تادانه

یادداشت های روزانه
  • از چشم انتظاری چی مانده جز چشمخانه خالی؟
  • وقتی هستی، هستم. وقتی می ری، منی دیگه نیست.
  • من با آرزوهایم زندگی می کنم و تو با زندگی ات، آرزو.
  • وقتش رسیده بیایی، می دانی که اگر نیایی، من هم بلد نیستم بیایم.
  • کشیدن غم تو، کار هر نقاش نیست.
  • دارم می گردم؛ خودش، خودش را نشانم خواهد داد؟
  • من کوهکن ام اگر شیرینی ات بگذارد.
  • تنهایی، تنهایی می آورد.
  • باد آمده بود لای بید و آفتاب با گردنم بازی می کرد؛ باور کنم این ها با پای خودشان آمده بودند؟
  • تمام این روزهایم، تمام این روزهایم شده ای.
  • چقدر دلم می خواهد گربه ات باشم. خدا می داند و نگاهت.
  • چقدر ظالم بودم که حاضر شدم راهی سفر شوی.
  • کاش دلتنگی را دل بود تنگ ناشده.
  • چه بنویسم که وقتی هم خوابم، تو بیداری.
  • تب و شب و قصه های هزار و یکشب؛ مایعات و سرفه مدام.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گزارش «شب علامه محمد قزوینی»
شب « علامه محمد قزوینی » که هشتاد و ششمین شب از مجموعه شبهای مجله بخارا بود و با همکاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برپا می شد، عصر روز شنبه اول تیرماه ۱۳۹۰ در تالار دکتر باستانی پاریزی برگزار شد.
این شب با یاد و خاطره ایرج افشار آغاز شد که به همت وی یادداشت­های محمد قزوینی در ده جلد منتشر شده است. سپس علی دهباشی در مطلبی با عنوان « علامۀ قزوینی؛ آغازگر سنت پژوهی عالمانه در ایران» چنین گفت:
محمد قزوینی، مشهور به علامه محمد قزوینی، که به حق شایستۀ عنوان علامه است، در ۱۲۵۶ خورشیدی در دروازه قزوین تهران چشم به جهان گشود، در خانواده­ای که همه اهل فرهنگ و قلم بودند. او صرف نحو و فقه و کلام و حکمت را نخست نزد پدر و سپس نزد استادانی دیگر همچون میرزا حسن آشتیانی و ملا محمد آملی، ادیب پیشاوری و شیخ هادی نجم‌آبادی به تحصیل ادامه داد و درس طلبگی گرفت. زیر نظر شمس‌العلما در علوم اسلامی و هیئت و ریاضی و تاریخ و تاریخ ادب و رجال و عروض و قافیه متبحر شد. سپس در مدرسه آلیانس تهران به فراگیری زبان فرانسه پرداخت. در سال ۱۲۸۳ خورشیدی به دعوت برادر خود که آن زمان در لندن بود، به قصد دیدار از کتابخانه عظیم لندن و نسخه‌های قدیمی نفیس آن، از راه روسیه و آلمان و هلند رهسپار لندن شد. و همین سفر او را برای بیش از سی سال در اروپا ماندگار کرد.
قزوینی، فرهنگ مغرب زمین را از نزدیک آموخته و با آن زیسته بود. او در دلِ کشورهای پیشرفتة زمان خود، پای به آکادمی‌های بزرگ نهاد و همراه با مستشرقان و عالمانی که مشهورترین ایشان ادوارد گرانویل براون بود، سالها به ایران و فرهنگ ایرانی و تاریخ این سرزمین، از بیرون نگریسته بود و آری از بیرون توانست سدّ مهارناپذیر و فریب‌دهندة حشر و نشر داخلی و خودپرستی و خودپسندی فرهنگی‌مآبان را با تواضع و امید و اطمینانی همچون کولباری کهنه از دوش بردارد و با بار و لباسی راحت و سبک به سلوک در وادی این فرهنگ دیرپا و عزیز بپردازد. قزوینی از این هنگام با چهرة دیگری از ایران آشنا شد. برای او مفهوم ایران، دیگر یک مفهوم منتزع ضعیف و بی‌حصر و دهکده‌ای نبود. یک مفهوم علمی و تاریخی بود و منابع استناد به تاریخ و فرهنگ آن روشن و از پس صخره‌های قرون همچون الماسی درخشان باز مانده بود. قزوینی کاشف آن جواهر بود. برای او ایران، همچون ایرانی که نمونه و بستر آزمون‌های براون بود، مفهومی نداشت. گرچه برخی مستشرقان، حقیقتاً نیز علقه و محبتی به این سرزمین داشتند، امّا اهداف دیگرشان نیز بی‌تردید نمی‌توانست کارکرد خاص خود را نداشته باشد. قزوینی از آنان چهار چیز را با وسواس و علاقه‌ای عجیب آموخت ... ادامه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ماهنامه ماندگار برگزار می‌کند

اولین دوره مسابقه‌ «رمان اول ماندگار» اول مهرماه 1390 برگزار می‌شود.
اولین دوره مسابقه «رمان اول ماندگار» از سوی ماهنامه اینترنتی ماندگار با هدف کشف و حمایت از استعدادها در زمینه رمان‌نویسی و چاپ آثارشان، برپا خواهد شد.

علاقه‌مندان به شرکت در این مسابقه تا 15 شهریور فرصت دارند با توجه به شرایطی که در زیر ذکر شده است، آثار خود را به نشانی پست الکترونیکی سایت ماندگار info@mandegar.info ارسال کنند. (لطفا هنگام ارسال رمان، یادآوری شود «برای مسابقه رمان اول ماندگار»)
الف) اثر باید اولین رمان نویسنده باشد یعنی تاهنگام برپایی این مسابقه، هیچ رمانی از نویسنده به چاپ نرسیده و یا به ناشری سپرده نشده باشد.
ب) رمان باید به صورت تایپ شده به آدرس ایمیل ذکر شده ارسال شود و از بررسی آثاری که به صندوق پستی سایت ماندگار ارسال شود خودداری می‌شود.
ج) رمان ارسال شده نباید در هیچ سایت و وبلاگی منتشر شده باشد.
ه) رمان باید بین 60 هزار تا 100 هزار کلمه باشد.
و) رمان‌هایی که از نثر امروزی و روایتی داستانی برخوردار باشند، در اولویت قرار می‌گیرند. (داستان‌های پیشرو و متفاوت طی فراخوانی در مسابقه‌ای با عنوانی دیگر در آینده مورد داوری قرار خواهند گرفت.)

شرکت در این مسابقه محدودیت سنی و موضوعی ندارد و به برندگان اول تا سوم، جوایزی به شرح زیر اهدا می‌شود:
1- برنده اول: لوح تقدیر، چاپ اثر و پرداخت 11 درصد قیمت پشت جلد کتاب به‌عنوان حق‌التحریر برای هر نوبت چاپ
2- برنده دوم: لوح تقدیر، چاپ اثر و پرداخت 10 درصد قیمت پشت جلد کتاب به‌عنوان حق‌التحریر برای هر نوبت چاپ
3- برنده سوم: لوح تقدیر، چاپ اثر و پرداخت 9 درصد قیمت پشت جلد کتاب به عنوان حق‌التحریر برای هر نوبت چاپ

تذکر: چاپ اثر پس از طی مراحل قانونی انجام خواهد شد و حق‌التحریر طبق‌قرارداد با ناشر پس از چاپ پرداخت می‌شود.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یک ایرانی ام؛ دیلمی ام

