تادانه

ارتباط موتور و کتاب

هیچ وقت به اندازه این روزها «موتورسواری» نکرده ام؛ نه اینکه موتورسواری بلد باشم، نه. هیچ وقت. یه زمانی، وقتی دبیرستانی بودم و در مغازه ای در بازار قزوین کار می کردم، صاحب مغازه برای اینکه به نقد کردن چک ها و مطالبات برسم، دوچرخه ای برایم خرید که بتوانم یاد بگیرم و یاد گرفتم اما سه ماه تعطیلی زود تمام شد و بعد هم هیچ وقت موتورسواری یاد نگرفتم؛ یه جورایی می ترسیدم خب.
بعد هم زد و سال 82 یکی از ترس های زندگی ام ریخت و گواهینامه رانندگی گرفتم که بعد یک سال نشده، نصف ایران را با ماتیزم دور زدم.
اما هیچ وقت به اندازه این روزها «موتورسواری» نکرده ام.
روزهایی که کتاب دارد آماده می شود، پیک موتوری کارها را می تواند به ویراستار برساند. از ویراستار بگیرد و بیاورد دفتر. از دفتر به حروفچین برساند، از حروفچین بگیرد و پیش نمونه خوان ببرد. نمونه خوان و ...
اما وقتی کتاب مجوز می گیرد، دیگر نمی توان پیک را فرستاد دنبال کار کتاب در لیتوگرافی و چاپخانه و خرید کاغذ و چاپ متن و چاپ جلد و صحافی و ...
این روزها که می رسد، روزی شش موتور (حداقل) عوض می کنم و این می شود که نصف موتوری های تهران در این نزدیک به دو سال، شده اند رفیق فابریکم.
نمی دانم چرا، اما به سرم زده یه موتور پرشی بخرم، از اونا که تا الموت هم بشه باهاش رفت؛ توی شهر هم فقط این موتورهای ها هستند که از یک طرف ده دقیقه ای آدم را می رسانند تا نواب (آن سر دنیا) و تا بهارستان (اون سر دنیا) و تا دفترم (وسط دنیا) و ...
موتور یعنی زندگی.
موتور یعنی عشق.
موتور یعنی نفس.
زندگی من این روزها با عشق، نفس می کشد.
همین.

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شب «فردريك شوپن» برگزار شد

شب فردریک شوپن عصر روز پنج شنبه 6 آبان ماه 1389 با همکاری مجلۀ بخارا و سفارت لهستان در ایران در محل کنسرواتور تهران و با سخنرانی یولیوش گویوو ( سفیر لهستان)، کشیشنف دیدو ، بهزاد معافی، امیر صراف ، علی دهباشی و اجرای قطعاتی از آثار شوپن برگزار شد.
در آغاز مراسم علی دهباشی، مدیر مجله بخارا گفت : امسال را موسیقی دوستان و موسیقی شناسان جهان به عنوان دویستمین سالگرد تولد فردریک شوپن در سراسر جهان جشن گرفته اند و می گیرند و بسیاری از شهرهای جهان میزبانِ گروه های موسیقی شده اند و نوازندگان قطعات شوپن را در سراسر جهان نواخته اند. آغاز جشن دویستمین سالگرد شوپن در زادگاهش لهستان بود و پس از آن در دیگر کشورهای جهان، همچون اتریش، فرانسه، انگلستان جشن های بسیار برگزار شده و حتی این جشن ها تا خاور دور، چین و ژاپن هم رسیده است ... ادامه گزارش

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پرنده ها

جنگل کارا / اوین - درکه / جمعه 23 مهر 89
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
وصف حال
زنی آبستن را می مانم که اگر منتظر قابله بماند، یا بچه اش خفه می شود یا ناقص الخلقه به دنیا خواهد آمد.
باید بروم به غاری که فقط و فقط خودم باشم آنجا. گیرم قابله خوبی نباشم برای خودم اما خودم از خودش مراقبت خواهد کرد تا کودکم بیاید.
این کودکم کودکی خاص است؛ یا نابغه خواهد شد یا کودن؛ اما دوستش دارم.
فعلا منتظرم پیش از رفتن به غار تنهایی ام، درختی پیدا کنم و به اندازه کافی برگ و خرما و تکیه گاه پیدا کنم برای روزهای آمدنش.
دیر کرده ای کودکم!
دیر کرده اید کودکانم!
دیر کرده ام.
دیر.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«كليد اسرار زندگي» مجوز گرفت
«كليد اسرار زندگي» گردآوری محسن تيموري تا چند روز آينده از سوي نشر «آموت» منتشر مي‌شود. این کتاب شامل آثار داستاني حكمت‌آميزي است كه از كتاب‌هايي فلسفي و ديني استخراج و به زباني داستاني و ساده بيان شده‌اند.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، تيموري درباره اين كتاب توضيح داد: اين كتاب از فصول مختلفي تشكيل شده و بخش اول آن شامل داستانك‌هاي حكمي و يك صفحه‌اي و شامل سخنان و پندهاي بزرگان علم و ادب فارسي است كه در هر كدام، راه‌هايي متفات براي ابراز عشق، پشتكار، استقامت و روش‌هايي خلاقانه‌تر براي رودررويي با ظرايف و مراحل مختلف زندگي بيان شده است ... ادامه خبر

