تادانه

وداع در چند قاب ... اینجا
چند عکس دیگر ... اینجا
گزارش مراسم تشییع ... اینجا
مردي از سرزمين گيل و ديلم ... اینجا
بیوگرافی و آثار ... اینجا
بازمانده اسماعيليه در ايران ... اينجا
مراسم نكوداشت ميرابوالقاسمي ... اینجا
سلیمانداراب، باز هم یک نفر دیگر! ... اينجا

بزرگداشت دکتر حشمت جنگلی ... اينجا

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ماهایا پطروسیان در رودبار و الموت
همیشه او را دوست داشته‌ام. بازیگری که بازی فراموش نشدنی‌اش در پرده آخر واروژ کریم مسیحی، هنرپیشه محسن مخملباف، دیگه چه خبر تهمینه میلانی و ... همیشه به یادها خواهد ماند.
و حالا ذوق خاصی دارد وقتی می‌بینی کسی را که دوست داری و می‌توانی او را در همه جا تصور کنی جز آنجا که خودت هستی، به آنجا رفته است؛ به الموت.
ادامه عکس‌ها

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قصه عمو نوروز
توی وبگردهای امروز رسیدم به اینجا. چند تا قصه عامیانه و حتی معاصر دیدم که هم متنش اونجا بود و هم فایل صوتی اش
حیف که نویسنده اش نوشته دیگه نمی نویسه
و حیف تر این که برخی از این داستان ها جاهایی هستن که گاهی باز می شن و گاهی نمی شن. دوست دارم همه این مطالب رو با ذکر منبع و مآخذ دوباره بیارمشون اینجا؛ می دونین که قصه عامیانه سینه به سینه نقل می شه؛ چنان که ما هم وبلاگ به وبلاگ زنده اش نیگر می داریم
برای شروع بهتره با این داستان شروع کنیم؛ قصه عمو نوروز
ادامه مطلب

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
محمدحسن شهسواری و جواد آتشباری
این مرد چه خدمتی به ادبیات این مملکت کرده. چه سخن‌ها شنیده و باز تنها مو از سر از دست داده و زخمه‌های راه، راهش را نبسته‌اند. اولین بار نامش را از در کنار دوستانش دیدم؛ حسن محمودی، یعقوب یادعلی،عنایت پاک‌نیا و علی یزدانی. کتاب‌هایشان را نشر آسا درآورده بود؛ اگر اشتباه نکنم سال 76 بود.
ادامه مطلب
***

یکی از حاضران همیشگی شب‌های بخارا، کسی است که بی سر و صدا و آرام، عکس می‌گیرد و شاید اصلا هم توجه شما را جلب نکرده باشد. کسی که سرشار از آرامش است و وقتی دوربینش را به طرفت می‌گیرد، بی هیچ هراسی، نگاه می‌کنی به نگاهش و نگاه می‌شوی. او هم اسمی دارد مثل بقیه: جواد آتشباری. اما می‌دانید کیست؟
ادامه مطلب

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
درباره "جواد آتشباري"
متولد 1356 تبریز . دیپلم ریاضی فیزیک .فعالیت در زمینه های مختلف هنری
از جمله گرافیک ، کاریکاتور، تصویرسازی ، سینما، عکاسی.
ساخت فیلم کوتاه ، شرکت در نمایشگاه های بین المللی کاریکاتور، عکاسی و گرافیک
شرکت در نمایشگاه گرافیک نسل پنجم ، نمایشگاه تایپوگرافی سوئیس.
همکاری با انتشارات ، موسسات هنری و نشریات مختلف ادبی وهنری در زمینه روی جلد کتاب / کاست / سی دی / پوسترو...
از جمله انتشارات نگاه ، قصه ، معین، ایشیق ، اجتماع، شهاب ، پویاموزیک ، سروش ، ایران گام و ....
در زمینه طراحی روی جلد با نشریات کلک ، نامه ، هنرموسیقی ، اهورا و ...
همکاری با نشریه بخارا در زمینه طراحی و عکاسی.
همکاری با موسسات سینمایی (هدایت فیلم، بشرا فیلم، گویا فیلم، میلاد فیلم و...)
طراحی پوستر فیلم های سینمایی ( چهارشنبه سوری ، کافه ستاره ، تردست، گیس بریده و ...)
طراحی پوسترهای تئاتر ازجمله ضیافت شیطان / لیلی و مجنون/ تاج محل (با اردشیر رستمی)
عروسی خون / ملکه جنیان / حراج / دایره گچی قفقازی / دنیای دیوانه(گروهی) / مستاجر جدید و...
طراحی تقویم و سررسید سینمایی به طور مستمر با عنوان( یک گل سرخ برای سینما ) برای سالهای
1384/1385/1386.
طراحی لوگو و آرم برای مراکز و نشریات و موسسات.
طراحی صحنه و دکور برنامه های مختلف و تلویزیونی از جمله (سینما،جنگ).
دریافت دیپلم افتخار برای بهترین پوستر سال (پوستر فیلم چهارشنبه سوری) از بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر.