کلاه نمدی، نشانی از دیلمیان که تاکنون هم مانده؛ در تخت جمشید هم هست

امشب عزادارم؛ کیان ایرانی یا کیسان ابوعمره را کشتند؛ دیلمی ها را قتل عام کردند؛ عرب ها پاسخی برای این خیانت دارند؟ حالم خیلی بد است؛ خیلی.
هر بار با دیدن فیلم مختارنامه، آرزو می کنم کاش آن زمان بودم و یکی از فداییان دیلمی می شدم. انگشتانم گز گز می کند و قلبم تند تند می زند.
همیشه از معاصر بودن گریزانم. من یکی از دیلمی های گمشده در تاریخم؛ کاش به جای کیان ایرانی، این تن هدف شمشیرها و تیرهای عرب های جاهل می شد. کاش.
در دانشگاه ، ادبیات عرب خواندم و یک دهه مترجمی این زبان را کردم و چند کتاب از آن برگردانم به فارسی اما همیشه در عجب بودم چرا هیچ ناشری دوست ندارد از عرب ها چیزی چاپ کند. در سفرم به بلندی های جولان هم دیدم که عرب ها به چشم یک عجم ِ کون نشور به ما نگاه می کنند. حالا با دیدن این قسمت از مختارنامه، کمی دریافتم ماجرا را؛ کمی البته.
از قسمت اول «مختار» با آن همراهی کرده بودم؛ از همان لحظه اول که در میان کشاورزان بود و «کیان» آمد و داستان قیام آغاز شد. حالا بعد از کشتن کیان، دیگر فکر نکنم رغبتی به دیدن بقیه این سریال عربی پیدا کنم؛ اگرچه تردید ندارم «میرباقری» هم امشب خیلی گریه کرده.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
به زودی در نشر آموت ...
خبرآنلاین- «خانه کوچک» محمدعلی علومی، «آفتاب درخشان» نوشته نورما کلین، «در جستجوی خوشبختی» نوشته بیل برایسیون و «از زبان بزرگان» نوشته محسن تیموری از تازه های نشر آموت در حوزه داستان و رمان است که به زودی روانه بازار کتاب می‌شود.
یوسف علیخانی، مدیر نشر «آموت» با اشاره به انتشار اثری از محمدعلی علومی با عنوان «خانه کوچک» درباره این کتاب به خبرآنلاین گفت: «این کتاب در دسته ادبیات «پاپ» یا عامه پسند می گنجد و خود نویسنده هم نسبت به بیان این موضوع اکراهی ندارد. در این رمان عشق و نیات پاک انسانی، ناجی ناملایمات زندگی است. این رمان حدود 380 صفحه است و به زودی توزیع می‌شود.»
بر اساس این گزارش، در این کتاب علاوه بر تمرکز بر تجربه‌های زندگی اغلب آدم‌ها، دیدگاه‌های هستی‌شناسی در لایه‌های معنایی اثر از سوی قهرمانان طرح شده است و در نهایت آنچه مخاطب را هدایت می‌کند و نقش نجات دهنده را در مواجهه با ناکامی‌ها و ناملایمات دارد، عشق و نیات پاک عاشقانه میان شخصیت‌های داستانی است.
وی ادامه داد: «رمان دیگری نیز از محمدعلی علومی با عنوان «پریباد» در اختیار این انتشارات قرار گرفته که از اسفند 89 برای دریافت مجوز به اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارسال شده اما همچنان در انتظار مجوز به سر می‌برد. این رمان 520 صفحه ای تاریخ ایران را با استفاده از فضای اسطوره ای بازگو می‌کند که به اعتقاد من این رمان یکی از 20 رمان های برتر ادبیات معاصر ایران است.»
مدیر نشر آموت در خصوص تازه ترین آثار این انتشارات نیز به خبرنگار ما گفت: «رمان «آفتاب درخشان» نوشته نورما کلین با ترجمه اشرف منظوری هم‌اکنون در حال طی کردن مراحل اداری انتشار است. از این رمان براساس نوشته پشت جلد آن 5 میلیون نسخه فروش رفته و سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی نیز با استناد به آن تولید شده است. این کتاب برای اولین بار در ایران ترجمه و منتشر می‌شود.»
علیخانی ادامه داد: «رمان «در جستجوی خوشبختی» نوشته بیل برایسون با ترجمه علی ایثاری‌کسمایی از دیگر کتب این انتشارات است که مراحل اداری چاپ را سپری می‌کند. این کتاب 540 صفحه‌ای نگاهی ویژه به تاریخ دارد. نویسنده در این کتاب همه اتفاقات تاریخ را به خانه ربط می‌دهد و از منظری آنها را روایت و بازگو کرده که برای خواننده جذاب و خواندنی شده است.»
علیخانی کتاب «از زبان بزرگان» نوشته محسن تیموری که شامل گزیده جملات شخصیت های مذهبی و چهره های تاریخی ایران و شخصیت های معروف جهان می شود و «زیبای هلیل»‌ نوشته منصور علیمرادی را از دیگر آثار نشر آموت برشمرد که به زودی وارد بازار نشر می‌شوند.
در مجموعه داستان «زیبای هلیل» هفت داستان کوتاه گنجانده شده که همه آنها در موضوع مستقل اند، ولی در مجموع با نگاه به موضوعات بومی و نحوه زندگی و آداب و رسوم مردم بخشی از مناطق جنوب کرمان خلق شده‌اند. «برگه امتحانی»، «سرزمین مادری» ‌و «آهو» نام برخی از داستان‌های این کتابند.
مدیر نشر آموت افزود: «چاپ سوم رمان «ایراندخت» نوشته بهنام ناصح و چاپ دوم کتاب «کتاب نیست» علیرضا روشن نیز به زودی منتشر می‌شود.
رمان «ایراندخت» در آیین پایانی شانزدهمین جایزه کتاب فصل، نامزد نهایی بخش ادبیات این جایزه شد، حکایت دختری به نام ایراندخت است که دل به جوانی به نام روزبه بسته است. ایراندخت در سودای روزبه و روزبه در پی یافتن حقیقت هر کدام ماجراهایی را پشت سر می‌گذارند که منجر به تکامل روحی آنها می‌شود. «ایراندخت» داستانی عاشقانه است که ماجرای آن در اواخر دوران ساسانی می‌گذرد. نویسنده در این اثر رمانی تاریخی را با شیوه‌ای از مؤلفه‌های تعلیق و گره‌افکنی درام به داستانی مدرن و امروزی نزدیک می‌کند

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
تبریک به «فاطمه سرمشقی»
برگزيدگان چهارمين جشنواره قصه‌نويسي و تصويرگري كتاب كودك و نوجوان و جوان شب گذشته با حضور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در انتشارات علمي و فرهنگي تجليل شدند.

** برگزيدگان بخش داستان‌نويسي
فاطمه سرمشقي خالق اثر «وقتي كشاورز خواب بود»، نفر اول تنديس، لوح تقدير، 5 سكه تمام

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«ایراندخت» شایسته تقدیر کتاب فصل
دبيرخانه شانزدهمين دوره جايزه كتاب فصل،‌ اسامي برگزيدگان اين دوره را اعلام كرد.

ادبيات
الف) نثر معاصر
ـ ايراندخت، نوشتة بهنام ناصح، تهران: نشر آموت، 1389.

