تادانه

عکس‌های تادانه از ظهر عاشورا
قرار بود مثل سال گذشته با تورج خامنه‌زاده، عکاس برویم میلک. تورج روز قبل تاسوعا اس‌ام‌اس زد که نمی‌تواند بیاید. قراره گروه عکاسان قزوین امسال بروند قزوین و همگی از عزاداری عکس بگیرند.
با خودم فکر می‌کردم تاسوعا عاشورای امسال می‌افتد میان فصل برف و عکس‌های خوبی می‌شود از علم سیاه‌پوش در میان آن همه سفیدی کوهستان گرفت. اما نه تورج آمد و نه برف.
ساسان والی‌زاده دعوتم کرده بود که بروم به خرم‌آباد. حوصله نداشتم. رضا هدایت گفت بیا برویم قروه. گفتم حوصله نیست. مادرم زنگ زد بیا قزوین. دیدم حوصله ندارم. برای همین تهران ماندم.
تعطیلات خوبی بود. بیش از صد صفحه از قصه‌های باقیمانده "قصه‌های مردم رودبار و الموت" را پیاده کردم و ظهر – عاشورا – ایرنا و ساینا گفتند که بریم بیرون گشتی بزنیم. گفتم باشد.
از تمام لحظات شهرک عکس گرفته ام؛ شاید بیش از چند هزار عکس از چهار فصل شهرک فرهنگیان دارم. از آدم‌ها و گربه‌ها و گل و سبزه و میوه و برگ و برف گرفته تا تگرگ و درخت و دیوار و آهن. سال گذشته عکس‌های زیادی هم از چهارشنبه سوری گرفتم اما در این میان عکس از عزاداری تاسوعا عاشورا نداشتم.
آمدیم بیرون. سر شهرک پاس – فرهنگیان و تقاطع این خیابان با بزرگراه شیخ فضل الله نوری، زانتیایی با پژویی تصادف کرده بود و زانتیا بعد از چند چرخ هوایی و پریدن از خط اصلی به خط فرعی و برخورد به تیر چراغ برق، مانده بود و آب و روغن و بنزین بود که می‌ریخت و رد دست‌هایی خونی که مانده بود روی شیشه‌های عقب ماشین نابود شده. حرف و حدیث زیاد بود که خیلی‌ها مرده اند این وسط.
میل گشت و گذار را از دست دادم و برگشتم خانه و با دوربین رفتم بیرون تا از ماشین‌ها عکس بگیرم. دیدم دسته عزاداری می‌آید و ظهر عاشورا را نشان دارد.
در این ایام یک حسینیه داخل شهرک داشتیم که خیلی دوست داشتم بدانم چند نفر به آن می‌روند، حسینیه ای بیرون شهرک و حسینیه ای سر خیابان و حسینیه ای شهرک جدید و حسینیه ای داخل شهرک پاس و حسینیه ای بیرون شهرک پاس و ورودی شهرک آزمایش و ...
جوانی نوحه می‌خواند، خوش‌صدا بود و فضا برای عکاسی مناسب. پس دست به شاتر بردم و زمانی به خودم آمدم که دیدم خیمه‌ها را هم آتش زده‌ و از آن همه تماشاچی ظهر عاشورا تنها تنی چند مانده‌اند که نفس زنان و سینه سرخ و گریه کنان، دارند خاکسترهای خیمه‌ها را جمع می‌کنند و سنگ‌ها را از صحرای خیالی کربلا که سر خیابان پاس – فرهنگیان ساخته بودند به کناری می‌کشند.

