تادانه

در جست‌وجوی عنصر قدسی
فاطمه خضری: دوست داریم به هر قیمتی که شده شهرنشین شویم، اما الگویی برای ساخت شهرهای­مان نداریم. ناچارا وارد بازی «بازار اقتصاد» جهانی می­شویم و جهان پیشرفته یک الگوی از پیش تعیین شده در اختیارمان قرار می­دهد تا به خواسته­مان برسیم. و این می­شود که به راحتی معماری گذشته­ و طبیعت خود را برای اجرای سریع الگوی ساخت شهرها، فراموش می­کنیم. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم به خاطر هویت شکل گرفته­مان هنوز در عمق وجودمان دلواپس عنصر قدسی هستیم. عنصر قدسی را هم ممکن است در مکان­های مذهبی گذشته؛ امام­زاده­ ها که کانون­های معنوی اسلام هستند، در آن­جاها که بیشتر در طبیعت جا دارند، جستجو ­کنیم. برای همین ممکن است هر کدام از ما وقتی از شهرها خسته می­شویم و نمی­توانیم در بی­شکلی و بی­هویتی آن­ها معنایی پیدا کنیم که با هویت ساختاریافته­مان ارتباطی داشته باشد، بار سفر به یک روستای خوش آب و هوا ببندیم و در همین حین هم بدمان نیاید به طبیعتی سر بزنیم که به خاطر وجود قبر یکی از بزرگان مذهبی مقدس شمرده شده است. کتاب «نظرکرده­» خانم فرشته بهرامی از امام­زاده­های رودبار الموت می­گوید همراه جستجوی عنصر قدسی، سفر از شهر به روستا و تحت تاثیر قرار گرفتن معماری امام­زاده­ ها از معماری شهرهای امروزی ... در تهران امروز / سایت آموت

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگو با نویسنده رمان «ماه تمام»

معصومه چاوشی، نویسنده رمان پرفروش «ماه تمام»

مهتاب کامرانی: «ماه تمام» اولین رمان «معصومه چاوشی» چند روز پیش از نمایشگاه کتاب تهران به وسیله نشر آموت منتشر شد و با این وجود در لیست پرفروش های این انتشارات در روزهای نمایشگاه کتاب قرار گرفت.
این رمان ماجرای زندگی خصوصی پزشکی است که پس از عبور از فراز و نشیب های بسیار و تحقق آرزوهایش به دنبال معشوق آرمانی اش در مسیر حوادث و پستی بلندی های هیجان انگیزی قرار می گیرد.این رمان در پنج بخش به نام های: ماه زده، ماه گرفته، ماه چهارده، ماه محاق و ماه تمام تنظیم شده است.نام گذاری هر بخش بنا بر حالات قهرمان اصلی داستان که خانم دکتر جوانی به نام آیلار است، انتخاب شده است.
شيوه ی روایت در این رمان تک گویی و به سبک خاطره نویسی است. این قالب به نویسنده اجازه بیان ریزترین و جزئی ترین حالات انسانی و زنانه ی قهرمان داستان را داده است.داستان علاوه بر بیان حالات روحی روانی و شخصی پرسوناژ اصلی، به بیان مسائل ریز و درشت اجتماعی نیز پرداخته و در مقام یک بیننده ی آگاه بدون ورود به قضاوت و پیشداوری، به نقب و مو شکافی بعضی از حقایق اجتماعی دست می زند.
رمان «ماه تمام» نوشته «معصومه چاوشی» از استقبال بسیار خوب مخاطبان رمان خوان برخوردار شد و انتظار می رود به زودی نگاه ها را به سوی این نویسنده که در آینده نزدیک دومین رمانش به وسیله نشر آموت منتشر خواهد شد، جلب کند.
با «معصومه چاوشی» نویسنده این رمان، درباره «ماه تمام» صحبت کردیم ... روزنامه تهران امروز / بازنشر در سایت آموت

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
به آستان ِ دوست

همواره عشق بی خبر از راه می رسد
چونان مسافری که به ناگاه می رسد

وا می نهم به اشک و به مژگان تدارکش
چون وقت آب و جاروی این راه می رسد

اینت زهی شکوه که نزدت کلام من
با موکب نیسم سحر گاه می رسد

با دیگران نمی نهدم دل به دامنش
چونان که دست خواهش کوتاه می رسد

میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو کی به کمین گاه می رسد

هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شهر
وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد

شاعر دلت به راه بیاویز و از غزل
طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد

* حسین منزوی/ از کتاب ِ «با عشق در حوالی فاجعه»
* دانلود صدای «کورش یغمایی» از سیب نقره ای ماه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
لطفا «با»... بنويسيد

یوسف علیخانی، خامه دست ِ سیدمحسن بنی فاطمه / رودبار زیتون

قرار است اينجا با هم گپي بزنيم و اگر حالش را داشتيد براي خودتان چايي يا قهوه‌اي دم كنيد و اميدوار باشيد بعداز خواندن اين ستون، رغبت پيدا كنيد باز گذرتان به اين طرف‌ها بيفتد. پس لطفا به نام ستون دقت كنيد كه «با چشمان كاملا بسته» اين يادداشت را بايد بخوانيد.

تصور مي‌كنم از اهالي اين حوالي هستيد و مي‌خواهيد چند دقيقه‌اي حرف‌هايي را بشنويد كه تا به حال نشنيده ايد و اگر هم شنيده ايد، نشنيده از آن گذشته ايد. پس لطفا با چشمان كاملا بسته، بقيه اين كلمات را دنبال كنيد.

گام اول: وقتي مي‌خواهيد بنويسيد چشمان‌تان را كاملا ببنديد و هيچ فكر نكنيد قرار است داستاني بنويسيد تا جاودانه بماند.

تحليل اين جمله:

«وقتي» يعني زماني كه مشخص كرده‌ايد و قرار است چند دقيقه‌اي خودتان باشيد. قبول كنيد نوشتن يعني چند دقيقه‌اي «خود» بودن و تلاش براي «خود» ماندن و رسيدن به «خود».

«مي خواهيد» يعني اينكه قبول كرده ايد مي‌خواهيد. اگر نمي‌خواستيد كه وقتي براي خودتان نمي‌گذاشتيد و نمي‌رسيد به مي‌خواهيد.

«بنويسيد» تا ننويسيد نمي‌رسيد به وقتي كه مي‌خواهيد. پس شما وقتي را انتخاب كرده ايد و حالا مي‌خواهيد بنويسيد.

«چشمان تان» بهترين عضوي كه خيلي‌ها فكر مي‌كنند بايد وقت نوشتن باز باشد، بايد بسته بماند تا بتوانيد برسيد به اصل وجودي اين كلمات؛ يعني نوشتن.

«كاملا» قبول كنيد هيچ وقت به نوشتن نمي‌رسيد اگر «كاملا» و «دربست» نخواسته باشيد كاري را بكنيد و اين كار چه بهتر كه نوشتن باشد كه نياز دارد به شما و شما نياز داريد صد البته به آن.

«ببنديد» تا دري را نبنديد ز حكمت در ِ ديگري به رويتان باز نمي‌شود و تا چشمان تان را كاملا نبنديد، كاغذ و كلمه نمي‌آيد به اختيارتان تا چشم و گوش شما بشود و آني بيايد به كلمه و در اختيارش بگيريد كه همه همراهي كنند با شما.

«هيچ» كلمه‌اي است آشنا اما نسبي و به همان نسبت، مطلق. پس به اين كلمه توجه داشته باشيد كه آينده از آن شماست.

«فكر نكنيد» قبول كنيد حالا كه قصد كرده ايد و نشسته‌ايد و چشمان تان را كاملا بسته نگه داشته ايد، ديگر وقت فكر كردن نيست و حالا وقت، وقت عمل است.

«قرار» بدون قرار كاري از پيش نمي‌رود و بهترين قرار، قراري است كه با كلمه گذاشته ايد و اگر خوش قرار باشيد، قرارتان با اين عنصر جادويي برقرار مي‌ماند.

