تادانه

شبکه سينمايی ايرانيان ICC
قرار بود اين يادداشت را چند روز پيش بنويسم اما چون هر روز يک فيلم تازه می بينم برای همين اين يادداشت هم مدام به تاخير می افتاد.

با فيلم گاو ساخته مهرجويی شروع شد. از دقيقه پنج فيلم ضبط کردم. قبلا هم ديده بودم، وقتی که توی سينمای جوان قزوين دوره می ديدم اما کيفيت اين بار با آن چيزی که دوازده سال قبل ديده بودم زمين تا آسمان فرق داشت. شفاف و با کيفيت. صداها واضح و لذت می برد آدم از ديدن هزاران باره اين فيلم. صحبت کردن درباره اين فيلم پرگويی است و دوباره گويی که بسيار درباره اين فيلم صحبت شده است و من فقط با ديدن اين فيلم دوباره سراغ عزاداران بيل ساعدی رفتم و لذتم را کامل کردم با خواندن داستانی که مهرجويی فيلمش کرده است.

بعد هم آرامش در حضور ديگران ساخته ناصر تقوايی پخش شد که اين يکی را هم بدبختانه از دقايق اول ضبط نکرده ام اما باز جای شکرش باقی است که ديدم و لذت بردم. سال ها بود که آرزوی ديدن اين فيلم و چند فيلم ديگر را داشتم که اين روزها دارد مدام محقق می شود.

بعد فيلم کندو ساخته فريدون گله را چون از قبل خبردار شدم ضبط کردم و ديدم و اين ريزنگاری و تنهايی شخصيت ها عجيب دلتنگم کرد برای همين تلويزيون را خاموش نکردم و گذاشتم تنگسير امير نادری که پخش می شد ضبط بشود که کاش ال پی گذاشته بودم که کامل ضبط بشود. من اين فيلم را وقتی آن اوايل تلويزيون های ماهواره ای شروع به کار کرده بودند به شکل سريال ديده بودم و سياه و سفيد، اما حالا رنگی و با کيفيت و ... البته خواندن تنگسير چوبک حال ديگری به آدم می دهد.

ديشب هم داش آکل کيميايی پخش شد. اين فيلم را هم ديده بودم اما اين که احساس می کردم ديگر نياز ندارم التماس اين و آن را بکنم تا نسخه وی اچ اس هزار نفر ديده و خش افتاده را ببينم کلی حال می کردم. ضبطش کردم و به قول ايرنا اگرچه داش اکل هدايت قشنگ تر است اما به هر حال وقتی آدم احساس می کند که تخيلی يکی توی داستان و از کلمه حالا زنده شده توسط يکی ديگر، اين خودش لذت بخش است. پشت بندش هم فيلم طوقی علی حاتمی پخش شد که ضبط کردم.

الان هم دارد فيلم گوزن ها ساخته کيميايی پخش می شود و چون ساعت از دو و نيم نصفه شب گذشته، به ناچار باز دارم ضبطش می کنم که فردا که همه بيدارند با خيال راحت ببينمش.

و باز خوشحالم که توی اين بيکاری ها و زانوی غم بغل کردن ها، يک چيزی پيدا شده که کيف بکنم و با ديدنش سرحال بيايم و بتوانم اين روزهای ديرشب شو را شب کنم و ديرصبح کن را به روز وصل کنم.

همين حالا بگم نياييد اين جا پيغام بگذاريد که ما هم می خواهيم ببينيم و فيلم را بخواهيد از من امانت بگيريد. نه از اين خبرا نيست. اميدوارم که اين شبکه سينمايی ايرانيان همچنان سرپا بماند و شما هم بتوانيد ازش لذت ببريد.

و همين جا هم بگويم که برای شکار يک همچنين فيلم هايی ناچار هستيد که فيلم های مسخره ای مثل بيتا ( اگرچه نويسنده فيلمنامه اش گلی ترقی باشد ) يا موسرخه يا دالاهو يا خواستگاری يا ... و ياهای ديگر را تحمل کنيد.

اين شبکه سايت اينترنتی هم دارد اما حيف که خاليه و قناعت کرده اند به چند تا شماره تلفن و يک ايميل و کاش لااقل از طريق اين سايت از قبل يک اعلام برنامه ای می کردند که قرار است چه فيلم هايی پخش بشود.

فعلا تا بعد.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com