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دومین «امیرحسین» برنده جایزه گام اول

امیرحسین یزدان‌بد را خیلی سال است می شناسم اگرچه دو سال پیش از نزدیک دیدمش.
دوستی ما از اینجا شروع شد؛ سال 1383، وقتی تازه تیله باز شده بود. از آغاز مصمم بود و این «آن» همان آنی است که یک نویسنده باید داشته باشد تا نویسنده شود؛ آنی که در درجه اول، خودش خودش را باور داشته باشد تا باورش کنند دیگران و امیرحسین یزدانبد، آن آن را داشت و دارد.
اولین مجموعه داستانش شاید به ظاهر دیر منتشر شد؛ هفت هشت سالی بعد از آن زمانی که ما داستان کوتاهش را اولین بار در وبلاگش و بعد اینجا و آنجا خواندیم اما پخته منتشر شد.
یزدان‌بد را یکبار فقط در نشر آموت دیدم؛ فکر کنم یک هفته ای بود «پرتره مرد ناتمام» منتشر شده بود؛ درست سوم آبان 1388؛ در چنین روزی. همان بود که سال 1386 در مجله کارنامه دیده بودم؛ همین عکس که می بینید.
بعدها که صحبت می شد به دوستانی که به آموت می آمدند می گفتم امیرحسین برعکس بسیاری از نویسندگان این خاک که شکسته نفسی را حُسن می دانند و فکر می کنند اگر بگویند نویسنده اند، خجالت آور است ، خودش خودش را نویسنده می داند و چون تیله بازی که بازی توی خونش باشد، تیله های سال های بعد را از الان نشانه رفته است؛ و چه خوب نشانه گیری هم هست.
امروز شاد شدم وقتی این خبر خوش را شنیدم؛ همان‌طور که سه سال قبل «امیرحسین خورشیدفر» برنده جایزه گام اول شد. اول صبح بود. برای امیرحسین یزدان‌بد اس ام اس دادم و پیامم تا کرمان رفت که «امیرحسین عزیز! مبارکا باشد».

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ساینا و سه قلوها - دَرَکه

























اوین - درکه (جنگل کارا) - 30 مهر 1389
ساینا و سه قلوها (آرمیتا، هلیا و پرنیا)

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«محمد شريفي» نويسنده‌اي يگانه است
در نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «باغ اناری» در سرای اهل قلم عنوان شد:

به گزارش خبرگزاری ایسنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایبنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری فارس ... اینجا

«باغ اناری» در نشر آموت ... اینجا


علي‌اصغر شيرزادي ، احسان عباسلو و منير‌السادات موسوي

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«باغ اناری» در سرای اهل قلم
نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «باغ اناری» نوشته محمد شريفي، دوشنبه 25 مهرماه با حضور علي‌اصغر شيرزادي و منير‌السادات موسوي در سراي اهل قلم برپا مي‌شود.

اين كتاب كه براي نخستين بار در سال 71 در نشر گردون منتشر شد و جايزه قلم زرين را در همين سال از آن خود كرد، ، امسال (89) از سوي نشر «آموت» به چاپ دوم ناشر رسيد.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، وضعيت، باغ اناري، پاسگاه، شور زندگي، کودکان ابري، زن سورچي، عاشقانه، حيوونکي بارون، کوکبه و حياط خلوت نام برخي داستان‌هاي اين كتابند.

«سقوط پر در باران» و «مگر سکوت خداوند» نام دو مجموعه شعر منتشر شده از اين نويسنده‌اند.

شريفي اين روزها دو اثر داستاني ديگر را نيز آماده انتشار دارد.

