تادانه

عشقی دست‌نیافتنی در تلاطم‌های سیاسی
http://aamout.persiangig.com/parnian-s.jpg
براي خواندن اين نقد اينجا يا اينجا را كليك كنيد

الهه عطاردی (مجله پرنیان): شوهر عزیز من، از معدود رمان‌هایی است که در سال‌های اخیر توانست بازار کتاب ایران را تحت شعاع چاپ‌های متعدد خود قرار دهد و به سرعت نام نویسنده‌‌آن فریبا کلهر را نزد کتابخوانان فارسی‌زبان پرآوازده سازد. اگرچه فریبا کلهر سال‌هاست که در عرصه نویسندگی فعالیت دارد اما بیشتر آثار او تا پیش از «شوهر عزیز من»‌ در حوزه نوجوانان بوده است.
فریبا کلهر با نثر روان و سبک ویژه خود مروج نوعی از داستان‌نویسی است که در میانه سبک فاخر و رمان‌های عامه‌پسند جای می‌گیرند. او در سه‌گانه خود با نام‌های «پایان یک مرد»‌و «شروع یک زن»‌ و «شوهر عزیز من»‌با دنبال کردن مضامین مشترک سیاست، عشق و زندگی، سرگذشت زنانی را به تصویر می‌کشد که در عوالم تنهایی، زندگی خود مرور می‌کنند و در واگویه‌های ذهنی از عشق‌ها، حسرت‌ها و ناکامی‌هایشان سخن می‌گویند. «شوهر عزیز من»‌ در میان این سه‌گانه، به واسطه وجود شخصیت‌های به مراتب جاندارتر و روایتی دلنشین و پیراسته از زوائد، موفق‌تر است.
سیما انتظاری،‌ راوی و شخصیت اصلی کتاب «شوهر عزیز من»‌ در واگویه‌های ذهنی، داستان زندگی‌اش را روایت می‌کند. او زنی پخته و به میان‌سالی رسیده است که وقتی همسرش را در یک جریان سیاسی از دست می‌دهد، زبان به روایت خاطراتی می‌گشاید که گره خورده در گذشته اوست. دختری که در اوج انقلاب فرهنگی تحت تاثیر مبارزین انقلابیع تلاش می‌کند تا جایگاهی برای خود بیابد؛ اما از آنجا که نه به رشد فکری بالا رسیده و نه ریاکار و سیاست‌باز است و تزلزل شخصیتی هم دارد، به خاطر سادگی از گوش دادن به آهنگ ویکتور خارا با نسرین ماجدی، صمیمی‌ترین دوستش صحبت می‌کند و همین بهانه‌ای می‌شود برای اخراجش از کتابخانه و اتمام دوستی‌اش با نسرین. بعدها او در یک دفتر مجله با سردبیری مردی به نام آقای آذر مشغول کار می‌شود. با مدرس کلاس ایدئولوژی‌اش که سابق بر این با نسرین در آن شرکت می‌کرد و مردی بود مذهبی و تمام شاگردان دخترش را که فقط سه نفر بودند سخت تحت‌تاثیر قرار  داده بود، ازدواج می‌کند؛ اما درست در شب عروسی با اعتراف همین مرد حزب‌اللهی، درمی‌یابد که همسرش به اصرار مادرش تن به این ازدواج داده است و او پیش از این عاشق کس دیگری بوده و حال نیاز به پاک‌سازی روح دارد تا بتواند زندگی زنانشویی‌اش را با سیما آغاز کند. این پیرایش روح پنج‌سال طول می‌کشد و سیما از همسرش کینه‌ای دیرینه به دل می‌گیرد و حتی بعد از بازگشت کورش از جنگ و ابراز پشیمانی از این‌همه بی‌توجهی حاضر نمی‌شود عشق او را بپذیرد و در تصورات و خیالاتش با درخت توت خانه پدری، از تنها عشقش، سهراب، که حالا همسر خواهر کوچکش، سوسن است، صحبت می‌کند. سهراب که در همان دوران جنگ در اثر سکته‌ی قلبی فوت می‌کند، علاقه‌ی شدیدی به سرپرستی کودکان بی‌سرپرست داشته و برخلاف خواست سوسن، پسری به نام آراش را هم به فرزندی می‌پذیرد که هنوز رسمی نشده، مرگ از راه می‌رسد. سیما که از مرگ سهراب سخت آشفته‌ می‌شود آرش را به نزد خود می‌آورد و سال‌ها او را به یاد معشوق‌اش نگه می‌دارد و حتی زمانی که دست از لجاجت برمی‌دارد و ظاهرا به عشق همسر تن می‌دهد اما یاد یار، شبانه‌روز با اوست.
سیما بعد از آشتی با کورش به بهانه‌ی ادامه تحصیل کورش بعد از جانبازی، آن هم به هدف خدمت به جامعه به کانادا سفر می‌کند و پسرش شاهین را در آن کشور به دنیا می‌آورد؛ اما بعد ازاتمام تحصیلات کورش وقتی به ایران باز می‌گردند، کورش در دانشگاه مشغول تدریس می‌شود اما به خاطر تحریک دانشجویان از دانشگاه اخراج شده و مدتی بعد هم ترور می‌شود.
نگاه انتقادی نویسنده به وقایع انقلاب و سرنوشت سهمگینی که برای کورش، شوهر زن راوی در این رمان در نظر گرفته شده، داستان را به ورطه‌ای سیاسی اجتماعی فرو می‌کشاند. از سوی دیگر روایت تراژیک و سرکشیدن به دنیای محرمانه‌های سیما انتظاری که به مدد کابوس‌های آشفته و جستجو برای یافتن دوباره عشق ناکام وی انجام می‌گیرد، تصویرگر جهانی ذهنی زنی است که ناخواسته زندگی‌اش گرفتار بازی‌های سیاسی شده است. اگرچه گذشت زمان «شوهر» ‌داستان را به مرد عزیزی تدبیل می‌کند که راوی در سوگ او نشسته است اما همچنان یاد و خاطره معشوق دست‌نیافتنی و عشق ممنوع زن، سهراب، است که او را آرام می‌کند. خاطره‌ای که با درخت توت خانه پدری سیما در محله‌های قدیمی شهر پیوندی ناگسستنی دارد و یادآوری این عشق را با نمادی از حسرت برای تلخکامی و ناکامی‌های سیما در زندگی‌اش تبدیل می‌کند. روایت تحسین‌برانگیز نویسنده از دنیای ذهنی زن راوی است که از «شوهر عزیز من» داستانی خواندنی می‌سازد. روایتی که آشوب‌های دهه شصت را زنده و سرنوشت مردان و زنانی را روایت می‌‌کند که بر بستر سیاست، نطفه عشق‌شان شکل گرفت و شاید به جز ناکامی و حسرت، یادگاری برایشان به جای نماند.
گفتنی‌ است که رمان «شوهر عزیز من» سال 92 نیز در لیست پرفروش‌های سال قرار گفته است و در آستانه سال نو چاپ ششم رمان روانه بازار کتاب شده است. این رمان که فروردین 91 برای نخستین بار منتشر شد در کمتر از دو سال به شش چاپ رسیده و بازتاب‌های فراوانی نیز داشته است. به طوری که علاوه بر نامزد شدن در برخی جوایز ادبی، از سوی بسیاری از منتقدان نیز رمانی خواندنی و خوش‌پرداخت عنوان شده است.
در بخش‌هایی از کتاب می‌خوانیم:
«خوابیده ام. در آپارتمانی اجاره‌ای در تورنتو. در طبقه‌ سی و چهارم. در آپارتمانی که از پنجره‌های بزرگش می‌توانم اووووه تا آخر شهر را ببینم و انقدر به آسمان نزدیک باشم که اگر دستم را دراز کنم گل‌های رز ابری سرانگشت‌هایم را لمس کند.
خوابیده ام. خسته ام از سفر دور و درازی که زمان را به هم ریخته و انگار عقربه‌ها زمان صفر را نشان می‌دهند. خواب خوابم. باید بیشتر از اینها بخوابم. دوست دارم همین طور بخوابم و خواب سهراب را ببینم. حس آزادم در خواب می‌گوید سهراب تا اینجا آمده. تا اینور دنیا. خواب سهراب را می‌بینم که امانتی‌اش‌ را می‌خواهد. دستش را به طرفم دراز می‌کند و زنجیرش را می‌خواهد. زنجیر به گردنم است هنوز و ته ته قلبم را لمس می‌کند. می‌گویم: «نه.»
اما سهراب دست بردار نیست. می‌گوید: «مهلت امانتداری به پایان رسیده.» و من بازهم زنجیر را به او نمی‌دهم. با گرمایی که روی صورتم بالا و پایین می‌رود بیدار می شوم و کورش را می‌بینم که روی صورتم خم شده است. می‌گوید: «نترس جانم. منم. می‌خواهم چشم‌هایت را ببوسم.»
کتاب «شوهر عزیز من»‌ را نشر آموت در سال 1391 منتشر کرده است.
 

