تادانه

رمان تازه ای از نویسنده «باغ مارشال»

حسن كريم‌پور، نویسنده رمان معروف «باغ مارشال» - عکس: آموت

حسن كريم‌پور رمان تازه اي به نام «بهانه‌اي براي ماندن» منتشر مي‌كند.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، كريم‌پور مي‌گويد، رمان «بهانه‌اي براي ماندن» به زندگي زني مي‌پردازد كه با وجود از دست دادن همسرش مي‌تواند زندگي خود را به خوبي اداره كند و با جسارت در كار و كوشش به موفقيت برسد.

رمان «بهانه‌اي براي ماندن» توسط نشر آموت براي كسب مجوز نشر ارائه شده است.

او رمان‌هاي خود را درباره‌ي مسائل اجتماعي و عشق خواند و گفت: من در رمان‌هايم به روابط انساني مي‌پردازم و سعي مي‌كنم افراد با هوشياري بيش‌تري به ارتباط با ديگري بپردازند.

كريم‌پور داستان‌هايش را قصه‌ي زندگي خود دانست و تأكيد كرد: همه قهرمان‌هاي داستان‌هاي من مانند خودم پدر ندارند و مادر خود را از دست داده‌اند. در واقع، من در اين رمان‌ها آن‌چه را كه با گوشت و خون خود احساس كرده‌ام، مي‌نويسم.

حسن كريم‌پور زاده‌ي سال 1322 در روستاي سعادت‌آباد شيراز است و از آثار او به «باغ مارشال»، «خوابي در هياهو»، «از دياري به ديار ديگر»‌، «باغ رؤياها»، «رها» و «نقشي بر تصوير ديگر» مي‌توان اشاره كرد.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یک تجربه؛ جهت اطلاع
رمان نویسی «چارلز بوکفسکی» از زمانی شروع شد که در سال 1970 «جان مارتین» مدیر انتشارات بلک اسپرو از او خواست تا یک رمان بنویسد، چون به نظرش داستان از شعر پرفروش تر بود. دو هفته بعد تلفن مارتین زنگ خورد.
بوکفسکی: «تمومش کردم.»
مارتین: «چی رو؟»
«رمانی که خواسته بودی.»
«چه جوری دو هفته ای رمان نوشتی؟»
«از ترسم!»
ترس بوکفسکی این بود که مارتین مقرری صددلاری اش را قطع کند.

* از مقدمه «عامه پسند» نوشته چارلز بوکفسکی، ترجمه پیمان خاکسار/ نشر چشمه/ چاپ سوم

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
تلنگر
امروز که نامه «کتابخانه کنگره آمریکا» رسید و تبریک برای انتشار کتاب های این مرد، نگاهی انداختم به آمار فروشش پس از یک سال. دیدم 50 - 60 تایی مانده هنوز. تیراژشش هم 1100 تا بوده. دیگر هم تجدیدچاپ شان نمی کنم؛ همین.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«رز گمشده» در فهرست پرفروش ها

* به نقل از هزار کتاب

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
صدای دو منتقد درباره عروس بید و ...
ایران صدا: این برنامه به نقد و بررسی آثار «یوسف علیخانی» بوی‍ژه مجموعه‌ داستان «عروس بید» اختصاص دارد.
«مهم نیست اشتباه فکر کنید، مهم این است که مستقل فکر کنید.»
«یوسف علیخانی» مصداق بارز این گفته «دوریس لسینگ» (برنده نوبل ادبیات 2007) است. او و علاقه مندان آثارش قطعا اعتقاد ندارند که اشتباه فکر می کند اما بعید می دانم کسی باشد که با گزاره دوم جمله فوق مخالف باشد. او نویسنده ای است که بر بومی نویسی اصرار داشته و با وجود مخالفت منتقدان مختلف،‌ از این مهم دست نکشیده است. در این میان گاهی برخی حسادت ها و مسائلی از این دست هم دخیل و نویسنده به برخی حواشی محکوم شده است. اما فارغ از تمام این حواشی،‌ «علیخانی» بومی نویس،‌ علی رغم انتقاد مخالفان همچنان در «میلک» قدم می زند و به آن آب و هوا خوش است و یک تنه به معرفی زادگاهش مشغول است و پا پس نمی کشد. اما مشکل اساسی در نقد آثار «علیخانی» برخی احتیاط کاری ها بوده است. برخی که آثارش را خوش داشته اند در این گروه نمی گنجد و معضل در میان گروهی است که آثارش را مطرود می دانند. در میان این گروه، برخی کارشناسان و منتقدان به صراحت و نامغرضانه آثار «علیخانی» را به نقد کشیده اند و برخی دیگر،‌ متاسفانه، به سیاق سبک مرسوم در جامعه ادبی امروز ایران، پیش روی نویسنده نوشته هایش را ستوده اند و در پس،‌ غیر از اینها گفته اند. اما ما در این برنامه سراغ مخالفانی رفته ایم که سعی داشته اند بومی نویسی «علیخانی» را بدون غرض نقد کنند و بر سخن شان نیز برهان نظری و معقول داشته باشند.
از شما دعوت می کنم صحبت های «کامران محمدی» (نویسنده و منتقد) و «مجتبی پورمحسن» (نویسنده،‌ مترجم و منتقد) را در این زمینه بشنوید.
پیش از شنیدن برنامه، دقت داشته باشید گفته های منتقدان در صدایِ اصلی، تلخیص شده که می توانید آن را مستقیما بشنوید یا دریافت نمایید. اما چنانچه تمایل دارید گفته های کامل را در اختیار داشته باشید، می توانید به این صفحه مراجعه کنید.

* با تشکر از یاسر نوروزی

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
در آغوش خدا گریه می‌کرد و می‌گفت نمیر!
(رمان)
حسن فرهنگی

نشر ثالث
156 صفحه
چاپ اول 1388
3000 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یک کتاب؛ یک نظر
کتاب معروف کلثوم ننه
نویسنده: آقاجمال خوانساری
طراح: بیژن اسدی پور
دانلود


نظر «آیت الله خامنه ای» رهبر انقلاب درباره كتاب «كلثوم ننه»:
«مسئله ديگر، مبارزه‌ى با خرافات است. در كنار ترويج و تبليغ معارف اصيل دينى و اسلام ناب، بايد با خرافات مبارزه كرد. كسانى دارند روزبه‌روز خرافات جديدى را وارد جامعه‌ى ما مى‌كنند. مبارزه‌ى با خرافات را بايد جدى بگيريد. اين روش علماى ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانسارى، عالم معروف، مُحشىِّ شرح لمعه - كه حاشيه‌هاى او را در حواشى شرح لمعه‌هاى قديم ديده‌ايد. نمى‌دانم حالا هم چاپ مى‌شود يا نه. پسر مرحوم آقا حسين خوانسارى (كه پدر و پسر از علما و برجستگان تاريخ روحانيت شيعه‌اند) - سيصد سال پيش براى اينكه خرافات را برملا كند، كتابى به نام «كلثوم ننه» را نوشت، كه الان هست. بنده چاپهاى قديمش را داشتم و اخيراً هم ديدم مجدداً چاپ شده است، كه چاپ جديدش را هم براى من آوردند. ايشان با زبان طنز، معروفترين خرافات زمان خودش را به زبان فتواى فقهاى زنان درآورده و مى‌گويد زنان پنج فقيه بزرگ دارند! يكى‌اش، كلثوم ننه است! يكى، دده بزم‌آراست! يكى، بى‌بى‌شاه زينب است! يكى، فلان است. آن وقت از قول اينها مثلاً در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چيزها، مطالبى را نقل مى‌كند. يعنى عالم دينى به اين چيزها مى‌پردازد. ما خيال مى‌كنيم اگر با يك مطلبى كه مورد عقيده‌ى مردم است و خرافى و خلاف واقع است، مقاومت كرديم، بر خلاف شئون روحانى عمل كرده‌ايم؛ نه، شأن روحانى اين است.»

