تادانه

خاطرات من از نويسندگان و شاعران
مدت ها بود که از خبرنگار بودن و مورد خطاب گرفتن به عنوان يک مطبوعات متنفر شده بودم و سعی می کردم خودم را از همه پنهان کنم و در عوض داد بزنم که بابا من داستان می نويسم، بقيه اش حاشيه بوده است.

بعد هم که قدم بخير درآمد و خوشبختانه خوب خوانده شد و ديگر برای من هم غريبه شده است از بس درباره اش شنيده ام.

امروز با دوستی حرف می زدم و حرف کشيده شد به صحنه های به ياد ماندنی پشت صحنه کار مطبوعاتی، چه حالا که يک جوری به بروبچه های تحريريه قابيل کمک می کنم و چه قبل که برای صفحه ادبيات جام جم کار می کردم و چه زمانی که مترجم عربی روزنامه انتخاب بودم. از همه مهم تر و به ياد ماندنی تر خاطراتی است که من از ۹ سال گفتگو با نويسنده ها و شاعران و شخصيت های فرهنگی و حتی غيرفرهنگی ( سياسی و بين المللی) دارم. گاهی به بهانه ای وقتی صحبتی می شود و يادی از کسی به ميان می آيد دلم هری می ريزد و به خودم می گويم که کاش اين پشت صحنه ها را بنويسم که يک جورايی اين ها حتی از خود متن موضوع مصاحبه ها آموزنده تر اند.

امروز با اين دوست نازنينم يادی کرديم از علی اشرف درويشيان، شهريار مندنی پور، بيژن بيجاری، منصور کوشان، محمدمحمدعلی، هوشنگ گلشيری، محمود دولت آبادی و ... خيلی های ديگر.

نمی دانم جو اين وبلاگ ها خيلی بد است و تجربه دو سال و اندی وبلاگ نويسی حالی ام کرده که نمی شود به اين خانه اعتمادی داشت، شايد همتی کنم و حتی به ريتم داستانی، خاطراتم را بنويسم از تمامی آدم هايی که ديده ام و پای صحبت هايشان نشسته ام و بسياری چيزها آموخته ام.

نمی دانم چرا سن آدم که به لب مرز می رسد همه اش وعده ی سر خرمن می دهد؟

....

بعد هم مدتی است که دوستان ناديده ام با نام من اينجا و آنجا پيغام می گذارند که خودش داستانی است و بايد به موقع درباره شان نوشت اما فعلا به نظرم رسيد که از طريق اينجا اعلام کنم که خيلی وقت است دل و دماغ پيغام گذاشتن در جايی را ندارم و اين پيغام ها را تکذيب می کنم. خلاصه اينکه من ديگر مدتهاست که جايی پيغام نمی گذارم. اگر هم از متنی خوشم بيايد يا موضوعی باشد که يادآور بشوم به صاحب وبلاگ ها يا سايت ها ايميل می زنم و حرفم را به گوششان می رسانم. قربان همگی. يوسف عليخانی
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com