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نمايشگاه كتاب همدان

نمايشگاه كتاب همدان
از تاریخ 2 تا 8 شهریورماه
در محل دائمی نمایشگاه های بین المللی شهر همدان
صبح و بعدازظهر

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پرفروش‌ترین‌های مرداد 93
http://aamout.persiangig.com/image/bestseller/9305-bestseller-s.jpg
سايز بزرگ ... اينجا

1: بودن/ رمان/ یرژی کاشینسکی/ ترجمه‌ی مهسا ملک‌مرزبان
2: شوهر عزیز من/ رمان/ فریبا کلهر/ چاپ ششم
3: کتاب نیست/ مجموعه شعر/ علیرضا روشن/ چاپ هفتم
4: پیش از آنکه بخوابم/ رمان/ اس‌جی‌واتسون/ ترجمه‌ی شقایق قندهاری/ چاپ سوم
5: نسكافه با عطر كاهگل/ رمان/ م. آرام/ چاپ سوم
6: عاشقانه/ رمان/ فریبا کلهر/ چاپ سوم
7: اندوه بلژیک/ رمان/ هوگو کلاوس/ ترجمه‌ی سامگیس زندی
8: روزگار تفنگ/ رمان/ حببيب خدادادزاده
9: خدمتکار و پروفسور/ رمان/ یوکو اوگاوا/ ترجمه‌ی کیهان بهمنی/ چاپ سوم
10: زندگی اسرارآمیز/ رمان/ سو مانک کید/ ترجمه‌ی عباس زارعی
11: خانه داري/ رمان/ مريلين رابينسون/ ترجمه‌ی مرجان محمدي
12: منم تنديس تنهايي/ رمان/ فرح فرسار

Labels: , , , , , , , , , , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
سومين رمان "م. آرام" منتشر شد
http://multimedia.mehrnews.com/00137-telesm-e-deldadeh.jpg
طلسم دلداده / رمان/ م. آرام/ نشر آموت/ 512 صفحه/ 25600 تومان

سومین رمان «م.آرام» با عنوان «طلسم دلداده» با موضوع داستانی عاطفی در بحبوحه جنگ جهانی دوم منتشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «طلسم دلداده» دومین رمان «م.آرام» نویسنده ایرانی که پیش از این رمان «نسکافه با عطرکاهگل» را در سال گذشته منتشر کرده بود روانه بازار کتاب شد.
«طلسم دلداده» رمانی است از رویداد های سال ‌ن او، کشته است. سیاوش به سن نوجوانی که می رسد، چوپان ایاز خان می شود و در همین حال احساسی که بین نگار، دختر کوچک ایاز خان و سیاوش شکل گرفته. این آغاز عشقی است که با تمام فلاکت‌ها و خون‌هایی که ریخته می شود، هرگز از تکاپو و نفس نمی‌افتد. طلسم دلداده، در واقع داستان طلسم عشقی است که در میان سیاهی های زمانه به اوج می رسد.
این رمان از سوی نویسنده به بسیاری از بزرگان ادبیات داستانی دنیا همچون گابریل گارسیا مارکز، ژان پل سارتر و ... تقدیم شده، بازتاب حیات عشق را در این سال های سیاه و غم انگیز به تصویر کشانده است.
در این رمان احساس، نفرت، اعجاز و تناسخ، در قالبِ رئالیسم جادویی، به هم در می‌آمیزد و از میان آن، طلسم دلداده سر بر می‌آورد. افسانه به واقعیت گره می‌خورد و عشقی مقدس از آن زاده می شود.
نثر این رمان به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و حاوی یک روایت سه بعدی از شخصیت‌هایی مکمل همچون نگار و سیاوش است و در کنار آن شخصیت پردازی‌ها، همذات‌پنداری‌ها و سایر عناصر داستان نویسی، به وفور در این کتاب به چشم می‌خورد.
از «م. آرام» پیش از این دو رمان «نسکافه با عطر کاهگل» منتشر و به چاپ سوم رسیده است. این رمان همچنین برنده جایزه کتاب فصل، نامزد جایزه جلال‌آل‌احمد و برنده جایزه رمان اول ماندگار شده است.  رمان دیگر این نویسنده با عنوان «پاییز حافظیه» نیز به تزگی به چاپ دوم رسیده است
رمان «طلسم دلداده» نوشته‌ی «م. آرام» در 512  صفحه و به قیمت 25600 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
همیشه آن سوی کلمات چیزی پنهان است
خانه كاغذي 
اعظم آیتی (روزنامه فرهیختگان):  همیشه آن سوی کلمات چیزی پنهان است. یک خیال که از دل اولین برداشت بیرون آمده و تو را وادار می‌کند بخواهی تا بیشتر بدانی. «خانه کاغذی» انتخاب خوبی است برای یک روز بی‌ادعا. بی‌وزنی کتاب، آدم را به وجد می‌آورد. اول نگاهی به صفحه آخر و هجوم این میل که آیا می‌شود همه کتاب را بی‌وقفه خواند؟! یادآور لذتی که سال‌هاست تکرار نشده است. می‌خوانی؛ جمله اول از پاراگراف دوم آدم را درگیر می‌کند. کتاب‌ها سرنوشت مردم را تغییر می‌دهند و تو دلت هوای همه کتاب‌هایی را می‌کند که در سطرهای بعدی نام برده شده‌اند. بعضی‌ها را خوانده‌ای و بعضی‌ها را نه. کتاب‌های خوانده را کجا گذاشته‌ای؟ کتاب‌ها، تاریخچه‌شان را در ذهنت جست‌وجو می‌کنند. چند لحظه تامل می‌کنی. نفس عمیقی می‌کشی. از جست‌وجوی دنیای شخصی، خودت را رها می‌کنی و صفحه را ورق می‌زنی. در صفحه بعد بار دیگر امیلی دیکنسون معطل‌ات می‌کند. چقدر دوست داری کتاب‌هایی را که تو را مدام به خودت رجوع می‌دهند. هیچ قایقی چون کتاب، ما را با خود به سرزمین‌ها نمی‌برند. این قطعه کوتاه را به یاد می‌آوری و دلت ناخواسته هوس سفر می‌کند. یعنی با این کتاب هم می‌شود سفر کرد؟ داستان با مرگ شروع می‌شود. مرگ نهایت است. رکود است. یک خلاء بدون بازیافت است. تجربه نیست. زبان تکلم ندارد. خودش را نشان نمی‌دهد و تا حد نیست، عقب نشسته است. کمی دلخورانه به کلمات نگاه می‌کنی. این شروع می‌تواند به تکرار برسد. می‌تواند نسخه مشابهی باشد با چیزی که پیش از این خوانده‌ای، اما کمی سماجت لازم است، فقط چند صفحه دیگر؛ و بعد، کتاب کوچک برایت بزرگ می‌شود. از دلِ کتاب، کتابی خود را نشانت می‌دهد و ابهام خود را در خالص‌ترین جملات یک تقدیم‌نامه به رخ می‌کشاند: ببخشید که قدری بدجنسی به خرج دادم. همان‌طور که از اول برایت گفتم تو هرگز کاری انجام نمی‌دهی که مرا شگفت‌زده کند. اما داستان چیز دیگری می‌گوید. داستان به‌شدت شگفت‌زده‌ات می‌کند. کتاب تو را از یک سوی دنیا به آن سوی دیگر دنیا می‌کشاند تا آدمی را پیدا کنی که فراتر از محیط، سرزمین خودش را خلق کرده است و حتی فارغ از محدوده اکنون، به تداعی و سیر و سیاحت در زمان مشغول است. آدمی مگر چیست به جز اندیشه، و این اندیشه نشانه‌هایی مکتوب به قدمت بیست قرن دارد. سر از حراجی‌ها در می‌آوری و می‌بینی که کتاب‌های نایاب چگونه گردآوری می‌شوند. کتاب‌هایی که خوانده می‌شوند. نقد می‌شوند و بعد در شکل سرمایه، نیاز به طبقه‌بندی و حفاظت پیدا می‌کنند. دنیای بزرگ برای بقا به بخش مشخصی از ذهن، زمان، فضا و توانایی تکیه می‌کند. و این مساله باعث سرگردانی آدمی می‌شود که 20 هزار جلد کتاب دارد، اما از ترس صدمه دیدن و تباه‌شدن‌شان قادر به بخشش گنجینه خود نیست. هیچ نهاد علمی، تخصصی، دولتی قابلیت حفاظت از این سرمایه را ندارد. پس خودش دست به کار می‌شود. قدم اول تهیه یک نمایه از همه آن کتاب‌هاست. باید تعادل را برقرار کند. تعادل موضوعات، معناها، سبک‌های نگارش. کشف تشابهات و تضادها. ابداع شیوه‌ای تازه در ارائه کتاب‌ها. یک کتاب را باید زیر نور شمع خواند و کتاب دیگری را همگام با طنین موسیقی واگنر. باید به هر کتاب شخصیتی جان دار بخشید تا با خواندنش لذتی منحصربه‌فرد را تجربه کرد. باید یک نظم عاشقانه باشد تا شما را به بعد تازه‌ای از کتاب بکشاند. حتی ترکیب جملات هم چهره ساحره‌ای به خود می‌گیرد که در ظاهر هم جزئیات فریبنده‌ای را نمایان می‌کند. داستان اما به اینها خلاصه نمی‌ماند که هر کتابی آدم‌هایی دارد و این آدم‌ها راه خودشان را می‌روند. آدم‌های خانه کاغذی گاهی دنیای باشکوهی دارند و گاهی در همین عظمت به‌شدت احساس خفگی و نقصان می‌کنند. گاهی خود را در پیوستگی با هر آنچه که از انسان مانده است معنا می‌کنند و گاه حتی از خود می‌گریزند. آدم‌هایی که بخشی از خود را به آب می‌اندازند و بار دیگر در سرچشمه باز می‌جویند. به گمانم این کتاب را باید بارها خواند و لابه‌لای صفحه‌هایش خود را نفس کشید و اشتیاق مهجورانه انسان‌هایی را حس کرد که برای حفظ یک کتاب باید پنهانکاری می‌کردند. گاهی خواندن و دانستن خطایی نابخشودنی بوده است. حالا حکومت‌ها عوض شده‌اند، نگرش‌ها تغییر کرده است، کتاب آزاد است و فرصتی برای انتخاب پدید آمده است. خانه کاغذی قصه همین انتخاب‌هاست. هزاران کتاب، تک به تک برگزیده می‌شوند تا جاه‌طلبی پرهیجان انسانی را نشان‌مان بدهند. انبوه اما همیشه با خودش تاریکی می‌آورد و در تاریکی آدم سردرگم می‌ماند. تنها راه خلاص، نمایه‌سازی است. آدم قصه، این مرحله را هم پشت‌سر می‌گذارد. آنچه برای دیگران سطحی، گزافه و گنگ و مات است برای او رهایی از یک آشوب ذهنی است. اما یک حادثه کوچک در راه است؛ فهرست‌ها از دست می‌روند، کدها از دست می‌روند، همه آن نشانه‌های اطمینان‌بخش از دست می‌روند، و بار دیگر کتاب‌ها، جدا از هم به انبوهی از تک‌ها بدل می‌شوند. یک ارتباط هماهنگ‌کننده گسسته شده است. چطور می‌شود از نو آغاز کرد؟ چطور می‌شود یگانگی پیشین را بازگرداند؟ آتش همه چیز را سوزانده است. آب همه چیز را بی‌رنگ کرده است. و آدم خود را میان یک آوار می‌بیند. بازسازی دوباره سخت است. اینجاست که باید تصمیم دیگری گرفت. کتاب‌ها خانه می‌خواهند. او خانه می‌خواهد. تمام سال‌ها به دنبال حلقه اتصال می‌گشته است؛ کشف و درک بسیاری از تشابهاتی که فردی است، که فقط مال اوست. ذهن هر انسان ملات خودش را می‌سازد تا این را کنار آن بنشاند. تا یک مجموعه را برای خودش قابل دسترس‌تر کند، حتی اگر مساله احاطه شدن در میان باشد و ترس از همین احاطه شدن خارج از کنترل شود و انسان را وادار به حذف یا تخریب کند. همیشه نباید به دنبال کشف نیمه‌تاریک اشیا بود زیرا مرز سایه مرز مشخصی نیست. کتاب «خانه کاغذی» داستان کوچک دیگری را نیز برایمان تعریف می‌کند: زن قصه، به انتظار بازگردانده شدن کتابی است که به سادگی می‌تواند آن را از نزدیک‌ترین کتابخانه به امانت بگیرد یا از کتابفروشی محله بخرد. آیا این درخواست صرفا برای به یاد انداختن نیست؟! مروری اجباری بخشی از آنچه روی داده است؟! و تکرار آن حد از شناخت که قادر به حدس حوادث پیش روست؟! باید کتاب را خواند. 
خانه کاغذی، کارلوس ماریا دومینگوئز، ترجمه شقایق قندهاری، نشر آموت، بهار 1393 .