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
من می خوام برگردم به کودکی


حسین پناهی: من می خوام برگردم به کودکی / دانلود فایل صوتی (MP3)

که می خواستی برگردی به کودکی؟
آره، خب، پشت سوال
کی تا حالا برگشته به کودکیش؟
کی؟ کجا؟
کی؟ کجا؟
می خواستم، میخواستم اما مقدورم نشد
باید مقدورم بشه
آه!
خنده های بی دلیل
گریه های بی دلیل
خیره گی ها، خیره گی ها، خیره گی
خیره گی ها و سکوت
خیره گی و افق سرخ غروب
خیره گی و علف ترد بهار
خیره گی و شبح کوه و درختان در شب
خیره گی و چرخش گردن جغد
خیره گی و بازی ستاره ها
خنده بر جنگ بز و گیوه پهن مادر
گریه بر هجرت یک گربه از امروز به قرنی دیگر
خنده بر عرعر خر
من!
من باید برگردم،
تا تو قبرستون ده، غش غش زیسه برم
به سگ از شدت ذوق، سنگ کوچیک بزنم
توی باغ خودمون انار دزدی بخورم
وقتی که هوای حلوا کردم با خدا حرف بزنم
آخه!
تنها من می دونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده
کلید کهنه صندوق عجائب، لای دستمال کدوم پیرزنی پنهونه
راز خاموشی فانوس کجاست؟
گناه پای شل گاو سیاه گردن کیست
چه گلی را اگر پرپر بکنی شیر بزت می خشکه،
من باید برگردم تا به مادرم بگم، من بودم که اون شب،
شیربرنج سحریتو خوردم
من بودم، من بودم که اون شب شیربرنج سحریتو خوردم.
تا به بابا بگم، باشه باشه، نمی خواد کولم کنی!
گندوما رو تو ببر، من به دنبالت می آم
قول می دم که نشینم خونه بسازم با ریگ
دنبال مارمولکا، نرم تا اون ور کوه!
من می خوام برگردم به کودکی!

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آوه
دومین کانون تشیع در ایران
حسن جلالی عزیزیان

آستان قدس رضوی
324 صفحه
چاپ اول: 1379
850 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
همسايه‌هايم نام جايزه‌ها را نشنيده‌اند!
يوسف عليخاني گفت: تعداد جايزه‌هاي ادبي كه در كشور برگزار مي‌شود، شكل خنده‌داري از ادبيات ما را نشان مي‌دهد؛ به اين دليل كه تعداد آن‌ها بسيار كم است.

اين داستان‌نويس در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عنوان كرد: هر وقت تعداد اين جايزه‌ها به بيش از صد عنوان رسيد، ما مي‌توانيم اين عرصه را عرصه‌اي خوب براي رقابت بناميم. در بهترين حالت، ما پنج جايزه‌ي دولتي و پنج جايزه‌ي خصوصي داريم و در جايزه‌هاي خصوصي، اغلب داوران مشترك هستند و اتفاق بدتر اين است كه در انتخاب‌ها، جايزه‌هاي خصوصي‌ ساز خود را مي‌زنند و جايزه‌هاي دولتي هم ساز خودشان را.

او همچنين افزود: در برگزاري جايزه‌هاي ادبي براي انتخاب داورها از آن‌جا كه كار ما حرفه‌يي نيست، منتقدهايي را انتخاب مي‌كنيم كه از دوستان و نزديكان‌مان هستند و در واقع، همفكر ما هستند. وقتي جمع شديم، خود به خود جايي از ما حمايت مي‌كند؛ يعني يا اين حمايت توسط خود ما صورت مي‌گيرد و يا چند نشر با هم اين كار را انجام مي‌دهند؛ در نتيجه، ما هرگز كتابي را كه جزو تيم ما نبوده و از قيافه‌ي نويسنده‌ي آن هم خوش‌مان نمي‌آمده، حتا نمي‌خوانيم.

عليخاني سپس گفت: من به صورت مستدل مي‌توانم ثابت كنم در برخي جايزه‌ها اصلا برخي كتاب‌ها ديده نشده‌اند، چه برسد به رسيدن به مرحله‌ي داوري و در برخي جايزه‌ها اين از سليقه‌ هم فراتر رفته است؛ يعني اگر در دوره‌اي من داور هستم، كتاب شما را برگزيده مي‌كنم و در دوره‌ي دوم شما داوريد و كتاب مرا برگزيده مي‌كنيد. اين‌جاست كه بي‌اعتمادي شكل مي‌گيرد. وگرنه خود شكل حضور يك جايزه عالي است و همه برگزاري آن را دوست دارند.

او با اشاره به برگزاري دور اول جايزه‌ي مهرگان ادب (پكا) و يا جايزه‌ي گلشيري گفت: وقتي در دوره‌هاي اول اين جايزه‌ها اسامي برگزيدگان اعلام شد، با تمام اختلاف نظرها دور اول برايم قابل قبول بود؛ اما دور دوم و سوم و دورهاي ديگر، كتاب‌هاي برگزيده‌ي آن‌ها را نخريدم و وقتي من به عنوان خواننده اين كتاب‌هايي را كه آن‌ها انتخاب كرده‌اند، نمي‌خرم، به معني شكست كامل آن جايزه است.

عليخاني اظهار اميدواري كرد تا جايزه‌ها به صورت حرفه‌يي عمل كنند و افزود: حرفه‌يي عمل كردن به اين معناست كه داورهاي خود را از همه‌ي طيف‌ها انتخاب كنند و گزارش كار بدهند كه چرا برخي كتاب‌ها انتخاب نشده‌اند. دست كم، اين گزارش كار بايد براي كتاب‌هايي كه در سال سروصدا مي‌كنند، داده ‌شود كه چرا اين كتاب‌ها اصلا در ليست انتخابي آن‌ها نيستند.

اين نويسنده در عين حال گفت: من معتقدم اين جايزه‌ها با اين وجود هنوز تأثيرگذارند؛ اما چگونه انتظار داريم مردم كتاب منتخب جايزه‌اي را كه خبرش در رسانه‌ها كار نمي‌شود، بخرند؟ مطمئنا نمي‌خرند. اما من به عنوان كسي كه خود كانديداي جايزه‌ها بود‌ه‌ام، اين را انكار نمي‌كنم كه يك جايزه مي‌تواند يك كتاب را از ناشناسي مطرح كند و موجب شود اين كتاب به چاپ دوم برسد؛ اما اين چاپ‌ها به تعداد زيادي نمي‌رسد؛ يعني ما كشوري هستيم كه با فشار عصبي و بازي‌هاي جوايز، كتاب‌هاي‌مان دست بالا به شش‌هزار نسخه مي‌رسند.

عليخاني خاطرنشان كرد: هر كتابي كه در ايران عنوان پرفروش‌ مي‌گيرد، يعني كتابي كه خواننده‌ها آن را مي‌خرند و دوستش دارند و منتقدان هم نسبت به آن نظر منفي ندارند و حتا نظر آن‌ها به آن ميانه است؛ اما اين كتاب‌ها در روند هيچ‌يك از جايزه‌ها ديده نمي‌شود.

اين نويسنده براي مثال به كتاب «سهم من» پرينوش صنيعي اشاره كرد و گفت: سالي كه اين كتاب منتشر مي‌شود، هرگز به آن توجه نمي‌شود و تا جايي كه من پي‌گيري كردم، درباره‌ي اين كتاب يك نقد كوتاه و يك گفت‌وگو در «بخارا» ديدم و با نويسنده‌ي آن به عنوان نويسنده عامه‌پسند دو گفت‌وگو انجام شده است؛ اما اين كتاب در ايتاليا ترجمه مي‌شود و برنده‌ي جايزه‌ي «بوكاچيو»ي ايتاليا يعني معروف‌ترين جايزه‌ي ايتاليا مي‌شود. نقص‌ ما كجاست و قضيه به چه ترتيبي است؟

اين نويسنده به تعداد زياد نويسندگان داستان كوتاه در كشور اشاره و عنوان كرد: ما نويسندگان داستان كوتاه زياد داريم؛ يعني توليدي ما در حوزه‌ي داستان كوتاه بسيار زياد است؛ اما كتاب‌ها در چاپ اول مي‌مانند و چرا ناشران رغبت نمي‌كنند داستان كوتاه چاپ كنند؛ اما يك رمان از يك نويسنده‌ي ناشناس به چاپ‌هاي متعدد مي‌رسد؟