ظهر عاشورا در شهرک فرهنگیان – عكس: يوسف عليخاني

گزارش تصويري ظهر عاشورا در خيابان پاس فرهنگيان ... اينجا

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شیرکو بی‌کس، شاعر بزرگ کرد
خوابگاه سنایی بودیم؛ زیر پل کریمخان. آن وقت‌ها این ساختمان هفت طبقه‌ای که اول خیابان سنایی و زیر پل کریمخان حالا شده به گمانم اداره کشتیرانی، خوابگاه سنایی وابسته به کوی دانشگاه تهران بود و من و محسن فرجی سال‌های 1373 و 1374 را در این خوابگاه بودیم. البته مهدی مرعشی و حسین بهلول هم بودند. زنده یاد ساعد فارسی رحیم آبادی و رضا هدایت هم زیاد به ما سر می‌زدند.
آن وقت‌ها دفترچه یادداشت‌های کوچکی داشتم که هنوز دارم. مدام از هرچه خوشم می‌آمد تویش می‌نوشتم؛ شعر. طرح. حرف‌های بزرگان و ...
حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم چند صفحه از یکی از این دفترچه یادداشت‌ها اختصاص پیدا کرده به چند شعر از شیرکو بی‌کس، شاعر بزرگ کرد.
یادم می‌آید این شعرها را از روی مجله دنیای سخن و آدینه نوشته بودم. بعدها در روزنامه‌ها خواندم مترجمی که این شعرها را ترجمه کرده بود زود درگذشت. نام سیدعلی صالحی هم از آن زمان کنار این ترجمه‌ها بود و همیشه شاید همین مساله باعث می‌شد فکر کنم صالحی، کرد است و البته ابروها و سبیل و موهای بلندش، در این باور بیشتر کمکم می‌کردند.
دیروز کتاب سلیمانیه و سپیده دم جهان را که دیدم، از شادی نمی‌دانستم چکار کنم. مجموعه‌ای از شعرهای شیرکو بی‌کس را به زبان فارسی می‌دیدم.
ادامه مطلب

Labels: , , , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ایجادیات دهانکی، مادر ادبیات مکتوب است گزارش تصویری شب محمود درویش
"سیداحمد وکیلیان"، پژوهشگر فرهنگ عامه و سردبیر مجله فرهنگ مردم، "محمد جعفری قنواتی"، پژوهشگر فرهنگ عامه و دکتر"حسن ذوالفقاری"، محقق و استاد دانشگاه در میزگرد "ادبيات كوچه و داستان امروز" درباره ادبیات عامه و استفاده از آن در ادبیات معاصر صحبت کردند. در ادامه گزارش تادانه و عکس های جواد عاطفه، داستان نویس را می بینید.
ادامه مطلب
***
طبق معمول علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا و مسوول برگزاری شب‌های بخارا، لطف کرده و خبر شب محمود درویش را برای تادانه ایمیل کرده. عکس های جواد آتش‌باری هم از این شب بسیار دیدنی است.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دفتر هنر و بيژن اسدي‌پور
دهباشي گفته بود وگرنه باور نمي كردم. گفته بود اسدي‌پور آدم عجيبي است، يك باره ديدي يك نفر زنگ زد و گفت بسته اي برايتان آورده ام. وقتي هم كنجكاو مي شوي كه از كي و از كجا؟ مي بيني كه بيژن اسدي‌پور فرستاده. آن روز علي دهباشي از بيژن اسدي‌پور فراوان تعريف كرد.
چند روز بعد ديدم واقعا يك نفر زنگ زده. پيغام گذاشته. شماره اي داده و اینكه لطفا با من تماس بگيريد. بسته اي براي تان آورده ام از طرف آقاي اسدي‌پور.
خنده ام گرفت. بعد صاحب يك جلد مجله دفتر هنر ويژه جواد مجابي شدم.
گذشت تا ایمیلی از بیژن اسدی‌پور دریافت کردم که پر بود از عکس‌هایش با پرویز شاپور و عمران صلاحی در بیش از سی سال قبل ...

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نقد كتاب زراعتي در كافه تيتر
جلسه، مثل همه جلسات بسيار آرام و در تعريف از نويسنده آغاز شد و اين ريتم تمام جلسات نقدي است كه در ايران برگزار مي شود. در چنين جلساتي اغلب دوستان و طرفداران نويسنده ها و شاعران اظهار وجود مي كنند، اما در جلسه نقد كتاب "بيرون پشت در" پس از صحبت هاي فريدون حيدري ملك ميان، نويسنده، نوع نگاه جلسه كاملا تغيير كرد.
حيدري ملك ميان، ضمن انتقاد صريح از داستان هاي ناصر زراعتي، گفت: فكر مي كنيد اين داستان ها چه چيزي به دانسته هاي من خواننده اضافه مي كنند؟
ادامه مطلب

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مجله گوهران و سعيده آبشناسان
دو سال قبل بود؛ رفته بودم بيرون شهرك فرهنگيان خريد كنم كه هيوا مسيح شاعر را توي خيابان فرهنگيان ديدم. پرسيدم: اين طرف ها؟
- مي رم مجله گوهران.
-مگه كجاست دفترش؟
-يه كم جلوتر.
كنجكاو نشدم آن جلوتر كجاست. محسن فرجي را يك روز ديگر ديدم. پرسيدم: اين طرف ها؟
- مي رم مجله گوهران.
- مگه كجاست دفترش؟
-يه كم جلوتر.
باز نرفتم جلوتر.
يك روز با ساينا رفته بوديم بربري بخريم كه توي صف متوجه شدم تابلوي مربع شكل طلايي رنگي لاي شاخه هاي درخت اقاقياي ساختمان روبه رو، به چشم مي آيد.
جلو رفتم. رويش نوشته بود: مجله گوهران.