بهنام ناصح، نويسنده شايسته تقدير پانزدهمين دوره جايزه كتاب فصل براي رمان «ايراندخت»، معتقد است كه حمايت يا توجه يه يک يا چند كتاب خاص، ‌حتي اگر برگزيده جشنواره‌هاي ادبي باشند، ممكن است در جامعه فرهنگي بازتاب منفي ايجاد كند؛ پس بهتر است كه حمايت‌ها به تمامي آثار درخور توجه اختصاص یابد.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، ناصح در پاسخ به اين سوال كه «آيا با اين ارزيابي موافقيد كه علت بي‌برگزيده ماندن حوزه داستان در جشنواره‌هاي دولتي و حتي خصوصي، خلق نشدن اثر داستاني درخور و منطبق با معيارهاي امروزي است؟ » گفت: كل جامعه را در تحليل اين مساله بايد در نظر داشت، ‌جامعه ساختاري ارگانيك دارد كه همه اجزاي آن از يكديگر متاثرند ... ادامه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مجله بخارا ویژه «ایرج افشار»
به فاصلۀ سه ماه از خاموشی زنده یاد ایرج افشار، مجله بخارا شماره هشتاد و یکم خود را در هزار و بیست و چهار صفحه به یادنامه ایرج افشار اختصاص داده است. در این یادنامه یکصد و یازده مقاله به قلم مهمترین نویسندگان و محققان ایرانی و ایرانشناسان جهان دربارۀ زندگی و آثار ایرج افشار آمده است.
از دیگر ویژگی های یادنامه ایرج افشار در مجله بخارا، چاپ دویست و نود و شش عکس منتشر نشده از ایرج افشار، از سنین کودکی تا آخرین روزهای زندگی اش است.
همچنین بخش های منتشر نشده ای از خاطرات ایرج افشار که با عنوان « دفتر بی معنی » شناخته شده است در این شمارۀ بخارا برای نخستین بار منتشر می شود.
یادنامه ایرج افشار در مجلۀ بخارا، از صبح دوشنبه سی ام خرداد ماه در کتابفروشی ها و دکه های روزنامه فروشی عرضه می شود.

حضرت ایرج افشار رحمه‌الله علیه/ دکتر احمد مهدوی دامغانی، رثاء بزرگمرد فرهنگ ایران/ دکتر احسان یارشاطر، آشنایی من با ایرج افشار/ دکتر منوچهر ستوده، اقتصاد چوب کبریتی/ دکتر محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی/ دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی، پژوهشگر ماندگار/ دکتر سیدمصطفی محقق‌داماد، چگونه این مصیبت را تحمل کنیم/ سیدکاظم موسوی‌بجنوردی، افشار بنیانگذار ایرانشناسی به مثابه یک علم/ دکتر رسول جعفریان، ایرج افشار، دانشیمرد پرهیزگار/ عبدالرحمن عمادی، تصویری از ایرج افشار/ دکتر هوشنگ دولت‌آبادی، ایرج افشار و ادب و فرهنگ ایرانی و زبان فارسی/ احمد اقتداری، با گریستن این قلم!.../ دکتر محمد استعلامی، رفتند از دیار حقیقت/ عبدالرحیم جعفری، درگذشت نادره‌مردی از نادره‌کاران/ سیدعلی آل‌داود، و آن مرد عبوس نادره‌کار/ دکتر ناصرالدین پروین، از جمله مطالب ویژه نامه مجله بخارا برای «ایرج افشار» است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
عکس ِ فوری
باد آمده بود لای شاخه های بید
و انگشتان آفتاب با گردنم بازی می کرد؛
باور کنم این ها با پای خودشان آمده بودند؟
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«زیبای هلیل» مجوز گرفت
«زیبای هليل»، نام مجموعه داستاني از منصور عليمرادي است كه به زودي منتشر مي‌شود. به گفته نويسنده، اغلب اين داستان‌ها موضوعاتي مستقل دارند كه با محور كلي طرح مسايل بومي و سنت‌ها و آداب و رسوم مردم برخي از شهرهاي جنوب كرمان نوشته شده‌اند.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، «زیبای هليل» به زودي از سوي نشر «آموت»‌ راهي بازار نشر مي‌شود.
عليمرادي درباره كتابش توضيح داد: در اين مجموعه هفت داستان كوتاه گنجانده شده‌اند كه همه آن‌ها در موضوع مستقل اند، ولي در مجموع با نگاه به موضوعات بومي و نحوه زندگي و آداب و رسوم مردم بخشي از مناطق جنوب كرمان خلق شده‌اند.
وي افزود: در اين داستان‌ها به ضرورت موقعيت و موضوع داستاني، تكنيك و فرم شكل مي‌يابد و حتي زبان داستاني نيز به فراخور مضمون و ديدگاه‌هاي مطرح شده در هر يك از داستان‌ها، متغير است.
به گفته عليمرادي «برگه امتحاني»، «سرزمين مادري» ‌و «آهو» نام برخي از داستان‌هاي اين كتابند.
«باروهاي بلند باد» نيز نام مجموعه شعر منتشر شده از اين روزنامه‌نگار و طنزپرداز جنوبي است.
وي اين مجموعه شعر را در اوزان كلاسيك و با تكيه بر روايت‌هاي مدرن، همراه با شخصيت‌پردازي خلق كرده است.
«شروگ ماه» نيز گزیده‌ای از شعر محلی جنوب استان کرمان است که امسال(90) با گزينش و توضيح علیمرادی از سوي نشر آموت به چاپ رسیده است.
عليمرادي در حال حاضر اثري پژوهشي در زمينه يك شعر محلي را از جنوب كرمان نيز آماده انتشار كرده است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نوشتن درباره نوشتن
یوسف انصاری: «عروس بید» یوسف علیخانی نمونه موفق داستان‌های روستایی است. اردیبهشت سال گذشته یادداشتی در روزنامه بهار نوشتم درباره مجموعه‌داستان «عروس بید» علیخانی و او به‌خاطر نگاه خرافه‌ستیز من به «عروس بید» ناراحت شد. در آن یادداشت كه ناقص منتشر شد من با اینكه پنج داستان مجموعه را پسندیده بودم اما نگاه علیخانی به خرافه را قبول نداشتم. ولی می‌خواهم برگردم به مجموعه‌داستان «عروس بید» و از این كار دوباره حرف بزنم. علیخانی را خیلی‌ها با چوب روستایی‌نویسی زدند. باور من چیز دیگری است. علیخانی در عروس بید نویسنده قابلی است. فارسی‌ای كه علیخانی با آن داستان می‌نویسد، نثر قابل تأملی است؛ می‌شود از نثر او بسیار آموخت. داستان‌پردازی علیخانی در این اثر یك سروگردن از اغلب نویسنده‌ها بالاتر است. علیخانی مكان داستان‌هایش را روستا فرض می‌كند و سعی دارد روابط این آدم‌ها را كه بهتر می‌شناسد، بررسی كند. این نوع رویكرد به ادبیات چه اشكالی دارد؟ آیا كسی فاكنر را به‌خاطر بررسی روابط آدم‌های روستایی آن‌ور مرزها، سرزنش می‌كند؟ جواب مشخص است. ما نیز فاكنر را به‌خاطر همین داستان‌هایش ستایش می‌كنیم، ولی امثال علیخانی را تنها به‌خاطر اینكه نوع دغدغه ما با او متفاوت است، كنار می‌گذاریم. ماندگاری آثاری مثل «عروس بید» بی‌شك بیش از آثاری خواهد بود كه نویسنده‌اش مكان داستان خود را شهر قرار داده ولی از دغدغه انسان شهری، كه بی‌شك مساله‌دارتر از انسان روستایی است، در آن خبری نیست ... روزنامه فرهیختگان
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آدم اما خانه ساخت

روزنامه «فرهیختگان» سه شنبه 24 خرداد 1390 صفحه 9
گفتگوی مجتبا پورمحسن با «علیرضا روشن» ... اینجا
نقد رضا ساکی بر مجموعه شعر «کتاب نیست» ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
چون و چراهاي عامه‌پسندنويسي| بهاءالدین مرشدی

روزنامه «شرق» دوشنبه 23 خرداد 1390 صفحه کتاب

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نقد «به وقت بهشت» در سرای اهل قلم

به گزارش خبرگزاری ایبنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا
به گزارش سایت نشر آموت ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگو با «علیرضا روشن»

روزنامه «تهران امروز» یکشنبه 22 خرداد 90 صفحه 18

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«ایراندخت» نامزد نهایی جایزه کتاب فصل


رمان «ایراندخت» نوشته بهنام ناصح، نامزد نهایی بخش ادبیات شانزدهمین جایزه کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران شد.