نشست نقد «باغ اناري» دوشنبه (26 مهر)، ساعت 17، در سراي اهل قلم ، واقع در خيابان انقلاب، خيابان فلسطين، كوچه خواجه نصير، ‌شماره 2 برگزار مي‌شود.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شبیه عطری در نسیم
رمان
رضیه انصاری

نشر آگه
چاپ اول 1389
128 صفحه
1100 نسخه
2500 تومان

وبلاگ رضیه انصاری ... اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
کُونُوس



جنگل کارا؛ اوین - دَرَکه
جمعه 23 مهر 1389
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از گفته های دکتر شریعتی
فقر همه جا سر ميكشد

فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست

فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست

فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند

فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود

فقر ، همه جا سر ميكشد

فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست

فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
برای سلامتی شاعر

ديدار با محمدعلي سپانلو ... اینجا
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
حرف حساب!
هر اندازه هم كه آيندگان، نويسنده ای را بزرگ و ستودنی و آموزنده بيابند باز هم در زمان حياتش در چشم معاصران، ضعيف و زبون و بی مزه می آيد. آرتور شوپنهاور
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«معجون عشق» به چاپ دوم رسید
کتاب "معجون عشق" شامل گفتگوی یوسف علیخانی با جمعی از نویسندگان داستانهای پر مخاطب از سوی نشر آموت به چاپ دوم رسید.

به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب شامل مصاحبه با ر.اعتمادی،‌ فهیمه رحیمی، امیر عشیری، پری‌نوش صنیعی، نازی صفوی، مریم ریاحی، حسن کریم‌پور، تکین حمزه‌لو، مریم جعفری، فریده شجاعی، سیمین شیردل، مژگان مظفری، مهرنوش صفایی و نرگس جورابچیان است.

"معجون عشق" در اوایل سال جاری به چاپ رسید که با توجه به استقبالی که از آن صورت گرفت ناشر پس از چند ماه به تجدید چاپ آن اقدام کرده است.

علیخانی در مقدمه کتاب راجع به انگیزه خود از گردآوردن این گفتگوها نوشته است: به تیراژهای اندک بسیاری از رمانها و مجموعه داستانها فکر می‌کردم و بعد تیراژهای فراوان و تجدید چاپهای خیره کننده کتابهایی که به دستم می‌رسید. برایم جالب بود که چطور می‌توان این اندازه بی‌انصاف بود که اصطلاح "ادبیات عامه‌پسند" را برابر کرد با "ادبیات مبتذل" بدون توجه به مغز کلمات که "عامه پسند" یعنی "مردم پسند" و ادبیات عامه‌پسند مساوی می‌شود با ادبیات مردم پسند؟

این چنین شد که علیخانی به سراغ نویسندگان آثاری از این دست رفت و با آنها گفتگو کرد تا از چند و چون نوع کار و علایقشان سردربیاورد.

کتاب "معجون عشق" با شمارگان 2200 نسخه در 342 صفحه و به قیمت 7500 تومان منتشر شده است.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آهای بگو


عکس: اینجا

می جون یاری دگوده بو قبای گالشی (یار دوست داشتنی من لباس گالشی پوشیده بود)
امره بیجار بنا بو زحمت بکشی ( مارو تو مزرعه گذاشته بود تا زحمت بکشیم )
می چلچرانه (وقت شادی منه)
می چلچرانه (وقت شادی منه)
امشو شیمی خونه ور شیرنی خورانه (امشب دوروبر خونه شما مراسم شیرنی خوردنه)
د گوته منیم شو خوته منیم (دیگه چیزی نمی تونم بگم ،شب خوابم نمی بره)
آفتوبه آب سنگینه جور گیته منیم (آب آفتابه سنگینه نمی تونم بلندش کنم)
چندی مو پوست خا بکنم می پرده قاله ( تا چند وقت دیگه باید پرتقالم رو پوست بکنم؟)
چندی نگاه وا بکنم تی بلندی براره ( تا چند وقت دیگه باید داداش قد بلندت رو نگاه کنم؟)
بلندی برار بگوده بو می دیله کاره ( داداش قد بلندت همون کاری رو که من می خواستم کرده بود )
امروز نشاست وا بکنیم فردا دوباره ( امروز نشا باید بکنیم فردا هم همینطور)
می چینی کاسی(کاسه چینی من)
قربان بشم لاکوی تی چوم راست (ای دختر قربان اون چشم راستت بشم)
می چینی قوری ( ای قوری چینی من)
تازه یارم هگیته بو تی چشم کوری (...)
(ترجمه از اینجا)

دانلود فایل صوتی این ترانه با دو اجرا:
(اینجا: ناشناس) و (اینجا: ناصر وحدتی)

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفت‌وگويي هزار و يك شبي با «علومي»