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شبنم مقدمی و خانه‌داری
http://images.khabaronline.ir//images/2014/8/14-8-19-123045445.jpg
در سایز بزرگ ... اینجا

استقبال "شبنم مقدمی" بازیگر سینما و تلویزیون در صفحه‌ی اینستاگرام‌اش از رمان "خانه‌داری" نوشته‌ی "مریلین رابینسون" ترجمه‌ی "مرجان محمدی" / نشر آموت

- همين خبر در خبرآنلاين

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بخشی از رمان «بودن»‌
 
«بودن» داستانی تأثیرگذار و توام با فضایی متفاوت است که درباره جهش ناگهانی باغبان 40 ساله‌ای است که بعد از مرگ صاحب‌کارش سرگردان خیابان‌هایی می‌شود که تا آن زمان با آن مواجه نشده است.
به گزارش خبرآنلاین، رمان «بودن» نوشته‌ «یرژی کاشینسکی» با ترجمه‌ «مهسا ملک‌مرزبان» در 136 صفحه و به قیمت 7000 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده و این روزها مخاطبان خود را پیدا کرده است. رمان «بودن» درباره باغبان 40 ساله‌ای است که بعد از مرگ صاحب‌کارش مجبور به ترک محلی می‌شود که در آن کار کرده می‌کرده. اما چون این باغبان پیش از آن هیچ‌گاه از محل کارش خارج نشده‌، مواجهه‌اش با جهان بیرون برایش عجیب است و از سوی دیگر برای مردم نیز‌ دیدن و صحبت‌ کردن با این فرد عجیب است با این حال و در نهایت باغبان بر اثر یک اتفاق، وارد خانه یکی از بزرگان شهر می‌شود و ...
«بودن» داستانی تأثیرگذار و توام با فضایی متفاوت در کارنامه کاری کاشینسکی به شمار می‌رود. کاشینسکی، نویسنده لهستانی آمریکایی در سال 1991 و در سن 57 سالگی درگذشت. «پرنده رنگارنگ» و «گام‌ها» نام دو اثر مطرح دیگر وی هستند. وی فیلم‌نامه این رمان را نیز پس از انتشار آن تالیف کرده و هال اشبی بر اساس آن فیلمی با عنوان «آنجا بودن» (Being there) را در سال 1979 ساخت. در این فیلم پیتر سلرز آخرین بازی زندگی‌اش را با ایفای نقش این باغبان انجام داده است. این فیلم در سال 1980 کاندیدای دریافت بهترین بازیگر نقش اول مرد از مراسم آکادمی شد و اسکار بهترین بازیگر نقش دوم مرد را دریافت کرد.
از «مهسا ملک‌مرزبان» مترجم این کتاب، پیش از این کتاب «خرید قلاب ماهیگیری برای پدربزرگ» نوشته «گائو زینگ‌جیان»‌ (برنده جایزه نوبل) در نشر آموت منتشر شده است که در آستانه چاپ سوم قرار دارد.
در بخشی از رمان «بودن»‌ می خوانیم:
«چنس رو به دوربین ها نشسته بود، دوربین هایی که با لنزهای بی احساس و بزرگشان که به لوله تفنگ می مانست او را هدف گرفته بودند و او تنها تصویری بود که میلیون ها آدم واقعی می دیدند. آنها هرگز خود واقعی او را نمی شناختند چون تلویزیون نمی توانست افکارش را نشان بدهد. برای او هم بیننده ها فقط انعکاس افکارش بودند که به صورت تصویر دیده می شدند. او هم هیچوقت نمی فهمید که آنها چقدر واقعی اند، چون آنها را به عمرش ندیده بود و از افکارشان خبر نداشت.
چنس صدای مجری را شنید که گفت:" از اینکه امشب با ما هستید بسیار خوشحالیم آقای چنسی گاردینر و مطمئنم بیش از چهل میلیون بیننده ای هم که هرشب این برنامه را تماشا می کنند، همین حس را دارند. مخصوصا که در چنین فرصت اندکی دعوت ما را پذیرفتید چون قائم مقام رئیس جمهور به دلیل حجم بالای کار نتوانستند امشب با ما باشند." مجری لحظه ای مکث کرد، سکوت مطلق در استودیو حکمفرما شد." برویم سر اصل مطلب، آیا با دیدگاه اقتصادی رئیس جمهور موافقید؟"
چنس گفت:" کدام دیدگاه؟"
مجری لبخند موذیانه ای زد و گفت:" دیدگاهی که رئیس جمهور در نطق اصلی شان در موسسه سرمایه گذاری آمریکا بیان کردند. ایشان قبل از سخنرانی شان از بین تمامی مشاورینشان با شما مشورت کردند..."
چنس گفت:" ... واقعا؟"
مجری مکثی کرد و نگاهی به یادداشت هایش انداخت و گفت:" منظورم این است که ... خب بگذارید مثالی بزنم: رئیس جمهور اقتصاد کشور را با باغ مقایسه کرد و نشان داد که بعد از یک دوره افت، دوره رشد به طور طبیعی به دنبال آن خواهد آمد..."
چنس قاطعانه گفت:" من باغ را خیلی خوب می شناسم. تمام عمرم توی باغ کار کردم. باغ خوب و سرحالی ست: درخت هایش سالمند، همینطور بوته ها و گل هایش، تا زمانی که هرس شوند و به موقع بهشان آب داده شود همینطور می مانند. باغ به مراقبت زیادی نیاز دارد. من با این حرف رئیس جمهور موافقم که: در یک باغ برای رشد هرچیزی زمان خاصی وجود دارد. ضمنا کلی جا برای رشد انواع درخت ها و گل های جدید هست."
بخشی از مخاطبین داخل استودیو حرف چنس را با تشویقشان قطع کردند و بخشی دیگر او را هو کردند. چنس به تلویزیونی که سمت راستش بود نگاه کرد و صورتش را دید که صفحه را پر کرده بود. بعد صورت چند نفر از تماشاگران داخل استودیو را دید که آشکارا صحبت های او را تایید می کردند، باقی انگار عصبانی بودند. مجری به سمت صحنه برگشت و چنس رویش را از تلویزیون برگرداند و به او نگاه کرد.
مجری گفت:" خب آقای گاردینر، بسیار زیبا گفتید و به نظر من برای ما که دوست نداریم مدام اعتراض کنیم یا از پیش بینی های منفی مان لذت ببریم خبر خوبی بود! رک باشیم آقای گاردینر. یعنی شما معتقدید رکود اقتصادی، روند نازل بازار بورس، افزایش بیکاری و غیره همه و همه یک مرحله است، فصلی ست در ادامه رشد و نمو باغ..."
