تادانه

طنز در ادبیات
محمدعلی علومی، نویسنده و طنزپرداز معاصر با بيان اين مطلب به خبرنگار شبستان گفت: مشخص نبودن خطوط قرمز یا ممنوعیت‌های نویسنده و خالق اثر، آن‌قدر مبهم است که کمابیش شرایط دوره نیکولای گوگول به یاد می‌آید، چون او هر کاری می‌کرد با واکنش دیگران روبرو می‌شد. با این همه استادانی مانند منوچهر احترامی و عمران صلاحی چنان استادانه حرکت می‌کردند كه به کسی نيز اهانت نمي شد و این برخاسته از بینش و دانش آنها بود که به راحتی آن را بدست نیاوردند.
وی درباره جایگاه طنز در ادبیات کلاسیک ایرانی اظهار داشت: ادبیات کلاسیک ایران تحت شرایط غالب آن دوره بیشتر متاثر از هستی‌شناسی بود. ما در آن دوره با طنزهایی روبرو می‌شویم که می‌توان به آن طنز فلسفی گفت، مانند طنزی که در آثار خیام، عطار و یا حافظ می‌بینیم. اگرچه رندان تیزهوشی چون شیخ اجل سعدی هم بودند که به طنز اجتماعی و حتی سیاسی می‌پرداختند.
علومی در ادامه تصریح کرد: در ادبیات معاصر نیز که متأثر از فضای غالب اندیشه دوره جدید بود، طنز سیاسی و اجتماعی وسعت یافت و طنز فلسفی یا هستی‌شناسی منحصر به آثار معدودی چون چند داستان بهرام صادقی، ساعدی، هدایت، جمالزاده و امثالهم شده است.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بدون شرح


گورستانی در نزدیکی "بره‌سر" خورگام - عکس: تادانه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
خیال خام نویسنده‌شدن
روزنامه ایران: عملكرد كارگاه‌های داستان نویسی و میزان توانایی آنها در پرورش نویسندگان حرفه‌ای یكی از بحث‌هایی است كه این روزها منتقدان ادبی و داستان نویسی را به خود مشغول كرده است. برخی از این كارشناسان وجود كلاس‌های داستان نویسی را فرصت خوبی برای علاقمندان به فعالیت در این شاخه از ادبیات می‌دانند و كاركردهای آن را در تربیت نویسنده خوب، بسیار مثبت ارزیابی می‌كنند. این در حالیست كه برخی دیگر با امكان پرورش نویسندگان حرفه‌ای در كارگاه‌های داستان نویسی چندان موافق نیستند.

از نظر بسیاری از كارشناسان، فراگیری داستان نویسی هم مانند فراگیری سایر كارها متشكل از دو بخش است؛ اول وجه اكتسابی و دوم وجه ذاتی یا استعداد درونی و ذاتی خود شخص. یوسف علیخانی برنده جایزه ادبی جلال آل‌احمد و نویسنده‌ای كه خود از جمله برپاكنندگان این كلاس‌هاست، می‌گوید: من منكر بخش ذاتی و یا به عبارتی الهامی این هنر ادبی نیستم ولی معتقدم كه آموختن یا همان وجه اكتسابی نقش پررنگ تری را به نسبت بخش غریزی در تربیت یك نویسنده خوب ایفا می‌كند.

علیخانی در این باره می‌گوید: وقتی من به عنوان نوآموز به این كلاس‌ها می‌روم بزرگترین هدفم مقابله با ترس از نوشتن است. بنابراین نوآموز بیش از هر چیز به این نیاز دارد كه با كمك استاد راه و روش مبارزه با این ترس را بیاموزد.

او این تصور را كه تنها با شركت در این كلاس‌ها نویسنده خواهیم شد، خیال خامی می‌داند و می‌گوید: در یك كلاس 30 نفره تا جلسه آخر هم نمی‌توان فهمید كه كدام یك نویسنده خوبی خواهند شد. در بین شاگردان و اطرافیانم بسیاری را می‌شناسم كه هـــمــواره آرزوی نویسندگی را در سر داشته‌اند ولی تعداد معدودی از آنها موفق شدند چراكه جرأت قلم به دست گرفتن و نوشتن را پیدا نكردند.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
زن دیلمی
عکس: روزنامه ایران

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
چاپ دوم «عروس بید» رسید
مجموعه‌ي داستان «عروس بيد» يوسف عليخاني به چاپ دوم رسيد.

به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، چاپ دوم اين كتاب كه نامزد دوازدهمين دوره‌ي جايزه‌ي کتاب فصل شده، با شمارگان 1500 نسخه در بازار کتاب توزيع شده است.

«عروس بيد» كه سومين مجموعه‌ي داستان عليخاني است، در عرض دو ماه و نيم از سوي نشر آموت به چاپ دوم رسيده است.

داستان‌هاي اين کتاب نيز مانند دو مجموعه‌ي داستان اول اين نويسنده در فضايي جادويي و وهم‌آلود اتفاق مي‌افتند.

اين داستان‌نويس پيش‌تر براي نوشتن مجموعه‌ي داستان «قدم‌بخير مادربزرگ من بود» نامزد کتاب سال و براي نوشتن مجموعه‌ي داستان «اژدهاکشان» برنده‌ي جايزه‌ي جلال ‌آل ‌احمد و نامزد جايزه‌ي هوشنگ گلشيري شده است.
***
این خبر در ایسنا ، ایبنا ، جام‌جم‌آنلاین ، کتاب‌نیوز و مهر
روزنامه
فرهیختگان - ندای هرمزگان، روزنامه ایران، روزنامه دنیای اقتصاد
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
درباره کتاب و اینترنت
فرهنگخانه: یوسف علیخانی نویسنده معتقد است: نشریات ادبی اینترنتی هیچ تاثیری بر روند دیده شدن و فروش مجلات ادبی مکتوب و کتاب ندارند .

این نویسنده ادامه داد : درعرصه نشریات مکتوب چند نشریه و روزنامه تاثیر گذار فعالیت می کنند که مخاطب نیز چه آنها در فضای مجازی سایت داشته باشند و چه نداشته باشند این نشریات را دنبال می کنند .

به گمان او مخاطبانی که محدود به دنیای مجازی می شوند آدم هایی هستند که ارتباطشان با کتاب قطع است و شناخت آنها محدود می شود به جلد کتاب و مرور خلاصه آن.

علیخانی با اشاره به راه اندازی پایگاه اینترنتی برخی مجلات ادبی می گوید: همه ما انواع لباس ها را داریم و برخی از لباس هایمان را هم گاهی می پوشیم و سایت نشریات مکتوب همان لباسی است که گاهی پوشیده می شود که چه بپوشی و چه نپوشی هیچ فرقی نخواهد کرد.