فرزام شیرزادی: محمدعلی علومي اخيراً به هزار و يك شب پرداخته و زبان طنز و رمز در اين اثر را مورد بررسي قرار داده است. هزار و يك شب اثري است كه در جهان بسيار مورد توجه بوده و در ايران با بي‌اعتنايي نسبي اديبان و پژوهشگران مواجه شده است. بعد از اين گفت‌وگوي نسبتاً مفصل با علومي، متوجه خواهيد شد او در اين كار با عرق‌ريزان روح مواجه بوده، چراكه كاري خلاف آمد عادت انجام داده است و به جاي توجه به پسند و مرسوم در سال‌هاي اخير و حتي دهه‌هاي گذشته و در عوض شرح‌هاي تكراري و نخ‌نماي بربكت و يونسكو يا توضيح بر آراي دريدا و رولان بارت و هكذا، به آثار اصيل و پشتوانه‌هاي فرهنگي ما، مانند هزار و يك شب پرداخته است. علومي اهل بم، شهري باستاني و با مردمي هنرمند و هنرپرور است. رمان طنز «شاهنشاه در كوچه دلگشا» از علومي برنده 30 سال رمان طنز شد. پژوهش وي در معرفي طنز در مثنوي، سال گذشته برنده جايزه پژوهش‌ها در فصل پاييز شد. چندي پيش نيز در جشنواره سراسري طنز تهران، در كنار تعدادي از كارگردانان و بازيگران سينماي كمدي مانند مرتضي احمدي و عليرضا خمسه و مرضيه برومند، در طنز مكتوب از محمدعلي علومي تقدير شد. از محمدعلي علومي در معرفي و بررسي طنز تاكنون اين آثار چاپ و منتشر شده است: «بررسي انواع طنز و شيوه‌هاي داستان‌نويسي در مثنوي معنوي»،‌ «بررسي انواع طنز در گلستان»،‌ «بررسي طنز و شيوه‌هاي داستاني در بوستان» و «نقد و بررسي طنز امريكا (جلد اول)» و نيز اين نقدها و بررسي‌ها را در دست انتشار دارد: «طنز در دوره پهلوي با آثاري از جلال آل احمد، سيمين دانشور، خسرو شاهاني، طاهره صفارزاده، مهدي اخوان‌ثالث و...»، «نقد و بررسي طنز در آثار استاد باستاني‌پاريزي» و «انواع طنز در خارستان اثر حكيم قاسمي‌كرماني.»

- چرا وقت و عمر خود را بر سر «هزار و يك شب» گذاشته‌اي، حتماً مي‌داني كه بخش قابل توجهي از اديبان ما، نويسنده و شاعر، كه اسم و رسمي هم دارند، هزار و يك شب را وابسته به سنت فرهنگي شفاهي و به عبارتي واضح‌تر، غيرقابل توجه مي‌دانند! آيا اين اثر براي مخاطب خاص و عام ما مي‌تواند جالب توجه باشد؟

درست مي‌گوييد كه تعدادي از اديبان ما «هزار و يك شب» و آثاري از اين دست را كه اعتبار و احترام فرهنگي ما در سطح جهان محسوب مي‌شوند مورد بي‌مهري و بي‌توجهي قرار داده‌اند. شنيده‌ام مي‌گويند داستان‌هاي هزار و يك شب بي‌ارزش هستند چون تيپ‌سازي مي‌كنند اما مگر بورخس كه اين همه شيفته هزار و يك شب بود و آن را بزرگ‌ترين داستان‌ها در همه زمان‌ها مي‌دانست، تيپ‌سازي نمي‌كند؟ و مگر هرمان هسه در آثارش مثل «سفر به شرق» يا «نرگس و زرين‌دهان» و خيلي ديگر از آثارش تيپ‌سازي نمي‌كند؟ بعضي‌ها مي‌گويند مثلاً هزار و يك شب پر از خرافات است. اين نوع داوري‌هاي شتابزده ربطي به ادبيات ندارد و مگر آنچه به رئاليسم جادويي معروف است و در ادبيات ايران، مدتي همه ماركززده شده بودند، همين پرداختن به فرهنگ و باورهاي مردم در امريكاي لاتين، باورهاي سرخپوست‌ها نيست؟ و مگر آثار توماس ‌مان از نمادها و استعاره‌ها بهره نمي‌جويند؟ و مگر آثار سوررئاليست‌ها چيزي غير از نمادپردازي‌ها و تداخل جهان عيني و ذهني است؟ به گمان من، داوري‌ها در رد و طرد آثار ارجمند و كلاسيك ما به موضوع يا بهتر بگوييم به موضوعات ديگري مرتبط مي‌شود ... ادامه گفتگو

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از گفته‌های بارگاس یوسا
ادبیات هر روز بیش از روز پیش تبدیل به فعالیتی زنانه می شود. در کتابفروشی‌ها، در کنفرانس‌ها و در جلسات کتابخوانی عمومی با حضور نویسندگان و حتی در دانشکده‌هایی که خاص علوم انسانی هستند شمار زنان از مردان بیشتر است. توجیه سنتی این وضع این است که زنان طبقه متوسط و در قیاس با مردان ساعات کمتری کار می کنند و بسیاری از آن ها با وجدانی آسوده‌تر از مردان می توانند اوقاتی را صرف خیال‌پروری و موهومات کنند. من نسبت به این نگرش که زن و مرد را به دو مقوله خشک و نرمش‌ناپذیر تقسیم می کند و فضایل و معایبی به هریک از این دو جنس نسبت می دهد حساسیت دارم،‌اما در این تردیدی نیست که خوانندگان ادبیات روز به روز کمتر می‌شوند و در میان خوانندگان باقیمانده هم شمار زنان بیشتر از مردان است.

