیگدلی با اشاره به وجوه مورد علاقه‌اش در مجموعه داستان «عروس بيد» اثر يوسف عليخاني نيز توضيح داد: اين مجموعه با آنكه درباره روستاي دور افتاده‌اي با نام «ميلك» با دغدغه‌ها و آداب و رسوم مردم آن محل نوشته شده،‌ ولي به لحاظ زبان داستاني و ساختار، فاصله ميان نويسنده غير بومي و بومي را از ميان بر‌مي‌دارد تا جايي كه مخاطب علاقمند نيز مي‌تواند با آن ارتباط برقرار كند. (خبرگزاری کتاب ایران)

حسن محمودی: نظرسنجی خوابگرد درباره كتاب‌های محبوب وبلاگ‌نویسان در روزهای پایانی سال، آن هم پس از اعلام نتایج تمامی جوایز ادبی دولتی و خصوصی، فضای هیجان‌انگیزی را ایجاد می‌كند. تعداد كتاب‌های خوبی كه در سال ۸۸ منتشر شده است، كار را كمی سخت می‌كند. این دشواری وقتی بیشتر می‌شود كه هر وبلاگ‌نویسی تنها موظف به انتخاب سه كتاب است. یكی از كتاب‌های محبوبم مجموعه داستان «عروس بید» یوسف علیخانی است. دو انتخاب دیگرم را در سایت شخصی‌ام «آدم و حوا» خواهم گفت. «عروس بید» انتخاب سوم من در فهرست سه‌گانه كتاب‌های محبوب وبلاگ‌نویسان، در هفته پیش برنده كتاب سال جایزه شهید غنی‌پور شد. احمد بیگدلی برنده كتاب سال جمهوری اسلامی یكی از داوران جایزه شهید غنی‌پور بود و در یادداشتی كه در روزنامه فرهیختگان چاپ شد، دلیل رای دادنش به این مجموعه را توضیح می‌دهد. اما پیش از این در گفت‌وگویی با خبرگزاری ایسنا درباره جوایز ادبی به این نكته اشاره كرده‌ام كه جایزه شهید غنی‌پور، معتبرترین جایزه در میان جوایزی است كه ماهیت‌شان با جوایز روشنفكری و خصوصی تفاوت زیادی دارد. (روزنامه فرهیختگان)

مرتبط:
* روایت بی‌غل‌وغش نویسنده خودی ... اینجا
* در واکنش به منتقدان ... اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
Trilogy - سه‌گانه - الثلاثية
سه‌گانه مجموعه‌ای از سه اثر هنری معمولاً در قالب فیلم یا کتاب است که موضوع مشترکی دارند. آثار تشکیل دهنده سه‌گانه ممکن است داستانی طولانی را تعریف کنند، شخصیت‌های مشترک یا مربوطی داشته باشند، یا ارتباطشان ظریف و نامحسوس باشد. ارباب حلقه‌ها نوشتهٔ جی. ر. ر. تالکین و سه رنگ ساختهٔ کریستف کیشلوفسکی، سه گانه نیویورکی نوشته پل استر، سه گانه نوشته نجیب محفوظ (شامل سه رمان) نمونه‌هایی از سه‌گانه‌های ادبی و سینمایی هستند.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«دنيا در آغوش من است» نقد شد
احسان عباسلو گفت: نویسنده حرفه‌ای باید به فهم و درک خواننده‌اش اعتماد داشته باشد. پیش ازاین نیز گفته بودم که این قالب است که باید خود را با نویسنده وفق بدهد نه این که نویسنده خود را در قالب بگنجاند.
به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی مجموعه داستان "دنیا در آغوش من است" نوشته میثم نبی یکشنبه 22 اسفند با حضور احسان عباسلو، فرحناز علیزاده و نویسنده کتاب در سرای اهل قلم برگزار شد.
عباسلو در این برنامه گفت: مطالعه کتاب نشان می‌دهد نویسنده با اصطلاحات هنرهای نمایشی آشناست و بهره‌گیری از این عناصر با فضای داستان‌هایش بسیار همخوانی دارد. نقطه قوتی که در داستان‌های این کتاب دیدم و از آن لذت بردم این است که نبی برای بیان احساسش از اجزای دور و اطراف و محیط پیرامونش به بهترین نحو استفاده می‌کند. این بهره‌گیری از آنتیگونه شروع می‌شود و به لکه زرد روی سقف می‌رسد ... گزارش مهر / گزارش فارس/گزارش ایبنا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
با اولين نويسنده ايراني حاضر در نوبل