تلفن:
09125008705
ایمیل :
javadatashbari@gmail.com

***
شب‌های بخارا ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یادداشتی درباره فیلم مستند "عزیز و نگار"
"من فیلم نساخته‌ام، من فقط فیلم گرفته‌ام" این جمله‌ای است که این روزها مدام به دوستانی که تبریک می‌گویند، می‌گویم.
فیلم نساخته‌ام، چرا که تمام راویان عزیز و نگار در این مستند 27 دقیقه‌ای، بدون هماهنگی من کار کرده اند و من تنها از آن‌ها فیلم برداری کرده‌ام یعنی در واقع تنها از آنها فیلم گرفته‌ام.
گاهی سال‌ها می‌نویسی که نویسنده بشوی اما زمانی به خودت می‌آیی که باید آهنگ سفر کنی و می‌گویند این کاره نبودی جانم.
گاهی آدم سال‌ها نقاشی، مجسمه سازی، بازیگری و ... کارهای دیگر انجام می‌دهد و بعد به او می‌گویند نه جانم این کاره نبودی.
بسیاری از ما آدم‌ها این گونه‌ایم که زندگی می‌کنیم بی آن که زندگی کنیم. هنگامه رفتن هم که می‌رسد باز می‌خواهیم بمانیم. برای چه؟ خدا می‌داند.
من اما می‌نویسم و اگر همین حالا بگویند هنگامه رفتن است و وقت تمام است. با آرامش کامل می‌روم چرا که بخشی از آنچه باید می‌نوشته‌ام را نوشته‌ام، گیرم که عده‌ای نپسندیده باشند و عده‌ای نخوانده باشند و عده‌ای با تنفر نگاه کرده باشند و ...
من می‌روم چرا که همه چیز من در اختیار آنی بوده که باید می‌بود. اگر داستان نوشته‌ام در خدمت زادگاهم بوده، اگر عکس گرفته‌ام، اگر یادداشت نوشته‌ام، اگر حتی ترجمه کرده‌ام تا نانی دربیاورم و پولی تا بروم به زادگاهم و اگر مصاحبه کرده‌ام برای یادگیری ترفندهای نوشتن بوده تا از آنجا بنویسم، از خودم بنویسم و حالا هم که فیلم گرفته ام، باز در خدمت او بوده. اویی که هرگز آرامم نمی‌گذارد. حتی از اینجا هم که دارم سوء‌استفاده می‌کنم برای نوشتن، می‌بینید که باز برای اوست، حتی با این همه ناسزا که می‌شنوم و تحقیر که می‌بینم و ...
حکایت فیلم "عزیز و نگار" خود حکایتی دارد. بد نیست با نوشتن درباره این موضوع، لااقل از چند نفر یاد بکنم و تشکرم را بگویم، اگرچه به غیر از یکی از بقیه حتی دعوت نکردم که در شب عزیز و نگار بیایند، چرا که تهران نبودم و در دقیقه نود برای نمایش فیلم به جلسه رسیدم. چرا؟ می‌نویسم.
از سال 71 که دوره سینمای جوان قزوین را می‌گذراندم عشق فیلم و عکس با من بود. عشق عکس حکایتش برمی‌گردد به سال‌ها قبل از آن. به بیست و اندی سال قبل، نمی‌دانم چرا پراکنده می‌گویم و نمی‌توانم همه‌اش را بنویسم. اصلا چه نیازی به این همه نوشتن. مگر شما هم چنین زندگی‌ای نداشته‌اید؟
فیلمسازی را بدون ساختن فیلم تمام کردم چرا که با رئیس انجمن سینمای جوانان قزوین آن زمان دعوا کردم. آقای ... می‌خواست طرح فیلم مستند من را داستانی کند و من جوان 18 ساله کله باددار هم برنمی‌تابیدم و زدم از آنجا بیرون و قلم را گرفتم دستم. بعد از آن هم تا همین الان مدام هر وقت دوربین دیده‌ام، حریصانه فیلم گرفته‌ام و به گمانم با دوربین‌های عاریتی –جز دوربین زینط که ده سال پس از عکاسی کردن،‌خریدم و این جی 5 دیجیتال که دست دوم از یک عکاس خریده‌ام، همیشه دوربین‌های دوستان را به امانت می‌گرفتم- فراوان عکس و فیلم گرفته‌ام.
القصه، سال 83 و زمانی که با افشین نادری راهی رودبار و الموت شدیم تا به سفارش خانم دکتر حمیده چوبک، قصه‌های مردم را روستا به روستا گردآوری کنیم، در سفر اول دوربین فیلمبرداری نبرده بودیم. ضبطی داشتیم و دوربین زینط من که همیشه به گردنم بود. وقتی از سفر برگشتیم. من از شدت متعجب بودن و از آنجا که دوست داشتم لذت‌های خودم را با دیگران تقسیم کنم با دوستان حرف می‌زدم. با فرخنده آقایی، علی موذنی، داود غفارزادگان و ...