"توی باغ، هر چیزی رشد می کند... اما قبل از آن پژمرده و خشک می شوند، درخت ها باید برگ هایشان را از دست بدهند تا برگ های جدید دربیاورند و ضخیم تر، قوی تر و بلندتر شوند. برخی درخت ها می میرند و نهال های جدید جایشان را می گیرند. باغ به مراقبت زیادی نیاز دارد. اگر باغتان را دوست دارید نباید از کار کردن در آن دست بکشید، کمی صبر کنید. فصلش که برسد حتما شکوفه ها سر می زنند." »

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نامزدهای جایزه هانس کریستین اندرسن
http://aamout.persiangig.com/image/Birth/fariba-kalhour.jpg 
روزنامه ایران (مریم سادات گوشه): در حالی که تعدادی از نویسندگان ایرانی برای جایزه هانس کریستین اندرسن نامزد شده‌اند، مصطفی رحماندوست این جایزه را یک شانس بزرگ برای ادبیات کودک ایران می‌داند.
جایزه هانس کریستین اندرسن که به نوبل کوچک معروف است، هر ساله به نویسندگان حوزه ادبیات کودک تعلق می‌گیرد.
اندرسن مشهورترین نام در ادبیات کودک جهان و خالق داستان «دخترک کبریت‌فروش» است که در کودکی‌های بسیاری از مردم کشورهای جهان همچون یک خاطره و نوستالژی است.
مصطفی رحماندوست خالق شعر به یادماندنی «صد دانه یاقوت» و از پیشکسوتان ادبیات کودک ایران درباره آثار ایرانی راه یافته به جایزه جهانی کریستین اندرسن گفت: «آثاری که توفیق ترجمه یافته‌اند، به جهان راه یافته‌اند و مورد توجه هم قرار گرفته‌اند. ما باید اول به دنیا بگوییم که چه آثاری داریم بعد از آن این آثار می‌توانند جایزه جهانی هم بگیرند.»
شاعر صد دانه یاقوت در ادامه تصریح کرد: «تاکنون این فرصت‌ها را دولت‌ها ایجاد نکرده‌اند و زیر ساخت‌ها فراهم نشده است. این خود نویسندگان بوده‌اند که در این خصوص تلاش کرده‌اند.»
مصطفی رحماندوست شاعر، نویسنده و مترجم آثار کودک و نوجوان در این باره می‌گوید: «ادبیات ایران ظرفیت پایه برای معرفی به جامعه جهانی ندارد و این مشکل بسیار مهمی است که ادبیات فارسی با آن روبه‌رو است. ما نیز مانند همه دنیا هم آثار خوب داریم و هم آثار متوسط و بد. آثار خوب کشورهای دیگر را به زبان خودمان ترجمه می‌کنیم و وقتی با آثار خوب ترجمه شده آنها مقایسه می‌کنیم فکر می‌کنیم که سطح ما پایین‌تر است. در حالی که اگر کل آثاری را که از آنها ترجمه شده مورد بررسی قرار دهیم می‌بینیم آنها هم کتاب‌های بازاری، بد، متوسط و خوب دارند.»
او در ادامه افزود: «مشکل اساسی ما این است که آثار خوب ما سخت به بازار جهانی انتقال پیدا می‌کند و این به دو دلیل عمده است. اول اینکه هیچ زیرساخت قابل اعتمادی برای معرفی ادبیات ایران به جهان وجود ندارد. مثلاً در کشورهای دیگر گرانت یا کمک مالی می‌دهند. یعنی به مترجمان خود می‌گویند هرکس کتابی را به زبانهای دیگر ترجمه کند از او حمایت مالی می‌شود. تا به حال در کشور ما برای ترجمه کتابهایمان به زبان دیگر گرانت نگذاشته‌اند. همین باعث می‌شود بخش عمده‌ای از توجهات به ادبیات ایران کم شود.»
او با اشاره به عامل دوم انتقال نیافتن ادبیات‌مان به دنیا گفت: «دومین عامل محدوده جغرافیایی زبان فارسی است. یعنی مثلاً تعداد کشورهایی که به زبانهای انگلیسی، فرانسه، عربی و... صحبت می‌کنند، بسیارند. در نتیجه امکان اینکه ایرانیان بسیاری در دانشگاه یا مکالمه روزمره از این زبانها استفاده کنند، بسیار است. بنابراین احتمال ترجمه آثار آنها به زبان فارسی بیشتر می‌شود.»
این شاعر در ادامه تصریح کرد: «زبان فارسی با نوع الفبایی که داریم فقط در ایران و بخشی از افغانستان مورد استفاده است. حتی در تاجیکستان و بخش کوچکی از چین که زبان فارسی تکلم می‌شود، نوشتن حروفشان فرق می‌کنند و فقط می‌توان با مکالمه با آنها فارسی صحبت کرد. بنابراین آنها نمی‌توانند زبان فارسی را بخوانند.» رحماندوست در ادامه خاطرنشان کرد: «محدوده جغرافیایی و زیرساخت‌هایی که اشاره کردم می‌تواند آثار برگزیده زبان فارسی را به یکسری زبانهای واسط مانند انگلیسی و... ترجمه کند، تا به دنیا معرفی شود.»
او تأکید کرد: «کتاب‌هایی که تاکنون به دنیا معرفی شده‌اند کتابهای خوبی بوده‌اند که مورد توجه قرار گرفته‌اند.»
بجز شعر کلاسیک، ادبیات ایران بخصوص در حوزه داستان و رمان هنوز نتوانسته به دنیا معرفی شود. شاید یکی از راههای معرفی ادبیات کشورمان به دنیا شرکت نویسندگان ایرانی در جوایز معتبر جهانی باشد. یکی از جوایز معتبر جهانی هانس کریستین اندرسن است که گاه جایزه نوبل کوچک هم خوانده می‌شود. جایزه‌ای که هر دو سال یک بار به مؤلفان ادبیات کودک تعلق می‌گیرد. تاکنون نویسندگان مطرح حوزه کودک نامزد دریافت این جایزه شده‌اند و این بارقه بسیار خوشایندی برای معرفی ادبیات کودک ایران به دنیاست.
به هر حال امسال نام برخی از نویسندگان شناخته شده کودک در فهرست نامزدهای جایزه کریستین اندرسن به چشم می‌خورد. قطعاً با برگزیده شدن آنها یا حتی راه یافتن‌شان به مراحل بالا راهی برای انتقال ادبیات کودک کشور به دنیا گشوده می‌شود.
گفتنی است که امسال نویسندگانی همچون هوشنگ مرادی کرمانی، محمدرضا بایرامی، فریبا کلهر و... برای دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن نامزد شده‌اند.