نویسنده «عروس بید» افزود: برخی از کسانی که در این سایت ها فعالیت می کنند از خود پهلوان پنبه هایی می سازند که در حقیقت چیزی نیستند .

علیخانی تاکید می کند: از میان صدها سایت و وبلاگ ادبی که وجود دارد چند سایت مفید هم پیدا نمی شود و کامنت های این سایت ها خواننده بیشتری دارد .

نویسنده «قدم به خیر مادر بزرگ من بود» و «اژدهاکشان» با بیان این که به زودی سایت خود را حذف خواهد کرد، گفت: وقتی می بینم معرفی کتابم در اینترنت خواننده را به مطالعه کتاب ترغیب نمی کند و این فضا تاثیر گذاری خود را ندارد چرا فعالیت هایم را در این حوزه ادامه دهم .

علیخانی سایت های ادبی را برای خوانندگان برون مرزی که به منابع مکتوب داخلی دسترسی ندارند مفید می داند .

قسمتهایی از فایل صوتی صحبت های یوسف علیخانی (۱) (۲)
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شناختنامه آنا آخماتووا
شناختنامه آنا آخماتووا در 742 صفحه به کوشش علی دهباشی توسط نشر کتاب نیک روانه بازار نشر می‌شود.
دهباشی در مقدمه این کتاب می نویسد: «پس از انتشار ویژه‌نامه بخارا دربار‌ه زندگی شاعر نامدار روس اوسیپ ماندلشتام ( شمار‌ه 49، بهار 1385) و برگزاری شبی به یاد او در اردیبهشت 1385، و ویژه‌نامه آنا آخماتووا شاعر‌ه بزرگ روس ( شمار‌ه 61) و برگزاری شبی برای او در سالروز تولدش، اینک شناختنامه آنا آخماتووا را با افزودن مطالب جدیدی به آن تقدیم خوانندگان عزیز می‌کنیم.»
یادداشتی دربار‌ه این مجموعه ـ علی دهباشی ، سالشمار و زندگی آنا آخماتووا ، زندگی من ـ ترجمه احمد پوری ،آنا آخماتووا ـ یوسیف برودسکی ، ترجم‌ه محبوبه مهاجر ، آخماتووا ـ سام درایور ، ترجمه محمد مختاری ، خاطراتی از آنا آخماتووا ، خاطراتی از آنا آخماتووا ـ فرزانه قوجلو ، مردم روسیه و شعرـ لیدیا چوکفسکایا، ترجه ناهید طباطبایی، مرگ مجازات ترس است! لیدیا چوکفسکایا، ترجم‌ه لاله خاکپور، دیدار با آنا آخماتووا و... بخش هایی از این کتاب هستند.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
برای انتشار کتاب تازه‌اش

گفت‌وگوی هزارکتاب با محسن حکیم‌معانی

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
وصف حال؛ از زبان «حافظ»
دوش می‌آمد و رُخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

جان عشّاق سپند رخ خود می‌دانست
واتش چهره بدین کار برافروخته بود

گرچه می‌گفت که زارت بکُشم می‌دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود

کفر زُلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل
در پیش مشعلی از چهره برافروخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

جواب:
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
چاپ دوم «به وقت بهشت» رسید
رمان "به وقت بهشت" نوشته نرگس جورابچیان دو ماه پس از انتشار از سوی نشر آموت به چاپ دوم رسید ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
سوت زدن در تاریکی

مجموعه شعر
شهاب مقربین

نشر چشمه
176 صفحه
چاپ اول 1389
1200 نسخه
4000 تومان

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
راه پیمایی روی ماه
مجموعه داستان
علی قانع

نشر افراز
112 صفحه
چاپ اول 1389
1100 نسخه
2800 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دلقک و هیولا
پیتر اکروید
مترجمان: سعید سبزیان – انسیه لرستانی

نشر افراز
352 صفحه
چاپ اول 1389
1100 نسخه
7800 تومان
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
من آقام یا الاغ

مجموعه داستان
فرزاد حسنی

نشر افراز
112 صفحه
چاپ چهارم 1389
2000 نسخه
2500 تومان

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مزار در همین حوالی
مجموعه داستان
کاوه فولادی نسب

نشر افراز
96 صفحه
چاپ اول 1389
1100 نسخه
2500 تومان
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
خلاءهای فکری دوّار
مجموعه داستان
امیرحسین روغنی

نشر تراوا
96 صفحه
چاپ اول 1389
2000 نسخه
1800 تومان
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
چند کتاب نشر ثالث
حاشیه ای بر مبانی داستان
ابوتراب خسروی

نشر ثالث
152 صفحه
چاپ اول 1388
1650 نسخه
3200 تومان


از چاله به چاه
بهمن فرزانه

نشر ثالث
96 صفحه
چاپ اول 1388
1650 نسخه
2000 تومان


غربت
گراتزیا دلددا
ترجمه بهمن فرزانه

نشر ثالث
260 صفحه
چاپ اول 1388
1650 نسخه
5500 تومان

آمده بودی برای خداحافظی
میترا صادقی

نشر ثالث
80 صفحه
چاپ اول 1388
1100 نسخه
2000 تومان



حاصل عمر
سامرست موآم
ترجمه عبدالله آزادیان

نشر ثالث
312 صفحه
چاپ اول 1389
1650 نسخه
6800 تومان

چشم های سگ آبی رنگ
گابریل گارسیا مارکز
ترجمه بهمن فرزانه

نشر ثالث
108 صفحه
چاپ اول 1388
2200 نسخه
2300 تومان

شبی که ستاره اش را گم کرده بود
ناهید کبیری

نشر ثالث
104 صفحه
چاپ اول 1388
1100 نسخه
2200 تومان


اَبَر ابله
ارلند لو
ترجمه شقایق قندهاری

نشر ثالث
232 صفحه
چاپ اول 1389
1100 نسخه
4700 تومان

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
چند کتاب انتشارات مروارید
سیب نقره ای ماه
نقد غزل های حسین منزوی
روح الله کاظمی