او در ادامه اظهار كرد: جايزه‌هاي ما در خوشبينانه‌ترين حالت در يك طيف دو، سه‌هزار نفري مخاطب دارد و تأثيري بيش از اين نخواهد گذاشت. البته بايد از استثنا بگذريم كه زويا پيرزاد هم جايزه‌ي دولتي كتاب سال را مي‌گيرد و هم جايزه‌هاي خصوصي را و در بين مردم هم علاقه‌مند دارد و اين كتاب فكر مي‌كنم چاپ چهلم را گذرانده است. «چراغ‌ها‌ را من خاموش مي‌كنم» استثناست. اما اين كتاب‌ها كم هستند. به نظر، ما خودمان كتاب مي‌نويسيم و خودمان به خودمان جايزه مي‌دهيم و براي جامعه‌اي كه نمي‌شناسيم، تصميم مي‌گيريم. ما پشت درهاي بسته براي يك گروه بزرگ و ناشناس تصميم مي‌گيريم؛ در حالي‌كه آن جامعه روند خود را دارد و كتاب مورد علاقه‌ي خود را مي‌خرد و مي‌خواند. ما هم ساز خودمان را مي‌زنيم و با خودمان هم دعواهاي فراواني داريم. يكي را متهم مي‌كنيم كه جايزه‌ي دولتي گرفته و همه‌ي روابط به هم مي‌ريزد.

او با اشاره به كتاب «قدم‌بخير مادربزرگ من بود» گفت: من درباره‌ي اين كتاب حساس بودم و اين كتاب تنها كانديداي جايزه‌ي كتاب سال شد؛ اما درباره‌ي «عروس بيد» ديگر حساس نيستم. اگرچه اين جوايز اعتبار دارد؛ البته اعتباري براي درهاي بسته و بين خودمان؛ وگرنه نه همسايه‌ي بالايي من و نه همسايه‌ي پاييني من نمي‌دانند كه من كانديداي جايزه گلشيري شده‌ام يا برنده‌ي جايزه‌ي جلال. اگر به آن‌ها بگويي هم، نام اين جايزه‌ها را نشنيده‌اند.

عليخاني در مقايسه بين جايزه‌هاي ادبي خصوصي و دولتي گفت: اميدوارم جايزه‌هاي خصوصي و دولتي در هم ادغام شوند. جايزه‌ي دولتي وقتي گرفته مي‌شود، در كم‌ترين شكل، يك حمايت مالي از نويسنده مي‌شود و برد خبري كه جايزه‌ي دولتي دارد، جايزه‌ي خصوصي ندارد؛ اما جايزه‌ي خصوصي هم پز خاص خود را دارد. من يوسف عليخاني با عشق و افتخار روي كتابم مي‌نويسم نامزد جايزه‌ي هوشنگ گلشيري و تقديرشده‌ي جايزه‌ي جلال آل احمد. هر دو اين جوايز براي من يكي است و هر يك طيف خاص خود را دارد.

او در پايان گفت: بهتر است همه با هم مهربان‌تر باشيم؛ چون ما برگ‌هاي درخت تنومند ادبيات هستيم.

يوسف عليخاني براي «قدم‌بخير مادربزرگ من بود» در سال 83 نامزد جايزه‌ي كتاب سال جمهوري اسلامي شده و براي همين كتاب برنده‌ي جايزه بين‌المللي روستا شده است. او همچنين براي كتاب «اژدهاكشان» شايسته‌ي تقدير نخستين دوره‌ي جلال آل احمد و نامزد نهايي هشتمين دوره‌ي جايزه‌ي ادبي هوشنگ گلشيري شده است. با كتاب «عروس بيد» نيز كانديداي جايزه‌ي كتاب فصل بوده است.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
اوضاع اجتماعی در دوره آل بویه
نویسنده: روی پرویز متحده
برگردان: محمدرضا مصباحی/ علی یحیایی

نشر خانه آبی
216 صفحه
چاپ اول 1388
3500 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شب «اينگه‌بورگ باخمن» برگزار شد
شامگاه گذشته (دوشنبه، 29 آذرماه)، يکي ديگر از شب‌هاي بخارا که به اينگه‌بورگ باخمن - شاعر اتريشي - اختصاص داشت، با همکاري انجمن فرهنگي اتريش در محل اين انجمن برگزار شد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي اين مراسم، اولريله ويلندر به حاضران در اين شب خوش‌آمد گفت و ابراز اميدواري کرد که بتوانند با همکاري مجله بخارا، شب‌هاي ديگري را نيز به ديگر چهره‌هاي برجسته هنري و ادبي اتريش اختصاص دهند. سخنان خانم ويلندر را ارفع علوي به فارسي برگرداند.

گزارش جلسه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شب چله

انارم روز از آذرماه برابر با 30 آذر

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دو کتاب از پرویز پژوم شریعتی
داستان آفرینش و تاریخ پیشدادی و کیانی
در باورهای کهن ایرانی
پژوهش و گزارش: پرویز پژوم شریعتی

انتشارات هونام
290 صفحه
چاپ اول 1378


واژه نامه گویش باستانی سمنانی
محمدحسن جواهری
پرویز پژوم شریعتی
دو جلدی

انتشارات آبرخ
چاپ اول 1387
18500 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
حسین پناهی
متولد 6 شهریور ماه 1335 مطابق با 28 آگوست 1956 در روستاي دژكوه از توابع استان كهكيلويه و بوير احمد متولد شد . گرچه در كالبد شناسي پس از مرگ و بر اساس آزمايش دي . ان . اي زمان تولدش 6 شهريور 1339 (1960) تشخيص داده شد. پدرش علي پناه و مادرش ماه كنيز نام داشت .

1337/1958
فوت پدر

1341 / 1962
رفتن به مكتب خانه دژكوه

1345 / 1966
اتمام دوره ابتدايي

1346 / 1967
ترك دژكوه ، رفتن به سوق
خواندنن كلاس ششم

1347 / 1968
رفتن به بهبهان و گرفتن سيكل

1351 / 1972
رفتن به قم و طلبگي

1354 / 1975
رها كردن درس حوزوي
سفر به شوشتر و يكسال آموزگاري در آن شهر

1355 / 1976
اقامت در اهواز و اشتغال به شغل هاي مختلف

1356 /1977
بازگشت به روستاي دژ كوه و ازدواج . نام همسر شوكت

1357 / 1978
رفتن به اهواز و كار در كتابخانه اي در آن شهر
تولد فرزند نخست ( ليلا )

1359 / 1980
رفتن به جبهه و فعاليت در بخشهاي فرهنگي
تولد دومين فرزند ( آنا)


1360 / 1981
مهاجرت به تهران
سكونت در يكي از مقبره هاي خصوصي امامزاده قاسم به مدت يك سال
عضويت در گروه تئاتري آناهيتا

1361/1982
نخستين تجربه هاي نمايشنامه نويسي
نوشتن يك گل و بهار
كارگرداني نمايشنامه خوابگرد ها

1362 / 1983
نوشتن آسانسور
نوشتن و كارگرداني تله تئاتر سرودي براي مادران

1363 / 1984
تولد سومين فرزند ( سينا )
نخستين تجربه هاي بازي در تله تئاتر هاي تلوزيوني
بازي در سريال محله بهداشت
نوشتن به سبك آمريكايي


1364 / 1985
استخدام در صدا و سيما
بازي در سريال گرگ ها
نوشتن دل شير
نوشتن دو مرغابي در مه

1365 / 1986
نخستين بازي در سينما
بازي در فيلم سينمايي گال
بازي در فيلم سينمايي گذرگاه
بازي در فيلم سينمايي تير باران
بازي در تله تئاترهاي دو مرغابي در مه و آسانسور

1366 / 1987
كارگرداني سريال تلوزيوني ماجراهاي رونالد و مادرش
بازي تله تئاتر در آيينه خيال

1367 / 1988
بازي در فيلم سينمايي در مسير تند باد
بازي در فيلم سينمايي هي جو
بازي در فيلم سينمايي ارثيه
بازي در فيلم سينمايي نار و ني
نوشتن نخستين شعر ها