 
  http://multimedia.mehrnews.com/%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%DA%AF%D9%84.jpghttp://media.isna.ir/content/55-338.jpg/4   http://images.khabaronline.ir/Images/news/Larg_Pic/29-10-1391%5CIMAGE634941352929330050.jpg

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از رمان «زندگی اسرارآمیز»
 
«بارها از خدا خواسته بودم که کاری با تی. ری بکند، او چهل سال تمام به کلیسا رفته بود و فقط بدتر شده بود! به نظر می‌رسید که این مسئله باید چیزی را برای خدا آشکار کند...»
به گزارش خبرآنلاین، رمان «زندگی اسرارآمیز» نوشته‌ «سو مانک کید» با ترجمه‌ «عباس زارعی» كتابي است كه اخيرا به وسیله نشر آموت به بازار آمده و توانسته نظر مخاطبان علاقه‌مند به ادبيات را جلب كند.
داستان رمان در سال 1964 در جنوب آمریکا اتفاق می‌افتد و از زبان لی‌لی که یک دختر چهارده ساله است روایت می‌شود و دارای جنبه‌های تاریخی، روان‌شناختی، فلسفی و حتی عرفانی است. ضمن آنکه ما را با زندگی اسرارآمیز زنبورهای عسل نیز آشنا می‌کند. لی‌لی در این داستان عازم سفری می‌شود که در ظاهر برای جست‌وجوی مادرش است، اما در واقع سفری است برای شناخت خویش و رها شدن از قیودی که مانع تعالی انسان می‌شوند ...
اين رمان نوشته سو مانک کید نویسنده آمریکایی است كه كتابش را در سال 2002 توسط انتشارات وایکینگ منتشر کرد و در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار گرفت و به چندین زبان ترجمه شد.
نويسنده با همين كتاب به شهرتي جهاني دست يافت و متن این رمان در آمریکا در قالب درس ادبیات تدریس می‌شود. عباس زارعي مترجم جوان اين رمان با انتشار اين كتاب توانست نامش را به‌عنوان مترجمي قابل دفاع در ادبيات ايران مطرح كند.
این رمان به بیش از سی زبان زنده دنیا ترجمه شده و فروش آن به بیش از هشت میلیون نسخه در سراسر جهان بالغ می‌شود. این کتاب برنده و نامزد جوایز بسیاری بوده است. از جمله نامزد جایزه اورنج سال 2002 و برنده جایزه Book Sense Book در سال 2004. حتی متن این کتاب در مدارس آمریکا در قالب درس ادبیات تدریس می‌شود.
بخشی از رمان «زندگی اسرارآمیز» را در ادامه می خوانیم:
«آن شب روی تختم دراز کشیده بودم و درباره مرگ و رفتن به بهشت، نزد مادرم، فکر می‌کردم. اگر او را می‌دیدم، می‌گفتم: «مادر، من رو ببخش. خواهش می‌کنم» و او آنقدر مرا می‌بوسید تا پوسته پوسته شوم و به من می‌گفت که تقصیری نداشته‌ام. او در ده هزار سال اول این را به من می‌گفت.
در ده هزار سال بعدی، مادرم موهایم را مرتب می‌کرد. با شانه کردن موهایم چنان زیبایم می‌کرد که با دیدن من چنگ از دست نوازندگان بهشتی به زمین بیفتد و فقط زیبایی مرا تحسین کنند. با نگاه کردن به موهای یک دختر می‌توانید بفهمید که مادر دارد یا نه. موهای من همیشه نامرتب و به یازده جهت مختلف متمایل بود! تی. ری هم برایم بیگودی نمی‌خرید و مجبور بودم با قوطی‌های آب انگور «وِلش» موهایم را صاف کنم، این مسئله باعث بی‌خوابی‌ام می‌شد. بنابراین ناچار بودم بین داشتن موهای مرتب و خواب خوش، یکی را انتخاب کنم.
تصمیم می‌گرفتم چهار یا پنج قرن با مادرم درباره اینکه زندگی با تی. ری چه مصیبتی است، صحبت کنم. تی. ری همیشه بد اخلاق بود، خصوصاً در تابستان که از صبح تا شب توی باغ هلویش کار می‌کرد. اکثراً سعی می‌کردم سر راهش سبز نشوم. او فقط با سگش، اسنوت، مهربان بود، تا حدی که سگش را پیش خودش می‌خواباند و هر وقت حیوان به او پشت می‌کرد، شکمش را می‌خاراند. حتی دیده‌ بودم که اسنوت توی چکمه تی. ری خرابکاری می‌کرد، ولی تی. ری هیچ واکنشی نشان نمی‌داد.
بارها از خدا خواسته بودم که کاری با تی. ری بکند. او چهل سال تمام به کلیسا رفته بود و فقط بدتر شده بود. به نظر می‌رسید که این مسئله باید چیزی را برای خدا آشکار کند.
ملافه‌ها را با پا کنار زدم. اتاق غرق در سکوت بود، حتی یک زنبور هم نیامده بود. هر دقیقه به ساعت روی جالباسی نگاه می‌کردم، نمی‌دانم چرا سر و کله‌شان پیدا نمی‌شد.
سرانجام، حوالی نیمه شب که پلک‌هایم سنگین شده بودند و به زور چشم‌هایم را باز نگه داشته بودم، از گوشه اتاق صدایی آهسته و لرزان مثل صدای خُرخُر گربه به گوشم رسید. چند لحظه بعد سایه‌هایی را روی دیوار دیدم، انگار روی دیوار رنگ پاشیده باشند. وقتی از مقابل نور عبور می‌کردند، می‌توانستم نمای کلی بال‌هایشان را ببینم. آن صدا وارد تاریکی شد و در تمام فضای اتاق طنین انداخت، طوری که هوا جان گرفت و مملو از زنبورها شد. آنها دور من پرواز می‌کردند، من کانون گردبادی شده بودم که آنها ایجاد کرده بودند. به خاطر همهمه زنبورها دیگر نمی‌توانستم صدای ذهن خود را بشنوم. ...»
این رمان در 400 صفحه و با قیمت 17500 تومان منتشر شده است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گزارش نقد رمان ایراندخت در کارگاه نقد هم نگر
گزارش نقد رمان ایراندخت در کارگاه نقد هم نگر/موضوع این داستان در ظاهر، موضوع نخ‌نمای عشق یک طرفه است که ایراندخت در دل به پسری (روزبه) دارد که بعدها متوجه می‌شود پسر موبد شهر است و از طبقه بالای جامعه...
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، کلثوم فلاحی: "ایراندخت" نام رمانی از بهنام ناصح است که سال 89 منتشر شده و 204 صفحه دارد. این نویسنده متولد سال 1352 و سردبیر مجله اینترنتی ماندگار بوده است.
زمان داستان ایراندخت متعلق به دوره ساسانیان و قدرت‌نمایی درباره خسروپرویز است. ایراندخت دختری از طبقه فرودست جامعه است که با مادر و دایی خود(گشتاسب) زندگی می‌کند و دایی‌ ایراندخت، به نوعی بهلول را در ذهن خواننده متبادر می‌کند.
موضوع این داستان در ظاهر، موضوع نخ‌نمای عشق یک طرفه است که ایراندخت در دل به پسری (روزبه) دارد که بعدها متوجه می‌شود پسر موبد شهر است و از طبقه بالای جامعه.
تنها چند روزی از این عشق یک طرفه می‌گذرد که روزبه به خاطر جدا شدن از دین پدران خود و پیوستن به دین مسیحیت، مجبور به فراری شدن از شهر و دیار خود می‌شود.
روزبه شبانه از خانه و شهر خود، به سمت شام فرار می‌کند تا از دست ماموران خسروپرویز در امان باشد. یحیی فردی است که با گرفتن سکه، روزبه را در این فرار و نجات جان خود، یاری می‌کند. روزبه در میانه راه متوجه می‌شود که یحیی هم روزی به دنبال یافتن حقیقت بوده اما مشاهده برخی مسائل، او را از ادامه راه باز می‌دارد و در نهایت به فردی تبدیل می‌کند که جابه‌جا کننده کاروان است و به دنبال خوشگذرانی.
در بخشی از داستان، مادر ایراندخت متوجه عشق دختر می‌شود و در دل، دختر را همراهی می‌کند. این بخش از داستان، با توجه به شرایط اجتماعی آن مقطع، کمی منطقی به نظر نمی‌رسد. شاید پدران و مادران امروزی، فرزند خود را در رسیدن به عشق و یا فرد مورد علاقه برای ازدواج، یاری کنند اما این مسئله در عصر خسروپرویر، بعید به نظر می‌‌رسد.
ایراندخت  و مادرش با سبدبافی روزی خود  را کسب می‌کنند. بعد از رفتن روزبه، ایراندخت از طریق یکی از دوستان مادرش، راهی خانه بدخشان، پدر روزبه می‌شود و از آن به بعد رابطه صمیمی با پدر و عمه روزبه پیدا می‌کند.