به گزارش ایبنا در بخش نثر ادبي«داستان» كتاب‌هاي زير به مرحله دوم داوري‌ها راه يافتند:
«خلوت مدير» نوشته علي اكبر والايي،‌ «ايراندخت» نوشته بهنام ناصح،‌ «فصل كبوتر» نوشته حسين فتاحي، «رام كننده» نوشته محمدرضا كاتب،‌«تفنگ پدر بر بام هاي تهران» نوشته حسن بهرامي، ‌«علائم حياتي يك زن» نوشته فرزانه كرم پور، «گيله بانو» منيژه آرمين و «قصه هاي جنوبي» نوشته علي خدامي.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در شاخ تلاجن * سايه ها رنگ سياهي
وزان دلخستگانت راست اندهي فراهم
تو را من چشم در راهم .

شباهنگام ، در آن دم كه بر جا دره ها چون مرده ماران
خفتگانند

در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام
گرم يادآوري يا نه ، من از يادت نمي كاهم
تو را من چشم در راهم

زمستان1336
نیما یوشیج
* تلاجن : درختي است جنگلي

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«به وقت بهشت» در سرای اهل قلم
رمان «به وقت بهشت» نوشته‌ي نرگس جورابچيان با حضور كامران پارسي‌نژاد، احسان عباسلو و نويسنده در سراي اهل قلم برگزار مي‌شود.
Link
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، نشست نقد و بررسي رمان «به وقت بهشت» عصر يكشنبه 22 خرداد ماه برگزار مي‌شود.

در اين نشست كه با حضور نويسنده همراه خواهد بود، «كامران پارسي نژاد» و «احسان عباسلو» اين اثر را نقد مي‌كنند.

اين نشست در سراي اهل قلم به نشاني: خيابان انقلاب اسلامي، خيابان فلسطين جنوبي، كوچه خواجه نصير پلاك 2 برگزار مي‌شود.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«ایراندخت» نقد شد
جلسه‌ي نقد و بررسي کتاب «ايراندخت» نوشته‌ي «بهنام ناصح» با حضور نويسنده و جمعي از نويسندگان و منتقدان ادبي، در محل کتاب‌سراي «روشن» برگزار شد و پوريا فلاح و فرحناز عليزاده به نقد اثر پرداختند.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي اين جلسه از سري نشست‌هاي «نقد چهارشنبه» كه 18 خردادماه برگزار شد، سيروس نفيسي ـ مجري جلسه ـ به معرفي نويسنده و کتاب او پرداخت و گفت: اين رمان، نخستين رمان بهنام ناصح است که پيش از اين سابقه‌ي مطبوعاتي و سردبيري سايت‌هاي ادبي را داشته است و با اين رمان نشان مي‌دهد که قصد دارد، گامي جدي در عرصه‌ي ادبيات بردارد.

پس از صحبت‌هاي ابتدايي نفيسي، بهنام ناصح بخش‌هايي از کتاب را براي حاضران خواند. سپس نفيسي اين‌گونه ادامه داد: اوج دوران حکومت ساساني در زمان خسرو پرويز بوده و درست از همين ايام است كه زوال آن هم آغاز مي‌شود. ما در اين رمان و با چنان بستري، با دختري به نام ايراندخت روبه‌رو هستيم که در نظام طبقاتي آن ايام، از طبقه پايين‌دست و پيشه‌ور جامعه است که دل به روزبه مي‌بندد که از طبقه‌ي روحانيون و مغان (طبقه‌ي بالاتر) است. در عين حال، داستان روزبه را داريم که دل‌زده از رياكاري‌هاي حاكمان روزگار و بي‌عدالتي‌هاي آشكار، در فکر و سوداي ديگري به‌جز آيين زردشت (كه به انحراف كشيده شده است) و جست‌وجوي حقيقت و افق‌هاي تازه است. او ابتدا با آيين مسيحيت آشنا مي‌شود و در شرايطي که در آن عصر، انديشه‌هاي تازه برتابيده نمي‌شود، روزبه به سوي شام و پس از آن، اورشليم هجرت مي‌کند. از جمله نكات پررنگ و به‌يادماندني رمان در اين فصل، آشنايي روزبه با يحيي است، كاروان‌سالاري که انگار گذشته‌ي خود او بوده است، با همان تفکرات و آرمان‌ها، شخصيت تا حدي پيچيده‌اي كه بريده از همه‌چيز و همه‌كس، فقط به حال و لذايذ زميني فكر مي‌كند.

او اظهار كرد: در فصل دوم کتاب، روزبه در کليسا و زير نظر پدر پطرس به مدت سه سال تعليم مي‌بيند و به جمع‌آوري اعانه براي کليسا مشغول مي‌شود تا اين‌که مي‌فهمد، تمام اين پول‌ها و اعانه‌ها در عوض رسيدن به نيازمندان، به كيسه‌ي خود پدر روحاني مي‌رود. اين‌بار هم دل‌زده از آييني كه به آن دلبسته بود، سر به بيابان مي‌گذارد. در فصل سوم کتاب روزبه به توصيه‌ي پدر فيليپس، كشيشي كه نقطه‌ي مقابل پدر پطرس است، به عموريه مي‌رود و در آنجا با پيرمردي پارسا آشنا مي‌شود که او را به سمت سرزمين سنگ‌هاي سياه و درختان خرما هدايت مي‌کند و نشانه‌هاي فردي را مي‌دهد که همان پيامبر اسلام (ص) است.

نفيسي در ادامه به جمله‌ي اول و آخر کتاب اشاره کرد که در ابتدا، داستان را تاريخي ندانسته است، ولي در خط آخر داستان به‌شکل واضح با اشاره به سلمان فارسي شدن روزبه، چاره‌اي براي خواننده باقي نمي‌گذارد كه كار را رماني تاريخي بداند.

او با اشاره به پيشينه‌ي رمان‌هاي تاريخي که از عهد مشروطيت و آغاز حضور داستان‌نويسي نوين در ايران يكي از ژانرهاي مورد اقبال بوده است، به آثاري مانند شهربانو از رحيم‌زاده صفوي، داستان باستان از حسين خان نصرت الوزاره، عشق و سلطنت از شيخ موسي همداني، آثار عبدالحسين صنعتي‌زاده مانند انتقام خواهان مزدك و ماني نقاش، سياحت‌نامه ابراهيم‌بيك از زين‌العابدين مراغه‌اي و ... اشاره کرد و اين‌که اين نوع رمان‌ها دست‌مايه‌ي خوبي براي نويسنده هستند تا بين دوران گذشته و عصر نوشتن كتاب، نوعي مقايسه و معادل‌سازي صورت گيرد و از سوي ديگر، با يادآوري گذشته، حس ميهن‌دوستي و آزادي‌خواهي را در دوراني كه چنين انديشه‌هايي سكه‌ي رايج بوده است، بپروراند.

نفيسي به چارچوب روايتي پرکشش به‌عنوان يکي از نکات مثبت رمان اشاره کرد و زبان داستان را با توجه به روايت خطي و کلاسيک داستان تا حدي مناسب دانست که بهتر بود به زبان قديم نزديک‌تر مي‌شد.

وي همچنين درباره‌ي بحث عناصر و اجزايي که آداب و رسوم آن عهد را نشان مي‌دهد، گفت: با توجه به ساختار روايي و راوي داناي کل، نويسنده کم‌تر اجازه‌ي اين کار را پيدا کرده است که درباره‌ي نحوه‌ي سخن گفتن، نوع پوشش، نوع مراودات، غذاها و ... اشاره‌هايي درخور را داشته باشد و به اشاره‌هايي کوتاه و موجز بسنده کرده است، مانند نحوه‌ي دفن اجساد يا کاغذهاي گران‌قيمت خراساني؛ ولي بهتر بود در اين بخش، نويسنده فضا را بهتر مي‌ساخت. از سوي ديگر، روزبه از شهرهاي زيادي عبور مي‌کند، ولي به‌طور كلي به‌جز جِي، قسطنطنيه، اورشليم و عموريه از شهرها و مناطق ديگر به‌شكل كلي ياد مي‌شود.