انتشارات مروارید
چاپ اول 1388
260 صفحه
1650 نسخه
4900 تومان

سایه اش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد
رمان
حسین نوش آذر

انتشارات مروارید
136 صفحه
چاپ اول 1389
1100 نسخه
3000 تومان


باغ پارسی
نوری جراح
ترجمه مهدی فرطوسی

انتشارات مروارید
136 صفحه
چاپ اول 1388
1100 نسخه
2700 تومان


خنده در برف
مجموعه
شعر عباس صفاری

انتشارات مروارید
144 صفحه
چاپ اول 1388
1650 نسخه
2300 تومان

من از آینده می آیم
گزینه اشعار آدونیس
ترجمه دکتر عبدالحسین فرزاد

انتشارات مروارید
193 صفحه
چاپ اول 1388
1100 نسخه
4200 تومان

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نوستالژی داستان ناب
[فرشاد سروش] باغ اناری» مجموعه‌داستانی ا‌ست از «محمد شریفی» (متولد ۱۳۴۰) که اولین‌بار در سال ۷۱ منتشر شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. این کتاب در همان سال‌ها جایزه‌ی قلم زرین گردون را برد و به کتاب مورد علاقه‌ی نسلی از دوست‌داران داستان، که بسیاری از آ‌ن‌ها امروز نویسنده‌های معروفی هستند، بدل شد. ناشر «باغ اناری» نشر «گردون» بود و تیراژ آن ۲۲۰۰ نسخه.
به‌رغم آن‌که شریفی با همین یک کتاب راه صد ساله را یک‌شبه پیموده بود و اکثر منتقدان و صاحب‌نظران ـ از جمله محمود دولت‌آبادی ـ داستان‌های‌اش را پسندیدند و ستودند، «باغ اناری» دیگر تجدیدچاپ نشد و با گذشت زمان کم‌کم فقط خاطره‌ای خوش از آن به یادگار ماند.
این کتاب ۱۸ سال کم‌یاب و بعد نایاب بود اما همچنان، این‌جا و آن‌جا، از آن یاد می‌شد و به‌عنوان اثری مهم در ادبیات داستانی معاصر ایران هرگز به‌طور کامل از یاد نرفت. اخیراً، نشر نوپای «آموت» ـ که یوسف علیخانی، داستان‌نویس شناخته‌شده، آن‌را مدیریت می‌کند ـ «باغ اناری» را تجدیدچاپ کرده و این امکان را فراهم آورده که نسل جدید و جوان کتاب‌خوان ایرانی فرصت لذت‌بردن از داستان‌های ناب و درخشان محمد شریفی را پیدا کنند.
حقیقت این است که، با وجود همه‌ی آن‌چه گفته شد، چاپ اول «باغ اناری» در زمانه‌ی مناسبی انجام نشده بود. جنگ تازه پایان یافته بود و با دوره‌ی طلایی رونق کتاب فاصله داشتیم. انتشار مجدد «باغ اناری» شانس تازه‌ای است برای این کتاب و نویسنده‌اش تا به آن‌چه استحقاق‌اش را دارند برسند ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دو نویسنده؛ نمایشگاه کتاب

«نرگس جورابچیان» نویسنده رمان «به وقت بهشت»


«ابراهیم میرقاسمی» نویسنده رمان «دیدا»