مادر ایراندخت به علت بیماری از دنیا می‌رود و ایراندخت تنهاتر می‌شود. بدخشان پیرمرد سنتی داستان، به دختر عصر ساسانی، خواندن و نوشتن یاد می‌دهد و با او شطرنج بازی می‌کند و ایراندخت، معلمی می‌شود و شاگردانی دارد که این موضوع هم دور از ذهن به نظر می‌رسد.  
اگرچه عشق، حیرانی به بار می‌آورد اما ایراندخت پله‌های تعالی را طی می‌کند و این هم از دیگر بخشهای مبهم داستان است.
روزبه در پایان این داستان به کمک یکی از کشیش‌ها به سمت اسلام، هدایت می‌شود.
نویسنده به دلیل اینکه از اصحاب رسانه است، به زیبایی تبلیغ اسلام کرده، در حالی که حتی یک بار هم نامی از دین پیغمبر خاتم نبرده است. روش غیر مستقیم که به هدف می‌انجامد و امروز می‌بینیم که تبلیغ‌های مستقیم در هر نوع تبلیغاتی، تنها به ضد تبلیغ منجر می‌شود.
اگرچه زمان داستان متعلق به عصر ساسانی است اما زبان داستان، تقریبا امروزی است و به نوعی زمان و زبان داستان با یکدیگر هم‌خوانی ندارند و شکافی را در ذهن خواننده به وجود می‌آورد، هم‌سان سازی زمان  و زبان داستان، برای خواننده مشکل است.
کارگاه نقد هم‌نگر عصر روز گذشته در مرکز ساری‌شناسی به نقد داستان ایراندخت پرداخت.
*چگونه نوشتن مهم است
حسین اعتمادزاده -مسئول کارگاه نقد هم‌نگر- در این نشست اظهار داشت: برای خلق داستان هم می‌توان از موضوعات اطراف بهره برد و هم از تحقیق وپژوهش. می‌توانیم از ادیان، اساطیر، بزرگان جهان و ... به عنوان موضوع استفاده کنیم و داستانی خلق شود.
وی با طرح این سوال که آیا صرفا نوشتن داستان زندگی سلمان فارسی، کافی است، تصریح کرد: داستان‌های این چنینی نباید فقط بازآفرینی زندگی یک شخصیت باشد. نویسنده از دستمایه زندگی سلمان، استفاده کرده و اگر  فقط می‌خواست بگوید سلمان ابتدا زرتشتی بوده و بعد مسلمان شده، اینکه ویژگی ندارد اما نویسنده، رمانی را خلق کرده و داستان ایراندخت را نه به این دلیل که داستان سلمان است، ما‌ می‌خوانیم و سلمان ابزار است.
اعتمادزاده با اشاره به اینکه در این موارد، چگونه نوشتن مهم است، گفت: خلق این داستان‌ها، زیبا است. رمان‌نویس بسیار توانا بود و در این داستان به خوبی توانسته ارتباط تنگاتنگی با دنیای امروز برقرار کند.
وی با بیان اینکه برجستگی این داستان، علم و دانش آن است، یادآور شد: دختری در آن مقطع به دنبال علم می‌رود و علم تحول به وجود می‌آورد.
*داستان به شکل خطی روایت می‌شود
بهشته ونداد از دیگر اعضای کارگاه نقد هم‌‌نگر، اظهار داشت: داستان 2 روایت موازی دارد، روایت ایراندخت و روزبه. روزبه با دیدن بی‌عدالتی‌ها، در پی یافتن حقیقت، از وطن دور می‌شود چون زرتشتی‌ها در آن مقطع، دگراندیشی را برنمی‌تابند.
وی با بیان اینکه روزبه تحول شخصیتی زیادی دارد اما بحث اصلی نویسنده، ایراندخت است، یادآور شد: تحول شخصیتی ایراندخت، بعد از ارتباط با خانواده روزبه رشد پیدا می‌کند. داستان به شکل خطی روایت می‌شود و نشان‌دهنده تاریخ دختران این سرزمین کهن است که از گذشته درگیر تبعیض‌های طبقاتی بودند اما آتش علم، عشق و معرفت را روشن نگه می‌دارند.
*زبان داستان، سراسر اشکال است
حمزه شربتی دیگر عضو کارگاه نقد هم‌نگر در سخنانی گفت: نمی‌شود رمان عصر خسروپرویز را نوشت و بعد بگوییم که نمی‌خواستیم از زبان آن مقطع استفاده کنیم.( نویسنده در جایی این گونه گفته است)
وی خاطرنشان کرد: زبان داستان، سراسر اشکال است و نویسنده شعر شاملو را هم در متن می‌آورد.
شربتی با اشاره به اینکه بر اساس تئوری‌های جدید، نه موضوع داستان مهم است و نه رویداد، افزود: آنچه مهم است نحوه پردازش رویداد و چند صدایی بودن داستان است.
وی با بیان اینکه داستان بسته است، تصریح کرد: این بسته بندی، از نوع بسته‌بندی کلاسیک است چون در داستان مشخص است که فرد از نقطه آ باید حرکت کند و به نقطه ب برسد.
شربتی ادامه داد: نویسنده به جای پرداختن به توصیف‌ها، کلی‌نگری کرده است.
*ضرب‌آهنگ داستان، خوب است
ناهید گرامیان در این نشست، اظهار داشت: ریتم و ضرب‌آهنگ داستان، خوب است اما نویسنده برای شناساندن شخصیت‌ها به کندی پیش می‌رود. در میانه داستان، ریتم داستان دوباره تند می‌شود.
وی با اشاره به اینکه نثر داستان، ساده و روان انتخاب شده اما نویسنده از مثال و تشبیه، زیاد استفاده  کرده است، گفت: رمان، خطی و ساده است و تکنیک‌های پیچیده‌ای ندارد و رمانی قابل فهم برای عموم مخاطبان است.
*قصه تصویرسازی نشده است
مالک قنبری اشرفی از دیگر اعضای کارگاه نقد هم‌نگر در نقد داستان ایراندخت، اظهار داشت: قصه هیچ‌وقت به عمق و نشانه‌ها نرفته است و تصویرسازی نشده است.
وی با بیان اینکه هیچ جای داستان توصیفی از "جی" وجود ندارد و ما نمی‌دانیم جی چگونه جایی است یا حتی یک خیابان، کوچه و یک خانه از این شهر در داستان توصیف نشده است، ادامه داد: این داستان شخصیت ندارد. چون شخصیت اصلی، خود راوی است. وقتی شخصیت اصلی راوی باشد اجازه فضاسازی نمی‌دهد و قصه در فضای بسته می‌ماند. مخاطب با کنشگرها طرف نیست بلکه با راوی طرف است.
قنبری افزود: هیچ تصویرسازی صورت نگرفته و این به خاطر اعتقاد نویسنده به  ادبیات قصه‌گویی است. راوی بدون ابا، داستان را کنترل می‌کند. کانون قصه، خود راوی است در حالی که زمان اینگونه کارها گذشته است. ارزش نوشتار به فرم و ساختار آن مربوط می‌شود اما در این داستان، پیچیدگی را خود راوی بر عهده گرفته است.
*رمان به دنبال فضای بسته نیست
ابوالحسن سپهری هم در سخنانی اظهار داشت: تحولات اعتقادی، بخش فلسفی این داستان است.  داستان، فساد و استبداد ساسانی را نشان می‌دهد و از نظر روان شناختی، به ناخودآگاه فردی و جمعی توجه دارد.
وی با بیان اینکه داستان در نهایت گشایش دارد و به دنبال فضای بسته نیست، تصریح کرد: راوی خودآگاه است و روند تحولات فکری انسان را نشان می‌دهد.
حمید یزدی از دیگر منتقدان حاضر در این نشست، گفت: داستان، 2 روایت موازی را طی می‌کند و ژانر این 2 روایت، متفاوت است. ژانر تاریخی برای روزبه و ژانر بلوغ برای ایراندخت.
وی ادامه داد: بافت زمانی در این 2 روایت، یک‌دست نیست. متن ساعت درونی ندارد.
* نویسنده روی ساختار کار کرده است
ایرج عرب در سخنانی اظهار داشت: بازنمایی واقعیت فعلی، اصلی‌ترین کار نویسنده است.
وی خاطرنشان کرد: نویسنده جامعه آن مقطع را با تعقل، انتخاب کرده است. داستان در قالب رمان اندیشه‌ای و تفکری پیش می‌رود و در این قالب نمی‌شود که نویسنده روی فضاسازی و زبان داستان، کار کند.
عرب متذکر شد: با وجود اینکه توجه به زبان داستان هم لازم است اما نویسنده روی ساختار کار کرده است.
وی با بیان اینکه چند صدایی در این داستان، مشهود است، گفت: نرسیدن ایراندخت به روزبه، ویژگی این داستان است.
عرب با اشاره به اینکه روزبه، نماد آرمان‌خواهی است، افزود: در هیچ مقطع تاریخی، آرمان‌خواهی انسان‌ها کامل نمی‌شود.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگوی قدس انلاین با نرگس جورابچیان نویسنده کتاب پرفروش«به وقت بهشت»
http://aamout.persiangig.com/image/book/09-be-vagt-behesht-OK-5.jpg
به‌ وقت بهشت/ رمان/ نرگس جورابچیان/ چاپ پنجم/ نشر آموت