«داستان» همين كه نشسته ايد روبه روي معبدي به نام نامي «كلمه» خود به خود، دست به سينه نشسته ايد و به همين دليل، اين شما نيستيد كه مي‌نويسيد، بلكه آني كه بايد، شما را مي‌نويساند.

«جاودانه» خنده دارترين عنصري كه آدم‌هاي بسياري را هميشه گمراه كرده و به نيستي رسانيده است.

حالا شما حاكم مطلق جايي هستيد كه مال خود خودتان است و آماده ايد بنويسيد. فقط لطفا و لطفا منتظر نمانيد تا ستون بعدي برسد و خودتان را گول نزنيد كه از قديم گفته‌اند از اين ستون به آن ستون فرج است. فرج و پيروزي از آن كساني است كه تا ستون بعدي، خود تكيه داده‌اند به كلمه.

نتيجه: وقتي مي‌خواهيد بنويسيد چشمان تان را كاملا ببنديد و هيچ فكر نكنيد قرار است داستاني بنويسيد تا جاودانه بماند.

* منتشر شده در روزنامه «تهران امروز» پنجشنبه 5 خرداد 90 صفحه 16

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
کار احمقانه؟
مجتبا گلستانی: قصه را يوسف عليخاني کمابيش ـ البته به روايت خودش ـ در تادانه‌اش نقل کرده؛ اما بهتر ديدم من هم چند خط در اين باب بنويسم. اول اين‌که برايم دوستي و رفاقت، به‌ويژه با عزيزي مثل يوسف عليخاني، پُر ارزش‌تر از اين است که خواسته يا ناخواسته ناراحتي و دلخوري او را برانگيزم. بايد اعتراف کنم که آن‌چه مرا به نوشتن اين سطرها وادار کرد مجموعه‌ي واژه‌هاي پُر تنش و عصبي يوسف عليخاني بود. معلوم بود که در آن لحظات و حتا تمام روز بسيار تحت فشار بوده و دايم سعي مي‌کند احترام دوستي کوتاه‌مدت خودمان را هم نگه دارد. در نمايشگاه امسال، وقتي رفتم سراغ آموت و آموتي‌ها در آن‌همه شلوغي و هياهوي خريد کتاب و رفت‌وآمدهاي کتابخوانان و غيرکتابخوانان ـ که اين آخري نمايشگاه را نمايشگاه مي‌کند ـ عليخاني عزيز «معجون عشق» را با من حساب نکرد و گفت: «اين هديه‌ي من به تو!» تا جايي که آن‌روز خودم درِ ديزي را گذاشتم و ديگر «سه‌گانه» را نخريدم که بيش‌تر هديه نگيرم. خوب يادم هست که همان‌جا به يوسف عزيز گفتم که «معجون عشق» را يک گام و ابتکار جدي، ولي اوليه مي‌دانم؛ و از شما چه پنهان که در همين يک هفته‌ي اخير هم که قرار شد او مهمان «بوطيقا» باشد، بيش‌تر وقتم را به مطالعه‌ي نظريه‌هاي فرهنگ عامه و رابطه‌ي نظريه و نقد ادبي با مطالعات فرهنگي گذراندم تا برنامه‌ي پُر باري را تدارک ديده باشم.

دوم اين‌که يوسف در تادانه ننوشته بود که من وقتي بعد از خواندن پيامکش بي‌درنگ به او تلفن زدم، چند نکته را توضيح دادم. اگر «به خدا من از طرفداران این کار هستم» دليلش توجه به فرهنگ عامه و شناخت عناصر شکل‌دهنده‌ي فرهنگ است. اعتمادي و فهيمي و امثال آنان مخاطب دارند، ميليوني با تيراژهاي حسرت‌برانگيز! پس نه به‌نظر منِ دانش‌آموزِ نظريه و نقد ادبي، که به‌نظر صاحب‌نظران بزرگي مثل فردريک جيمسون و... بايد آن‌ها را از خيلي‌ها جدي‌تر گرفت تا متن يک فرهنگ را فهم کرد، از کساني که به‌حق يا به‌ناحق به چاپ دوم که نه، به مفهوم «چاپ» هم نمي‌رسند. بنابراين دانستن دليل بالا بودن تيراژ کتاب‌هاي زرد و بنفش و صورتي و ديگر رنگ‌هاي جيغ گرهِ برخي گرفتاري‌هاي فرهنگي و درون‌مايه‌هاي فکري جامعه‌ي ما را مي‌گشايد، کم‌کاري‌هاي روشنفکرنمايان را افشا مي‌کند، از رابطه‌ي قطع‌شده که نه، رابطه‌ي برقرارنشده‌ي روشنفکران و روشنفکرنمايان با مردم کوچه و بازار ـ مردم واقعي و ملموس و صاحب گوشت و خون ـ پرده برمي‌دارد، ناواقعيتِ انتزاعات و خيال‌بافي‌هاي بي‌ربط روشنفکرانِ بي‌کتاب (و کم‌کتاب‌خوانده، دارندگان کتاب‌هاي زياد در خيال‌انگيزيِ اتاق‌ها‌ي‌شان، حمل‌کنندگان کتاب‌هاي ضخيم در کنار پيپ و کلاه کج و پالتو و قهوه و افسردگي و مخ‌زني) را به ما يادآوري مي‌کند؛ و من در اين باره حرف‌هاي فراوان دارم. فقط اين‌جا بگويم که کار روشنفکري که با عصر روشنگري (Enlightenment / Aufklärung) هم‌ريشه و همزاد است، نقد (Critique) است و به‌قول فوکو انتقاد (Criticism) به‌معناي ريشخند و استهزا و طرد نيست: خواندن پيش‌فرض‌ها و لابه‌لاي سطرها و نوشته‌ها و نانوشته‌ها و حاشيه‌ها و متن‌هاي حاشيه‌اي و گم‌شده، روايت دوباره‌ي دانسته‌هاي پذيرفته و مالوف و کم‌تر افشاشده و جدي‌گرفته‌نشده، توجه به جزييات ملموس و انضمامي، واقعيات اجتماعي وسياسي و فرهنگي، و در نهايت آن‌چه روي داده و روي مي‌دهد نه آن چه شايد رخ بدهد و رخ خواهد داد!!! فعلاً بگذريم...

از فرهنگ عامه دفاع نمي‌کنم، بلکه آن را جدّي مي‌گيرم و مي‌خواهم وادارش کنم که با من سخن بگويد ، نه! با هم سخن بگوييم؛ زيرا ناخودآگاه هر فرهنگي عميقاً با صور خيال و خيال‌پردازي و شيوه‌ي نثرنويسي و آرزوها و شکست‌هاي مطرح‌شده در اين‌گونه کتاب‌ها و همچنين محتواي به‌ظاهر مبتذل و کم‌اهميت‌شان پيوند دارد. اين آثار براي مخاطبان بسياري همچون آينه‌اي است که آرزوها و شکست‌هاي‌شان را به آنان فرامي‌نمايد، فانتزي‌هايي که در خود پرورده‌اند و فانتزي‌هايي که در خود مي‌پرورند. نويسندگان اين‌گونه آثار اگرچه در متن هر فرهنگ ـ که درست يا نادرست به آن فرهنگ عامه مي‌گوييم و گاهي از عامه‌اش عوام‌زده و سطحي و بي اهميت را مراد مي‌کنيم ـ هميشه به حاشيه رانده مي‌شوند؛ و هيچ روشنفکر بالذاتي قصد ندارد که فيگورهايش را با خواندن اين‌گونه آثار و نخنديدن به کم‌عمقي و بلاهت صاحبان آنان خدشه‌دار کند؛ و توضيح واضحات هم اين‌که روشنفکر بالذات کسي است که به مکتب نرفته و خط ننوشته اما مساله‌آموز صد مدرّس شده و از اشکم مادر، داناي کل و عقلِ عقل و روح جهان زاده شده و حوالتش داشتن علم لدنّيِ عرفي است!