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یا مردی شبیه مارکز
[یوسف انصاری] چند سال پیش، زمانی که تبریز زندگی می‌کردم با مردی آشنا شدم که شبیه «مارکز» بود؛ اگر کسی از وی زمانی که پشت میزش نشسته و کتاب می‌خواند عکس می‌گرفت، می‌توانست به‌جای عکس مارکز آن را منتشر کند و بگوید با مارکز دیداری داشته. مردی که کتابخانه‌ی شخصی خودش را منتقل کرده بود به مغازه‌ای کوچکی در یکی از خیابان‌های نسبتن شلوغ تبریز تا امثال من که نمی‌توانست کتاب‌هایی را که دوست داشت با پول خودش بخرد و بخواند، کتاب‌های نایابی را که هر کدام شاید چند برابر قیمت‌شان در کتاب‌فروشی‌ها فروخته می‌شدند، به امانت بگیرد و بخواند. همان‌جا بود که اولین‌بار «صد سال داستان‌نویسی» «حسن عابدینی» را به امانت گرفتم و خواندم و هر جا به اسمی برخوردم، که تا به‌ آن‌روز به گوشم نخورده بود، از همین مردی که شبیه مارکز بود و آن‌قدر کتاب خوانده بود که اغلب نویسندگان گم‌نام و صاحب‌نام را بشناسد، کمک می‌گرفتم و او توضیح می‌داد این کیست و آن کیست و چه کتاب‌هایی چاپ کرده و کدام داستانش خوب یا بد است. اولین داستان‌هایی که از «بهمن فرسی» خواندم همان‌جا بود. مجموعه‌داستان «دوازدهمی» و «زیر دندان سگ» و بعدها با پیگیری‌های خودم یکی از موفق‌ترین رمان‌های فارسی یعنی رمان «شب یک شب دو»‌اش را، که با فرم نامه نوشته شده و هنوز هم جزو محبوب‌ترین رمان‌های‌ست که خوانده‌ام را خواندم. داستان‌های «اکبر سردوزامی» را هم از همان‌جا به امانت گرفتم و خواندم و با داستان‌نویسان زیادی در این کتاب‌فروشی آشنا شدم که هنوز هم داستان‌هایشان را دوست‌ دارم و گاهی دلم می‌خواهد مثلن تک داستان «ناگهان عبدالحسین خان...» نوشته‌ی «محمد کلباسی» از مجموعه‌داستان «سرباز کوچک» را دوباره بخوانم و یا تک داستان‌های زیادی که یک بار در مجلدی چاپ شده‌اند و شاید خیلی‌ها از نسل من حتا نمی‌دانند چنین نویسنده‌ای وجود دارد ... ادامه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نوشته‌اي از جنس ابر و باران
[آزاده گلمحمدي] داستان «وضعيت» برخلاف تعريف و تمجيد نويسندگان و منتقدين (كه در انتهاي كتاب هم اسامي آنها ذكر شده) نه داستان دلنشيني است و نه يك داستان ليستي اما اگر منصف باشيم؛ داستان عمق زيادي دارد. به اين معنا كه نويسنده با نگرشي عميق و ژرف قلم به دست گرفته و مي‌نويسند، حالا اين طرز فكر چيست و تابع چه انديشه‌‌اي است مسئله محوري نيست. هر چند انديشه نويسنده جزو مسائل مورد بحث در نقد ادبي به حساب مي‌آيد و چون به متن و محتواي داستان ارتباط پيدا مي‌كند؛ مسئله بي‌ربطي نيست. زبان در داستان «وضعيت» از لحن استعاري و كنايي برخوردار است و اين مسئله تا حدودي در داستان‌هاي ديگر او مثلاً داستان «باغ اناري» به وضوح مشاهده مي‌شود. شايد بتوان گفت كه محمد شريفي در داستان‌هايش به دنبال نوعي حقيقت مي‌گردد و حقيقت در متن داستان‌هايش حضور دارد.
ساختار داستان‌هاي محمد شريفي طرح ساده داستاني ندارند و از مشخصه اين داستان‌ها مي‌توان به گنگ بودن، فضاي غريب و كدر و غمناك، رازآلود شدن مبالغه‌آميز فضاي داستان، نشانه‌ها و ارجاع‌هاي بيگانه با فضاي امروزي ادبيات اشاره كرد. نويسنده از شخصيت‌هاي داستانش آدم‌هاي غيرقابل تصور ساخته است كه بيشتر انتزاعي و ذهني هستند تا اينكه رئال و عيني باشند. البته اين امر به خودي خود ايرادي ندارد. اما در داستان‌هاي او نظامي از عناصر قراردادي وجود دارد كه ارتباطي ميان اين عناصر و دنياي واقعيت از ديدگاه تشابه و همبستگي دروني نمي‌توان يافت. همخواني نشانه‌هاي زندگي واقعي، فهم و ارتباط مخاطب را ساده‌تر مي‌كند و اين اتفاقي است كه در داستان‌هاي محمد شريفي نمي‌افتد. اغلب آدم ها بسياري از نشانه‌ها را در زندگي هر روز طبيعي تلقي مي‌كنند، چرا كه به آنها عات كرده‌اند. به باور برخي از نشانه‌شناسي‌ها متن، داراي معناي نهايي نيست و تلاش ناقد و نظريه‌پرداز ادبي نبايد جست‌وجوي معنا باشد زيرا آنها فقط به آفرينش تازه‌اي دست مي‌زنند. همين قضيه دقيقاً وجه تمايز نويسنده كتاب باغ اناري با ديگر داستان‌نويس‌هاي هم‌عصر او است. وي سعي مي‌كند تا به نوعي آفرينش تازه در داستان برسد. فضايي كه هرازگاهي واقعي است اما تمام واقعيت نيست و از اين جهت نمي‌توان او را يك نويسنده رئاليست ناميد ... ادامه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نان ِ همین زبان
[علیرضا روشن] از داستان مگر چه انتظاری جز کشش می‌رود و آیا فقط یک نوع کشش وجود دارد؟ داستان‌های علیخانی شاید تای دیگری باشند برای شعرهای شاملو. شاملو نیز همین‌اندازه با زبان درگیری دارد و آنچه را می‌خواهد بگوید پشت هزار ترمه و پستو پنهان می‌کند. شاملو در شعری که می‌توانست به سادگی بگوید صدای اره برقی که در دره پیچیده بود مو بر تن ما راست کرده بود، نوشته بود: «سحرگه به ناگاه / با قشعریره‌ی درد / در لطمه‌ی جان ما». و خب! اگر این را علیخانی بگوید از نادانی است و اگر شاملو بگوید از استادی؟
قبول دارم برای خواندن داستان‌های علیخانی باید صبور بود و اما همان اندازه نیز معتقدم باید صبوری کرد که علیخانی به نتایج و شگردهای بهتری در زبان دست پیدا کند؛ زبانی که این اندازه دیریاب نباشد و از آن سو به بزدلی و افسارگسیختگی زبان امروز نیز دچار نشود و خواننده را از این همه زیبایی و هوشمندی بی‌بهره نگذارد. علیخانی نویسنده‌ای است که ملال شنیدن حرف‌های تکراری و خستگی دیدن تصاویر تکراری و آدم‌های تکراری ادبیات امروز را از ما زدوده است. و بعد هم مگر ما چند نویسنده داریم که روز و شب‌شان نوشتن باشد؟ و چرا باید پای اینها را ببریم که خودمان قد بلند باشیم؟ دیگر اینکه باید علیخانی را تشویق کرد و رندی‌ او را دریافت. حال که ما به غرولندهای بی‌فایده و صدتایک غاز مشغول هستیم، او به خلوت نشسته است و رمانی در دست نوشتن دارد، رمانی که مخاطب را صد چندان در غرایب خود مستحیل خواهد کرد. چه معلوم؟ کاری را که مارکز در صد سال تنهایی کرد بستند به ناف آمریکای لاتین. شاید افسانه‌های ِ برساخته‌ی علیخانی نیز روزی به ریش ایران بسته شوند و او نیز مثل نویسنده‌ی تمام افسانه‌ها، به افسانه‌ها بپیوندد. اما برای ما که در روزگار او هستیم، علیخانی وجود دارد و غرض از این حرف‌ها این است که کار بعدی‌‌اش را منتشر کند ... ادامه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
داستان يك عشق تاريخي
[علی چنگیزی] کتاب قصۀ پرکشش و جذابی دارد و در مجموع خواننده را در یک گسترۀ تاریخی همراه خود می‌کشاند و حوادث آن روزها و سیاست‌بازی‌ها و نبردها را –به شیوۀ تاریخ‌نگارانه- نقل می‌کند. انگار این عشق بهانه‌ای است برای پرداختن به آنچه در آن روزها بر این خطه رفته است. بر خراسان بزرگ. به گمان من مهمترین ویژگی کتاب «دیدا» که نشر «آموت» منتشرش کرده همین است. این روزها کمتر نویسنده‌ها تاریخ و داستان تاریخی را دستمایه قصه‌گویی قرار می‌دهند و از این نظر باید کار «ابراهیم میرقاسمی» را در این کتاب ستود و آن را به فال نیک گرفت. «طاهر» یک چهرۀ تاریخی است و انگار این عشق هم در تاریخ، جایی، آمده که مثل همۀ نقل‌هایی این چنین نیم واقعیت است و نیم خیال و خیال پردازی. با وجود این پرداختن به عشقی این چنین در بستر تاریخی و در این زمان خاص و در زمان خلافت مامون و... دردسرهایی هم دارد. خواننده به گمان من وقتی با یک رمان روبروست از آن انتظاراتی دارد که براساس آن توقع این کتاب را از یک کتاب تاریخی صرف متمایز می‌کند و آن را رمان می‌خواند. در یک کتاب تاریخی اطلاعاتی به خواننده منتقل میشود منطبق با واقعیت تاریخی. اما رمان بحث دیگری است و با کتاب تاریخی تومانی هفت صنار توفیر می‌کند گو اینکه همانطور که گفته شد نویسنده چندا سعی‌ای برای خط کشیدن بین این دو مقوله نکرده است.
ادامه نقد... اینجا ... اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آنکه زنده است، داستان است
یوسف علیخانی، داستان‌نویسی که با «عروس بید» به نمایشگاه کتاب تهران آمده در گفتگو با خبرآنلاین و در پاسخ به این سوال که آیا داستان نویسی حال حاضر کشور، اصولا داستان نویسی هست یا خیر می گوید: من هیچ وقت به دنبال خوبی و بدی نیستم چون به اعتقاد من اینها نسبی هستند یعنی شاید نویسنده ای که از دید من نویسنده بسیار عالی باشد از دید کس دیگری بسیار متوسط و ضعیف باشد. در حوزه داستان نویسی هم همین قاعده وجود دارد و دلیل این مسئله هم این است که ما هیچ کدام حرفه ای و دانش آموخته این رشته ها نیستیم و تحصیلات دانشگاهی نداریم. تنها باید بگویم که باید از این خوشحال باشیم که این روند داستان نویسی با روند صعودی و نزولی اش همچنان زنده است و این ریتم ادبیات ادامه دارد. برای رسیدن به این نتیجه که آیا در حال حاضر داستان نویسی به معنای واقعی در جامعه وجود دارد یا نه ابتدا باید به یک سلیقه جمعی مشترک برسیم تا بر اساس آن به ارزیابی این حوزه بپردازیم.