قدس انلاین-زمانیان:گاهی نویسنده ای پیدا می شود که با نوشتن یک اثر دل جماعت کتابخوان را می برد، طوری می نویسد که عده ای را منتظر اثر بعدی اش می گذارد اما می بینی مدت ها و حتی سال ها می گذرد و دیگر نه خبری از کتاب بعدی می شود و نه از نویسنده اش!
نرگس جورابچیان از همین نویسندگان است . او   با اولین رمان خود «به وقت بهشت» که توسط نشر آموت منتشر شد، نگاه منتقدان ادبیات داستانی و رمان خوان‌های حرفه‌ای را به خود جلب کرد. این رمان بنا به گزارش روزنامه‌ها در عرض 20 روز در صدر کتاب‌های پرفروش قرار گرفت و این خانم نویسنده به عنوان نویسنده ای که آثارش جوانپسند و خوش خوان است، معرفی شد.  البته پس از به وقت بهشت دیگر کتابی منتشر نکرد که خودش دلیل آن را حساسیت زیاد در نوشتن می داند. اگرچه جورابچیان در حال تمام کردن کتاب های نیمه تمامش است و این نوید را می دهد که بزودی آثار دیگر او را بخوانیم.
 
گفتگوی کوتاه ما را با این نویسنده در خصوص وقفه در نوشتن کتاب هایش بخوانید:
 * چرا دیگر بعد از به وقت بهشت داستان منتشر نکردید با اینکه در گفتگوهایتان گفته بودید کتاب آماده چاپ هم دارید ؟
** آماده چاپ نه. اما تلاشم این است که امسال کارهای نیمه تمامم را تمام کنم. یکی هم پایان حساسیت زیاد در نوشتن است.
* چه شد که در اولین رمانتان به سراغ موضوعی رفتید که تقریبا در جامعه ما تابو بود. عشق یک زن متأهل؟
** تابو قبل از پرواز وجود دارد! راستش قرار بود قصه عشقی آرام و عمیق را بگویم. قرار نبود رضا باشد و ترلان حواسش از زندگی اش پرت شود. کمی هم تقصیر همسرش باران بود. او هم ناشی بود و گاهی به آنچه برای ترلان مهم بود، بی توجه بود. ترلان هم اساساً در دنیای ذهنی خودش زندگی می کرد و تحلیل درستی از وقایع نداشت.
«به وقت بهشت»، داستان همین بی دقتی هاییست که در دنیای مدرن زیاد اتفاق می افتد. بی توجهی های کوچکی که فاجعه می آفریند.
* دوست دارید در مسیر نویسندگی تان بیشتر بر چه موضوعاتی تاکید کنید و از چه چیزهایی حرف بزنید؟
** هرکس از دریچه ذهن خودش دنیا را تماشا می کند. دنیایی که من می بینم کمی آشفته است و آدمهایش کمی گیج اند. گاهی درست بعد از وقوع یک فاجعه بیدار می شوند و به خودشان می آیند. دلم می خواهد از آدمهایی که بنویسم که گاهی از طوفان نجات پیدا می کنند و گاهی نه. شاید کسی بیدار شود و حواسش جمع شود قبل از طوفان. اینروزها از آشفتگی و بی توجهی ها می نویسم و از عشق که ناجی است. شاید بعدتر داستان های من تغییر کنند.
* این وقفه در انتشار کتاب شما را نمی ترساند که فراموش شوید چون «به وقت بهشت» با استقبال خوبی روبرو شد و به چندین چاپ رسید؟
** به جای ترس، آرزو می کنم فراموشم نکنند.
* از شرایط موجود نویسندگی راضی هستید؟
** نویسندگی برای من شرایط خاصی ندارد و اگر شرایطی قرار است برای من وجود داشته باشد آن شرایط مثل تمام مسائل جامعه است.
* اگر باز هم بنویسید داستانی می نویسید که مثل به وقت بهشت هر دو گروه خواننده آن را بخوانند یا در تجربه بعدی مسایل دیگری برایتان مهم است؟
** من همیشه بدون مرز می نویسم و از قضاوت نمی ترسم.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مرگ دنتون و داستان‌های دیگر
مجتبی ویسی 
رمان‌هایی به قلم نویسندگانی چون هاروکی موراکامی، اسپایک میلیگن، ادواردو مندوسا و پیتر کری با ترجمه مجتبی ویسی به بازار داستان می‌رسند.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) ویسی در این باره گفت: در کتاب  «مرگ دنتون و داستان‌های دیگر» داستان‌هایی از دان دلیلو، استیفن کینگ، مارگارت اتوود، سم شپارد و شرمن الکسی وجود دارد. در مقدمه کتاب توضیح داده‌ام که سبک داستان‌ها چندان شبیه به هم نیست اما اغلب آن‌ها درباره مسایل خانوادگی، زناشویی و مرگ نوشته شده‌اند. این کتاب را نشر آموت منتشر می‌کند.
وی افزود: رمان دیگری ترجمه کرده‌ام که «پاکون» نام دارد و از سوی انتشارات افسون خیال منتشر می‌شود. این کتاب نوشته اسپایک میلیگن، نویسنده ایرالندی الاصلی است که در هند متولد شده است. این رمان به زبانی طنزآموز نوشته شده و بحث اصلی‌اش مرز بندی بین دو ایرلند است و به زبان طنز مسایل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را بازگو می‌کند و آن‌ها را پرسش‌برانگیز جلوه می‌دهد. نویسنده این رمان در ایران شناخته شده نیست، اما در اروپا و به ویژه در انگلیس آثار او را می‌شناسند. این نویسنده در رادیو BBC با پیتر فلر نیز نمایشنامه‌ای رادیویی اجرا کرد که باعث بیشتر شناخته شدن وی شد.
این مترجم گفت: رمان «از گورب خبری نیست» نوشته ادواردو مندوسا، نویسنده اسپانیولی نیز دیگر رمانی است که ترجمه کرده‌ام و از سوی نشرافسون خیال منتشر می‌شود. موضوع این رمان علمی تخیلی است و داستان آن درباره دو موجود ناشناخته است که از سیاره‌ای دیگر به زمین می‌آیند، یکی از آن‌ها گم می‌شود و دیگری به جست‌وجوی او می‌پردازد. این داستان نگاه تازه‌ای به رفتارها، عادات و مذاهب جهان ما دارد.
وی ادامه داد: رمان دیگری هم از هاروکی موراکامی با نام «جنگل نروژی» ترجمه کرده‌ام که از سوی نشر افراز به چاپ خواهد رسید.
همچنین کتاب «سرقت، داستان عاشقانه» نوشته پیتر کری نیز با ترجمه من به زودی از سوی نشر افق منتشر می‌شود.
از ویسی تاکنون آثاری چون «مرگ یك ناتورالیست»، اشعاری از شیموس هینی، «هنر غرق شدن» سروده بیلی كالینز، «شاعری با یک پرنده آبی» اثری از چارز بوكوفسكی، «ابداع مورل» نوشته آدولفو بیوئی كاسارس و «از دو كه حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» اثر موراكامی ترجمه و منتشر شده است.