گفت‌وگو با حسن کریم پور، نویسنده رمان «بهانه ای برای ماندن»
500 سال هم عمر كنم باز براي نوشتن وقت كم دارم
حميد نورشمسي
روزنامه تهران امروز شنبه 21 اسفند 89 صفحه 16
نسخه (HTML) و (PDF)

همین گفتگو در سایت نشر آموت ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
"دنیا در آغوش من است" نقد می شود
مجموعه داستان " دنیا در آغوش من است" روز یکشنبه 22 اسفند در سرای اهل قلم مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد.
به گزارش خبرنگار مهر، جلسه نقد و بررسی مجموعه داستان "دنیا در آغوش من است" نوشته میثم نبی روز یکشنبه 22 اسفند با حضور فرحناز علیزاده، احسان عباسلو و نویسنده کتاب در سرای اهل قلم برگزار خواهد شد.
"دنیا در آغوش من است" شامل 7 داستان کوتاه است که با 88 صفحه‌ و شمارگان 1100 نسخه به قیمت 2هزار و 500 تومان توسط نشر افکار به چاپ رسیده است.
این کتاب نخستین اثر میثم نبی است که به گفته نویسنده بیشتر روابط انسانی در عصر مدرن در آن مورد توجه قرار گرفته و سعی شده است تا داستان‌هایش بازتابی از جامعه امروزی ایران باشد.
"دنیا در آغوش من است" روز یکشنبه 22 اسفند از ساعت 17 تا 19 در سرای اهل قلم به نشانی خیابان انقلاب اسلامی، خیابان فلسطین جنوبی، کوچه خواجه نصیر، پلاک 2 برگزار می‌شود.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«سوگ مغان» از تبار «بوف کور» است
به گزارش روزنامه روزگار ... اینجا
به گزارش روزنامه جوان ... اینجا

به گزارش خبرگزاری ایبنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایسنا ...اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا
به گزارش خبرآنلاین ... اینجا
به گزارش خبرگزاری سینمای ایران ... اینجا
به گزارش سایت تبیان ... اینجا
به گزارش سایت آموت ... اینجا


بلقیس سلیمانی - میثم نبی - محمدعلی علومی - دکتر امیرعلی نجومیان


دکتر امیرعلی نجومیان


بلقیس سلیمانی






محمدعلی علومی، نویسنده رمان سوگ مغان

Labels: , , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گزارش تصویری تشییع «ایرج افشار»









بهمن فرمان آرا


















دکترسیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی، رئیس دایره المعارف بزرگ اسلامی


دکتر آذرنوش آذرتاش




نفر وسط: عنایت الله مجیدی، رئیس کتابخانه دایره المعارف بزرگ اسلامی










خواهر ایرج افشار






ایرج افشار


بجنوری - دکتراحسان نراقی


دکتر حداد عادل


دکتر شفیعی کدکنی


آیت الله دکتر مصطفی محقق داماد


غلامحسین کرباسچی


جواد آتشباری


حجت سپهوند


دکتراحمد اقتداری


دکترفتح الله مجتبایی- کامران فانی - دکترمحمدعلی موحد


دکترهوشنگ دولت آبادی، پزشک ایرج افشار


محموددعایی - اسدالله امرایی - دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی - اشعری






یوسف علیخانی و عبدالرحمان عمادی


علی دهباشی - شهاب دهباشی - عبدالرحمان عمادی و همسرش






عبدالرحمان عمادی و همسرش

دایره المعارف بزرگ اسلامی دارآباد


استادمحمد زهرایی، مدیر نشر کارنامه

* عکس ها: اختصاصی تادانه - جمعه 20 اسفند 89 - دایره المعارف بزرگ اسلامی

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com