... اما مگر شاملو، شاعر بزرگ آزادي، حدود بيست فيلم‌نامه‌ي فيلم فارسي، يعني فيلم‌هايي که به آن‌ها مبتذل و عامه‌پسند مي‌گويند، ننوشت؟ تکرار مي‌کنم: فيلم‌نامه‌ي «فيلم‌هايي که به آن‌ها مبتذل و عامه‌پسند مي‌گويند»، حالا دليلش مهم نيست و ما باور مي‌کنيم که فقط نياز مالي بوده و بس! و مگر همين شاملو نبود که سنگ بناي کتابي به‌ارجمنديِ «کتاب کوچه» را نهاد؟ مگر داستان «داش‌آکل» که اتفاقاً اين‌همه بين روشنفکري‌پيشگانِ رمانتيکِ ضدّ امر رمانتيک طرفدار دارد، جز ايده‌هايي در باب باورهاي مردم کوچه و بازار و نيز روايت آنان از عشق چيزي در بر دارد؟ مگر بسياري از به‌ظاهر نقدها و ـ تو بگو ـ طعنه‌هاي هدايت (مثلاً در «حاجي‌آقا» و «کاروان اسلام») به دينداران و متوليان خوب يا بدِ ديانت (نمي‌دانم!) چيزي جز همان طعنه‌ها و متلک‌هاي افواهي و کوچه‌بازاري است که گاهي حتا صاحب «سه‌قطره خون» و «بوف کور» را زير سئوال مي‌برد؟ مگر شاملو و هدايت و جمال‌زاده و انجوي و ديگران دغدغه‌ي فرهنگ عامه و شناخت آن را نداشتند؟ مگر ولاديمير پراپ و باختين و ریموند ویلیامز و ریچارد هگارت و گرامشي و تامپسون نيز شناخت اين‌گونه متن‌ها را جدي نمي‌گرفتند؟ پس فرهنگ عامه نه خوب است و نه بد؛ فرهنگ عامه «هست»! و چه بخواهيم چه نخواهيم و چه دوست داشته باشيم چه دوست نداشته باشيم ،ما در درون فرهنگ زاده و واقع مي‌شويم. فرهنگ عامه با نحوه‌ي زندگی انسان در جهان و طبیعت سر و کار دارد، انسان‌هايي که همه‌شان روشنفکر نيستند و قرار هم نيست که باشند؛ فرهنگ عامه رفتارهاي اجتماعي و همچنين معناهای مشترکی است که عامه‌ي مردم يک جامعه در زندگی روزمره از خود بروز مي‌دهند؛ و شناخت فرهنگ عامه در جوامع دموکراتيک امروزي يعني شناخت نيازها و خواسته‌ها و آرزوها و ناکامي‌ها و بلندپروازي‌هاي يک جامعه و ناخودآگاه آن.
حرف آخر هم فعلاً اين باشد: درست همان‌طور که فرهنگ روزمره‌ي فرانسه با فوکو و دريدا و سلين و لکان و کريستوا و مالرو مساوي نيست و بالعکس؛ اما گاهي شناخت و فهم نوشته‌هاي فوکو و دريدا و سلين و لکان و کريستوا و مالرو بدون شناخت فرهنگي که در بطن آن رشد کرده‌اند و نقدش مي‌کنند، يعني فرهنگ عامه‌ي کشور فرانسه ناممکن مي‌شود (و البته بالعکس)! و اين نمونه‌ي آخر اشارتي است کافي براي عاقلان تا من ديگر توضيحي ندهم، تابعد

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«معجون عشق» یک کار احمقانه بود ...
شب دوم یا سوم نمایشگاه کتاب تهران بود که «یاسر نوروزی» زنگ زد که امشب پخش زنده باهات گفتگو داریم در رادیو فرهنگ. گفتم سمعا و طاعا. بعد هم گفتگو کردیم که حاصلش آشنایی بود با دوست اندیمشند مشترکی به نام «مجتبا گلستانی».
برعکس شب ِ قبلش که در برنامه بوطیقا با خانم «مریم منصوری» گفتگوی بدی شکل گرفت و متاسفانه برنامه شان هم زنده بود و بعدش هم آنقدر سرم شلوغ شد که یادم رفت بهش زنگ بزنم و بگویم «رفیق! اَ ما دلخور مباشی ها.»

القصه گذشت و گذشت و گذشت تا همین امروز که هی شنیدم اینجا و اینجا و اینجا بحث بر سر همان بحثی است که از پارسال اکراه داشتم دیگر درباره اش حرف بزنم و برایم تمام شده بوده و هست.
اولین کاری که کردم زنگ زدم به «مجتبا گلستانی» که متاسفانه مشغول بود همراهش. برایش نوشتم «سلام گلستانی عزیز. من فردا به رادیو فرهنگ نمی آیم. ارادتمند یوسف علیخانی»
سیم ثانیه بعدش زنگ زد که «چرا؟» گفتم من همون شب گفتگوی زنده هم بهت گفتم که «معجون عشق» یک کار احمقانه بود که من از سر ِ جوانی و خامی انجام دادم و هنوزاهنوز دارم تاوانش را پس می دهم، پس لطفا این گند را بیشتر برهم نزنید.
گفت «به خدا من از طرفداران اینکار هستم» گفتم ممنون از مهربانی ات اما اگر می دانستم برای این کار می خواهید بیایم رادیو، هرگز نمی آمدم و قربونش برم این روزها مُد هم که شده و چه بهانه بهتر از نیامدن به رادیو و تلویزیون ... در این روزهای گل و بلبلی!
القصه اینکه گفتم اگر کلمه ای در این برنامه زنده درباره «معجون عشق» از من بپرسی (یا یاسر نوروزی یا دوستان دیگر بپرسند،) شال و کلاه می کنم و به قول ما الموتی ها، علیا مدد!

«معجون عشق» را برای فروش و گردش چرخه اقتصادی بازار کار کردم تا عده ای که عاشق کتاب های مردمی و پاپ هستند، این کتاب را بخرند و من هم داستان های خودم را بنویسم که حاصلش شد یک چیز دیگر و کتاب نفروخت و جز همان ها که سال ها فحش داده بودند به «ر. اعتمادی» و «فهیمه رحیمی» و ... آمدند این کتاب را خواندند و رسیدیم به این همه جَر و مَنجَر و دیگه خسته شدم از این همه خاله زنک بازی جماعت روشنفکرنما.
پرونده «معجون عشق» از اول هم بسته بود، از امروز بسته ی تمام می شود. عیسی به دین خود، موسی به دین خود. ما هم که بالکل از بی دینان تاریخ نیوشیده ایم. یا حق!

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ستوده یک اَبَررهبر بود
متن سخنرانی «عبدالرحمان عمادی»
در شب «منوچهر ستوده»