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نابودکننده است این عشق و جنون!
برنامه بوطیقا کاری از گروه رادیو فرهنگ/ کارشناس برنامه: محسن حکیم معانی
مجری برنامه: خانم حقیقت ناصری/ مشاور برنامه: یاسر نوروزی/ (میزگرد این هفته)
- با حضور تلفنی خانم شقایق قندهاری مترجم رمان خانه کاغذی نوشته کارلوس ماریا  دومینگوئز
شروع گفتگو:
محسن حکیم معانی: سلام عرض میکنم همونطور که قرارهست صحبت کنیم همونطور خانم حقیقت ناصری گفتن که ترجمه کردین و نشر آموت منتشر کرده به تازگی
یاسر نوروزی با گفتن اینکه ما نمیشناسیم نویسنده رو و با پرسیدن تلفظ درست اسم نویسنده؛ گفتن که دلیل نشناختن اسم نیز چون کار دیگه ای از نویسنده ترجمه نشده است
قندهاری: بله حق با شماس درسته چون به هر حال نویسنده های غیرانگلیسی زبان اگر مترجمی نباشه که ازهمون زبان ترجمه کنه ما مترجما مجبوریم منتظر بشیم تا به انگلیسی ترجمه بشه.
چون به هرحال آقای کارلوس دومینگوئز آرژانتینی الاصله و اثر ایشون زیاد داره هم داستان کوتاه، سفرنامه و حداقل تا جایی که من اطلاع دارم 5 رمان اما متاسفانه از بین این آثار تنها اثر برجسته شون به زبان انگلیسی ترجمه شده خانه کاغذی است.
خانه كاغذي 
حکیم معانی: بریم سراغ خود رمان خانه کاغدی؛ خانه کاغذی رمانیست اصلا درباره کتاب و کتابیست در مورد کتاب و از این منظر خیلی جالبه و من حقیقتا از چند نفر دیگر هم شنیدم درباره این اثر درباره این کتاب که پاراگراف اولش رو دیدن و خوندن و براشون جالب بوده و ادامه دادن یا خریدن کار رو اصلا! حالا انشاالا در فواصل برنامه خانم حقیقت ناصری گوینده خوب برناممون فکر میکنم یه قسمتی ازهمین رو انتخاب خواهد کرد و خواهد خوند! ا انقدر جذاب هست و انقدر گیرا هست که مخاطب رو با خودش میبره با خودش تا انتها!
حکیم معانی: چه شد که این کتاب رو شما انتخاب کردید برای ترجمه؟
قندهاری: به همین دلیلی که شما خودتون الان بهش اشاره کردید و به عنوان کسی که به کتاب علاقه مندم و مترجم کتاب هستم و عاشق کتابم وقتی که شروع کردم به خوندن این کتاب و پاراگراف اولشو توی کتابفروشی خوندم یادمه که خیلی علاقه مند و کنجکاو شدم که ادامه ی این قصه رو بخونم و یادمه کمتر از شاید24ساعت این کتاب رو من تموم کردم و خیلی داستان من رو تسخیر خودش کرد و خیلی برام جذاب بود خیلی عمیق بود و خیلی منو به فکر فرو فرد و احساس کردم که دقیقا اون نکته هایی که نویسنده در لابلای رمانش در مورد کتابها به ما میگه مسائلی که کتابها میان توی زندگی شما به طور مرموز و سرنوشت شما رو تغییر میدن؛ این به نظرم دقیقا همون چیزی ست که اون بلایی ست که توی پاراگراف اول کتاب سر ما هم میاره.
http://aamout.persiangig.com/image/Book-Fair-tehran-23/norozi-hakim-lotfi.jpg
منصوره - حسن لطفی - محسن حکیم‌معانی - یاسر نوروزی
حکیم معانی: درسته. و حالا اگر بخواهیم یک اشاره ای بکنیم به این که ماجرای داستان از چه قرار است در واقع شاید داستان از آنجایی آغاز بشود که نه از آنجایی که واقعا از صفحات کتاب آغاز شده است، از جایی که این خانم استاد دانشگاه در حین مطالعه کتاب تصادف میکنه و از دنیا میره و حتی نه از اونجایی که جستجوی همکار او، او رو به خارج از اروپا، به اروگوئه می بره تا ردپای کس دیگه ای رو دنبال کنه که کتابی از جوزف کنراد رو برای این همکار استاد دانشگاه فرستاده، بلکه از خود عشق و کتاب داشتن و کلکسیون کتاب داشتن آغاز میشه و داستان به گونه ای هست که کسانی که علاقه مند به کتاب هستن اتفاقا ارتباط خیلی عمیق و جدی ای باهاش می گیرند؛ دوست داشتن کتاب نه فقط به خاطر مطالبش، به خاطر نفص خود کتاب، به خاطر کتاب بودن کتاب؛ این خیلی اهمیت داره و توی این داستان هم خیلی مهمه اونجاهایی به طبقه بندی، فهرست بندی و ردیف بندی کتابها میرسه و در واقع اساس مشکلیه که شخصیت در عین حال که دوس داره کتاب رو با کتاب پیدا میکنه، در واقع اینکه نمیدونه کتابهاشو چگونه میتونه دسته بندی کنه، طبقه بندی کنه و در واقع فهرست بندی ای هم کرده از بین میره نابود میشه در واقع یک جور جنون به او دس میده، حادث میشه برای او که بهرحال سرنوشت او رو رقم میزنه؛ میخواید یک مقدار راجع به این صحبت کنیم؟
قندهاری: بله حتما. شما به نکته خیلی خوبی اشاره کردین آقای حکیم معانی.
در واقع به نظرم توی این رمان نویسنده به خوبی دنیای کتابهارو درک کرده.
ادامه مطلب را بخوانید

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com