1368 / 1989
فوت مادر
بازي در فيلم سينمايي راز كوكب
نوشتن مجموعه من و نازي

1369 / 1990
بازي در فيلم سينمايي چاووش
بازي در فيلم سينمايي سايه خيال
ديپلم افتخار بهترين بازيگر جشنواره فجر براي فيلم سايه خيال
نوشتن پيامبران بي كتاب


1370 / 1991
بازي در فيلم سينمايي اوينار
بازي در فيلم سينمايي مرد ناتمام
بازي در فيلم سينمايي مهاجر
نوشتن كابوس هاي روسي

1371 / 1992
نوشتن گوش بزرگ ديوار
بازي در فيلم سينمايي هنر پيشه

1372 / 1993
نوشتن خروس ها و ساعت ها
انتشار كتاب من و نازي

1373 / 1974
بازي در فيلم سينمايي آرزوي بزرگ
بازي در فيلم سينمايي روز واقعه

1374 / 1995
نوشتن بازي و كارگرداني سريال بي بي يون براي تلوزيون
سريال توقيف و چند سال بعد نسخه قيچي شده آن از تلوزيون نمايش داده مي شود چيزي در حدود دو سوم كل مجموعه
انتشار دو مرغابي در مه


1375 / 1996
انتشار آلبومي از دكلمه شعرهايش با نام ستاره ها
بازي در سريال دزدان مادر بزرگ

1376 / 1997
به صحنه بردن نمايش چيزي شبيه زندگي
انتشار چيزي شبيه زندگي
انتشار بي بي يون
انتشار خروس ها و ساعت ها

1377 / 1998
بازي در فيلم سينمايي كشتي يوناني

1378 / 1999
نوشتن ديالوگ هاي سريال امام علي و بازي در آن

1379 /2000
بازي در سريال يحيا و گلابتون

1380 / 2001
بازي در سريال آژانس دوستي

1381 /2002
نوشتن مجموعه نمي دانم ها

1382 /2003
بازي در سريال آواز مه
نوشتن مجموعه سالهاست كه مرده ام

1383 / 2004
آغاز ضبط آلبوم دوم دكلمه هايش از خرداد ماه
تصميم براي جمع آوري مجموعه شعرهايش
پايان ضيط دكلمه شعرهايش در شب يك شنبه يازدهم مرداد
آخرين تماس تلفني با پسرش سينا در ساعت 9 شب چهارشنبه چهاردهم مرداد
فوت در چهارده اَمرداد 1383
كشف پيكر متلاشي شده اش توسط دخترش انا در ساعت 10 شب شنبه هفدهم مرداد در خانه اش واقع در خيابان جهان آرا
علت فوت : ايست قلبي ( به گواهي پزشكي قانوني )
تدفين پيكرش در دژكوه به تاريخ سه شنبه بيست و يكم مرداد
انتشار آلبوم دكلمه آخرين سروده هايش به نام سلام، خداحافظ در پانزدهم مهر ماه
انتشار مجموعه كامل اشعارش به نام چشم چپ سگ در هفت دفتر در ارديبهشت 84

* به نقل از اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آخرين پيشنهاد: سه رمان | روزنامه شرق
سال‌هاست شاهد انتشار رمان‌هايي از دو گروه نويسنده هستيم؛ نويسندگاني موسوم به جريان روشنفكري و نويسندگاني موسوم به عامه‌پسند (مردم‌پسند). متاسفانه جنگ پنهاني ميان اين دو گروه بوده و هيچ كدام از اين گروه‌ها گروه ديگر را به رسميت نشناخته. آيا زمان آشتي فرا نرسيده كه محسنات دو طرف مورد توجه قرار گيرد؟ اگر گروه اول به زبان و تكنيك توجه دارد و تيراژشان در خوشبينانه‌ترين حالت به چاپ دوم و سوم مي‌رسد (البته از استثناها بگذريم)، گروه دوم كه همين عامه‌پسندها باشد با استفاده از عنصر قصه، تعليق، معما و بازي با احساسات خوانندگان تيراژهاي نجومي پيدا كرده‌اند. اميدوارم اين يادداشت كوتاه ستاره‌ كوچكي در ميان ستون‌هاي معرفي كتاب روشنفكري قرار گيرد و منتشر شود.

«سهم من»
نوشته پرينوش صنيعي
نشر روزبهان. چاپ بیستم.

اين رمان سال 82 در ايران منتشر شد و همچنان از كتاب‌هاي پرفروش بازار كتاب به شمار مي‌رود. نويسنده با توان فوق‌العاده‌اي كه در قصه‌گويي و قصه‌نويسي دارد چنان خواننده را در چنگ خود نگه مي‌دارد كه او لحظه‌اي نمي‌تواند كتاب را از خود دور كند و هنگام خواندن غرق شادي و غم و نفرت و دوستي مي‌شود. گاهي از سر شوق اشكي مي‌ريزد يا از شخصيتي نفرتي در دل مي‌گيرد. «سهم من» در ايران مورد بي‌مهري جماعت خوانندگان موسوم به روشنفكر قرار گرفت و جدا از گفت‌و‌گويي با نويسنده در مجله «بخارا» و يكي دو مجله ديگر آنچنان كه بايد توجهي به آن نشد. سال گذشته اين رمان به زبان ايتاليايي ترجمه و اندكي بعد برنده جايزه معروف «بوكاچيو» در ايتاليا شد كه خبر مفصل آن را مي‌توان در بي‌بي‌سي يا ايسنا دنبال كرد.

«باغ مارشال»
نوشته حسن كريم‌پور
نشر اوحدي، چاپ بيست و چهارم.

حسن كريم‌پور از نويسندگان مطرح و پرفروش است كه اغلب آثار وي به چاپ‌هاي متعدد رسيده است. «باغ مارشال» معروف‌ترين رمان اين نويسنده كه در حال حاضر به چاپ بيست و چهارم رسيده از اقبال بلند نويسنده خبر مي‌دهد. كريم‌پور پس از استقبال از جلد اول «باغ مارشال» (داستان خسرو)، جلد دوم آن را با عنوان داستان ناهيد و جلد سومش را با عنوان كو زندگي روانه بازار كتاب كرد. آثار كريم‌پور مورد استقبال مترجمان خارجي نيز قرار گرفته و به زودي ترجمه انگليسي «باغ مارشال» در اروپا منتشر مي‌شود. از نويسنده «باغ مارشال» به زودي رمان «بهانه‌اي براي ماندن» روانه بازار كتاب مي‌شود.

«شب آفتابي»
نوشته نسرين ثامني
نشر آموت، زير چاپ.

از انتشار اولين رمان نسرين ثامني در سال 1361 تاكنون بيش از سه دهه مي‌گذرد. او طي اين سال‌ها پركارترين نويسنده‌ زن پس از انقلاب بوده است. جوانان ديروز كه با خواندن آثاري چون «گلي در شوره‌زار» نوشته اين نويسنده رمان‌خوان شده‌اند، اكنون در ميانسالي به سر مي‌برند. نسرين ثامني آرزو دارد «نسرين ثامني» باقي بماند و هرگز مانند ديگري نباشد. او راوي رنج‌هاي نهفته‌ انسان‌ها بوده است. مي‌گويد: «زن و مرد ندارد، انسان با رنج به دنيا آمده و با رنج زندگي مي‌كند و با رنج مي‌ميرد. ما فقط قصه‌ اين رنج‌ها را مي‌نويسيم.» «شب آفتابی» به گمان اين نويسنده متفاوت‌ترين رمانش به لحاظ قصه و پاكيزه‌ترين رمانش از لحاظ زبان در ميان آثار او به شمار مي‌رود.