دکتر منوچهر ستوده آمده «از آستارا تا استارباد» یعنی در واقع تمام البرزکوه را انتخاب کرده است. چرا یک ایرانی به چنین کار بزرگی دست زد؟ پیش از او فرنگی می آمد و یک گوشه از البرز را تحقیق می کرد. یکی می آمد درباره جنگلش تحقیق می کرد. یکی درباره جغرافیایش تحقیق می کرد، یکی می آمد درباره زبانش تحقیق می کرد. کار غلطی هم نبود. برای اولین بار یک شخصی به نام «منوچهر ستوده» آمد و یک ایرانی، خودش را لایق این کار دید که درباره این زمینه ها تحقیق کند. در حقیقت یک سوژه بزرگی را انتخاب کرد. یک سنگ برداشت. خواست بگوید یک ایرانی می تواند سنگ بزرگی مثل البرز کوه را انتخاب کند، ببیند، مطالعه کند، کتاب هایی که درباره اش نوشته شده، همه را بخواند، همه را گام به گام تحقیق کند، محل به محل ببیند، با مردم معمولی اش گفتگو کند. تمام این ها را یادداشت کند. کتابی که امروز آقای دهباشی گفت، حاصل زحمت یک نفر آدم است. یک ایرانی، این همت را داشته، این عُرضه را داشته، یک سنگ بزرگ را انتخاب کرده و این سنگ ِ بزرگ، علامت زدن بوده و زده است. به این جهت دکتر ستوده یک آدم استثنایی ست. از سال 1320 شروع کرده و تا امروز که 98 سال از سن شریفش می رود، آدمی است که از عهده کار بسیار بزرگی برآمده است. البرزکوه، در تاریخ و اساطیر و ادبیات و جغرافیای ما یک گوشه استثنایی ایران است. در یشت نوزدهم آمده: اولین کوهی که از زمین رُست، البرزکوه بود و هشتصد سال می رُست. یعنی اولین و بزرگترین کوه ایران است. این شخص آمده و اولین و بزرگترین کوه را انتخاب کرده است. این انتخاب نشانه همت والای دکتر ستوده بوده است. یک معلم ایرانی بدون اینکه احتیاج داشته باشد برود و از آقای پروفسور فلان کمک بگیرد، خودش به تنهایی آمده و دست به چنین کاری زده است. دکتر ستوده با انتخاب «از آستارا تا استارباد» از آغاز لیاقت خودش را نشان داد.
بنده که از 47 و 48 سال پیش با ایشان آشنا شدم و این دوستی ادامه داشته، به چشم خودم این موضوع را دیدم. ایشان در تمام زمینه های مردم شناسی، اقتصاد و غیره که انتخاب کرد و همچنین آثار تاریخی، تلاش های زیادی کرد. از بناها، قلعه ها، مساجد، قبور، پل ها و تمام آنچه به عنوان مدارک ملی ایران بوده، یادداشت برداشته و برای دیگران به یادگار گذاشته است. معمولا رسم است کسانی که برای تحقیق میدانی می روند، کتاب هایی که در آن زمینه باشد، نمی خوانند اما دکتر ستوده با فهرستی که در اول کتاب هایی که نوشته، نشان می دهد چقدر مدارک مربوط به این موضوع را جمع کرده است. علاوه بر آن، آمده و با اشخاص صحبت کرده. همه دهاتی هایی که دیده، با آن ها صحبت کرده، آن هایی که موثر بوده اند، اسم هایشان را نوشته است.
ستوده در سفرهای گروهی که با ایشان و ایرج افشار داشتیم، همان جایی می خوابید که دهاتی ها می خوابیدند.
زبان های محلی ایران، گنجینه بزرگی برای فرهنگ و بقای فرهنگی مردم است. ایشان اولین کس از ایرانی ها بوده که آمده و فرهنگ گیلکی کار کرده. بعد از او دیگران آمدند و این راه را ادامه دادند. ستوده، زمانی این کار را کرده که خودش نمونه بوده و از روی دست دیگران کار نکرده است.
یکی از کارهای مهمی که ستوده، کار کرده، کاری است که درباره قلاع تعلیمیه است که اسم شان را گذاشته اند اسماعیلیه. این قلاع مال ِ این مردمی است که اساس کار و زندگی و هدف و کوشش شان، تعلیم بوده است. تعلیم به معنای آموزش. این «آموت» و آموزش، اساس مرام و رویه این مردم بوده است. این قلاع هم در حقیقت کتابخانه و مرکز تعلیم بوده است. ایشان اولین کسی بوده که به این مراکز اعتنا کرده. از وقتی که اینجاها را غارت کردند، کشتند و آثارشان را از بین بردند، کسی نبود که بیاید و بگوید چند تا قلعه بوده، کجا بوده، چطوری بوده و اولین کسی که این کار را کرد، این آقای منوچهر ستوده بود.
اخیرا یکی از دانشمندان به نام «عنایت الله مجیدی» کتابی درباره «میمون دژ» نوشته و تحقیقاتی کرده. آقای ستوده، ده بار این کتاب را خوانده و دقت کرده و نشان می دهد هنوز به این موضوع علاقه دارد.
آقای ستوده اولین کسی بوده که آمده و از هنرمندان یاد کرده است. از هر نجار، بنا، معمار و نقاشی که نشانه یا ازش بوده، یاد کرده است. هیچ یک از مستشرقین چنین نکرده ات. آقای ستوده آمده و درخت های کهنسالی که مردم برایشان احترام قائلند، صورت این ها را نوشته. همین درخت هایی که اشخاص ِ نادان می آیند و آن ها را می بُرّند و می گویند مبارزه با خرافات است. بدون این که بدانند موضوع چیست.
عبدالرحمان عمادی - منوچهر ستوده - ایرج افشار

چند سفر با دوستان از جمله آقای ستوده به کوه های رفتیم. همیشه ایشان را به عنوان پیشرو خودمان قبول داشتیم و با ایشان شوخی می کردیم. مرحوم ایرج افشار این اسم را رویشان گذاشته بود و می گفت «ستوده ابررهبر است».
کسی که در سفرها اصلا تند نمی رفت و همیشه با یک لنگر حساب شده متین و محکم راه می رفت، ستوده بود. چرا؟ چون کارش حساب داشت.
این رودخانه ای که از فیروزکوه به جلگه ساری می رود که روخانه تجن هم به آن می گویند، این دره به دره تالار معروف است. کوه های وسط این رودخانه و رود هراز، تا خود فیروزکوه ادامه دارد. این قسمت به استناد کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که اسم درستش «اندر صفت زمین» است و آقای ستوده آن را به چاپ رسانده تا به اشخاص نشان بدهد مدارکی درباره این منطقه در دسترس است، یک قسمت از کوه های شروین است. همین کوه ها را به اسم سلسله کوه های شهریارکوه هم می گویند. همین کوه را در قدیم کوه های «قارن» هم می گویند که در شعرهای ناصر ِ خسرو هم هست. غار «سپهبد خورشید» هم در یک طرف آن است و در طرف دیگرش بایجان.
یک بار من و آقای ستوده و آقای افشار به این مسیر رفتیم. یک بار دیگر هم آقای هوشنگ دولت آبادی هم تشریف داشتند. یک بار که ما خودمان سه نفری رفتیم، از دره تالار، از محل زیرآب شروع شد و چهار روز، سفرمان طول کشید تا رسیدیم به بایجان و از کوه دماوند درآمدیم. ما از پل سفید راه افتایدم؛ سال 1348. آمدیم رفتیم الاشت. شب رسیدیم آنجا. داستان دارد که چطور جا پیدا کردیم. روز بعد راه افتادیم و این ده و آن ده، روز دوم رسیدیم پس از 40 کیلومتر راه، به جایی به نام شیخ موسی. روز بعدش راه افتادیم که برویم به جایی به اسم «نشل». به عادتی که ما هر سه داشتیم، گفتیم این مسیری را که قاطرها و چارودارها می رود، این مسیر را نرویم و مسیر مشکل را برویم. راه افتادیم و رسیدیم به تنگه ای. حالا سرد هم بود. تنگه ای که دو طرفش کوه سنگی آمده بود. شاید صدها متر همین طور، این صخره سنگی بریده بود. از چندطرفش آب می زد بیرون. چارودار همراه می گفت اینجا اسمش «اولون» است. از این تنگه که خارج شدیم، رفتیم بالا سر تنگه. دیدیم یک دشت خیلی جالبی است که این محل مشرف است بر این تنگه. موقع ظهر بود. یک دفعه چشم مان افتاد به سرای چوپانی که آنجا بود. دیدیم یک سنگی را دم در خانه اش گذاشته که این سنگ را رویش پا می زنند و می روند داخل. نگاه کردیم دیدیم این سنگ، سنگ معمولی نیست. سنگ مال یک ساختمان است. سنگ هم نوشته داشت و هم نقش. چیزی که از نظر ما خیلی مهم بود که تاکنون در البرزکوه ، ماها جایی که نوشته و نقش داشته باشد، ندیده بودیم. متاسفانه سنگ، بزرگ بود و نمی توانستیم بگذاریمش توی کوله پشتی و با خودمان ببریم. به چوپان گفتیم این سنگ را از بین نبر. آقای ستوده و آقای مرحوم افشار از سنگ عکس گرفتند. بین خودمان قرار گذاشتیم که وقتی آمدیم، بدهند ببینیم این چیست. به نظر ما که کم و بیش با این خطوط آشنایی داشتیم، دیدیم که این خطوط اگرچه به خطوط اوایل «اشکانی» خیلی شبیه است اما معلوم نیست، مال چه دوره ای است. بنابراین باید پیش یک متخصص خوانده شود. قرار شد آقای دکتر ستوده این را بفرستد خارج. آقای ستوده، داستان مربوط به این موضوع را در جلد چهارم «از آستارا تا استارباد» نوشته. همین عکس را گذاشته. در ایران الحمدالله کسی که کمک کند به این مسایل، نیست. چیزی به این مهمی که سند و نوشته است و نقش دارد، در هر جای دنیا باشد، سر و صدا می کند، جایزه می دهند. تحقیق می کنند. در ایران کسی که کمک نکرد هیچی، جواب درستی هم ندادند. چون پولی در میان نبود. این عکس مانده و از آقای دهباشی خواهش خواهم کرد این را چاپ کند که برای نسل بعدی به یادگار بماند. این نقش، سند همان «تیرماسینزه» است. کسی که معنای «طبره» را نداند، غیر از اسم «طبرستان» چه در نجوم قدیم، درک نمی کند. شما می دانید در آسیا، آن شی ای که شبیه پاپیون است و داخل سنگ می گذارند و سنگ را می گرداند، همه دهاتی ها به آن می گویند «طبره». در حقیقت این چیزی است که افلاک را می گرداند. در حقیقت این همان خداوند تعلیم و تعلم و دبیری و تیر و عطارد است. این همان «هرمس» یونانی هاست. این همان خداوند حکمت است. همان تیر است و تیرماسینزه که اهالی دیلمستان و طبرستان، هر سال جشن اش را می گیرند و حفظش می کنند. اون محلی که ما این سنگ را پیدا کردیم، اسمش «لی سر» است. «لی» در زبان های محلی شمال ایران به معنای سوراخ هایی است که انسان ها از دوره غارنشینی، آنجا بودند. آنجا پر از شکسته های سفال و آثار قلعه خرابه بود. هرگز متاسفانه مراکز مربوط به آنجا نرفتند و کاوشی انجام ندادند.
این هنر کار یک معلمی است که آمده و از روی اعتمادی که به خودش، به علمش و به کارش داشته، آمده و راه افتاده و موفق به چنین کشفی شده است.
در پایان هم این شعر را که برای دکتر منوچهر ستوده سروده ام، می خوانم:
شدی نود با هشت ای دکتر ستوده
ستوده بوده کارت هرچه بوده
بیاموزند تا فرهنگ ایران
کتاب ِ نام ِ تو ماند گشوده