نفيسي بيان كرد: نويسنده در ارتباط با شخصيت‌پردازي روزبه، با توجه با اين‌که قرار است سلمان فارسي باشد (با آن رمز و رازهاي پيرامون اين شخصيت) كه به يکي از بزرگ‌ترين صحابه‌ي پيامبر (ص) تبديل مي‌شود، مي‌توانست از برخي جنبه‌ها، کار بيشتري روي آن انجام دهد.

او در مجموع، شخصيت‌پردازي يحيي را موفق‌تر از ساير شخصيت‌هاي داستان دانست و در عين حال، داوري کردن نويسنده در اين اثر، بخصوص درباره‌ي انگيزه‌هاي روزبه را مشهود دانست.

پس از صحبت‌هاي نفيسي، پوريا فلاح با اشاره به اين‌که اين رمان را تاريخي نمي‌داند، گفت: اين رمان تاريخي نيست و به رمان ديني يا حکايت ديني نزديک‌تر است، چراکه از زرتشت شروع مي‌شود، از مسيحيت عبور مي‌کند و به اسلام مي‌رسد. براي يک رمان تاريخي، فقط يك موقعيت تاريخي کفايت نمي‌کند.

او ادامه داد: روايت داستان با زاويه‌ي ديد داناي کل مفسر است. ما دو نوع روايت در کار داريم، يکي نثر کلاسيک بدون لحن و کاملا نزديک به حکايت که سبب مي‌شود، شخصيت‌ها و فضا خوب ديده نشود (صفحه‌ي 26) و ديگري روايت مدرن (صفحه‌ي 53) که فضا و رنگ‌ها بهتر ديده مي‌شود. نکته‌ي ديگر، فضاي آيروني خلق‌شده در اين داستان است، فضايي که من مخاطب مي‌فهمم، ولي شخصيت داخل داستان نه؛ به‌عنوان نمونه، عشق ايراندخت به روزبه را اصلا روزبه نمي‌داند، ولي ما به‌عنوان خواننده مي‌دانيم و واسطه هم سبدبافي است و در اين فضا، هر زماني که روزبه سبد را به‌دست مي‌گيرد، ما به ياد عشق ايراندخت مي‌افتيم.

اين نويسنده در ادامه به خرده‌داستان‌ها و قصه‌هاي موجود در اين رمان اشاره كرد و آن‌ها را خوب دانست و در اين بين، قصه‌ي يحيي را بهتر از بقيه توصيف کرد.

نويسنده‌ي کتاب «کريسمس مبارک ماريا» گفت: در اين داستان، تعليق وجود دارد و وقتي قصه را دنبال مي‌کنيم، در صحنه‌هايي نويسنده آگاهانه شما را نگه مي‌دارد و اين موضوع به تعليق کار کمک کرده است.

فلاح شخصيت‌پردازي و فضاسازي را نقطه‌ي ضعف داستان دانست و اظهار كرد: نويسنده با تنها گفتن و نشان ندادن، کلي‌گويي مي‌کند و از بخش پرجاذبه‌ي فضا و تصوير و شخصيت‌پردازي غافل مي‌شود. خواننده، کدام شخصيت را بهتر مي‌بيند و درک مي‌کند؟ ايراندخت و روزبه و يحيي و بدخشان تا حدودي ديده مي‌شوند، ولي بقيه پشت هاله‌اي ابرمانند مي‌مانند و فرصت ديده شدن براي اين‌ها فراهم نمي‌شود. نكته‌ي ديگر اين‌كه به نظر من کار، ويراست ديگري مي‌خواست. نكته‌ي مهم ديگر اين‌كه، براي من خط آخر داستان پذيرفتني نبود. در حالي كه در سراسر داستان فکر و ذهن مدرن وجود دارد، شک و ترديد وجود دارد، نويسنده در پايان، همان کاري را مي‌کند که آن‌ها کرده‌اند، در حالي که همه‌ي آن‌ها را زير سؤال برده است. به همين خاطر تا صفحه‌ي آخر، داستان را دوست داشتم، ولي جمله‌ي آخر توهم سفارشي بودن کار را به ذهن من متبادر كرد.

او به نقش يوسف عليخاني مدير نشر آموت و ناشر اين کتاب و تلاش‌هاي او در ديده شدن بهتر اين کتاب اشاره و از او تشکر کرد.

در ادامه‌ي جلسه، فرحناز عليزاده از چند منظر نقد اسطوره‌يي، دليل استفاده از تاريخ در رمان، نقد ساختاري و تعليق و کنش و نيز بحث زبان، اين کتاب را بررسي كرد و گفت: در ابتدا بايد ژانر مطلب را پيدا کنيم و با توجه به اشاره‌ي نويسنده در اول کتاب که اين يک داستان تاريخي نيست و نيز نام بردن از سلمان فارسي در انتهاي کتاب، با تضادي روبه‌رو هستيم که ما را به ژانر داستان مي‌رساند. اگر اسم کتاب، سلمان فارسي يا روزبه بود، با يک داستان اسطوره‌يي روبه‌رو بوديم و در اينجا نيز نشانه‌هاي متني وجود دارد که سرشار از اين نوع نگاه است. نشانه‌ها و اطلاعاتي که متن به ما مي‌دهد، نشان از آن دارد که روزبه همان سلمان فارسي است. از سوي ديگر، در کنار عشق ايراندخت، يک نوع برانگيختن را در روزبه مي‌بينيم که نسبت به جامعه‌ي خودش نوعي سرکشي و عدم پذيرش دارد و اين موضوع سبب چالش با سنت‌هاي حاكم مي‌شود و همين چالش ذهني، باني شک مي‌شود و شک هم، باني سفر.

وي توضيح داد: در اين داستان، با دو نوع سفر روبه‌رو هستيم، يکي سفر عيني روزبه از جي به شام و ديگري، سفر ذهني تک‌تک شخصيت‌هاي داستان. سفر، يکي از کهن الگوهاي داستان‌هاي اسطوره‌يي است. سفر، باني تشرف است و در اين کتاب شخصيت‌ها يک‌به‌يك به تشرف مي‌رسند. سفر عيني روزبه و سفر ذهني ايراندخت و بدخشان. الگوي ديگر، وجود قهرمان است؛ روزبه به‌دنبال بلوغ فکري و اجتماعي است و از پدر و مادر برجسته‌اي به‌دنيا آمده و اين‌ها صور مثالي قهرمان است که راحت طغيان مي‌کند و کشيش پطرس را رسوا مي‌کند. پير فرزانه‌ي آخر داستان هم ما را به سوي کهن الگوها مي‌برد و تجسم معنوياتي است كه مي‌تواند قهرمان را در بدترين شرايط راهنورد باشد، اندرز بجا مي‌دهد، عميق است و زماني که روزبه به مسيحيت هم شک مي‌کند، او را به سمت درختان خرما هدايت مي‌کند.

عليزاده دلايلي را که برخي نويسندگان، تاريخ را دست‌مايه‌ي کار نوشتن قرار مي‌دهند، چنين برشمرد: عدم تمايل نويسنده به داشتن صراحت، تمايل نويسنده به بيان مطلب به شيوه‌اي که خواننده، خود جذب شود، تأثيرگذاري بيشتر به سوي متن، لامکاني و لازماني كردن متن و چند وجهي کردن اثر و همه‌ي اين‌ها نشان مي‌دهد که چنين نويسندگاني مي‌خواهند از تاريخ به‌عنوان يک سمبل يا دست‌مايه استفاده کنند.