اگر این آدم ها مایه تاسف من می شوند تنها برای این نیست که نمی دانند چه لذتی را از دست می‌دهند، ‌بلکه به این دلیل نیز هست که معتقدم جامعه بدون ادبیات، یا جامعه ای که در آن ادبیات – مثل مفسده ای شر‌م‌آور- به گوشه کنار زندگی اجتماعی و خصوصی آدمی رانده می‌شود و به کیشی انزواطلب بدل می‌گردد، جامعه‌ای است محکوم به توحش معنوی و حتی آزادی خود را به خطر می‌اندازد.

هیچ چیز بهتر از ادبیات به ما نمی‌آموزد که تفاوت‌های قومی و فرهنگی را نشانه غنای میراث آدمی بشماریم و این تفاوت‌ها را که تجلی قدرت آفرینش چند وجهی آدمی است بزرگ بدانیم. مطالعه ادبیات خوب بی‌گمان لذت‌بخش است،‌اما در عین حال به ما می‌آموزد که چیستیم و چگونه‌ایم، با وحدت انسانی‌مان و نقص‌های انسانی‌مان، با اعمال‌مان، رویاهاما و اوهام‌مان،‌ به تنهایی و با روابطی که ما را به هم می پیوندد، در تصویر اجتماعی مان و در خلوت وجدان مان. بعضی از منتقدان تا آنجا پیش می‌روند که می خواهند ادبیات را هم به نوعی علم تبدیل کنند، ‌اما این خیالی باطل است، چرا که داستانی به وجود نیامده تا تنها یک محدوده واحد از تجربیات انسانی را بررسی کند. علت وجودی آن غنا بخشیدن به کل زندگی آدمی است و این زندگی را نمی‌توانیم تکه تکه کنیم، تجزیه کنیم یا به مجموعه‌ای طرح‌ها و فرمول‌های کلی تقلیل بدهیم. این معنای آن کلام پروست است که گفت: "زندگی واقعی، ‌که سرانجام در روشنایی آشکار می‌شود،‌و تنها زندگی که به تمامی زیسته می‌شود ادبیات است." رمان و شعر نه آواز پرنده‌اند و نه منظره فرونشستن آفتاب در افق، چرا که رمان و ادبیات نه تصادفی به وجود آمده اند و نه زاییده طبیعت‌اند. این دو حاصل آفرینش انسانند، بنابراین جای دارد که بپرسیم چگونه و چرا پدید آمده‌اند و غایت آن‌ها چیست و چرا این چنین دیرنده و پایدارند. آثار ادبی، به صورت اشباحی بی شکل در خلوت آگاهی نویسنده زاده می‌شوند، ‌و عاملی که این اشباح را به آگاهی او رانده،‌ ترکیبی است از ناخودآگاه نویسنده و حساسیت او در برابر دنیای پیرامونش و نیز عواطب او. همین چیزها هستند که شاعر یا راوی در کشمکشی که با کلمات دارد رفته رفته به آن ها جسمیت، حرکت، ضرباهنگ،‌هماهنگی و زندگی می‌بخشد. این البته زندگیی ساختگی است،‌زندگی خیالی، زندگی ساخته شده از کلمات است. یکی از اثرات سودمند ادبیات در سطح زبان تحقق می یابد. جامعه ای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه ای که مهم ترین ابزار ارتباطی آن ، یعنی کلمات،‌ در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرف هایش را با دقت کمتر، غنای کمتر و وضوح کمتر بیان می‌کند. جامعه ای بی خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده،‌ همچون جامعه ای از کر و لال ها دچار زبان‌پریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتدایی‌اش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می کند. آدمی که نمی خواند، یا کم می خواند یا فقط پرت و پلا می خواند، بی گمان اختلالی در بیان دارد،‌این آدم بسیار حرف می زند اما اندک می گوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست. براستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، ‌گونگورا یا بودلر را خوانده‌اند در قیاس با آدم‌های بی سوادی که سریال‌های بی‌مایه تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده،‌ قدر لذت را بیشتر می‌دانند و بیشتر لذت می‌برند. در دنیایی بی‌سواد و بی‌بهره از ادبیات، عشق و تمام چیزی متفاوت با آنچه مایه ارضای حیوانات می‌شود نخواهد بود و هرگز نمی‌تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود. آقای بیل گیتس ... چندی پیش در مادرید ... اعلام کرد قصد دارد پیش از آن که بمیرد والاترین هدف زندگی‌اش را تحقق بخشد. این هدف، به گفته خود او، حذف کاغذ و بعد حذف کتاب است. به نظر آقای