خالق «قدم بخیر مادربزرگ من بود» در خصوص داشتن یا نداشتن جایگاه جریان روشنفکری در حوزه تولید کتاب های داستانی می گوید: جریان روشنفکری جایگاه خاصی در این حوزه نتوانسته است به دست بیاورد و دارای نقش اندکی است و شاید به حساب وجود روابط خاص، برخی کتاب های این جریان به تجدید چاپ می رسند اما در مقابل آثار افرادی مثل «فهیمه رحیمی و ر. اعتمادی» با اینکه همه به آنها نویسنده عامه پسند می گویند اما نقش بیشتری در حوزه داستان نویسی دارند.


وی ادامه می دهد: من منکر هیچ کدام از این دو دسته نیستم و کارهای هر دو را در جای خود ارزشمند می دانم اما نکته مهمی که برخی نویسندگان ما در حوزه داستان نویسی از آن غافل شده اند و باعث شده است به نویسندگان عامه پسند توهین کنند این است که از آن «شهرزاد قصه گو» غافل مانده اند. همه قصه؛ تکنیک و زبان نیست، متاسفانه برخی از نویسندگان ما مفهوم قصه به معنای تعلیق و آنچه باعث شده است شهرزاد قصه گو در ذهن مخاطب بماند را فراموش کرده اند. همه نویسندگان باید به این نکته واحد برسند از این رو هم یاید عامه پسندهامان کوتاه بیایند و هم روشنفکرانمان از عامه پسندها یاد بگیرند تا کتاب در حوزه داستان نویسی به یک مرحله متعادل برسد.

علیخانی حوزه نشر را مانند حرفه کشاورزی می داند و در ادامه می گوید: شما وقتی یک دانه را می کارید تا به بار بنشیند باید از آن مراقبت کنید. اگر این کار را کنید به محصول پرباری تبدیل می شود. کتاب هم همین طور است اگر تنها منتشرش کنید و از آن حمایت نکنید مطمئن باشید بچه ناخلفی می شود اما اگر مراقبش باشید این کتاب علاوه بر اینکه دیده می شود، محصول خوبی هم به ما می دهد ولی متاسفانه در حال حاضر پیش از آنکه اشکال به مجامع دولتی و مسئولان باشد به خود ناشران ایراد وارد است که از کتاب هیچ حمایتی نمی کنند و آن را تبلیغ نمی کنند.

ادامه گفتگو ... اینجا و اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بار ديگر «ميلك»
حمیدرضا امیدی سرور: مهمترين شاخصه داستان‎هاي عليخاني را بايد در تعلق خاطر او به زادگاهش جستجو كرد، اما تاثيري كه زندگي در اين روستا بر ذهن و روح او گذاشته، گاه با شيفتگي همراه شده و به داستانهايش آسيب زده است؛ هم از آن رو كه وفاداري بيش از حد به واقعيت، مجال كمتري به عنصر خيال در برخي داستانهاي او ‎داده و مهمتر از آن به لحاظ زبان او در ديالوگ نويسي؛چراكه نويسنده (به‎ويژه در نخستين بخش از اين سه‎گانه) ميان زبان فارسي و ديلمي سرگردان به نظر مي‎رسد و در نهايت نيز به يك زبان معيار كه خاص داستانهاي او باشد نرسيد و از ديگر سوي بكارگيري افراطي اين لغات ارتباط خواننده را با داستانهاي او دشوار مي‎كرد.
اما در عين حال اين دلبستگي اين باعث شده او با اشراف، دست روي جزئيات زندگي و باورهاي مردم اين ناحيه بگذارد و بازگويي آنها در پرداختي روايي با توفيق همراه شده و تصاويري زنده و ملموس را در دهن خواننده تدايي كند. هرچند كه گاه اين داستانها به برش‎هايي بسيار ساده از زندگي مردم اين منطقه بدل شده كه خلاء پيرنگي قوي براي به همراه كردن مخاطب احساس مي‎شود ... ادامه
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نشر آموت؛ ردیف 17 غرفه 17
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگوی روزنامه بهار با عبدالرحمان عمادى
نامواژه‌هاى كهن يادگار تمدّن‌هاى كهن است
گفتگو: علی بالایی لنگرودی
متن گفتگو ... اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگو با نویسنده رمان «به وقت بهشت»

گفتگو با نویسنده ای که با اولین رمان‌اش در فهرست پرفروش‌ها قرار گرفت
داستان‌های اتوبوسی


سجاد صاحبان‌زند: کشف یک استعداد تازه، دقیقا شبیه آن است که یک روز از خواب بیدار شوی و ببینی به‌جای تختی که همیشه روی آن می‌خوابیده‌ای، مثلا در تخت کوروش کبیر خوابیده‌ای. خیلی خوب است که حس کنی هنوز آدم‌های دو و برت زنده‌اند و کتاب می‌‌نویسند و نوشتن کتاب برایشان جدی است و عده‌ای هم هستند که دوست دارند کتاب بخوانند. «نرگس جورابچیان» با کتابی که حدود 3 هفته قبل نشر «آموت» از او منتشر کرد، یکی از این استعداد‌هاست. کتاب او یعنی «به وقت بهشت» در طور دو هفته قبل، در فهرست پرفروش‌های ادبیات داستانی قرار داشت و خبرش را هم چند سایت خبری و روزنامه اعلام کردند. داستان‌های او را با زویا پیرزاد مقایسه می‌کنند. گفتگوی ما با او را بخوانید.
نترسیدید که به شما لقب عامه پسند و سطحی بدهند؟
نه، چون من اصلا این طبقه‌بندی‌ها را قبول ندارم. من فکر می‌کنم که همه رمان‌ها را نمی توان در دو شاخه روشنفکری و عامه‌پسند طبقه‌بندی کرد. در نتیچه اصلا فکر نمی‌کردم که رمانم را چه‌جوری طبقه‌بندی می‌کنند. اگر رمان روشنفکری به معنای آن است که کتابت سخت باشد و قابل‌نخواندن،‌ من ترجیح می‌دهم عامه‌پسند باشم و خوانده شوم.

