تادانه

نيما يوشيجمي اتا گپ
( يک حرف من )
من شاعر زبان تاتي هستم
قديم ترين آوازي که مرغ خواند، يادش نيست. بعدها بادها او را از روي درخت ها عبور داده به سرزمين هاي دوردست بردند. من هم ياد ندارم که قديم ترين شعر من کدام بود. ولي در مرگ روجا ، گاو خودمان، شعری را درحضور پدرم خواندم
پدرم فقط به من گفت: آفرین. باید تیراندازی هم یاد بگیری. و اشاره به تیر و کمان کهنه، که به دیوار آویزان بود، کرد. اما او خودش با آلات دیگر تیراندازی می کرد
بعد داستان جنگ ها و زد و خورد دلاوران و کهنه ترین یادگارها در میان قبیله. شب هایی که به دور شماله می رقصیدند. هزاران گوشه از زندگانی اقوام دیگر و سایه شتابزدگی های مردم کوه نشین، گرجی ها و دیگران، مرا تسخیر خود کرد. من نمی دانم از کدام دهلیز بیرون آمدم و چطور زنده ماندم
دوباره پهلوانان در جلوی من صف کشیدند و زندگانی گذشته در عقب سر آن ها. و حسرت های جوانی به من گفت: حرف بزن
اگر بتوانم از حرف خود به تو علاوه بر چیزهای دیگر، جوانمردی و مردانگی را نشان بدهم، هنری کرده ام و اگر نتوانم هم لااقل هنر خود را ضایع نکرده ام
مثل همه ی مردم، من حرف خود را می زنم. اگر آن ها زبان خود را مخلوط کرده اند من هم مخلوط می کنم، اما حرص دارم با کلماتی مخلوط شود که قبیله ی من دارد آن ها را فراموش می کند
من مواظب بوده ام که مثل دلباختگان قدیم سرزمین سحرانگیز باشم. نه مثل آن جادوگرها زیان برسانم، ولی مثل آن جادوگرها جذب کنم. سفر نوبه به نوبه، اگر فکر مرا عوض کرده باشد، چیزی را که قبیله من به تن من پوشانده است از تن من دور نکند
کارد را در زیر دامان خود نگاه می دارم و می گویم قوم من اینطور بوده اند. پس از آن لذت زندگانی های دیگران را به چشم تو می کشم. تیر حسد تو به من نخواهد نشست. مرد راستگو و ثابت قدم به راه خود می رود
اگر تو شاعر نباشی، بسیاری از حرف های من برای تو بی فایده خواهند بود
اگر تو شاعر باشی، دست به روی سینه ی گرم من خواهی گذاشت. من از درون قلبم به تو مردانه سلام می فرستم و از زیر اعماق سال های دراز، روشنی خود را اگر زیاد نکنم، کم نکرده و گوشه ای از اتاق ترا روشن می کنم
مرا مثل شمع روشنی بردار که می سوزم و به دیگران روشنایی می دهم
دوباره سلام من به تو ای جوان ناشناس که نمی دانم چه وقت متولد شده و مادر و پدر خود را می شناسی یا نه

نیما یوشیج
بهمن ماه 1318

برگرفته از مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج / فارسی و طبری / تدوین: سیروس طاهباز با نظارت شراگیم یوشیج / انتشارات نگاه /تهران 1371 / چاپ دوم/ صص 613 و 614

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
سلام . جالب بود .ممنون

Anonymous Anonymous said...
سلام . جالب بود .ممنون

Post a Comment