گیتس، کتاب پدیده‌ای منسوخ شده است. او چنین استدلال کرد که صفحه مانیتور کامپیوتر می‌تواند همه کارکردهایی را که کاغذ داشته برعهده بگیرد. همچنین بر این تاکید کرد که کامپیوتر گذشته از آن که کم هزینه تر است،‌ جای کمتری می گیرد و حمل و نقل آن آسان تر است و انتقال اخبار و ادبیات از طریق این رسانه، ‌به جای روزنامه و کتاب،‌ امتیازات زیست‌محیطی دارد و از نابودی جنگل ها که از اثرات صنعت کاغذ است جلوگیری می کند. گیتس به شنوندگان اطمینان داد که مردم باز هم خواهند خواند، اما بر صفحه کامپیوتر و در نتیجه محیط زندگی ما کلروفیل بیشتری خواهد داشت. من در جلسه سخنرانی گیتس حاضر نبودم،‌ این نکات را در مطبوعات خواندم. اما اگر در آنجا می‌بودم حتما آقای گیتس را هو می‌کردم،‌ که این طور بی شرمانه اعلام می کند قصد دارد من و همکارانم، یعنی نوینسدگان کتاب را سرراست به صف بیکاران اعزام کند. علاوه بر این، سرسختانه با این تحلیل‌اش مخالفت می‌کردم. آیا صفحه کامپیوتر واقعا می‌تواند در همه جنبه‌ها جانشین کتاب شود؟ چندان مطمئن نیستم. من کاملا از انقلاب عظیمی که تکنولوژی های جدید، مثل اینترنت،‌در عرصه ادبیات و انتشار اطلاعات پدید آورده خبر دارم و اعتراف می‌کنم که اینترنت در کار روزانه‌ام کمک‌های پرارزشی می‌کند، اما قدرشناسی من به خاطر این تسهیلات به‌راستی فوق‌العاده، به معنای اعتقاد به این ادعا نیست که خواندن بر صفحه کامپیوتر می‌تواند جانشین مطالعه کتاب شود. این ورطه‌ای است که گذشتن از آن کار من نیست. من نمی‌توانم بپذیرم که عمل مطالعه آنگاه که نه در پی مقصودی عملی است و نه در طلب اطلاعات و برقراری ارتباطی فوری، می‌تواند بر صفحه کامپیوتر آن رویاها و لذات حاصل از کلمات را با همان حس صمیمیت و همان تمرکز ذهنی و خلوت معنوی که از مطالعه کتاب حاصل می‌شود، در یک جا گرد آورد. این شاید حاصل تعصبی باشد برخاسته از نداشتن تجربه عملی و از ملازمت دیرین ادبیات با کتاب و کاغذ. اما من اگرچه برای دریافت اخبار جهان به اینترنت رجوع می کنم، ‌هیچ گاه برای خواندن شعر گونگورا یا داستانی از اونتی یا مقاله ای از پاز به سراغ کامپیوتر نمی‌روم چون یقین دارم که تاثیر این دو شیوه مطالعه یکی نخواهد بود. من یقین دارم،‌هرچند قادر به اثباتش نیستم که با برچیده شدن کتاب، ادبیات لطمه ای جدی، حتی مرگبار خواهد خورد. البته واژه "ادبیات" از میان نخواهد رفت اما کم و بیش به یقین می توان گفت که این واژه بر متونی اطلاق خواهد شد که فاصله آن‌ها با آنچه امروز ادبیات می‌خوانیم، همان فاصله سریال‌های آبکی از تراژدی‌های سوفوکلس و شکسپیر است. ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. ادبایت خوراک جان‌های ناخرسند و عاصی است،‌زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می آورد تا ناشادمان،‌ ناکامل نباشد. تاختن در کنار روسینانته زار و نزار و دوش به دوش شهسوار پریشان دماغ لامانچا، پیمودن دریا بر پشت نهنگ همراه با ناخدا اهب، سرکشیدن جام ارسنیک با مادام بوواری،‌این همه راه‌هایی است که ما ابداع کرده‌ایم تا خود را از خطاها و تحمیلات این زندگی ناعادلانه خلاص کنیم،‌زندگی که ما را وا می دارد همیشه همان باشیم که هستیم،‌ حال آن که ما می خواهیم بسیاری آدم‌های متفاوت باشیم، تا بسیاری از تمناهایی را که بر ما چیره‌اند پاسخ بگوییم.

چرا ادبیات؟/ ماریو بارگاس یوسا / عبدالله کوثری/ نشر لوح فکر / چاپ دوم: 1385 / 80 صفحه

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دو دوست؛ یک جایزه

Gabriel Garcia Marquez and Mario Vargas Llosa

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
وصف حال!
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه‌ی بی‌سروسامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!
سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟!