متن کامل سخنرانی دکتر هوشنگ دولت آبادی ... اینجا
گزارش تصویری شب منوچهر ستوده ... اینجا

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گزارش تصویری شب منوچهر ستوده



عبدالرحمان عمادی - دکتر منوچهر ستوده - ایرج افشار


علی دهباشی


دهباشی - شهره عمادی - عبدالرحمان عمادی - دکتر منوچهر ستوده


دکتر احسان اشراقی


دست ها و عصای دکتر ستوده


رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران


علی دهباشی


عبدالرحمان عمادی




دکتر هوشنگ دولت آبادی




دکتر منوچهر ستوده






جواد میرهاشمی، کارگردان فیلم دکتر منوچهر ستوده




عکس ها اختصاصی ِ تادانه - دوشنبه دوم خرداد 1390


متن کامل سخنرانی عبدالرحمان عمادی ... اینجا
متن کامل سخنرانی دکتر هوشنگ دولت آبادی ... اینجا

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
برگزار می شود؛ شب منوچهر ستوده
هشتاد و سومین شب از شبهای مجله بخارا با همکاری دانشجویان گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در ساعت3/30 دقیقه بعد از ظهر دوشنبه 2 خرداد ماه 1390 در تالار باستانی پاریزی دانشکده ادبیات برگزار می شود.

در این مراسم دکتر هوشنگ دولت آبادی و دکتر عبدالرحمان عمادی دربارۀ زندگی و آثار دکتر منوچهر ستوده سخنرانی خواهند کرد. همچنین فیلم مستندی از زندگی منوچهر ستوده برای اولین بار در این مراسم به نمایش درمی آید که در این فیلم نظرات دکتر شفیعی کدکنی، دکتر عنایت الله رضا، احمد اقتداری، ایرج افشار ، علی دهباشی و دکتر باستانی پاریزی بیان شده است.

دکتر منوچهر ستوده بیش از هشت دهه از زندگی خود را صرف شناخت فصل های مهمی از جغرافیای تاریخی سرزمین ما ایران کرده است. کتاب ده جلدی « از آستارا تا استرآباد» گواهی چشم و گوش اوست از بخش مهمی از سرزمین ما.

دکتر ستوده که متولد 28 تیرماه 1292 در تهران است تحصیلات ابتدایی خویش را از مدرسۀ آمریکایی ها آغاز کرد و سپس در 1307 در کالج آمریکایی ها ادامه تحصیل داد و در 1313 به دانشرایعالی معلمین راه یافت تا زبان و ادبیات فارسی بخواند و پس از آن همین رشته را تا مقطع دکترا در دانشگاه تهران ادامه داد و در 1324 به اخذ مدرک دکترا نائل آمد و سپس به تدریس در دانشکدۀ الهیات مشغول شد و در 1335 مسئولین راه اندازی و سرپرستی کتابخانه دانشگاه تهران بر عهده او نهاده شد.

برخی از اثار منوچهر ستوده : فرهنگ گیلکی، فرهنگ بهدینان، فرهنگ کرمانی، از آستارا تا استرآباد ( ده جلد) ، جغرافیایی تاریخی شمیران ( 2 جلد) و ...

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
من خسته است
دکتر محمود حسینی زاد: اما شادمانی بزرگ را در غرفه آموت گرفتم. از یوسف علیخانی. کتاب شعر علیرضا روشن به اسم «کتاب نیست». اینکه شعر چی هست و چی باید باشد و آیا گامی به جلو است یا در جا زدن و رولان بارت! چه نظری دارد و این ها به کنار. این را می دانیم اما که بعضی شعرها هست که تو را گرفتار زبان والایش می کند. بعضی شعرها هست که تو را گرفتار معنی عمیق و چندوجهی اش می کند. بعضی شعرها هست که تو را گرفتار تعهد اجتماعی و سیاسی اش می کند. بعضی شعرها هست که تو را گرفتار مدرنیتش و تکنیکش می کند. اما بعضی شعرها هست که تو را گرفتار خودت می کند. در بین شاعران جدید بعد از احمدرضا احمدی، شعرهای علیرضا روشن در مجموعه «کتاب نیست» این حال و هوا را داشت برایم. نه اینکه شعر قالبی و به قولی شابلونی نداشته باشد، دارد. این سبک شعر اقتضایش قالبی شدن گاه گاه شعر است. چون شعری است کاملا شخصی، حسی و لاجرم خواننده با بعضی از این حسیات کنار نیم آید اما زا آن دسته شعرها هستند. تکرار می کنم مثل شعرهای احمدرضا احمدی که صاف و مستقیم گیرت می اندازند. شعر را می خوانی و می بینی خب، اینکه منم! فرصت داشتید کتاب را بگیرید و بخوانید. از آن هاست که آدم هر از گاهی – از سر دلتنگی – برمی گردد و باز می خواندش. این چند نمونه است ... ادامه در صفحه آخر روزنامه روزگار (یکشنبه 1 خرداد 90)