علی موذنی اولین بار تاکید کرد بر چیزی که خودم هم می‌خواستم اما انگار باید یکی دیگر با تحکم رویش تاکید می‌کرد. گفت: فیلم بگیرید آقای علیخانی. بعدا این‌ها را دوباره به دست نخواهید آورد.
از سفر بعد، دوربین هندی‌کم برادرم،‌ناصر را گرفتم و راهی شدیم. افشین موافق فیلمبرداری نبود که معتقد بود باعث می‌شود راویان مشغول آن می‌شوند و نقالی یادشان می‌رود. بعد هم فیلمبرداری در قرارداد ما با پروژه الموت نبود و ممکن بود وظیفه‌ای بشود در گردن ما؛ که البته شد و حکایتش مفصل است.
حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم بیش از 30 ساعت فیلم از پیرمردها و پیرزن‌ها و روستاهای مختلف رودبار و الموت گرفته‌ام.
وقتی علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا و مسوول برگزاری شب‌های بخارا خبرم کرد که امیر حسین‌زادگان، کتاب عزیز و نگار را تجدید چاپ کرده و او دارد شب عزیز و نگار برگزار می‌کند، خندیدم و گفتم: آقای دهباشی، شک ندارم که این یک بازی است. کتاب عزیز و نگار چهار سال است که چاپش تمام شده و حسین‌زادگان تجدیدچاپش نکرده، این بار هم چنین نخواهد کرد. شما هم که ...
بعد گذشت و یک روز دهباشی زنگ زد و گفت با فیلمبردارش بروم به طالقان و الموت. گفتم شوخی نکنید.
گفت شوخی ندارم.
دیدم هوا ابر و تیره و تار است. برف بود و فکر رفتن را اصلا نمی‌توانستم بکنم. بعد هم که دقیق تر شدم دیدم که چی آخر؟ فقط صفحه سفید چه دردی می‌خورد.
گفتم به جای این که فیلمبردار به من بدهید، امکان تدوین برایم فراهم کنید.
پیگیر شد اما نشد. خود من پیگیر شدم اما بی پول میسر نشد. حساب کردم و دیدم در خوشبینانه ترین وضعیت، باید بین دویست تا سیصد هزار تومان برای تدوین هزینه کنم و واقعا بی تعارف می‌گویم حقوق من هرگز از مرز سیصد هزار تومن نگذشته است.
بی خیال شده بودم تا با حسن لطفی، داستان نویس و فیلمساز و معلم همیشگی‌ام در قزوین تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. پیگیر شد و زنگ زد که دستگاه‌های سینمای جوانان قزوین و حوزه هنری خراب است اما محسن آقالر، رئیس سینمای جوانان قزوین گفته که بروم و از امکانات دفتر خودش استفاده کنم.
رفتم. شب قبلش در خانه پدر و مادرم نشستم و جاهایی که باید انتخاب می‌کردم انتخاب کردم و فیلم‌ها را آماده کردم تا به اصطلاح تدوینگران از آن کپچر گرفته شود.
ساعت ده صبح جلوی مرکز فیلمسازی کارگاه خیال بودم؛ سه راه خیام قزوین. این مرکز در خانه قدیم حسن زرافشان، فعال سیاسی و کوهنورد فقید قزوینی مستقر شده است.
وقتی داخل رفتم با مجتبی محمودی، مدیر اجرایی مرکز و حامد کلجه‌ای، تدوینگر آشنا شدم.
از روزی که برگشتم، مدام به عکس‌هایی که از حامد کلجه‌ای گرفتم، نگاه کرده‌ام. با خودم قرار گذاشته بودم که مفصل درباره‌اش بنویسم.
بنویسم که از ده صبح شروع کردیم و او بکوب تا رسیدن به تدوین اولیه در پنج و نیم صبح روز بعد پشت دستگاه نشست و یک ریز من حرف زدم و او طرح داد. برایم جالب بود. خوب با هم ارتباط گرفته بودیم. بعد فهمیدم که از شاگردان کلاس‌های داستان‌نویسی محمد حسینی در هنرستان ادبیات داستانی بوده. فیلمساز است و چند فیلم هم ساخته.
شب وقتی تدوین اولیه تمام شد تازه نشستیم به دیدن فیلم‌های حامد. فیلم اول اگر اشتباه نکنم اسمش این بود: حکایت رودی که جنازه‌ای در بغل داشت. فیلم دوم هم درباره زندگی سید رضا علوی شاعر بود؛ خواهر زاده بهاء الدین خرمشاهی و کسی که مفتون امینی روی مجموعه شعرش، مقدمه نوشته است. شاعری در دهه پنجم زندگی. درباره حامد کلجه‌ای دوباره خواهم نوشت. تدوینگر فیلمسازی که آینده خوبی برایش می بینم.