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه‌ی رویی بودیم
بسته‌ی سلسله‌ی سلسله‌مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه‌زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی‌سروسامان دارد؟

چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دلارای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهدبود

وحشی بافقی
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
سفارشي‌نويسي و خط قرمزها
يوسف عليخاني گفت: آثاري که در حوزه‌ي دفاع مقدس نوشته شده‌اند، به دلايل مختلف، اثري ادبي نشده‌اند و اصلي‌ترين دليل آن را در تأکيد بر «سفارشي‌نويسي» و ايجاد «خط قرمز»‌ها بايد جست‌وجو کرد.

اين داستان‌نويس هم‌زمان با سي‌سالگي دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در ارزيابي خود از آثاري كه در حوزه‌ي دفاع مقدس بويژه در سال‌هاي اخير منتشر شده‌اند، گفت: تقسيم ادبيات به زيرشاخه‌هاي مثلا شهري، روستايي، کارگري، جنگي و غيره فقط دست و پاي نويسنده را مي‌بندد و به همين دليل جرأت نوشتن را از او مي‌گيرد؛ نويسنده مي‌نويسند و به اين توجهي ندارد که دارد اثري ماندگار خلق مي‌کند يا اثري ناماندگار.

او با بيان اين‌كه دليل خلق نشدن آثار ماندگار در حوزه‌ي دفاع مقدس را بايد در چرايي طرح موضوع جست‌وجو کرد، گفت: به گمان من، تأکيد بر خلق اثري ماندگار در يک حوزه نمي‌تواند سکوي پرش براي خلق اثري ماندگار در حوزه‌ي ادبيات شود.

نويسنده‌ي مجموعه‌ي داستان «عروس بيد» خاطرنشان كرد: بارها شنيده‌ايم نويسنده‌ي دفاع مقدس چون با سفارش اين بنياد و آن مؤسسه دست به قلم برده، نتوانسته از جان و دل بنويسد و تنها کلمات بي‌شماري بر کاغذ آورده است كه اين موضوع قابل پي‌گيري و آسيب‌شناسي است؛ به گمان من، اگر اثري جز به صرف ِ خلق اثر ادبي خلق شود، اثري ماندگار نمي‌شود، خواه در حوزه‌ي شهر و روستا و غيره باشد، خواه در حوزه‌ي جنگ.

برنده‌ي نخستين دوره‌ي جايزه‌ي ادبي جلال ‌آل ‌احمد و نامزد هشتمين دوره‌ي جايزه‌ي هوشنگ گلشيري افزود: وقتي «خط قرمز»‌ها زياد شود و عده‌اي در پشت درهاي بسته، ادبياتي را که در حوزه‌ي جنگ خلق مي‌شود، به موافق جنگ (دفاع مقدس) و ضد جنگ تقسيم کنند، دست‌هاي نويسنده‌ها بسته مي‌شود و نمي‌توان انتظار داشت ادبيات به معنايي که انديشه‌ي جهاني در پس پشت آن قرار دارد، خلق شود.

او همچنين اظهار كرد: جنگ هم مانند بسياري از موضوعات ديگر (و حتا بيش‌تر از آن) ظرفيت پرتاب به سوي ادبيات را دارد؛ چرا که مفاهيم بي‌شماري چون ايثار و شهادت و از خودگذشتگي و غيره را در خود پنهان دارد؛ اما چند درصد آثاري که به وسيله‌ي غيرخودي‌ها در اين حوزه نوشته مي‌شود، جدي گرفته مي‌شود؟ به عنوان کسي که در اين حوزه تجربه‌اي داشته‌ام، تنها به اثر خودم «خروس‌خوان» اشاره مي‌کنم که درباره‌ي خروس‌بازي است که به جبهه رفته و با هر صداي خروسي که قهرمان قصه درمي‌آورد، يک نفر شهيد مي‌شود و از سويي هر روز يکي از خروس‌هاي راوي (که به وسيله‌ي برادرش نگه‌داري مي‌شود) کم مي‌شود. اين اثر پس از دست به دست گشتن و تغيير نام و حذف فصل‌هاي مربوط به خروس‌بازي قهرمان اصلي قصه، تأييد شد؛ اما به چاپ نرسيد. از سال 1382 تاکنون در يک بنياد اسير شده و هر بار که مراجعه مي‌کنم، مي‌بينم رييس تازه‌اي بر آن بنياد نشسته که اصلا از کارهاي رييس پيشين خبر ندارد.