گذشت تا چند روز بعد، فرجي گفت: خانم آبشناشان مي خواهد به قابيل آگهي بدهد.
گفتم: باشه. مي رم پيش شان.
با ساينا رفتيم و آگهي را گرفتيم.
از اين كه مجله گوهران، همسايه ما بود، لذت مي بردم و ديدن عكس شاعران و شماره هاي قبلي مجله، لذت خاصي به من مي داد.
مدتي خبري از خانم آبشناسان نشد. تابلوي "مجله گوهران" هم برداشته شد. زنگ زدم. گفتم: رفتم، نبوديد.
گفت: از شهرك فرهنگيان رفته ايم.

تمام شماره هاي گوهران را داشتم. يك سال قبل وقتي نسرين رنجبر ايراني، شاعر و استاد دانشگاه مقيم آلمان آمده بودم منزل ما، از مجله خوشش آمد. تمام شماره ها را به او دادم كه به گمانم نزد او بيشتر به كار مي آيد تا در خانه من.

خانم آبشناسان مدتي قبل زنگ زد كه شماره ويژه سيمين بهبهاني درآمده. رفتم دفتر انتشارات نگاه و تمام شماره هايي را كه به خانم رنجبر ايراني داده بودم، گرفتم. به نظرم رسيد به جاي معرفي شماره آخر مجله گوهران، سعيده آبشناسان را معرفي كنم. چند سوال از او پرسيدم كه اين ها را جواب داد:

متولد هشتم خرداد 1352 هستم؛ تهران و داراي مترجمي زبان انگليسي از دانشكده زبان هاي خارجه دانشگاه آزاد.
جسته گريخته مقالاتي در روزنامه هاي همشهري، زن و عصر آزادگان منتشر مي كردم.
به دليل علاقه بسيار زياد به مطبوعات و روزنامه نگاري، تمام مجلاتي را كه منتشر مي شد خريداري و آرشيو مي كردم و براي همين تصميم گرفتم علاقه به شعر و روزنامه نگاري را تلفيق كرده و مجله اي اختصاصي براي شعر منتشر كنم.
تقاضايم براي دريافت مجوز انتشار مجله گوهران شش سال به طول انجاميد و سرانجام بهمن 1381 به من خبر دادند با درخواستم موافقت شده است و اولين شماره را در پاييز 1382 ويژه م.ع. سپانلو منتشر كردم.
تاكنون دوازده شماره منتشر كرده و در حال بستن شماره هاي سيزده و چهارده (ويژه نيما يوشيج) ام.
همكاران ثابت و متغييري از آغاز تاكنون با گوهران همكاري داشته اند كه از آن جمله اند: شماره يك گوهران با همكاري محمدهاشم اكبرياني و شماره دو با همكاري محمدعلي سپانلو، سعيد سعيدپور، محسن فرجي و اردوان اميري نژاد آماده مي شود و مهدي اورند و سعيد آذين نيز از جمله كساني بودند كه در چند شماره با گوهران همكاري مي كنند. آقاي آذين به عنوان دبير بخش اسپانيولي در چند شماره همكاري داشت.
در حال حاضر تنها كساني كه به عنوان همكاران ثابت با اين مجله همكاري دارند مي توان به آقاي سپانلو به عنوان دبير بخش فرانسه، آقاي سعيدپور به عنوان دبير بخش انگليسي و محسن فرجي، همكار تحريريه اشاره داشت.
در شماره ويژه سيمين بهبهاني نيز عليشاه مولوي در بخش شعر امروز ايران با گوهران همكاري داشته است.
مدير هنري مجله نيز آقاي بهنام شاه حسيني از شماره دو تاكنون ثابت بوده اند.

گزارشی از مجله گوهران ... اینجا
***
گوهرانِ ويژه نيما يوشيج ... اينجا
گوهران ویژه شاملو ... اینجا
گوهران ویژه سیمین بهبهانی ... اینجا
گوهران ویژه فرخ تمیمی ... اینجا
گوهران ویژه عمران صلاحی ... اینجا
گوهران خروس جنگي ... اینجا
گوهران ویژه نصرت رحمانی ... اینجا
گوهران، فصل نامه تخصصی شعر ... اینجا
***
گزارشی از نقش مطبوعات ادبی ... اینجا
کسب مقام نخست در نمايشگاه مطبوعات ... اینجا
گوهران در بانک اطلاعات نشریات کشور ... اینجا
اولین دوره افسانه گوهران برگزار می شود ... اینجا
***
گفتگو با سعيده آبشناسان، مدير مسئول و سردبير گوهران ... اینجا
سایت مجله گوهران ... اینجا
ایمیل مجله گوهران:
info@goharan.com
poet@goharan.com