شاید این تقسیم‌ها عامه‌پسند و روشنفکری، خیلی مربوط به ایران می‌شود...
بله و این خیلی بد. باید همه قشرها بتوانند کتاب بخوانند. اصلا چه اشکالی دارد شما کتابی بنویسی که آدم‌های زیادی از خواندنش لذت ببرند. اگر شما جوری بنویسی که عده زیادی نوشته‌ات را نخوانند، خیلی ناراحت کننده است. مثلا خانم زویا پیرزاد، سه کتاب منتشر کرد که فروش معمولی داشت، اما بعد کتاب "چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم" را نوشت که از نظر فروش با "بامداد خمار رقابت" و "دالان بهشت" می‌کرد. اما کتابش جایزه گرفت و مهم هم بود.


چقدر طول کشید تا این رمان را بنویسی؟
حدود 9 ماه، البته یکی دو ماه میانی‌اش را تقریبا ننوشتم. البته در همان مدتی هم نمی‌نوشتم، مدام در حال فکر کردن روی آن بودم که داستان را چطوری ادامه دهم. البته بعد از این 9 ماه، کلی روی کار وقت گذاشتم و آن‌را بازنویسی کردم. تا روز که کتاب آماده انتشار شد، رویش کار می‌کردم. مثلا دو فصل،‌ همان اوایل حذف شد.

کجای داستان stop کردید؟
در موردش حرف نمی‌زنم. بگذارید از اسرار بماند.

برگردیم به ترلان و باران که اسم‌های نرم و دخترانه‌اند، مثل باران کوثری...
بله. اما باران صالح اعلا هم داریم. یک جورهایی این اسم را روی دختر و پسر می‌گذارند. اما شخصیت‌های من چون خوب و دوستداشتنی بودند، اسم‌هایشان هم نرم و شاعرانه شد.

ادامه گفتگو ... اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پروفسور نام‌ها | مرتضا کربلایی‌لو