نويسنده‌ي مجموعه‌ي داستان «اژدهاکشان» افزود: از سوي ديگر، مي‌بينيم مدام گفته مي‌شود آثار دفاع مقدس بايد به وسيله‌ي کساني نوشته شود که تجربه‌ي حضور در جبهه‌هاي جنگ را داشته‌اند. واقعا بي‌معناتر از اين حرف را نمي‌توان شنيد؛ يعني با اين حساب بايد گفت تمام آثاري که در حوزه‌ي جنايي و پليسي نوشته مي‌شود، بايد به وسيله‌ي جانيان و پليس‌ها نوشته شود؟

عليخاني در ادامه يادآور شد: در دوران سربازي، خبرنگار واحد خبر نيروي زميني ارتش بودم. روزي از سر کنجکاوي سري به کمد بايگاني زدم و ديدم چقدر دفترچه‌ي خاطرات و گاهي حتا داستان و رمان، به قلم کساني که تجربه‌ي حضور در جنگ را داشته‌اند، در ميان گنجه مانده و اصلا به بوته‌ي فراموشي سپرده شده است، حالا اگر من داستاني بر اساس يکي از همان خاطرات بنويسم، تنها به جرم اين‌که تجربه‌ي جنگ نداشته‌ام، مردود است؟

او با بيان اين‌كه خوشبختانه امروزه به لطف کساني مثل مرتضي سرهنگي و اشخاص ديگر و مراکزي چون بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس و روايت فتح، خاطرات جنگ گردآوري شده است، اظهار كرد: پيشنهاد من اين است اين مراکز بدون دخالت در خلق آثار ماندگار (آن‌گونه که خواهان هستند) راه را براي دستيابي به اسناد و مدارک و خاطرات جنگ به وسيله‌ي نويسندگان هموار کنند يا امکان سفرهاي تک‌نفره و گروهي، براي من نويسنده ايجاد کنند که با شوق، از چنين سفري استقبال مي‌کنم.

عليخاني تأکيد کرد: حمايت مستقيم هميشه نتيجه‌ي عکس مي‌دهد؛ اگر به من بگويند اين‌قدر بهت پول مي‌دهيم تا درباره‌ي فلاني بنويسي يا درباره‌ي فلان موضوع بنويسي، هرگز به اثري دلخواه نمي‌رسيم؛ بگذاريم فلاني‌ها را بشناسيم و به فلان جاها برويم، پرنده‌ي الهام همان‌جاها نشسته و منتظر است نويسنده و شاعري گذرش به گردنه‌هاي الله اکبر و جزيره‌ي مينو و شلمچه برسد و آن وقت اين پرنده (هماي) بنشيند بر شانه‌اش.

اين نويسنده در پايان تصريح كرد: عاجزانه تقاضا مي‌كنم با برنامه‌ريزي سراغ موضوعي نرويم؛ بگذاريم موضوع ما را برنامه‌ريزي کند و فقط بنويسيمش. در اين صورت است که اثري ماندگار خلق مي‌شود و نه جز اين و ترديد ندارم اثر ماندگار دفاع مقدس به وسيله‌ي کسي خلق مي‌شود که اصلا فکرش را نمي‌کنيم و اصلا او را نمي‌شناسيم.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «ترنم شاليزار» مجوز گرفت
«ترنم شاليزار» نام رماني از راحله رضايي است كه به زودي از سوي نشر «آموت» منتشر مي‌شود. به گفته رضايي، وقایع اين رمان از سال 1320 تا امروز رخ مي‌دهند.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، رضايي درباره اين كتاب كه تا دو هفته آينده منتشر مي‌شود، توضيح داد: هميشه زندگي واقعي افراد براي نوشن داستان برايم جالب بوده و دوست داشتم كه آن را از زبان خودشان بشنوم و در قالب داستان روايت كنم.

وي افزود: داستان كتاب «ترنم شاليزار» درباره زندگي واقعي زن و مردي است كه بعد از مصاحبه من براي نوشتن اين رمان، فوت كردند. زندگي اين زوج از اين حيث كه شيوه خاصي را در مواجهه با مشكلات زندگي داشتند، برايم جالب بود. به نظر من نوع برخورد آن‌ها با رنج‌ها و مشكلات واقعا تحسين برانگيز است.

رضايي همچنين تصريح كرد: يكي از نكات جذاب اين داستان موضوع نجابت يك زن و درست زندگي كردن او در جامعه است.

وي گفت: بخشي از اين اين داستان كه لحني گزارشگونه دارد، از زبان راوي يا نويسنده و بخش اصلي آن از قول قهرمان زن داستان كه «نرگس» نام دارد، ‌روايت شده است.

رضايي فارغ‌التحصيل رشته مامايي است. اولين رمان او «سرو ناز» نام دارد كه در سال 78 از سوي انتشارات «پر» به چاپ رسيد. از وي همچنين نمايشنامه‌هايي در نشريات مركز بهداشت استان مازندران منتشر شده است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
سماع در قونیه
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com