* منتشر شده در روزنامه «شرق» شنبه 27 آذر 89 صفحه آخر

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
کریسمس مبارک ماریا
مجموعه داستان
پوریا فلاح

نشر افراز
120 صفحه
چاپ اول 1389
3000 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دو کتاب از علی قانع
دختر سیاه/ دختر سفید
جویس کارول اوتس
مترجم: علی قانع

نشر افراز
336 صفحه
چاپ اول 1389
7800 تومان

راهپیمایی روی ماه
مجموعه داستان
علی قانع

نشر افراز
112 صفحه
چاپ اول 1389
2800 تومان

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
The-Missing-Rose-Iran


تصویر جلد رمان «رز گمشده» نوشته «سردار ازکان» با ترجمه «بهروز دیجوریان» به فهرست ترجمه های این کتاب در سایت رسمی نویسنده رمان اضافه شد

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
چشم های آسمانی یک زن
(روایتی از زندگی پروین نجف زاده)
به قلم مریم روشن

نشر روشن مهر
256 صفحه
چاپ اول 1389
5000 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از حسین پناهی (متن و صدای شاعر)
من زندگي را دوست دارم
اما از زندگي دوباره مي ترسم

دين را دوست دارم
ولي از کشيش ها مي ترسم

قانون را دوست دارم
ولي از پاسبان ها مي ترسم

عشق را دوست دارم
ولي از زن ها مي ترسم

کودکان را دوست دارم
ولي از آيينه مي ترسم

سلام را دوست دارم
ولي از زبانم مي ترسم

من مي ترسم
پس هستم!

اين چنين مي گذرد روز و روزگار من!

من روز را دوست دارم
ولی از روزگار مي ترسم.

دانلود فایل صوتی (MP3) ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از تلفن کارتی زنگ می زنم
مجموعه داستان
نجمه مولوی

نشر آهنگ قلم
چاپ اول 1388
140 صفحه
2200 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آواز خار
رمان
مرضیه داوودپور

نشر پاژ
194 صفحه
چاپ اول 1383
2000 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از اشارت های دریا
بوطیقای روایت در مثنوی
دکتر حمیدرضا توکلی

نشر مروارید
چاپ اول 1389
707 صفحه
19000 تومان

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بهار برايم كاموا بياور
(رمان)
مریم حسینیان

کتابسرای تندیس
180 صفحه
3600 تومان

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شاعری به‌دنبال گم‌شده‌اش در اتاق
شعر برایم از کودکی همراه بوده با لالایی مادرم روی گهواره برادرانم و چهچه پدرم هنگام آبیاری یا برداشت گندم و جو که دیم می کاشت.
شعر برایم آوازهای گروهی ِ شاگردان ِ پدربزرگم بوده که وقت نمدمالی تا ده خانه آن طرف تر می رفت و تمام پرزهای حلاجی نشده را به جنبش می آورد.
شعر برایم صدای کشکرتی (زاغچه ای) بوده روی درخت های تبریزی و قژقژ سارهای درخت های توت و تادانه.
شعر برایم آواز رودخانه های سه طرف روستای زادگاهم بود که تا بالای کوه می رسید و کودکی هایم را پر می کرد.
شعر برایم ابر بود و باد و باران و آفتاب و مه.
شعر برایم زندگی بود.

وقتی که کودکی رفت، شعرها کلاسیک شدند و رفتند توی کتاب هایی که باید می خواندیمش. شعرهایی که همه وزن داشتند و باید معنا می کردیم گفته های آشکار شاعر را اما چوب، بالای سرمان بود که بدانیم لغت هایش یعنی چی و شاعر مثلا چه می خواسته بگوید.

تا کتاب ها رفتند لای پرونده های نمره های خوب و بد و آمدم به دانشگاه.
از اینجا شعر معنایی دیگر پیدا کرد که «محسن فرجی» همسفر دیروزها و «ساعد فارسی رحیم آبادی» همسفر رنگ ها، کلمات را دیگرگونه نشانم دادند. ساعد، شعرهای سهراب سپهری را برایم دوست کرد و شعرهای شاملو و اخوان و نیما و ... را همراه. محسن اما جدیدتر آمده بود و نگاهش نزدیک تر بود؛ شعرهای نازنین نظام شهیدی و نسرین جافری و آزیتا قهرمان و ... را دنبال می کرد که لذتی می آورد همراهش.

دیروزها هم رفتند و سال های زیادی فقط همان ها را خواندم و شاد بودم که از بر هستم. شعری از حسین منزوی را «دلم گرفته برایت زبان ساده عشق است/ سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت» یا حسین پناهی را که «آی پونه! آی پونه! ...»

پارسال بود که دوباره نفس ام رنگ پیدا کرد و چشمانم آبی شدند. این رنگ را مدیون شعرهای «گروس عبدالملکیان» هستم و شعرهای «علیرضا بهرامی». احساس کردم حالا دیگر خود شعرها هستند که آمده اند و نه کسی که بخواهد شعرها را برایم نشانه بگذارد و من ِ ناآشنا با کلمه، خط ببرم و هجی کنم کلمات را و تصویر ببارم و کلمه بیارم.

این ها گذشت و گذشت تا امروز که جمعه باشد و غروبش دلگیر و شانه هایم سنگین و چشم هایم نگران و قلبم آشوب. پاهایم به حرکت درآمد. هدیه ای رسیده بود که باید می گرفتم؛ بی توجه در آغاز.
کتاب را کنار گذاشتم. بعد نگاه کردم به غروب که فصل الخطاب اتصال ِ نور و تاریکی است با خونی که در آسمان کرده است.
کلماتی آمدند کنارم:
«دیگر از من گذشته
خواب خرگوشی دیدن
و دنبال قورباغه ها دویدن
من اینجا گم شده ام
جایی در اتاقم
پشت میز تحریر

دوست دارم از تو بنویسم
خاطره ای در رحم مادرم
و چیزی یادم نمی آید
شاید سفید،
شاید سرخ ...
این جا همه چیز اضافی است
این انگشتان
این خودکار
و موهایی که می ریزد

می گویند آسمان آبی ست
من که باور نمی کنم
باور کنم، من نیستم
گمشده در یک اتاق»

چشم هایم کلمات را می خوردند و پیش می رفتم. شعر بعدی کتاب تقدیم بود برای «آریو» کوچولو:
«همه چیز برای تو
این زمین و پنج قاره ای که از خیالت کوچک تر است
...»

شعر بعدی:
«به زمین فکر می کنم
و لذت یک لیوان چای زیر آسمان
شصت سال پیر شده ام
تا ...»

شعر بعدی:
«امروز روز دیگری ست
برای تو
من
و آن دختری که سال ها
خواب بوسه می دید»

شعر بعدی:
«کاش این اتاق مرکز جهان بود
و گیتار، صدای خدا
جاری می شد از ابرها
روی بام خانه ها
و صورت عابرانی که برای خواب دیدن پیر شده اند.»

هر جای کتاب را که باز می کنم، انگار فالی است برای نیتِ من:
«نقاش می نوازد
نقاش می خواند
چیزی به اسم نقاشی
در صدای تو هست
جاری
چون آب»

و شعرها همین طور تقدیم می شود به «سپیده» و «آریو» و من ِ کلمه باز حسودی ام می شود به شاعر، به سپیده و به آریو:
«همه چیز تمام می شود
و تنها عروسک های تو می ماند
و ماه کوچکی
که در چشم های تو بود»

خدا لعنتت کند «احسان»!
خدا بی شعرت نکند «احسان عابدی»!
خدا بی کتابت نکند «احسان عابدی» شاعر!
و اگر تو همه این کلمات را گفته ای برای امروز ِ غمگین من؛ دعایت مستجاب شد.

و من غرقم حالا، در رودی که «گم شده در اتاق» نام دارد.
و خوشحالم ...
و حسرت به جان ِ کسانی که این مجموعه شعر را ندیده و نخوانده و غروب شان اینطور آسمانی نشده.