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
اولین رمان «پاپ» ِ علومی مجوز گرفت
محمدعلي علومي در رمان «خانه‌ي كوچك» به ادبيات عامه‌پسند مي‌پردازد.
اين نويسنده در گفت‌وگو با خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ‌با اشاره به در دست چاپ بودن رمان «خانه‌ي كوچك» خود گفت: اين رمان كه در واقع در ژانر ادبيات مردم‌پسند جاي مي‌گيرد، به مسأله‌ي درگير شدن بخش قابل توجهي از جوانان به اعتياد مي‌پردازد. در اين رمان، جواني به خاطر يك ماجراي عاشقانه معتاد مي‌شود و از خلال يك ماجراي عاشقانه نيز از اعتياد نجات پيدا مي‌كند.
علومي با بيان اين مطلب كه رمان «خانه‌ي كوچك» در رده‌ي رمان‌هاي ادبيات عامه‌پسند قرار مي‌گيرد، گفت: البته من ترجيح مي‌دهم براي اين رمان كه تمي اجتماعي دارد، عنوان مردم‌پسند را به كار ببرم؛ زيرا لقب عامه‌پسند با نوعي تحقير همراه است.
او افزود: من چون نوشتن حرفه‌ام شده است، دوست دارم كاري داشته باشم كه چاپ‌هاي متعددي بخورد و حق تأليف آن را بگيرم و اين به نظرم اشكالي ندارد. بهتر است آدم كتابي را بنويسد كه براي چاپ‌هاي متعددش حق تأليف بگيرد تا يك كتاب بنويسد و يك بار حق تأليف بگيرد.
اين نويسنده با اشاره به رمان‌هاي مردم‌پسند، عنوان كرد: رمان‌هاي مردم‌پسند ظرفيت‌هايي دارند كه بسيار عجيب است. در ايران، ادبيات داستاني جديد رشد طبيعي نداشته و بنابراين ما كارهايي مانند «باباگوريو» و «اوژني گرانده»ي بالزاك را نداريم. برخي المان‌ها كه در بعضي رمان‌هاي بزرگ ديده مي‌شود، در ايران در رمان‌هاي عامه‌پسند به كار رفته است و هيچ نويسنده‌اي كه توقعات روشنفكري از خودش دارد، وارد اين عرصه نمي‌شود؛ در حالي‌كه نشانه‌هاي ادبيات عامه‌پسند را در ادبيات بزرگ دنيا مي‌بينيم.
او افزود: اين نشانه‌ها در «گوژپشت نتردام» ديده مي‌شود. حتا برخي كارهاي بزرگ داستايوفسكي مانند «جنايت و مكافات» از همين المان‌ها مانند المان عشق استفاده كرده است. در واقع، اين ادبيات ظرفيت‌هايي دارد كه مي‌توان از آن‌ها استفاده كرد. ادبيات مدرن ايران چون در ابتدا با جنبش مشروطه روبه‌رو شده، تصورش بر اين بوده كه قلم بايد در ستيز با ستمكاران قرار بگيرد و حرف‌هاي جهاني و بزرگ بزند و در جهان از جهان واقعي پيرامونش غافل مانده است؛ اما كساني چون احمد محمود و محمود دولت‌آبادي كه در آثار خود به جهان پيرامون‌شان توجه كرده‌اند، پرفروش شده‌اند. اگر ما بتوانيم ظرفيت‌هاي رمان عامه‌پسند را بشناسيم، مي‌تواند به ادبيات ما كمك كند.
علومي همچنين اظهار كرد: رمان‌هاي عامه‌پسند بيش‌ترين تأثير را بر مردم داشته‌اند. نمي‌شود اين تأثير را با عدد و رقم مشخص كرد؛ اما در ايران با وجود گراني كتاب و بحران نشر و بحران مخاطب، اين آثار خوانده مي‌شوند و در حالي‌كه تيراژ كتاب‌هاي جدي از هزار نسخه بيش‌تر نمي‌شود، تيراژ اين آثار بسيار بالاست و به چاپ‌هاي متعددي هم مي‌رسد؛ پس مخاطب به خواندن كتاب نياز دارد و ما مي‌توانيم از اين موقعيت استفاده كنيم.
رمان «خانه كوچك» محمدعلي علومي مجوز نشر گرفته است و به زودي از سوي نشر آموت منتشر خواهد شد.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
اردیبهشت؛ بهشت ِ رودبارالموت







رازمیان


بهرام آباد - سالارکیا




شاه رود




ساینا و آران






عکس ها اختصاصی ِ تادانه - جمعه 30 اردیبهشت 1390

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بروبچه های «پکا» در درکه
امروز 29 اردیبهشت 90/ عکس اختصاصی ِ تادانه
دوست داشتین می تونین روی عکس هم کلیک کنین

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ایراندخت به چاپ دوم رسید
یوسف علیخانی گفت: نوبت دوم چاپ کتاب ایراندخت، نوشته بهنام ناصح به تازگی توسط نشر آموت به بازار ارائه شده است.

یوسف علیخانی نویسنده و مدیر نشر آموت در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: چاپ دوم رمان ایراندخت به تازگی منتشر شده و به بازار ارائه شده است. این رمان اواخر سال گذشته چاپ شد و چاپ اول آن در بیست و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به پایان رسید.

وی افزود: با توجه به استقبالی که از این رمان شد، پیش‌بینی اتمام آن را می‌کردیم، بنابراین قبل از شروع نمایشگاه برای چاپ دوم آن اقدام کردیم. کتاب هم در نمایشگاه با استقبال خوبی روبرو شد. به طوری که در 3 روز پایانی نمایشگاه هیچ نسخه‌ای از "ایراندخت" وجود نداشت تا در غرفه آموت عرضه کنیم. البته در نمایشگاه 300 نسخه از این رمان فروختیم و بیشتر حجم فروش کتاب مربوط به فضای خارج از نمایشگاه بوده است. نتوانستیم چاپ دوم را به نمایشگاه برسانیم و این نوبت چاپ ایراندخت بعد از نمایشگاه عرضه شد.

علیخانی درباره علت‌های استقبال مخاطبان از رمان "ایراندخت" گفت: خواننده امروزی رمان دوست دارد رمانی بخواند که داستان داشته باشد و بیش از داشتن دغدغه تکنیک،‌ روایت و بازی با زبان، قصه‌گو باشد. بهنام ناصح هم نویسنده و هم قصه‌گوی خوبی است. دلیل دیگر این شرایط، گرایش بخشی از مردم به داستان و رمان‌های تاریخی است.

رمان ایراندخت، سال گذشته با شمارگان 1100 نسخه، در 204 صفحه و قیمت 4000 تومان منتشر شد. این رمان داستان دختری به نام ایراندخت را حکایت می‌کند که دل در گرو جوانی به نام روزبه بسته است. مردی که خود در سودای یافتن پاسخ سوالاتش دل به دریا می‌زند و جلای وطن می‌کند.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
وصف ِ حال
تب و شب و قصه های هزار و یکشب؛ مایعات و سرفه مدام ...
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پرفروش های آموت در نمایشگاه کتاب
1- کتاب نیست (مجموعه شعر) علیرضا روشن
2- رز گمشده (رمان) سردار ازکان/ بهروز دیجوریان
3- ماه تمام (رمان) معصومه چاوشی
4- ایراندخت (رمان) بهنام ناصح
5- سه گانه یوسف علیخانی

6- به وقت بهشت (رمان) نرگس جورابچیان

7- بهانه ای برای ماندن (رمان) حسن کریم پور
8- شادی را به فرزند خود هدیه کنید / بتی راد/ آرتمیس مسعودی
9- کلیدهای طلایی موفقیت / پرستو عوض زاده
10- کلید اسرار زندگی / محسن تیموری

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ناشر و كاركنان آموت در نمايشگاه كتاب گروگان گرفته شدند
ناشر و كاركنان آموت در نمايشگاه كتاب گروگان گرفته در پي اعلام خبر كشته شدن بن لادن ، از سوي باراك اوباما ، يوسف علیخاني، مدير انتشارات آموت و همچنين كاركنان اين نشر در بيست و چهارمين نمايشگاه كتاب تهران طي يك عمليات تروريستي گروگان گرفته شدند ، ساعتي پس از اين عمليات تروريسيت گروه القاعده با انتشار ويدويي در يپوتيوپ مسئوليت اين عمليات تروريستي را بر عهد گرفت .

به گفته‌ي چند شاهد عيني حاضر در محل غرفه‌ي آموت ، تعدادي افراد ناشناس در حالي كه جوراب نازك زنانه روي صورت‌شان كشيده بودند از محوطه‌ي پشت مصلي محل برگزاري نمايشگاه كتاب تهرن يواشكي وارد سالن شبستان شدند و در حالي كه انگشت‌ اشاره و آن يكي انگشت را به شكل كلت كمري در آورده بودند ، رو به يوسف عليخاني گفتند از جات جم نخور سيبل با حال اگر نه مي‌فرستيمت به جهنم .