نمی‌دانم چرا دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم. فقط یادم می‌آید که من و حامد تا فیلم در خانه هنرمندان به نمایش درآید، قلب‌مان بدجوری می‌زد. من اینجا و او قزوین. تا فیلم نمایش داده شد و خوشحالم که دیده شد.
***

یادداشت جواد عاطفه بر فیلم مستند "عزیز و نگار"
بی دریغ، چون قصه‌هاروزنامه کارگزاران: Pdf * html
***
شب عزیز و نگار برگزار شد ... اینجا
***
ديپلم افتخار و لوح سيمين و جايزه نقدي بهترين فيلم در بخش چشم انداز سرزمين زيبايي ما مشتركا اهدا شد به فيلم "سرو عرشي" ساخته حامد كلجه‌اي و فيلم مستند "عزيز و نگار"‌ساخته يوسف عليخاني. در هفتمين جشنواره سينماي جوان

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
جشنی برای نودسالگی پدر موسیقی فولکلور گیلان؛ احمد عاشورپور
نمی‌دانستم دقیقا مراسم براي چه برگزار مي شود. فقط می‌دیدم آدم‌های بزرگ آمده اند؛ محمدعلی عمویی، حسین علیزاده، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، ناصر وحدتی، طاهری، دکتر فریبرز رئیس دانا، علیرضا رئیس دانا، سیروس علی‌نژاد و ...
پرس‌و‌جو که کردم فهمیدم مراسم به افتخار 90 سالگی احمد عاشورپور، خواننده معروف گیلک برگزار می شود.
برنامه در دو بخش برگزار شد که در بخش اول، محمدعلي عمویی و حسین علیزاده درباره مهندس عاشورپور سخنرانی کردند. بعد شمس لنگرودی چند شعر از کتاب عاشقانه هایش خواند و پس از آن عاشورپور برای مردم حرف زد و ...
ادامه مطلب