* منتشر شده در روزنامه «فرهیختگان» سه شنبه 23 آذر 89 صفحه آخر

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قرار دیدار دانشگاه فردوسی | فایل صوتی

نظرات «کامران محمدی» نویسنده و روزنامه نگار ... اینجا
نظرات «محمدعلی علومی» نویسنده و منتقد ... اینجا

درباره سه مجموعه داستان
(قدم بخیر مادربزرگ من بود - اژدهاکشان - عروس بید)
نوشته یوسف علیخانی / نشر آموت
دانشگاه فردوسی مشهد - بیستم آذر 1389

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قرار دیدار دانشگاه فردوسی | روایت دوم

تلاش براي خلق کلمه
گزارش خدیجه زمانیان از نشست دانشگاه فردوسی مشهد
روزنامه قدس - دوشنبه 22آذر ماه 1389 - صفحه 5 (PDF)

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قرار دیدار دانشگاه فردوسی | روایت اول




* تا گزارش های تکمیلی برسد و عکس ها و فایل صوتی (در واقع تا خودم برسم تهران) گزارش نشست دیروز را به نقل از «مرتضی وثوق» بخوانید

* تازه داشتم از صندلی کافی نت هتل «هما» کمی دورتر از هتل ارس، بلند می شدم که اس ام اس «مصطفی رضیئی» رسید: «سلام. بلاگم رو ببیند. ممنون.» با هم نگاه کنیم؛ روزنوشت‌های سودارو


* دیروز هم نگاهِ «محسن حکیم معانی» به عروس بید، در روزنامه همشهری منتشر شده است: پناه برخدا از این اسیر میلک

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قرار دیدار | منتقد موافق | منتقد مخالف
خنده دار بود شاید خبر؛ دو منتقد، یکی مخالف و یکی موافق، قرار است درباره کتاب هایی صحبت کنند از یک آدم.
حتی دوستی ایمیل زده بود که این یعنی چی علیخانی؟ یعنی چی که اول از همه پیش ذهن می دهید به ما؟ که یکی مخالف کارهای تو هست و دیگری موافق کارهایت.
بعد هم گفت: نقد نقد است، منفی و مثبت ندارد که.
گفتم: حق با توست اما تو که مثل من مترجم عربی نبودی تا معروف ترین برنامه تلویزیون الجزیره را بشناسی: الاتجاه المعاکس. سه شنبه ها پخش می شود و مجری ای وسط می نشیند و دو نفر را می آورند جلوی دوربین و یک موضوعی را مطرح می کنند. آن وقت، موافق و مخالف شروع می کنند به بحث. کار به جاهای باریک می کشد گاهی که هرچه مجری داد می زند که آقا! آقا! این برنامه زنده است! کسی محل نمی گذارد. گاهی هم شده که یکی از مهمان های جلسه، قید ِ برنامه را می زند و از جایش بلند می شود و برنامه زنده تلویزیونی (آن هم تلویزیون پرمخاطبی مثل الجزیره) را ترک می کند.

واقعیتش اما این است که پیشنهاد صحبت کردن «کامران محمدی» را خود من دادم. اول خود ِ دوستان مشهدی تصمیم گرفته بودند دو نفر دیگر از منتقدان مشهدی صحبت کنند؛ که قبول نکردند البته.

بعد قرار شد از تهران کسی ببرند. گفتم حالا که اینطور است، بهتر است از کسانی دعوت بشود که سال ها در جمع های خصوصی و به طور شفاهی گفته اند که داستان های «قدم بخیر مادربزرگ من بود» و «اژدهاکشان» و «عروس بید» را دوست ندارند.
از میان دوستانی که دوست ندارند، من این آدم ها را اسم بردم: مجتبا پورمحسن، علیرضا محمودی ایرانمهر، محمدحسن شهسواری، مهدی یزدانی خرم، یاسر نوروزی، کامران محمدی و ... که بعد از «کامران محمدی» دعوت شد بیاید حرف بزند درباره این داستان ها.

کامران محمدی، تنها کسی است که خیلی صریح توی چشمانم نگاه کرده و گفته: «این مزخرفات چیه تو می نویسی؟ یه عده ... فکر می کنند تو داستان نویس هستی.» به هرحال این سلیقه کامران محمدی است و البته من شادم که نتیجه یکی دو هفته جدیت او برای صحبت کردن به عنوان منتقد منفی را روز شنبه در مشهد گوش خواهم داد؛ فایل صوتی این برنامه را حتما همین جا برایتان می گذارم تا بشنوید.

و خوشحالم یکی این داستان ها را می خواند و بعد مستدل درباره اش حرف می زند؛ حتی اگر همدل نباشد و دوست شان نداشته باشد. در این چند سال کم آدم ندیده ام که پشت سر آدم بدگویی می کنند و می آیند جلوی آدم و قیافه مهربان می گیرند. وقتی هم ازشان بپرسی: «خدا وکیلی! خواندی چیزی که حرف می زنی و فحش می دی؟» حرفی ندارند بگویند.

یا فلان داور ِ فلان جایزه ِ فلان و بهمان بهت می رسد و می گوید: «آقای علیخانی تبریک می گم، آقای فلانی می گفت کتاب جدیدتان عالیه، مگه تازه کتاب درآوردید؟» و بعد چه بگویی بهش جز اینکه، بله «عروس بید» بهمن 88 منتشر شد و قاعدتا باید در فهرست کتاب های بررسی شده شما هم می بود در جایزه تان که ... خب جایزه ها هم سلیقه ای است دیگر.

و خوشحالم که کامران محمدی صحبت می کند و البته محمدعلی علومی که مثل دوستان دیگر پیش از این مهربان بوده با کلمات این سه تا کتاب.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نظرکرده با مقدمه عبدالرحمان عمادی
چند سالی بود در جریان ِ کار «فرشته بهرامی» بودم؛ گردآوری آیین‌ها و باورهای امامزاده‌های رودبارالموت غربی.
بعد فهمیدم این کار را تمام کرده و مشغول کار دیگری است؛ گردآوری آیین‌ها و باورهای حمام‌های قزوین.
دیدم اگرچه هیچ حمایتی ازش نمی شود اما کاری کرده کارستان؛ به خودم قول دادم به هر قیمتی شده دنبال کتابش را بگیرم؛ حتی اگر یک نسخه‌اش به فروش نرسد.
کتاب که تایپ شد، یک نسخه اش را رساندم به «عبدالرحمان عمادی». گفتم «آقای عمادی! زحمت می کشید یه نگاهی بهش بیندازید؟»
نشان به آن نشان که چهار پنج روز بعدش زنگ زد که تشریف بیاورید ببرید.
رفتم. برداشته بود شصت بیت گفته بود درباره نظرکرده و امامزاده و بزرگوار. برای هر بیت هم یک صفحه پی‌نوشت. گفتم آقای عمادی! این که شده خودش یک کتاب دیگر!
فردایش زنگ زد و گفت: تشریف بیاورید ببرید.
رفتم. مقدمه ای نوشته بود مناسب ِ کتاب «نظرکرده».
شادمانی ام چندجانبه بود؛ هم از این جهت که آقای عمادی از کتاب خوشش آمده و هم اینکه برای کتاب مقدمه نوشته بود.
دیروز هم کتاب را برایش بردم و شادی اش در عکس پیداست.


عبدالرحمان عمادی، ایرانشناس پیشکسوت

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آقای غلامی سلام
هفته دیگر تاسوعا عاشوراست. خواستم زنگ بزنم بهتان که لندرور رو آتیش می کنین بریم یه سر «میلک».

آقای غلامی سلام
برگردید تو را به خدا! قول می دهم دیگر زنگ نزنم که این بچه های شرق اصلا هوای ما رو ندارند و کتاب هم می دیم اما باز معرفی نمی کنند.

آقای غلامی سلام
یادتون میاد وقتی پرسیدم چرا روزنامه شرق سایت ندارد چی گفتید؟
گفتید سایت نمی زنیم تا توی این همه صفحه روزنامه، یک دفعه یک مطلب خطری رو برندارند عَلم ش کنند و همه را بیکار کنند.

آقای غلامی سلام
دیشب آمدم اینها را بنویسم، اینترنتم قطع بود.

آقای غلامی ...

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
Sarah_Wilkins
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قرار دیدار | دانشگاه فردوسي مشهد

دانشگاه فردوسي مشهد در ادامه سلسله قرارهاي ديدار با نويسندگان ايراني، ششمين نشست خود را به بررسي سه‌گانه يوسف عليخاني اختصاص داد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ششمين نشست دانشگاه فردوسي مشهد که با همکاري انجمن ماتيکان داستان برگزار مي‌شود، مجموعه‌هاي داستان «قدم بخير مادربزرگ من بود»، «اژدهاکشان» و «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني در روز شنبه (20 آذر) با حضور کامران محمدي - نويسنده و روزنامه‌نگار - و محمدعلي علومي - نويسنده و منتقد - نقد و بررسي مي‌شود.