کتاب
کتاب

مرتضا کربلایی لو (مجله ایراندخت): لابد بريشو را ياد مي‌آوريد؟ شخصيتي در «در جست و جوي زمان از دست رفته»‌ي مارسل پروست. وقتي جلد سدوم و عموره را مي‌خوانيد در مهماني وردورن‌ها بهش برمي‌خوريد و خيره مي‌مانيد به آگاهي شگفتش درباره‌ي نام‌ها. نام جاها و آدم‌ها، كه از چه مشتق‌اند، و چه شاخه‌اي هستند بر كدام ريشه. و زمان چه سوهاني بر دندانه‌هاشان زده، تا ساييدَتشان، تا به شكلي كه مي‌شنويم درآورده. آن‌جا، در كتاب پروست، جنگلي هست به نام شانته‌پي. برگرفته از «شانته» يعني آوازخواندن و «پي» يعني زاغ، كلاغ. اين اسم يحتمل به ما مي‌گويد در جنگل آواز زاغ پيچيده كه اسم شده نشسته بر جنگل. در صفحه‌ي 385 آقاي وردورن از بريشو مي‌پرسد - و چه سوالي - «پس اسم همه جنگل‌ها و بيشه‌ها از اسم حيوانات مي‌آيد؟» و بريشو شادان از اين‌كه مي‌تواند دانشش را به رخ چندين آدم بكشد مي‌گويد «البته كه نه. كافيست توجه كنيد كه در خيلي از اسم‌ها، حتا اسم اشخاص، باقي‌مانده‌اي از درخت و گياه هست. مثل نقش سرخس در زغال‌سنگ. اسم يكي از حضرات سناتور ما اسمش سوس دو فريسينه است كه اگر اشتباه نكنم يعني جايي كه درش بيد و زبان‌گنجشك كاشته شده.»
بريشو در رمان پروست پروفسور نام‌هاست. وقتي ‌خواندم فكري شدم كه اسم‌ها چه تلنبارند از داستان. و ياد يك بحثي افتادم در درس‌هاي اصول فقه‌مان كه وضع واژه‌ها براي معاني به دست كي بود؟ اقوال مختلف است. برخي مي‌گويند خود خدا به گواه قرآن كه «خدا نام‌ها را به آدم آموخت». برخي مي‌گويند هيچ‌كس. همين‌طور پيش آمده كه يكي را به مناسبتي به اسمي خوانده‌اند و دهان به دهان گشته. نمي‌شود انگشت بر كسي گذاشت كه اين. جانب هر قول را كه بگيريم همه در اين مشترك‌اند كه اسم‌ها داستان دارند. اين‌همه اسم متناظر داستان‌ها. اگر ريشه‌ي اسمي را نمي‌دانيم يا جاهليم به اين‌كه كي چرا آن اسم را گذاشت از داستاني خَپ‌كرده بر پشت آن ناآگاهيم. در حديث (بحارالانوار، ج14، ص 92) از امام رضا (ع) هست كه مورچه از سليمان ‌پرسيد مي‌داني چرا نام پدرت داود شد؟ سليمان گفت نه. مورچه گفت «لأنه داوي جُرحَهُ بِوُدّ». يعني زيرا زخم دل به مِهر درمان كرد. اما اين‌كه چگونه، داستان همين‌جاست. و اين اسم ساييده و سوهان‌زده‌ي همان جمله است كه يك ياء و يك باء ازش افتاده و خود زخم (= جرح) از وسط.
اگر با اين نظر بريشو و در واقع پروست همدل باشيم كه در خيلي اسم‌ها درخت و گياه هست، اين يعني در بسياري از داستان‌ها زمين داستان برهنه نبوده. گياهي درختي بوته‌اي داشته. در اسم اشخاص حتا. چون انسان خويشاوند گياه است. در زاد و ولد و باليدن. به قول ملاصدرا حتا زماني خود گياه است. و تعريف انسان مي‌شود «گياهي كه حس مي‌كند و اراده دارد و خردمند است.»
كتاب‌هاي عبدالرحمان عمادي را كه ‌خواندم ديدم با يك بريشوي ايراني، يك پروفسور نام‌ها مواجهم. يك چون و چرا كننده‌ِي خبره در نام‌ها و خرده‌گير به واژه‌نامه‌هايي چون دهخدا و كتاب پرندگان. رشك‌انگيز است. نه چون عمادي از اسم‌ها انبوه انبوه مي‌داند، كه اين كم فضلي نيست، بلكه چون داستان‌ها مي‌داند. داستان‌هاي تك‌واژه‌اي. انگار آقاي عمادي الف‌لام‌ميم دانِ كتاب داستان‌هاست. براي پروفسور نام‌ها شدن يك كتاب دو كتاب خواندن كفايت نمي‌كند. بايد كلمه را مثل يك الماس زير ذره‌بين بچرخاني ببيني بلورش چند ضلع دارد و هر ضلع به كدام زبان و كدام گويش و كدام ساختار راه مي‌برد. صدها كتاب. عمادي از آن ذره‌بين به دست‌هاي تيز است. اسم را مي‌قاپد و بلورهاش را مي‌چرخاند و برايت شرح قصه مي‌دهد كه اين چه كلمه‌اي بوده و از زمان زرتشت و گات‌ها و يشت‌ها و كتيبه‌ها تا امروز چه راهي آمده. نمونه‌اش مقاله‌اي است كه در كتاب دوازده گل بهاري در باب كلمه‌اي كه هنگام سربريدن مرغ مي‌گويند: «هازاتي». كه ظاهرا همان «آزادي» است به معناي قرباني. مقاله ردگيري هازاتي است تا اعماق تاريخ زبان فارسي.
گفتم كتاب پرندگان. چه خرده‌هاي نكته‌سنجانه‌اي گرفته جناب عمادي. دستش مريزاد. اين كتاب پرندگان چه شب‌ها كه كتاب بالين نبوده. در داستان هنوز چاپ‌نشده‌ي نوشيدن مه در باغ نارنج سراغش رفته‌ام. در اوراقش ‌چرخيدم و بال ‌زدم و قيقاج ‌رفتم بر اسم‌ها. اما يك دو جاي كار مي‌لنگيد. اين همه اسم ايراني پرنده‌ها چرا ميان‌شان نبود؟ من كتاب فرهنگ نام پرندگان پروفسور مكري را گرفته بودم از كتاب دست دو فروش‌هاي پاساژ ايران. چقدر اسم! حتا اسم صداي پرندگان. تازه آن‌ها فقط به كردي كرمانجي ضبط شده بود. باقي اقليم‌ها و مردمانش براي پرنده‌ها اسم دارند. چون چنان‌كه گفتم انسان‌ها خود پرنده‌اند، پرنده‌وارند. بي‌اسم نمي‌گذارند بماند. عمادي در مقاله‌اي كه در نقد كتاب پرندگان نوشته ده‌ها اسم پرنده آورده كه در كتاب پرندگان يادي نرفته از ايشان. چقدر اسم كبوتر آورده. انواع كبوتر. اين پرنده‌ي خواستني. يادم هست زماني شنيدم بانويي كاري پژوهشي كرده در باب كفتربازي براي سازمان ميراث فرهنگي، چاپ نشده. پي‌گير شدم به دست بياورم، نشد. نه اين‌كه بدانم كفتربازي چيست. به هواي اسم‌هايي كه دنياي كفتربازي را پر كرده، پر داستان.
آخر اين يادداشت است. ديگر چه مي‌توانم گفت. بگويم از مقاله‌ي عالي «عيد كدوزني، يك جشم باستاني از يادرفته ايراني» در كتاب آسمانكت؟ ‌شگفت، خواندني است. يك كدو و اين همه پيرامونش معنا و داستان و آيين؟ چقدر مگر مي‌شود بر يك «كدو» و نه يك شيء فاخر فرهيخته‌پسند معنا بار كرد؟ هشتاد و پنج صفحه. انصاف را كه جناب عمادي هرچه در توان داشته نور بر «حضرت كدو» تابانده چنان كه كدو را عمارتي كرده، تاريخ‌دار. و درآميخته به انسان‌ها، به باران‌خواهيشان، به عروسي‌شان، به رهايي‌خواهيشان از توفان نوح، به گشودن گره چگونگي تولد عيسا از ذهن‌هاشان. خواندني است. آثار اين پروفسور ايراني نام‌ها خواندني است: آسمانكت، خوزستان و نامواژه‌هاي آن، دوازده‌گل بهاري و لامداد. همه از نشر آموت. همين امسال.


هفته‌نامه‌ی ایران‌دخت، شماره‌ی 48، اول اسفند 1388، صفحه 111

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگوی دنیای اقتصاد با نویسنده «دیدا»


ابراهیم میرقاسمی: كار من تكثير عشق است

مهتاب کامرانی: «ديدا» اولين رمان اوست که به تازگی به وسیله نشر «آموت» منتشر شده است. دیدا، رمانی تاريخى است نوشته ابراهیم میرقاسمی، درباره بنيانگذار سلسله طاهريان، طاهر بن حسين ذواليمينين و عشق سوزانى كه بين او و دلدارش - ديدا - جريان داشته. میرقاسمی این موضوع را دستمايه خود قرار داده و به رمانی خوشخوان دست یافته است. در اين رمان كه با پس زمينه تاريخى قرن دوم هجرى جريان يافته، به مشكلات اجتماعى ايرانيان و زمينه‌هاى روانشناختى قيام مردم خراسان در برابر حكومت اعراب كه با ظهور عباسيان به اوج خود رسيده، پرداخته مي‌شود.
توجه خاص به قصه و تعلیق به همراه زبانی پاکیزه از ویژگی های رمان «دیدا» به شمار می رود. این ویژگی ها باعث می شوند خواننده بدون کوچکترین مکثی، این رمان 256 صفحه ای را دنبال کند.
میرقاسمی به جای اصل قرار دادن تاریخ و زندگی طاهر ذوالیمینین، موضوعی که برای تاریخ نویسان، فرعی بوده، اصل قرار داده و خواننده را با «دیدا» آشنا می کند؛ دختری که طاهر او را نجات می دهد و بعد ....