اين منتقد در ادامه افزود: ما در اينجا با داستاني اسطوره‌يي ـ ديني روبه‌رو هستيم که با چاشني عشق همراه است؛ اما ژانر غالب اثر به نظر من اسطوره‌يي است و تاريخي، بخصوص که در انتها به سلمان فارسي اشاره مي‌کند و دليل تاريخي بودن آن هم اسم بردن از سلمان فارسي در انتهاي داستان است و اين قضيه كه در ابتداي كار نويسنده به تاريخي نبودن اذعان داشته باشد، نافي اين موضوع نخواهد بود. بحث ديگر اين‌كه پايان داستان از ديد من روالي درست و منطقي ندارد و صفحه‌ي آخر ما را به دست‏انداز مي‌اندازد. در رابطه با تعليق هم، هرچه به انتهاي داستان مي‌رسيم، حس تعليق را بيشتر مي‌بينيم و جاهايي که داستان قطع مي‌شود، تعليق بيشتري ايجاد مي‌کند. داستان در ابتدا خيلي کلاسيک است، در صورتي كه تعليقي که در انتها صورت گرفته، خيلي قشنگ‌تر و بهتر است.

عليزاده با اشاره به نثر روان داستان، زبان را دچار نوعي دوگانگي دانست و عباراتي مانند سلانه سلانه، قلمبه سلمبه و ناخونک زدن را کلمات محاوره‌يي نامناسبي دانست که در متن داستان استفاده شده است.

پس از صحبت‌هاي منتقدان، برخي از حاضران نيز به اظهار نظر درباره‌ي اين كتاب پرداختند.

يوسف عليخاني ـ نويسنده و مدير نشر آموت ـ با اشاره به صحبت‌هاي فلاح، ديده شدن کتاب را ناشي از خود اثر دانست و نقش خود را در اين بين رد و بيان كرد که جمله‌ي آخر با اصرار او در متن گنجانده شده و عبارت ابتدايي کتاب نيز به سبب مميزي آورده شده است.

مرادي ـ از ديگر منتقدان حاضر در جلسه ـ نيز تاريخي بودن يا نبودن رمان را کم‌اهميت دانست و گفت: نويسنده از تاريخ براي بيان حرف‌هايش و فرار از مميزي استفاده‌ي سمبوليک کرده است، ولي بايد در لايه‌هاي زيرين اين حرف‌ها را مي‌زد، نه در ديالوگ‌ها.

پريا نفيسي نيز با اشاره به فصل‌بندي كتاب كه فصل نخست به زندگي و هجرت روزبه، فصل دوم به گرويدن او به مسيحيت و فصل سوم به حركت نهايي‌اش به سوي زادگاه پيامبر (ص) اختصاص دارد، اين نوع فصل‌بندي را مناسب دانست.

وي همچنين دست‌مايه قرار دادن تاريخ را در اين رمان نوعي جنبه‌ي مثبت براي كار دانست و رويكرد بيش‌تر داستان‌ها و كتاب‌هاي حال حاضر را متفاوت با آن و به نوعي با كاراكترهاي شهري مشابه و تا حدي تكراري ارزيابي كرد.

در اين نشست، مريم عباسيان، معصومه اصغري، فاطمه قدرتي، ابراهيم دم‌شناس، مجيد پروانه‌پور و انوشه منادي نيز به بيان نظرهاي خود پرداختند. در اين ميان، بعضي اعتقاد داشتند، برخي جزيي‌نگري‌ها و توجه بيشتر به شرايط اجتماعي ـ فرهنگي آن دوران، در ملموس‌تر كردن و قدرتمند كردن اثر مي‌توانست راهگشا باشد.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نگاهی به رمان «پایان یک مرد» فریبا کلهر
چند سالی است نگاهم به رمان به گونه ای است که اگر قصه ای برای گفتن دارد، پس باید آن را خواند و اگر تنها تلاشی در زمینه گسترش تکنیک پردازی و زبان بازی است، می گذارمش برای وقتی که ولع خواندن داستان در من ِ خواننده فروکش کند و آن وقت سروقت رمانی برود که ادعا دارد می خواهد ستونی باشد برای ادبیات این خاک.
همین نوع نگاه باعث شده کمی سخت گیرتر بشوم و کمتر کتابی بتواند در شلوغی این روزهای کار و زندگی و یک لقمه نان، همراهمی ام کند و بتوانم صبحی را با آن به شب و شبی را به صبح برسانم و یکی از کتاب هایی که توانست وارد حریم شخصی ام بشود، رمان «پایان یک مرد» نوشته «فریبا کلهر» بوده است.
فریبا کلهر را به خاطر آن صد و بیست و اندی کتابی که برای کودکان و نوجوانان نوشته و زمانی از نوجوانی ام را به خود اختصاص داده، همه ما جوانان ِِ امروز می شناسیم و شاید یکی از دلایل کنجکاوی ام برای خرید کتاب «پایان یک مرد» این موضوع بود.
«پایان یک مرد» برعکس نامش که خواننده تصور می کند باید روایتگر داستان یک مرد و لابد پایان و سرانجامش باشد، بیان کننده داستان «فرانک» دختر آن مرد است که سایه اش از آغاز تا پایان رمان، بر سر هم این شخصیت است و هم خواننده.
عبدالحسین خان فرجام، مانند تمام فرجام ها منتظر است تا به دوره خلوت گزینی و گوشه گیری و منزوی شدن مردان خاندان فرجام برسدو آن وقت با سگی در پی غریزه ای ناشناخته برود و به ندای ژن های فرجامی اش پاسخ مثبت بدهد.
اما برعکس نام رمان و خط های بیانی و روایی که درباره عبدالحسین خان فرجام در جای جای کتاب می شنویم و شاهد سیگارکشیدن ها و نگاه هیتلری و زن ستیزی اش هستیم، داستان بیان کننده داستان دیگری است. شاید اگر نویسنده کتاب خود یک زن نبود، اتفاق از گونه ای دیگر می افتاد و همین بن مایه می توانست جان مایه کارش قرار بگیرد و ما داستان عبدالحسین خان فرجام را دنبال کنیم و نه اینکه داستان به سوی عشق و نفرت و پایان نافرجام «فرانک فرجام» سوق داده شود.
فرانک که نویسنده است و درگیر عشقی پنهان با مردی زن و بچه دار شده، در ادامه ماجرا، متوجه سایه سنگین «بهروز» برادرش می شود که در نیمه رمان و پس از مرگ تکان دهنده برادر، متوجه می شود او برادرش نبوده و در واقع، بهروز عشق اولین و آخرینش بوده است؛ موضوعی که داستان با آن به پایان خود می رسد و ما با روایتی انسانی از خاندان های فرجام روبه رو می شویم.
فرنگیس، مادر فرانک و همسر عبدالحسین خان فرجام، در پایان رمان و پس از رفتن شوهرش، به پیشنهاد فرانک که «برویم بهروز را در زادگاهش پیدا کنیم» راهی سفر می شوند. راهی که فرنگیس اینطور در یک جمله جمع اش می کند و راهی را باز می کند که خود سطور نانوشته است: «حالا اگر یک سگ هم بخری، یک فرجام اصیل و واقعی هستی.»
در این یادداشت کوتاه، مجالی نیست برای توضیح دلایل خوش خوان و روان بودن رمان «پایان یک مرد» و تنها می توان به اندک جملاتی در بازخوانی این رویکرد بسنده کرد که چرا برعکس نام رمان، این رمان تبدیل به روایت داستان دختر ِ مرد ِ رمان شده است؟ چرا این دیالوگ در پایان رمان می آید که «حالا اگر یک سگ هم بخری، یک فرجام اصیل و واقعی هستی»؟ مگر نویسنده در پاراگراف سوم صفحه 9 کتاب خودش ننوشته «خلوت گزینی، گوشه گیری و منزوی شدن ِ مردان خاندان فرجام گریزناپذیر بود. چیزی بود مثل یائسگی که ممکن است زودرس باشد و یا به تعویق بیفتد اما سرانجام اتفاق می افتد.»؟
آیا می توان به پایان رسیدن فرجام ِ کار مردان رمان «پایان یک مرد» را دلیل آگاهانه نویسنده دانست؟ چرا در این میان باید داستان یک زن با پایان پذیرفتن زندگی مردان رمان، آغاز شود؟ آیا نمی توان این نوع نگاه را به نگاه «زن گرا» ها ارتباط داد؟
رمان «پایان یک مرد» خواننده را از آغاز با خود چنان درگیر می کند که نمی توان کتاب را بست و کنار گذاشت و پس از پایان نیز با سوالاتی درگیر می شوی که باعث می شوند داستان در ذهنت ادامه یابد و همه این ها یعنی این رمان، از موفق ترین رمان های یک سال گذشته است و ورود «فریبا کلهر» به عرصه رمان بزرگسال را باید به فال نیک گرفت.
* رمان «پایان یک مرد» نوشته «فریبا کلهر» / نشر مرکز/ بهار 90