در اين نشست که از ساعت 16 تا 18 روز يادشده در تالار شريعتي دانشکده ادبيات دانشگاه فردوسي (پرديس) برگزار مي‌شود، کامران محمدي به عنوان منتقد مخالف و محمدعلي علومي به عنوان منتقد موافق درباره اين داستان‌ها سخن خواهند گفت.

در حاشيه اين ديدار همچنين دو کارگاه داستان برگزار مي‌شود؛ کارگاه اول ساعت 11 صبح روز شنبه با حضور کامران محمدي در ساختمان جهاد دانشگاهي، داخل پرديس دانشگاه فردوسي، سالن شورا برگزار مي‌شود.

کارگاه داستان دوم نيز با حضور يوسف عليخاني ساعت 17 روز يکشنبه (21 آذر) در انجمن ماتيکان، واقع در ابتداي خيابان مدرس، فرهنگسراي بهشت برگزار خواهد شد.

نقد و بررسي رمان «عقرب بر پله‌هاي راه‌آهن انديمشک يا از اين قطار خون مي‌چکد قربان» نوشته حسين مرتضائيان آبکنار به وسيله امير احمدي آريان و جلسه پرسش و پاسخ نويسنده و مخاطبان در همايش ادبيات داستاني، برنامه پيشين دانشگاه فردوسي مشهد بود که 28 مهرماه برگزار شد.

اين دانشگاه پيش‌تر نيز ضمن دعوت از نويسندگاني چون ابوتراب خسروي، حسين سناپور و عليرضا محمودي ايرانمهر، آثار آن‌ها را با حضور منتقدان مخالف و موافق مورد نقد قرار داده است.

مرتبط:
* پاتوق داستان مشهد ... اینجا
* حلقه های دام ... اینجا
* اندرونیته ... اینجا
* خبرگزاری مهر ... اینجا
* روزنامه شهرآرا ... اینجا
* شب های الموت در مشهد ... اینجا
* سه‌گانه‌ي يوسف عليخاني ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شب ويليام باتلر ييتس برگزار شد

هفتاد و يکمين شب از شب‌هاي مجله بخارا به ويليام باتلر ييتس اختصاص داشت که با همکاري سفارت ايرلند، عصر روز گذشته (دوشنبه، 15 آذرماه) در محل دانشکده زبان‌هاي خارجي دانشگاه آزاد، با حضور جمعي از دانشجويان و استادان زبان و ادبيات انگليسي برگزار شد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در آغاز اين شب، علي دهباشي - مدير مجله بخارا - ضمن خوش‌آمد گويي به اليور گروگن - سفير ايرلند در ايران - و ديگر همراهان وي و نيز بقيه حاضران از دکتر محمد زيار - رياست دانشکده زبان‌هاي خارجي - براي پذيرش ميزباني اين مراسم تشکر کرد و سپس اليور گروگن گفتار خود را با عنوان ييتس، فردوسي و قيصر امين‌پور آغاز کرد که فرزانه قوجلو اين گفتار را به فارسي برگرداند.
متن سخنراني گروگن به اين شرح است: «افتخاري است براي من که به دانشگاه آزاد اسلامي دعوت شده‌ام و بويژه خرسندم که در شب گرامي‌داشت زندگي و اشعار ويليام باتلر ييتس به شما ملحق مي‌شوم، نامدارترين شاعر ايرلند و به واقع يکي از مهم‌ترين شاعران انگليسي‌زبان در قرن بيستم ... ادامه گزارش

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
به‌روایت ِ جواد آتشباری

یوسف علیخانی - آخرین روزهای آبان 89 - عکاس: جواد آتشباری

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«به چيزي دست نزن» مجوز گرفت
«به چيزي دست نزن»، نام مجموعه داستاني از ليلا عباسعليزاده است كه به زودي منتشر مي‌شود. به گفته عباسعلي‌زاده، ‌شايد يكي از اصلي‌ترين ويژگي‌هاي اين كتاب، ‌نگاهي زنانه به موقعيت‌ها و موضوعات متنوعي باشد كه دستمايه كار نويسنده قرار گرفته‌اند.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، پيش از اين از عباسعليزاده دو اثر شعر و داستان در حوزه نوجوان با نام «ساقي‌نامه» توسط نشر طاها و «چادر نماز دنيا» از سوي نشر پرنده منتشر شده است.

وي درباره اين مجموعه داستان توضيح داد: اين مجموعه از داستان‌هايي مستقل و با موضوعاتي متنوع مانند حاشيه جنگ، اجتماعي، عاطفي و خانوادگي كه همگي در زمان حال و سال‌هاي اخير اتفاق افتاده‌اند، تشكيل شده است.

وي افزود: شايد يكي از مهم‌ترين اختصاصات اين داستان‌ها كه با زباني ساده و امروزي روايت شده‌اند، نگاهي زنانه به اغلب موضوعاتي است كه انسان امروز با آن‌ها مواجه مي‌شود. راوي اغلب اين داستان‌ها زنان هستند و اغلب راوي اول آن‌ها را روايت مي‌كند.

این اثر توسط نشر آموت منتشر می‌شود. از عباسعلیزاده به تازگی مجموعه شعري با نام «مي‌آيم لب اروند» نيز در نشر «داستانسرا» منتشر شد. وي همچنين اثري پژوهشي را درباره زندگي و آثار جمالزاده در انتشارات «هزاره ققنوس» زير چاپ دارد.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مجموعه داستان «كُت ِ زوك» منتشر شد
«كت زوك» مجموعه داستان طنز نوشته مهدي محبي کرماني شامل 10 داستان کوتاه طنز است.

به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اغلب داستان‌هاي اين كتاب كه رگه‌هايي طنزآميز دارند، با بهره‌گيري از عقايد محلي مردم كرمان، در قالب داستاني مدرن خلق شده‌اند.

«زوك» نام لوله‌اي قديمي و سفالي است كه آب از داخل آن به خزينه مي‌آمده است. يكي از داستان‌هاي اين كتاب نيز براساس ماجرايي در اين‌باره نوشته شده است.

بيان مناسبات فرهنگي جامعه‌اي سنتي كه نسل جديد آن مدرن شده‌اند، يكي از دغدغه‌هاي نويسنده در نوشتن اين داستان‌ها بوده است.

كت زوك، التزام، تشك كامي و بازار كلاه، نام برخي از داستان‌هاي اين مجموعه‌اند.

مهدي محبي، ‌متولد سال 1329 در كرمان، فارغ‌التحصيل رشته اقتصاد از دانشگاه تهران، بازنشسته شركت ملي صنايع مس ايران و روزنامه‌نگار است. دو كتاب «صبح نارنجستان» و «سرود سرد گلايه» از آثار محبي در زمينه شعرند. مجموعه داستان «آل» او نيز اين روزها در نشر آموت مراحل انتشار را سپري مي‌كند.

مجموعه داستان «کُت ِ زوک» 104 صفحه است و با قيمت 2400 تومان توسط نشر يادشده منتشر شده است.

* همین خبر در خبرگزاری مهر، خبرگزاری کتاب، روزنامه فرهیختگان، رادیوزمانه، دیلمستان، نشر آموت، فرهنگخانه، فرهیختگان، پخش ققنوس،

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«از خواب مي‌ترسیم» مجوز گرفت
هادي خورشاهيان به زودي مجموعه داستان ديگرش با نام «از خواب مي‌ترسیم» را از سوي نشر «آموت» روانه بازار نشر مي‌كند. داستان‌هاي اين مجموعه سال 89 نوشته شده‌اند و محور اصلي اغلب آنها دل‌مشغولي‌هاي دروني انسان‌ها در موقعيت‌هاي اجتماعي و خانوادگي است.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، خورشاهيان درباره تازه‌ترين اثر داستاني‌اش گفت: «از خواب مي‌ترسم» 26 داستان كوتاه دارد كه همگي در سال 89 نوشته شده‌اند.