اين ناشر كه دست و پاش را گم كرده بود خطاب به يكي از همكارانش در غرفه گفت مي بخشيد دست و پام كو ؟ در همين فاصله تروريست‌ها اقدام به تير‌اندازي به سمت سقف مصلي كردند كه گويا يكي چند پرستو كه آن‌جا لانه كرده بودند جان دادند ، مسئولان يك درمانگاه وحوش در تهران گفت كه آن دو پرستو در دم جان باختند و متاسفانه تلاش هاي تيم پزشكي براي نجات آنها‌ راه به جايي نبرد .

در همين حال با اعلام اين خبر در رسانه‌هاي منطقه و غربي سخنگوي روابط عمومي دفتر انتشارات آثار باراك اوباما اين اقدام تروريستي را اقدامي عليه تمام ناشران جهان توصيف كرده و خواستار رسيدگي سريع به اين موضع شده است. او در پيامش از يوسف عليخاني به عنوان يكي از ناشران الموتي ياد كرده است كه بيشتر از همه‌ي الموتي ‌ها براي معرفي فرهنگ زادگاهش تلاش كرده است.

براساس گفته‌ي يكي از همكاران نشر آموت ، اين بنگاه انتشاراتي تصميم داشته است با ناشر آمريكايي كتاب‌هايي درباره‌ي بن‌لادن وارد گفت‌وگو و رايزني شده و امتياز انتشار كتاب هايي درباره‌ي‌ اين تروريست مطرح را خريده و به زبان فارسي منتشر كند اما از آن‌جايي كه القاعده خوش ندارد سهم آنها از قِبل چاپ اين آثار لحاظ نشود تصمي گرفتند در يك عمليات تروريستي پول كتاب‌هايي را كه هنوز ناشر نخورده است از نوك بيني‌اش بيرون بكشند !

همچنين يكي ديگر از شاهدان عيني طي تماس با نويسنده‌ي بلاگ مه توضيح داد كه تروريست‌ها مي خواستند يواشكي در بروند اما يكي از آنها بدجور شاش گرفته بود و همين مساله باعث شد كه با دخالت ساير ناشران فرد تروريست را در صف توالت خفتش كنند البته هنوز گزارش هاي رسمي مبني بر دستگيري تروريست‌ها نرسيده است.

از تعدا هم‌كاران گروگان گرفته شده‌ي نشر آموت خبر دقيقي در دست نيست اما برخي از آدم‌هايي كه همين‌جور الكي جلوي غرفه‌ي آموت ايستاده‌ بودند گفتند كه به نظر همه‌شان را برند ما پرسيدم همج‌شان چند نفر بودند گفتند خيلي نفر نمي‌دانيم . از زمان انتشار اين خبر تلفن همراه مدير اين انتشارات در دسترس نيست برخي مي‌گويند كه اين به مساله‌ي آنتن‌دهي مصلي ربط دارد اين ديگر ربطي به گروگان گيري اين‌ها ندارد الكي شلوغش نكن برو ته صف

همچنين دقايقي پيش خبرگزاري رويترز در گزارشي غرض‌ورزانه گفت كه به نظر مي رسد يوسف عليخاني خودش را يواشكي جايي پنهان كرده است تا باز هم در صدر رسانه‌هاي جهاني و منطقه‌اي باشد اين رسانه در مواضعي خصمانه او را فردي با سبيل‌هاي گنده توصيف كرده و خواستار كمي كوتاه تر شدن سيبلش شده است.وي همچنين علت اين اقدام توريستي القاعده را سيبل‌هاي يوسف عليخاني بيان كرده است !

در حالي كه الجزيره‌انگليسي اقدامات او بر عليه اعراب منطقه و انتشار كتابي درباره ي نام هاي درياي خزر را دليل اين اقدام معرفي كرده است اين رسانه گويا نمي‌داند كه دريايي خزر در شمال ايران است و آن خليج فارس است كه در جنوب است و وي هيچ كتابي درباره‌ي نام هاي خليج فارس در تاريخ منتشر نكرده است، اين سوتي الجزيره‌‌ي انگليسي سبب شد يكي از دربان‌هاي اين رسانه اخراج شود !

* به نقل از «مه» نوشته «حسن همایون»

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
انتقاد اصلی من به مردم است نه مسئولان
یوسف علیخانی گفت: انتقادهایی به مسئولان وارد است، اما همیشه نباید به مسئولان انتقاد کرد؛ چون بعضی از مسائل و مشکلات به مردم برمی‌گردد. من به مردم انتقاد دارم که از بهترین کتابی که چاپ کرده‌ام، 10 نسخه می‌خرند، ولی باقی کتاب‌هایم فروش بیشتری نسبت به این کتاب دارد.
یوسف علیخانی نویسنده و مدیر نشر آموت در حاشیه بیست و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: متاسفانه امسال مکان مناسبی به غرفه ما اختصاص داده نشده و به قول "الموتی‌ها" در سه پشت ایستاده‌ایم! بنابراین ناچاریم فریاد بزنیم و نویسنده‌ها را به غرفه‌مان بکشانیم تا برای مخاطبان جذاب باشیم. با این وجود وقتی مراجعه‌کنندگان به این‌جا می‌رسند، موجودی کارتشان تمام شده و نمی‌توانند خرید کنند!
وی افزود: من سال گذشته به صورت زیرمجموعه در نمایشگاه شرکت کردم و با 12 عنوان در ردیف 17، بیشتر از امسال که با 46 عنوان در ردیف 32 هستم، کتاب فروختم. در حالی که سال گذشته، غرفه‌ای که در اختیارم بود 5/4 متر بود، ولی امسال غرفه 9 متری دونبش داریم. در حال حاضر کتاب "به وقت بهشت" نرگس جورابچیان به خوبی به فروش می‌رود. جالب است که این کتاب سال گذشته به خوبی دیده نشد، ولی امسال به خوبی می‌فروشد.
این نویسنده گفت: یکی دیگر از کتاب‌های شاخصی که مخاطبان زیادی به دنبالش می‌آیند مجموعه شعر علیرضا روشن با نام "کتاب نیست" است که به نظرم معادلات بازار شعر را به هم ریخته است. چاپ اول کتاب در حال اتمام است و 120 نسخه‌ از آن باقی مانده است. به این ترتیب در روزهای پایانی نمایشگاه این کتاب را در غرفه آموت نخواهیم داشت. رمان "ایرندخت" بهنام ناصح هم به طرز عجیبی و به سرعت به فروش می‌رود و چاپ اولش در حال اتمام است.
علیخانی در ادامه با اشاره به تناقضاتی که در جامعه کتابخوان وجود دارد، گفت: این از تناقضات برجسته است که مجموعه داستان "باغ اناری" نوشته محمد شریفی که محمود دولت‌آبادی در سخنرانی‌هایش از آن تعریف کرده، با قیمت 3000 تومانی به اندازه رمان 8000 تومانی نویسنده‌های جوان نفروخته‌است. یا از مجموعه 5 جلدی کتاب‌های استاد عمادی، با‌ارزش‌ترین کتابی که من در آموت منتشر کرده‌ام، فقط 10 نسخه به فروش رفته است، اما کتاب‌های دیگر، فروش بیشتری داشته‌اند.
وی افزود: روشی که مخاطبان برای خرید کتاب دارند، این است که به قفسه‌ها نگاه می‌کنند و قفسه هر کتابی که خالی‌تر باشد، توجهشان را جلب می‌کند و آن کتاب را می‌خرند. در چنین شرایطی انتقاد اصلی من به مردم است نه مسئولان. چون واقعا زحمات کشیده شده، مشهود است. درست است که کم و کاستی‌هایی وجود دارد ولی نباید همه تقصیرها را به دوش مسئولان انداخت. در حال حاضر یکی از مشکلات بزرگی که متوجه ناشران است، همین اخلاقیات عجیب مردم است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار
«يوسف عليخاني» نويسنده و مدير نشر آموت هم در گفتگو با خبرنگار ما مي گويد: با همه کاستي هايي که در نمايشگاه کتاب تهران هست وجود اين نمايشگاه در کشور ما لازم است. وي ادامه مي دهد: به نظر من نمايشگاه کتاب فرصتي خوب براي ناشراني است که آثار داستاني توليد مي کنند. آنها در همين ده روز مي توانند آثارشان را به مخاطب معرفي کنند و با چينش خوب کتاب و خلاقيتي که در برنامه هاي غرفه شان دارند مخاطب را با مقوله کتاب و کتابخواني آشتي دهند.
اين نويسنده مي گويد: من و کساني که در اين غرفه فعاليت مي کنيم سعي مي کنيم مخاطب را با کتابهايي که اينجا براي نمايش و فروش گذاشته ايم آشنا کنيم. حتي جشن امضاي کتاب هم ترتيب داده ام که هر روز يک نويسنده به غرفه بيايد و با مخاطب اثرش ديدار کند. مخاطب از نزديک با نويسنده اثري که مطالعه مي کند آشنا مي شود و با او صحبت مي کند. اين برنامه ها باعث مي شود علاوه بر فروش کتاب، تبادل نظر و ديد و بازديد بين مخاطب، ناشر و نويسنده هم صورت گيرد و نمايشگاه يک قدم به آنچه بايد باشد نزديک شود. به نظر من خود ناشر هم مي تواند با طرح اين برنامه ها فضاي غرفه اش را شاد کند ... ادامه