* منتشر شده در روزنامه «فرهیختگان» سه شنبه 17 خرداد 90 صفحه آخر

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«ايراندخت» به «نقد 4شنبه» می‌رود
جلسه‌ي نقد و بررسي رمان «ايراندخت» نوشته‌ي بهنام ناصح برگزار مي‌شود.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفته‌ي سيروس نفيسي - مجري جلسات نقد 4شنبه -، اين نشست 18 خردادماه، ساعت 17:30 و به عنوان اولين جلسه از سري جديد جلسات نقد 4شنبه، با حضور نويسنده و جمعي از نويسندگان و منتقدان ادبي از جمله: پوريا فلاح، فرحناز عليزاده و عليرضا محمودي ايرانمهر در كتاب‌سراي روشن (خيابان سميه، نرسيده به تقاطع مفتح) برگزار خواهد شد.
جلسات نقد 4شنبه پيش‌تر در محل انتشارات افراز برگزار مي‌شد.
در معرفي رمان «ايراندخت» عنوان شده است: رمان «ايراندخت» كه بازتاب‌هاي متفاوتي را در جامعه‌ي ادبي به همراه داشته، اولين رمان نويسنده به حساب مي‌آيد كه در اواخر سال 89 از سوي نشر آموت منتشر شد و اخيرا به چاپ دوم رسيده است. رمان، حكايت عشق دختري به نام ايراندخت به روزبه در ايران عهد ساساني است كه دل‌زده از حال و هواي آن روزها و به دنبال جست‌وجوي طريقي تازه، دل از وطن مي‌كند.
در اين رمان كه با وجود زباني امروزي، فضايي متفاوت با اكثر رمان‌هاي معاصر ما دارد، هرچند نويسنده تأكيدي بر بازسازي تاريخي نشان نمي‌دهد؛ اما برخي شخصيت‌ها برگرفته از شخصيت‌هاي واقعي هستند.
بهنام ناصح كه در كنار فعاليت‌هاي مطبوعاتي، سردبيري مجله‌ي اينترنتي ماندگار را هم در پيشينه‌ي فعاليت‌هاي خود دارد، متولد سال 1352 در شهرستان رشت است. كتاب ديگر او كه به زودي از سوي نشر پارسه به چاپ خواهد رسيد، بازنويسي جوامع الحكايات عوفي براي نوجوانان است.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«ماه تمام» در لیست پرفروش‌ترین‌ها

برای اطلاع بیشتر روی تصویر کلیک کنید
ماه تمام در لیست پرفروش‌ترین‌های پخش ققنوس

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
در ادبيات امروز نويسنده حرفه‌اي نداريم
محمد علي علومي كه به تازگي رمان «سوگ مغان» را منتشر كرده در گفت‌وگو با تهران امروز از چاپ رمان جديدش خبر داد. وي گفت رمان جديدش با عنوان «خانه كوچك» رماني «مردم‌پسند» است كه به مسائل و مشكلات جوانان مي‌پردازد.
علومي يكي از مشكلات امروز جوانان را مسئله اعتياد دانست و گفت: «در اين رمان مسائل عاطفي و احساسي با موضوع اعتياد گره مي‌خورد و نشان مي‌دهد كه چگونه عواطف و احساسات به بيرون رفتن از دام اعتياد كمك مي‌كند.»
وي درباره رمان‌هاي مردم‌پسند در ايران صحبت كرد و عنوان كرد: «به نظر من به كار بردن واژه «عامه‌پسند» براي برخي از آثار مناسب نيست چرا كه اين واژه بار تحقيرآميز دارد و توهين به مردم است، مي‌توان به جاي آن از واژه مردم‌پسند استفاده كرد.»
وي در ادامه گفت: «در ادبيات معاصر ايران رشد و هماهنگي به درستي صورت نپذيرفته و با كمبود آثار مردم پسند مواجه هستيم و اغلب آثار براي مخاطبين خاص نوشته مي‌شوند، اين در حالي است كه بزرگترين آثار ادبيات جهان براي مردم عادي نوشته شده‌اند.»
علومي با اعلام اينكه بازار ادبيات ايران با ركودي مواجه است كه دليل آن ادبيات روشنفكري حال حاضر در كشور است و افزود: «جريان روشنفكري ادبيات ايران به علت گريز از مسائل عاطفي و روز جوانان باعث شده ادبيات مخاطبين عادي خود را از دست بدهد و چاپ افت كند و بازار كتاب با ركود مواجه شود.»
علومي به سير ادبيات در طول تاريخ ايران اشاره كرد و گفت: «در دوره مشروطه ادبيات درگير مسائل سياسي شد و محور اصلي همه داستان‌ها مبارزه و ظلم‌ستيزي قرار گرفت، اين جريان در دوره خودش خوب بود اما در حال حاضر نياز جامعه تغيير كرده و نبايد به اين موضوعات پرداخت. آثار ارجمندي از ادبيات مردم‌پسند در تاريخ ادبيات ايران وجود دارد و بايد تعادل ميان آثار ادبي مردم‌پسند و ادبيات روشنفكري به وجود بيايد، اما متاسفانه نويسندگان حرفه‌اي در اين زمينه وجود ندارند و خيلي كم اين اتفاق مي‌افتد، البته نويسندگاني بودند كه توانستند به خوبي از پس اين موضوع بربيايند و ادبيات مردم‌پسند و روشنفكري را باهم پيوند بزنند كه يكي از آنها «احمد محمود» است اما متاسفانه امثال «احمد محمود» در ايران خيلي كم هستند و ادبيات به سمتي مي‌رود كه براي عموم مردم خوشايند نيست.»
علومي درباره آخرين اثري كه وارد بازار كرده است گفت: «چند ماهي از انتشار «سوگ مغان» مي‌گذرد و در اين مدت فروش آن مطلوب نبوده االبته من انتظاري هم براي فروش بالاي اين رمان ندارم چرا كه اين رمان خاصي است و با زبان استعاري تاريخ ايران را بازگو مي‌كند.» وي در ادامه گفت: «خودم نمي‌دانم اين كار چقدر موفق بوده چون من تجربه خاص در زمينه ادبيات استعاري نداشتم و منتظر نقد منتقدين هستم.»
محمدعلي علومي از رمان ديگرش با عنوان «پريباد» صحبت كرد كه منتظر مجوز چاپ آن است و اعلام كرد: «اين رمان با آثار ديگرم فرق دارد و به نوعي سبك آن رئاليسم جادويي است. در اين رمان عناصر اساطيري با زباني استعاري به تصوير كشيده شده‌اند.»

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
باید خوشگل باشه، پرکشش و کمی چاق
دوست خوبم!
شاید تو هم از هواداران آن نظریه هستی که رمان رمان است و تعداد صفحه اش مهم نیست و خواننده مجبور است و باید آنی که من و تو می نویسیم، بخواند.

دوست مهربانم!
شاید تو هم از آن هایی هستند که وقتی این جملات را می خوانند، تف می اندازند روی صورت کلماتم که این بابا هم خُل شده.