آقای میرقاسمی، رمان «دیدا» بر لبه تیغ عامه پسندی و روشنفکری حرکت می کند اما قبل از این که به این بحث برسیم، از اینجا شروع کنیم که خودتان، خواندن رمان را با چه رمان هایی شروع کردید؟
در زمان نوجوانى - وقتى پانزده، شانزده سال بيشتر نداشتم - توسط خواهر بزرگترم كه مشوّق بسيار خوبى در زمينه كتابخوانى بود، با دنياى كتاب و داستان و رمان آشنا شدم. رمانهاى «عامه پسند» در ابتداى كار، مرا به خود جلب كردند. رمان هاى «مايك هامر»؛ نوشته‌هاى پرويز قاضى سعيد. كمى كه بزرگ‌تر شدم، وقتى كه احساس مي‌كردم در خواندن كتاب حرفه‌اى شده‌ام، با كتابهاى «ر. اعتمادى» آشنا شدم كه دنياى غريبى براى من داشت. جنس آدمهايى كه در اين داستان ها زندگى مي‌كردند، به خصوص بود. آدم هايى كه به عنوان نماينده تمامى اقشار جامعه حضور داشتند ولى خاصّ بودند. علائق و سلايق منحصر به فرد آنها و ماجراهاى عشقى جالبى كه در اين آثار جريان داشت، به حسادت وادارم مي‌كرد طورى كه بارها و بارها آرزو مي‌كردم من هم بتوانم چنين داستانهايى را كه قادر بود با همه نوع مخاطبى ارتباط برقرار كند، در كارنامه خود داشته باشم.
چيز جالبى كه در اين‌جا مي‌توانم براى شما بيان كنم، اينكه من و خواهرم به اتفاق فكر مي‌كرديم كه اين نويسنده بايد يك خانم باشد كه توانسته به اين خوبى احساسات زنانه حاكم بر فضاى داستانهايش را بيان كند در حاليكه ما در اشتباه بوديم. اين مطلب تا همين اواخر به قوّت خودش در ذهن ما جا داشت كه از شخصيّت‌پردازى قوى اين داستانها حكايت مي‌كرد. اين شخصيّت‌پردازى زيركانه، نشاندهنده قدرت ايشان در ارتباط با مخاطب بود.

و بعد از سال ها کلنجار با خودتان و نوشتن، رسیدید به رمان «دیدا».
ديدا، سفرى راز آلود براى خود من بود. لحظه به لحظه شكل گيرى داستان آن برايم زيبا بود. شايد باور نكنيد ولى رفته رفته اين حسّ كه خودِ طاهر مرا براى نوشتن اين رمان، انتخاب كرده؛ تقويت مي‌شد. هرجا كه احساس گرفتارى در تنگنا و رسيدن به بن بست به من دست مي‌داد، روزنه جديدى سر راهم قرار مي‌گرفت و با پيدا كردن يك منبع يا مطلب جديد در خصوص طاهر، اين گرفتاريها از بين مي‌رفت و قلبم روشن مي‌شد و راه هموار.
براى نوشتن اين رمان، چيزى در حدود پنج هزار صفحه، مطلب تاريخى را مطالعه كردم. منبع اصلى تحقيقات من، كتاب: «تاريخ طبرى» نوشته محمد بن جرير طبرى و «تاريخ خاندان طاهرى» اثر نفيس استاد سعيد نفيسى بود. اين كتابها زواياى پنهان اين خاندان تأثيرگذار در تاريخ ايران پس از اسلام را به روشنى براى مخاطب بيان كرده‌اند به صورتيكه مخاطب با اشراف كامل در مورد نحوه زندگى اين مردم، به ابعاد اجتماعى، سياسى، اقتصادى و... آن دوران پى برده و كاملاً با اين دوران آشنا مي‌شود.

ادامه گفتگو ... اینجا و اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نشر آموت در نمایشگاه کتاب تهران
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگوی مجتبا پورمحسن با علیرضا روشن
روزنامه «فرهیختگان» پنجشنبه 16 اردیبهشت 1389 صفحه 7

شعرهای عليرضا روشن ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
عروسی دیگر!
مهيار زاهد: عروس بید تازه‌ترین اثر منتشر شده از یوسف علیخانی‌ست تا نشانی باشد از آن که این نویسنده هم‌چنان راه خود را می‌رود. علیخانی در این مجموعه‌داستان نیز مانند اژدهاکشان و قدم بخیر مادربزرگ من بود قصد میلک کرده و راه سرزمین آبا و اجدادی خویش را پی گرفته است.
باورها و اعتقادات عجیب ساکنین بومی میلک دست‌مایه‌ی ده داستان این مجموعه‌داستان است که به یمن ترسیم فضایی روستایی و سنتی و استفاده از زبانی من در آوردی در دیالوگ‌ها برای خوانندگان شهرنشین امروزی تجربه‌ی متفاوتی را رقم می‌زند.
در قالب داستان‌های این مجموعه خواننده با کلمات و اصطلاحاتی رو‌به‌رو میشویم که بر ای‌ خواننده تازگی داشته و در عین‌حال سخت و ثقیل نیستند. کلماتی که به راحتی می‌توانند در زندگی روزانه جایی برای خود دست و پا کنند‌. هراسانه که که نام یکی از داستان‌های این مجموعه نیز هست گواه ‌خوبی بر این ‌ادعا است.
علیخانی با زیرکی خاص خود به خوبی این کلمه را جای‌گزین مترسک کرده است که از این نظر می‌توان بر امتیازات آخرین اثر او افزود.
این نویسنده در این اثر نیز اعتقادات ‌و باورهای عمومی مردم منطقه‌ی میلک و الموت را دست‌مایه‌ی‌ داستا‌ن‌های خود کرده است. در داستان ‌آقای غار‌ با طلبه‌ی جوانی رو‌به‌رو می‌شویم که برای دیدن آقای غار درس و حوزه را رها کرده و به میلک بازگشته است. آقای غاری که هر صد سال یک بار رخ می‌نمایاند و پرنده‌ی اقبال را برای همیشه بر دوش بیننده‌ی خوش‌بخت خویش می‌نشاند.
در داستان عروس بید نیز خواننده‌ی شهری با باور دیگری آشنا می‌شود. عروس بید همان زن بخت برگشته‌ای‌ست که سه بار ازدواج کرده و هر بار مرگ دامان جفت‌اش را گرفته است.
حال ‌این بیوه سه‌باره را یک شب کامل بر درخت بید طناب می‌کنند تا اگر تا صبح درخت هم‌چنان سبز ماند دوباره به عقد مردی در آید و اگر نه تا ابد به پای همان درخت بید خشکیده بسوزد و بسازد.
عروس بید ‌از جنبه‌ی دیگری نیز برای یوسف علیخانی کتاب به‌خصوصی‌ست چرا که اولین کتاب اوست که توسط نشر آموت؛ نشر تازه تاسیس این نویسنده منتشر می‌شود.
در پشت جلد این کتاب بخشی از داستان اول مجموعه با نام ‌پناه برخدا‌ آمده است:
دخترم بیامده تا زنت بشود.
صدای سگی آمد از یک جای آبادی. دختر خندید و مهربان، من را برد توی چشم‌ها‌یش.

منتشر شده در «هزار کتاب»
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دیدار در نمایشگاه کتاب تهران
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com