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
جشنی برای نودسالگی پدر موسیقی فولکلور گیلان؛ احمد عاشورپور
اولین بار که با شنیدن لحن و صدا و حرکت خاصی دچار شعف خاصی شدم بخاطر نمی‌آورم اما می دانم که همیشه با صدای حیران حیرانه، رعنای، عجب لاکو و ... قلبم به تپش افتاده و با دیدن نحوه راه رفتن آدمی در خیابان، یاد رقص "مش فرمان" در زادگاهم افتادم که می رقصید و می خواند و برخی از خوانده‌هایش هم گیلکی بود.
پیش از این درباره فریدون پوررضا و ناصر وحدتی نوشته‌ام و تردیدی نیست که مردم گیل و دیلم - که زادگاه من بخشی از دیلم به شمار می رود- با هم قرابت خاصی دارند و برای همین بسیاری از خواسته‌هایشان هم شبیه به هم است مثل صداهایی که شنیده و ترانه‌هایی که خوانده‌اند. مثل صدای عاشورپور و مسعودی و پوررضا و وحدتی.
بیش از یک ماه است که داریم خانه را بازسازی می کنیم و تمام ارتباطم با دنیای بیرون قطع شده، چون تلفن، خانه است و ما به قول الموتی ها "خانه‌به‌کجا". دیروز صبح که رفته بودم تا ببینم کاشی‌کار آمده یا نه، دیدم آمده و تازه می‌خواهد مشغول شود. گفت: ‌آقای وحدتی با شما کار داشت.
زنگ زدم به موبایل آقای وحدتی.
- سلام
- سلام. امروز بعدازظهر تشریف بیاور. مراسمی هست. من هم می خوانم.
بعدازظهر که دیگر کارگرها رفته بودند، کلنگ برداشتم تا به برق‌کش کمک کنم. تمام کف دستم تاول زده بود. خسته بودم. در واقع جنازه بودم اما به هر ترتیبی بود راه افتادم و با نیم ساعت تاخیر رسیدم.
تاخیر من نیم ساعته بود و تاخیر آن‌ها برای برگزاری یک ساعت و نیمه، چرا که برنامه ساعت یک ربع به هشت شب تازه شروع شد.
نمی‌دانستم دقیقا مراسم چیست. فقط می‌دیدم آدم‌های بزرگ آمده اند؛ محمدعلی عمویی، حسین علیزاده، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، ناصر وحدتی، طاهری، دکتر فریبرز رئیس دانا، علیرضا رئیس دانا، سیروس علی‌نژاد و ...
پرس‌و‌جو که کردم فهمیدم مراسم به افتخار 90 سالگی احمد عاشورپور، خواننده معروف گیلک برگزار می شود.
برنامه در دو بخش برگزار شد که در بخش اول، محمدعلي عمویی و حسین علیزاده درباره مهندس عاشورپور سخنرانی کردند. بعد شمس لنگرودی چند شعر از کتاب عاشقانه هایش خواند و پس از آن عاشورپور برای مردم حرف زد.
"احمد عاشورپور خواننده گیلانی در 18 بهمن 1296 در غازيان ، بندرانزلی متولد شد. وی فارغ التحصیل مهندسی کشاورزی از دانشکده کشاورزی کرج دانشگاه تهران است. عاشورپور خواندن را از زمان تحصیل در انزلی به صورت غیرحرفه ای آغاز کرد ولی هنگامی که در يکی از برنامه های هنری دانشکده کشاورزی کرج ترانه گيلکی خواند به فکر خواندن حرفه ای افتاد.در این زمان راديو در ايران تازه تأسيس شده بود. در سال 1322 وی به ابوالحسن صبا معرفی شد. صبا صدای عاشور پور را آزمود و پسنديد و او را به راديو معرفی کرد.نخستين بار در سال 1322 صدايش از راديو پخش شد. وی بین سالهای 1325 تا 1327 و 1336 تا سال 1338 به همکاری با رادیو پرداخت.عاشور پور از خوانندگان کلاسیک و فولکلور به حساب می آید که گرچه به زبان گیلکی می خواندند ولی به آموزش و تحصیل علمی موسیقی نیز پرداخت. اشعار و ترانه هایی که خوانده برگرفته از فرهنگ گیلان و بازتاب زندگی ، شادی ها ، غم ها ، آمال و آرزوهای مردم گیلان است. " (به نقل از ویکیپدیا)
باورنکردنی بود مردی در نودمین سال تولدش اینطور قبراق و سرحال باشد اما زمان صحبت کردنش و تکرار بیش از اندازه یک موضوع متوجه شدم باید تمرکزش را از دست داده باشد. به اصرار علاقمندان، چند قطعه از آثارش از جمله "امید" را بدون تمرین اجرا کرد.
معرفی آثار عاشورپور و بررسی مردم‌شناسانه ترانه های او نیز در بخش اول صورت گرفت.
پس از نیم ساعت استراحت و پذیرایی، بخش دوم آغاز شد. در این بخش طاهری، شاعر و دندانپزشک و حافظ موسوی شعر خواندند. شعرهای موسوی عجیب مناسب حال و هوای جلسه بود؛ محکم و در دفاع از مردم. چقدر هم امروزی بود. کاش ضبط می کردم شعرهایش را تا اینجا بگذارم مخصوصا شعری که درباره خاورمیانه خواند.
وقتی هم نوبت ناصر وحدتی، نویسنده و خواننده گیلک رسید، سالن شور دیگری پیدا کرد. وحدتی چشم‌هایش را بسته بود و می‌خواند.
بعد از وحدتی هم یکی از خوانندگان گیلکی، ترانه‌ای را که با الهام از یکی از ترانه‌های عزیز و نگار ساخته شده، برای حاضران خواند.
نوشتن درباره جلسه دیشب فکر نمی‌کنم به اندازه دیدن عکس‌ها لذت‌بخش باشد. پس شما را هم به این جلسه دعوت می‌کنم ... اينجا