نویسنده مردمی!
باور کن این چند سال پشت دخل ایستادن و فروختن رمان و مجموعه داستان، رازهایی را برایم برملا ساخته که شاید حالا تو هم این کلمات را باور نکنی و برای همین زیاد هم اصرار ندارم باور کنی یا نه، من می گویم، اگر قرار باشد بفهمی و دریابی عمق ماجرا را، زمان، زودان ِ زود نشانت خواهد داد.

پسر! دختر! آقا! خانم!
خریداران کتاب (به طور مشخص رمان و داستان کوتاه) این هایی نیستند که من و تو فکر می کنیم و شاید جزء آن ها باشیم. همان ها که در آمارهای مان می گوییم دو هزار و یا شاید هم سه هزار نفریم. خواننده ها و خریداران ِ کتاب، آن هایی هستند که بی توجه به مزخرفات من و تو، کار خودشان را می کنند و اگر کمی، فقط کمی کار را یاد می گرفتیم، می توانستیم طرحی نو دراندازیم و نه آنکه همان را دنبال کنیم که سه یا چهار یا پنج دهه قبل هم حرفش را می زدند؛ ادبیات ماندگار. زکی! به قول علی چنگیزی «زرشک!»

خواننده همراه!
خواننده ها و کسانی که دنبال کتاب هستند، داستان کوتاه نمی خوانند. دوست ندارند رمان های لاغر و کم جان بخرند و بخوانند. آن ها دوست دارند رمانی 300 یا 400 صفحه ای بخرند که چند روزی در آن زندگی کنند. آن ها دوست دارند رمانی را بخرند که از اولین کلمه نه، اولین جمله نه، اولین پاراگراف نه، لااقل اولین صفحه، میخکوب شان کند و بِکشند و بُکُشندش تا آخر رمان.

همین.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
برای دختر ِ میلَک

روزنامه «روزگار» پنجشنبه 12 خرداد 1390 صفحه 15 (PDF)

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«علیرضا روشن» مهمان پیش خوان کتاب



علیرضا روشن، شاعر مجموعه «کتاب نیست» / نشر آموت/ 1390

در این هفته ی برنامه پیش خوان کتاب، رضا عامری مترجم ادبیات عرب درباره ی کتاب تازه ترجمه شده اش موسم هجرت می گوید که برگزیده ادبیات عرب در یک صد سال اخیر از طرف یک بنیاد سوریه ای شده است. مثل عصری در نسیم، عنوان داستانی ست که رضیه انصاری نوشته و روایت گر داستان چند مهاجر ایرانی در اروپاست. رضیه انصاری بخشی از این داستا ن را برای ما می خواند.
علیرضا روشن، شاعری ست که در دنیای مجازی هم اسم و رسمی به هم زده و حالا با انتشار کتاب او، کتاب نیست، رفته رفته به چهره شناخته شده ای تبدیل می شود. او میهمان این هفته پیش خوان کتاب است و بخشی از شعرهای خود را می خواند و از لحظه ی شاعر شدنش می گوید.
اجرای این بخش پیش خوان بر عهده احسان پویااست. این برنامه زیر نظر نیما افشارنادری و مهران افشارنادری و با همکاری کاوه کیاییان تهیه می شود. پیش خوان کتاب کار مشترکی از پندار و چشمه است.

تادانه نوشت: از آنجایی که ممکن است برخی از دوستان به دلیل نداشتن اینترنت پرسرعت، قادر به دیدن و شنیدن این برنامه نباشند، فایل صوتی بخش شعرخوانی علیرضا روشن، بازنشر شده و می توانید از اینجا دانلود کنید.


Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
در چنین روزی
درست سه سال پیش در چنین روزی فکر کردم دیگر هیچ وقت کار روزنامه نگاری نخواهم کرد؛ از ترجمه گرفته تا تنظیم خبر و گرفتن گفتگو و نوشتن یادداشت و نقد و ...
خرداد 1387 بود و روز قبل تعطیلات میانه اش که بعد از یازده سال کار ثابت در روزنامه ها و مجلات مختلف، به خودم قول دادم دیگر نانم را اینطور درنیاورم.
و حالا امشب همین طوری یاد آن روزها افتادم که فکر می کردم می توانم مثل خیلی از آدم بزرگ های روزنامه نگاری جهان، بین نوشتن در روزنامه و نوشتن داستان، ارتباطی برقرار کنم اما آخرش احساس کردم از آغاز اشتباه کرده بودم.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگوی «نواک» با نرگس جورابچیان
پونه ابدالی: نرگس جورابچیان رمان «به وقت بهشت» را زمستان هشتاد و هشت راهی کتابفروشی‌ها کرد. این کتاب به فاصله کمی به چاپ دوم و سپس به چاپ سوم رسید. امروز گپ و گفتی داشتم با او به صورت مکتوب. بنا بر پیشنهاد خود نویسنده عکس ایشان را از سایت تادانه برداشته‌ام.
«به وقت بهشت» اولین رمان شماست که با استقبال خوبی هم روبرو شد. هیچ وقت در میانه‌ی راه نوشتن نترسیدید که کارتان خوانده نشود و یا مورد استقبال قرار نگیرد؟ کلا موقع نوشتن چند درصد برای خودتان کار می‌کنید و چند درصد برای رضایت مخاطب؟ یا بهتر است اینطور بپرسم رضایت یا خوش‌آیند خواننده چقدر برایتان مهم است؟

جورابچیان: «به وقت بهشت» اتفاق زندگی من بود. هیچ برنامه‌ریزی‌ای برای نوشتن رمان نداشتم. هرچند که الان منتقدینی هستند که می‌گویند طرح «به وقت بهشت» به اندازه یک داستان کوتاه است، اما من هرقدر نوشتم، تمام نشد. درگیر ترلان شده بودم. یک جور خلق کردن بود برایم. برای همین آنقدر غرق در زیبا خلق کردن بودم که به جرأت حتی یکبار هم تصور نکردم وقتی ترلانم را ببینند چه می گویند؟ اما وقتی تمام شد خیالم راحت بود ترلانم همان است که باید باشد، برای همین دیگر مهم نبود کسی او را بپسندد یا نه. بهتر است اینطور بگویم: وقتی دارم می‌نویسم، اولین مخاطب خودم هم هستم. و معتقدم وقتی خودم از کار راضی باشم، شانس بیشتری برای به دست آوردن رضایت خواننده دارم.
نواک: رمان نوشتن یک جور زندگی کردن با واژه‌ها است و کاری است البته زمان‌بر و سخت. برایمان بگویید ایده وطرح اولیه داستانتان چطور شکل گرفت و نهایتا تا وقتی زیرچاپ رفت چه مراحلی را طی کرد.
جورابچیان: طرحش یک خاطره بود یا یک آرزو. شاید تا بخش سوم هم جدی نشده بودم. هی می‌نوشتم و رها می‌کردم. بعد از چند ماه کلنجار رفتن تصمیم گرفتم بنویسمش. نوشتن که تمام شد، ویرایش شروع شد. هرچند ماه یکبار پرینت می‌گرفتم و خط می‌زدم و از چند نفر خواهش می‌کردم بخوانند و نظرشان را بگویند. بالاخره تصمیم گرفتم پرینت نهایی را بگیرم و برای چاپ اقدام کنم. ناشران مختلف و اتفاق‌های تلخ زیادی افتاد. تا جایی که از چاپ پشیمان شدم. اما از آنجایی که هر اثری راه خودش را پیدا می‌کند، یک سال بعد از آن حکایتها، نشر آموت شد فرشته نجات «به وقت بهشت» ... ادامه گفتگو در «نواک» / بازنشر در آموت

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از ما گرفتن و از شما نشنیدن!

در شب «منوچهر ستوده» از شب های بخارا/ دانشگاه تهران/ عکاس: رضا دشتی

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com