تلفن:
66480378 - 09122007758
صندوق پستي: 1397 / 14665

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نسل چهارم نويسندگان ايران
مهدي صادقي را از روزنامه انتخاب مي شناسم (نفر وسط)، از زماني كه طرح هايش در صفحات روزنامه منتشر مي شد و او مدير هنري آنجا بود. دانش آموخته گرافيك بود و استاد دانشگاه. هميشه تشويقم مي كرد؛ چه در داستان نويسي، چه در تحقيق ها و چه حتي درباره وبلاگ نويسي ام. اولين طرح جلد "قدم بخير مادربزرگ من بود" را هم او زد، هنوز آن طرح را دوست دارم و شايد در تجديد چاپ كتاب، خواهش كنم اين طرح استفاده شود.
مهدي را از سال 82 ديگر نديدم. مدتي قبل ايميلي از او دريافت كردم كه خوشحالم كرد؛ هم ردي از مهدي داشت و هم اين كه فهميدم سايتي فعال دارد به نام رسم؛ خبرهايي درباره هنر گرافيك.
وقتي پيشنهاد داد براي آشتي قهر ناكرده ميان گرافيكي ها و نويسنده ها، نشستي در رسم برگزار شود، از طرحش استقبال كردم و آدم هاي زيادي را پيشنهاد دادم. اول مي خواست با عنوان نسل پنجم اين جلسه را برگزار كند، گفتم برود سراغ كامران محمدي، چرا كه من با وجود تقدير از زحمات كامران، اين عنوان را قبول ندارم. به كامران هم زنگ زده بود انگار، اما اين ديدار ميسر نشد. به دوستان ديگر هم گفته بود، دوباره كه به من زنگ زد گفتم يا مي گويم نسل چهارم يا نسل جديد، قبوله؟ گفت: قبوله.
اين بود كه نشستم به حرف زدن دربرابر او كه جدا از پرسنده اين نشست، تحليلگر شناختمندي هم بود و ايمان راد كه باسواد بود و آرام و گرافيستي خوب. من هم دانسته هايم درباره نسل جديد را گفتم تا به نادانسته ها برسم.
* بخش نخست این میزگرد ... اینجا
* بخش دوم و پاياني ... اینجا
***
داستان نسل چهارم ... اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
عزیز و نگار ، بازخوانی یک عشقنامه، توسط یوسف علیخانی تالیف شده و در سال 1381 نشر ققنوس آن را منتشر کرده است . در این کتاب ، علیخانی به گردآوری روایت‌های مختلف کتبی داستان عامیانه عزیز و نگار پرداخته که در دو سوی گستره‌‌ی البرز مرکزی و غربی، مورد علاقه‌ی مردم می‌باشد. این داستان جزو عاشقانه‌هایی است که در ایران موارد متعددی از آن‌ها را با گویش‌های مختلف می‌توان سراغ کرد.

ادامه مطلب
***
چاپ دوم کتاب "عزیز و نگار - بازخوانی یک عشقنامه" به زودی به وسیله نشر ققنوس منتشر می شود ... اینجا

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
تادانه از آغاز تا اكنون

تادانه نام درخت مقدس ميلكي‌هاست. مدتي قبل پاتوقم شده بود پارك قيطريه، پر بود از درخت تادانه كه شهري‌ها می‌گويندش زبان گنجشك. فراوان بود ‌اما من ميلكي مثل شازده كوچولو، عاشق همان تك درخت تادانه ميلك خودمان هستم كه جد اندر جد بهش آويز بسته‌ايم. به اين درخت ديده‌ام كه داغ داغان هم می‌گويند؛ در تمام مناطق رودبار و الموت و طالقان و اشكورات و رامسر هم ديده‌ام درخت تادانه، درخت نظركرده است، درختي كه هر مطلبي بخواهند از آن می‌گيرند؛ ميلك دو تا تادانه درخت داشت، می‌گفتند ريشه شان به هم وصل است. يكي اش در ميلك بود و يكي بيرون آبادي. می‌گفتند اين‌ها بدون هم زنده نمی‌مانند‌اما تادانه داخل آبادي خشك شده و تادانه بيرون ميلك هنوز زنده است. حالا هم فکر می کنم تلاش من برای این است که نگذارم ریشه تک درخت تادانه میلک بخشکد.
ادامه مطلب

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com