لینک های مرتبط
به افتخار احمد عاشورپور ... اينجا
زندگي و آثار استاد موسيقي فولکلوريک گيلان ... اينجا
گفتگو با مهندس عاشورپور .. اينجا
احمد عاشورپور متولد 1296 در انزلي‌ است‌ ... اينجا
فراتر از محدوده تنگ اقليم ... اينجا
بزرگداشت احمد عاشورپور ... اينجا
نگاهي‌ به‌ كنسرت‌ پدر آواز فولكلور گيلان‌ ... اينجا
تا به‌ امروز چندترانه‌ خوانديد؟ ... اينجا
فيلمي درباره زندگي احمد عاشورپور ... اينجا
آفتاب خيزان، دريا توفان ... اينجا
عکس‌هایی از کنسرت عاشورپور ... اینجا

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شب عزیز و نگار برگزار شد
گزارش ... اینجا
عکس‌ها ... اینجا
***
گزارش "رادیو زمانه" را بشنوید ... اینجا
گزارش و عکس‌های رضا هدایت ... اینجا
گزارش "رادیو فردا" را بشنوید ... اینجا
***
درباره فیلم مستند "عزیز و نگار" ... اينجا
نقد حسن فرهنگی ... اینجا
نقد جواد عاطفه... اینجا و اينجا و اينجا
متن سخنرانی علی دهباشی ... اینجا
متن سخنرانی مه جبین مهاجر ... اینجا
متن سخنرانی ژیلا مشیری ... اینجا
عکس‌های کیان امانی ... اینجا
***
***
شب های بخارا ... اینجا
انتشارات ققنوس ... اینجا
شب‌های بخارا؛ شب عزیز و نگار ... اینجا

Labels: , , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
عکس‌هایی از قزاقستان و تاجیکستان
همیشه از دیدن تصاویری که من را به زادگاهم می برد دچار شوقی غیرقابل توصیف می شوم. زادگاه من فقط مجموعه ای کوه و خانه گلی و درخت و باغ نیست. زادگاه من نمایی است که از دیدن چهره زن‌ها به دست می آورم. زن‌هایی که چهره بدون آرایش مادر و خواهر و خاله و عمه و زن عمو و عنقزی و زن ها و دخترهای میلک را به یادم می آورند.
این نما را هم کمتر در شهر پیدا کرده‌ام. در روستاهای الموت هم حتی پیدا نکرده‌ام. اما در روستاهای دورافتاده ماکو و آمل و اشکور و بناب پیدا کرده‌ام. در عکس‌هایی پیدا کرده ام که از جمهوری های آسیای میانه گرفته شده.
در فیلم های پاراجانوف دیده ام. در کتاب هایی که درباره تاجیکستان و قرقیزستان و ترکمنستان خوانده ام. مثل عکس‌های قزاقستان که در این سایت است و بار دیگر در تادانه منتشرشان کرده ام.

عکس‌های قزاقستان

عکس‌های تاجیکستان

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com