* تیتر این مطلب: از شعر احمد شاملو

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پرسه‌زني ارديبهشتي در میان کتاب ها
لذت پرسه زدن در لابه‌لاي رفقاي كاغذي را تنها كساني مي‌دانند كه عمري را به پاي اين رفاقت گذاشته باشند. حالا فرقي ندارد كه اين پرسه زدن در يك كتابفروشي كوچك باشد يا در لابه‌لاي غرفه‌هاي نمايشگاه كتاب. مهم عمري است كه همراه با كلمه‌ها گذرانده‌ايد و گم شدن در هياهوي كارناوالي كه به واسطه حضور چندروزه اين رفقا در مصلاي تهران برپا شده‌است. پيشنهادم اين است كه حتما با يك ليست خوب و پر و پيمان به نمايشگاه كتاب برويد، حتي اگر آن قدر هزينه خريدهايتان بالا باشد كه پول بازگشت به خانه و خوردن ناهار و تنقلات را هم نداشته باشيد، باز هم ارزشش را دارد كه هر آن چه را كه بايد، بخريد و دلتان در غرفه‌هاي مصلا و در بين رفقاي‌تان جا نماند. حتما اگر عشق كتاب باشيد و با شلوغي سرسام‌آور نمايشگاه هم مشكلي نداشته باشيد، يك سال انتظار كشيده‌ايد تا در يك فرصت 15-10 روزه در نيمه‌هاي ارديبهشت، و با تخفيف‌هاي ويژه از نمايشگاه خريد كنيد. بهترين ساعت براي بازديد از نمايشگاه هم حول‌و‌حوش صبح و ظهر است كه تراكم جمعيت در غرفه‌ها خيلي كمتر و سر غرفه‌داران هم براي راهنمايي شما، خلوت‌تر است. هرمس، ني، چشمه، ثالث، نيلوفر، تنديس، افق، حوض نقره، مثلث، ماهي، حرفه هنرمند، ققنوس، اميركبير، مركز، آموت، مرواريد و... اسامي آشنايي براي همه كتابخوان‌ها هستند كه سر زدن به هر كدام‌شان هم خوراك خوبي براي همه كرمِ كتاب‌ها خواهد بود. چرا كه اگر همه كتاب‌هاي دلخواه‌شان را هم نخرند، مي‌توانند ليست كتاب‌هاي منتشر شده هر نشر را از غرفه‌اش بگيرند و ليست خريد يك سال آينده‌شان را تنظيم كنند. خوب كه در بين غرفه‌ها، گشت زديد و كتاب خريديد و كتاب ديديد، مي‌توانيد به بيرون از شبستان بياييد و اين بار در كارناوال خوراكي‌ها هم شركت كنيد. البته اگر اهل كتاب غيرفارسي خواندن هم باشيد، پس از شبستان غرفه ناشران خارجي را هم بازديد كنيد و بعد به سراغ غرفه‌هاي غذاهاي رنگارنگ مصلا برويد. آن جا هم از «هايدا» گرفته تا «هاني» و خيلي از رستوران‌هاي دوست داشتني ديگر، شعبه دارند. از كباب تركي گرفته تا ذرت مكزيكي يا چلوكباب برگ. مي‌توانيد از اين منوي گسترده غذاي‌تان را انتخاب كنيد و بعد كنار چمن‌هاي سرسبز حياط مصلا نشسته و غذاي‌تان را نوش جان كنيد و به اين بينديشيد كه يك سال آينده‌تان را در كنار واژه‌ها و نويسنده‌هاي دوست داشتني طي خواهيد كرد.
پي‌نوشت: حتي اگر خيلي هم عشق كتاب نباشيد، باز هم سرزدن به نمايشگاه براي‌تان خالي از لطف نيست. يك نمايشگاه است؛ درست مثل اسمش. نمايشگاهي از آدم‌هاي مختلف و فرهنگ‌ها و تفكرات مختلف و ناشرهايي كه تفاوت‌شان از زمين تا آسمان است و خب چه تجربه‌اي بهتر از تماشاي اين همه رنگ و اين همه تفاوت. اين فرصت چند روزه را، حتي اگر ساكن تهران هم نيستيد، از دست ندهيد.

* منتشر شده در روزنامه «شرق» 22 اردیبهشت 90

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مرحمتی دوستان در روزهای نمایشگاه
قارا چوبان
رمان
مرتضا کربلایی لو

نشر افراز
چاپ اول 89
288 صفحه
1100 نسخه
6800 تومان

پایان یک مرد
رمان
فریبا کلهر

نشر مرکز
چاپ اول 90
184 صفحه
1600 نسخه
4900 تومان

من هومبولتم
رمان
هادی خورشاهیان

کتابسرای تندیس
چاپ اول 90
127 صفحه
1500 نسخه
2800 تومان

پیاده تا درخت
مجموعه شعر
پونه ندائی

نشر امرود
چاپ اول 89
90 صفحه
1100 نسخه
2200 تومان

همه چی دُرُس می شه
مجموعه داستان
آزاده محسنی

نشر چشمه
چاپ اول زمستان 89
106 صفحه
1500 نسخه
2500 تومان


درود بر نهنگ
مجموعه شعر
علی عبداللهی

نشر امرود
چاپ اول 90
54 صفحه
1000 نسخه
1300 تومان

امروز شنبه
مجموعه داستان
یوسف انصاری

نشر افراز
چاپ اول 90
112 صفحه
1100 نسخه
2800 تومان

شهریوری تو
مجموعه شعر
آرش شفاعی

نشر فصل پنجم
چاپ اول 89
64 صفحه
1200 نسخه
2000 تومان

جمعه – خیابان ولیعصر
مجموعه شعر
آرش شفاعی

نشر دفتر شعر جوان
چاپ دوم: بهار 90
76 صفحه
1100 نسخه
2100 تومان

چه کسی از دیوانه ها نمی ترسد؟
رمان
مهدی رضائی

نشر افکار
چاپ اول
130 صفحه
1100 نسخه
3500 تومان

فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه
فرهنگ مردم
فریده یوسفی

نشر شلفین
چاپ سوم 89
191 صفحه
1000 نسخه
3000 تومان

این هایکو حامله است
مجموعه شعر
فرشته پناهی

انتشارات گل محمدی
چاپ اول 90
60 صفحه
1000 نسخه
1500 تومان

پیر و گل های کاغذی
مجموعه داستان
مسعود میناوی

نشر افراز
چاپ اول 90
120 صفحه
1100 نسخه
3200 تومان

ابراهیم آن دورها
رمان
عماد عبادی

انتشارات انجمن قلم ایران
چاپ اول 88
144 صفحه
2200 نسخه
1750 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com