وي افزود: مساله سرگشتگي انسان‌ها و تعارضاتي كه ممكن است در مواجهه با مسايل گوناگون و ييچيدگي‌هاي زندگي روزمره براي آنان به وجود بيايد، محور اصلي مضامين داستان‌هاي اين كتاب به شمار مي‌آيد. در وقايع اغلب اين داستان‌ها، انسان در فضاهاي زندگي شهري و روستايي با دل‌مشغولي‌هاي روزمره‌اش دست و پنجه نرم مي‌كند.

خورشاهان با اشاره به زاويه روايت در داستان‌هاي كتابش گفت: در اين كتاب سعي داشتم كه آدم‌ها از موقعيت‌هاي گوناگون ديده شوند و زاويه روايت از نگاه راوي اول شخص باشد.

«از خواب مي‌ترسیم»، چهارمين مجموعه داستان هادي خورشاهيان است.

«باشد ايستگاه بعدي»(نشر روزگار، 81)، «تا صداي رباب پاي قطار» (نشر كردگار) و رمان «من كاتالان نيستم» (نشر پرنده، 87) از جمله آثار او در زمينه داستانند.

«دل داده‌ام به تاريكي» مجموعه پنجاه شعر آزاد(دفتر شعر جوان)، «درخت‌ها عقلشان مي‌رسد» پنجاه شعر آزاد(هزاره ققنوس) و «بندر متروك در مه» چهل غزل(نشر فصل پنجم) از جمله كتاب‌هاي خورشاهيان در حوزه شعر هستند.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نویسنده شهرستانی، قربانی است!
وقتی کتابش را آورد، ترسیدم خودم بخوانم. وقتی بحث پول به میان می آید تعارف و رودربایسی کنار می رود. یک کتاب باید آنقدر توانا باشد که خودش گلیم خودش را از آب دربیاورد. همین هم شد که کتابش را دادم به بررس.
بررس کتابش همان شب زنگ زد که این کتاب را مثل کتاب خودم دوست داشتم؛ عزیز بود برایم.
باز تردید کردم، به بررس دیگری دادم. (حالا که فکر می کنم می بینم خیلی مته به خشخاش گذاشته بودم که نکند رفاقت حداقل بیست ساله مان به خاطر یک کتاب از بین برود)
بررس دوم چند روزی منّ و منّ کرد و بعد زنگ زد و گفت: عجب کتابی بود! یک نفس رفتم جلو.
نویسنده اش از دوستان دوران دبیرستانم بود که تئاتر هم کار می کردیم و البته چون او در آن سن و سال حسابی معروف بود (خب توی شهر پیچیده بود که توی 15 سالگی برای بازی در نمایشی به جشنواره تئاتر فجر سال 65 آمده تهران) خب، افتخاری بود همصحبتی و دوستی با او.
ترسیدم خودم کتاب را بخوانم. بدی سرمایه گذاری روی کتابی همین است که می ترسی از کتابی خوشت بیاید و چاپش کنی و بعد نفروشد. برای همین هم هست که اغلب ناشران برای خودشان بررس های تاق و جفت دارند.

گذشت و گذشت تا شبی که این کتاب مجوز گرفت. برای آخرین بار خواستم یک بار دیگر کتاب را نگاه سرسری بکنم که نکند غلطی در رفته باشد و یا صفحه آرایی مشکل پیدا کرده باشد. کل کتاب را پرینت گرفتم و شروع کردم به خواندن.
شگفت زده شده بودم. همین طور می رفتم جلو. تا صفحه ده فکر می کردم واقعا نویسنده این کتاب از دوستان من است؟ از صفحه ده تا دو سوم اول کتاب خیره خیره جلو می رفتم. عصبانی بودم از نویسنده اش که چرا شخصیت اصلی کتاب اینقدر کم حضور دارد در رمان. تعلیق کتاب و زبان روانش همین طوری می کشیدم جلو. به پایان رمان هم رسیدم، بغض ام ترکید و زنگ زدم به نویسنده اش که: اینجا بودی گردنت رو می شکستم.

متاسفانه به دلیل همان معضل عدم توجه به نویسنده شهرستانی، این کتاب هم قربانی شد؛ اگرچه چند نقد رویش نوشته شد اما کتاب آن طور که باید معرفی و نقد و دیده نشد.

و حالا خوشحالم که بهم خبر می دهند روز پنجشنبه (11 آذر 89) ساعت 19:15 دقیقه (هفت و ربع شب) شبکه رادیویی گفتگو (FM - 103/9) را بگیرم که یک ساعت برنامه نقد و بررسی کتاب (پیدا و پنهان) اختصاص دارد به این کتاب. مجری و کارشناس برنامه «کامران محمدی»، سردبیر برنامه «مرتضی نصیری» و منتقدان «میثم نبی» و «حسن لطفی» و البته حضور نویسنده کتاب ...

***
پساتادانه‌نوشت: این یادداشت را که نوشتم دوستی آمد روی خط مسنجر یاهو و گفت: این یکی را با شما موافقم و خوشحالم سخن از زبان ما گفتید.
خندیدم و گفتم: معلوم است که شهرستانی هستید.
گفت: بله.
گفتم: اما من بیش از این که به جریان غالب تهرانی و پایتخت نشین ایراد بگیرم، ایرادم به نویسندگان و منتقدان و علاقمندان ادبیاتی شهرستانی است.
گفت: چطور؟
گفتم: وقتی نویسندگان شهرستانی از نویسندگان شهرستانی حمایت نمی کنند و کتابش را نمی خرند و افتخارشان دعوت کردن از فلان نویسنده توی بوق و کرنا شده به شهرشان است، خب معلوم است روزی همین بلا سر خودشان می آید.

پساتادانه نوشت 2: علی چنگیزی با توپ پر آمده وسط که آره و اینا و ... خود یوسف علیخانی هم شهرستانی است و ... کتاب خوب خودش خودش را نشان می دهد و ...
علی چنگیزی مهربان! یوسف علیخانی درست است که متولد یکی از روستاهای الموت است و در شناسنامه اش نوشته اند صادره از منطقه سه قزوین، اما نویسنده شهرستانی نیست. می دانی چرا؟ چون در تهران ساکن است و مثل تو راحت می تواند برود چند روزی ور ِ دست بهارلو و سناپور و ... بنشیند و با دوستان دیگری برود در خانه هنرمندان و عکس یادگاری هنرمندانه بگیرد و همه این مانورها باعث بشود دو تا دوست پیدا کند و کتابش را بخوانند و به به و چه چه هم بکنند؛ درست مثل من. و از قضا تو کار خوبی می کنی.
اگر لازم شد برایت توضیح می دهم که چرا مثلا «محمد حسینی» قزوینی نیست، «حسن محمودی» نجف آبادی نیست، «محمدحسن شهسواری» مشهدی نیست، «مجتبا پورمحسن» رشتی نیست و ...
و جالب اینکه دو تا خط آخر یادداشتت هم همین را می گوید: «نویسنده -چه تو تهران و چه شهرستان- باید هوای کتابش را داشته باشد به خصوص اگر کار اولش باشد»
پس حرف من هم همین است که وقتی ساکن تهران نیستی، خیلی وضعیتت فرق می کند.
آقای ربی را مثال می زنی، من ایشان را ندیده ام اما از وبلاگشان برمی آید که مدام می آید تهران ومی رود و ...
خانم گوهری را مثال می زنی، بله. ایشان شیراز است اما پیگیر است. خودش (بدون کمک ناشر) برای همه کتاب می فرستد و مدام با اس ام اس پیگیری می کند (من خوشحالم که یک نویسنده قدر کار خودش را می داند و هیچ اعتقادی هم به این موضوع ندارم که بیایند کشف ام کنند؛ گذشت دوره قهرمان ها)
انتقاد من به نویسنده شهرستانی همین است؛ که خودش تکانی به خودش نمی دهد. در واقع تیتر من تیتر معکوس است؛ دو پهلو است. نویسنده شهرستانی قربانی است؛ چون شهرستانی است و نمی بینندش. چرا نمی بینندش؟ چون خودش هم تلاشی نمی کند.
وگرنه «سپینود ناجیان» نویسنده تهرانی است اما سرنوشتش مثل نویسنده های شهرستانی است، یا «ماهزاده امیری» نویسنده کرجی است، اما کتابش دیده نشد؛ اگرچه هر دو نویسنده های خوبی بودند و هستند.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com