تادانه

محی الدین، تکخال هنر ایران
توی اولين سفر زندگی ام ديده بودم؛ سفر به مشهد. بعد سفر دومم به تهران بود؛‌ ده سال پيش. بعد از آن مدام می ديدم ؛ توی راه قزوين به تهران. حتی در سفر به شيراز هم ديدم. وقتی هم به شهرهای خوزستان رفتم بود. هميشه برايم جالب بود که چه کسی اين ها را می نويسد . اين محی الدين کيست و چرا می نويسد؟

وقتی با ايرنا آشنا شدم اولين چيزی که ازش پرسيدم اين بود که اين محی الدين را می شناسی؟

- عمومه.

حالا ديگر به شصت رسيده سنش؛ متولد ۱۳۲۳ - بناب.

طناز ترين آدمی که به عمرم ديده ام؛ عاشق ملک مطيعی و فردين. کسی که هنوز بعد سالها زندگی توی تهران ، ژست را زست می گويد و مدام شعری زير لب زمزمه می کند.

از خيلی پيش، بگمانم از جوانی هايش ، اسپری به دست ، هر جا که توانسته نوشته محی الدين و هنوز می نويسد.

صبح که خواستيم راه بيفتيم بياييم تهران، باجناقم گفت که حسين عمو هم هست؛ بچه ها خوشحال شدند که حسين داداش هم می آيد.

پشت ايست بازرسی ميانه متوجه پسرک هشت نه ساله ای شد که پشت نيسانی نشسته بود توی بار و تا رسيديم به ايست، پتو رو کشيد روی سرش؛ عجب تخم جنی ! ننه باباش لابد سپرده بودند.

بعد که رد شديم مدام با دست به پسرک اشاره می کرد که برو زير پتو. پسرک که متعجب نگاهش می کرد بعد مکثی رفت زير پتو.

وقتی دوباره درآمد حسين عمو ، شانه اش را طوری توی دستش گرفت و شروع به حرف زدن کرد که پسرک لابد فکر کرد که پليس دنبالش کرده و دارد حالا با بی سيمش حرف می زند و فوری چپيد زير پتو. توی تمام راه سربه سر پسرک گذاشت و مدام با آدمی خيالی( سرهنگ) صحبت کرد و راپورت داد که نمی رود زير پتو؛ ترکيديم از خنده.

وقتی هم نرسيده به زنجان ، توی باغ های کنار جاده پياده شديم تا ناهار بخوريم همه اش دنبال کار خودش بود؛‌ سيم گير آورد و آتش روشن کرد و بعد ماهی های قزل آلايی که خريده بود؛ جاتون خالی! عجب چسبيد.

تمام اين سالها نقاشی کرده و جالب اين که کارهايش طرفدار داشته از مردم کوچه و بازار و مدام مشتری می آيد دنبالش؛ برای عروسی ما هم يک تابلو کار کرده که اوايل به نظرم خيلی باسمه ای رسيد اما حالا که نگاه می کنم می بينم جالب است و چه خوب اسم من و ايرنا را توی يک جنگل خيالی درآورده و دو بعدی شده کارش.

توی سفر هلند هم يادش نرفته اسپری اش را ببرد. می گويند که قبل انقلاب چند بار کارش بالا گرفته و بخاطر نوشتن روی تابلوهای شکارممنوع! دستگير شده.

مطالب مرتبط
مهدي محي الدين بناب ... اينجا
سكينه محي الدين بناب ... اينجا
حسين محي الدين بناب ... اينجا
ايرنا محي الدين بناب ... اينجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
قابيل گزارش مي دهد؛اولين نشست پاتوق نويسندگان 78 برگزار شد
اولين نشست نويسندگان نسل جديد با حضور جمع كثيري از اين نويسندگان ، عصر روز دوشنبه در كافي شاپ 78 برگزار شد.

به گزارش قابيل، در اين نشست كه اولين نشست جدي نويسندگان نسل جديد به شمار مي رود، از ساعت 7 تا 9 به طول انجاميد و شركت كنندگان به بيان نظرات و توقعات خود از چنين نشستي پرداختند.

برپايه اين گزارش ، در ابتداي جلسه كامران محمدي، مبدع برگزاري اين پاتوق درباره دليل تقسيم بندي گروه نويسندگان دعوت شده به اين نشست به نام نويسندگان نسل پنجم نظرات خود را ارائه كرد.

از اينجا به بعد ديگر قرار نيست خبري باشد، پس بخوانيد….

كامران محمدي كه اصرار داشت شركت كنندگان در جلسه از نويسندگان نسل پنجم باشد و دليل تقسيم بندي خود را شرايط سني ( شروع داستان نويسي را از طالبوف و 100 سال پيش مي دانست) عنوان كرد با مخالفت شيوا ارسطويي و مديا كاشيگر دو شركت كننده نسل هاي پيشين روبه روشد.

كامران معتقد بود از آنجا كه ما ستاره هاي بي فروغي هستيم در كنار خورشيد هاي عالمتاب نويسنده هاي نسل هاي قبل به چشم نمي آييم ودليل برگزاري اين نشست همين موضوع بوده است.

از آنجا كه قابيل حوصله ندارد و خسته است ، پس خواهش مي كنم تنها نظرات و توقعات 17 شركت كننده پاتوق 78 را بخوانيد :

ناتاشا اميري: خوشحالم كه به اين جلسه دعوت شده ام…

مهسا محبعلي: اومدم اينجا تا با همديگه فكر بكنيم و حرف بزنيم و داستان بخوونيم و خبري بشنوييم حتي از موضوعي كه ربطي به داستان نداشته باشيم صحبت بكنيم…

شيوا ارسطويي: دوست داشتم بدونم نسل جديد چه كساني هستند و چه حرف هايي براي زدن دارن…

كامران محمدي: من فكر كردم كه به جاي اينكه من بيام اينجا و هر كدام از بچه ها اين موقع يه جاي ديگه باشن ، همه يه جا جمع بشيم تا از داستان حرف بزنيم و اينجور نباشه كه همديگه رو سال به سال نبينيم…

مريم رييس دانا: قصد من آشنايي با هم نسل هاي خودم بود…

يوسف عليخاني: هيچ اميدي به اين نشست ها نداشتم تا اينكه اين جمع رو ديدم و به نظر من خيلي يك دست هستند بچه ها و دوست دارم داستان بخوونيم و حرف بزنيم…

رضا زنگي آبادي: من فكر نكنم به غير گپ زدن و داستان خووندن بتونيم كار ديگه اي هم بكنيم…

وحيد طلوعي: من فكر كردم كه اينجا قصه خونده مي شه…

محمدرضا رستمي: در تمام جلساتي كه برگزار شده جلسه اي به اين شكل نديده بودم كه بچه ها همه از يك نسل باشن….رسول آباديان: هدف چنين جلساتي كاملا مشخص است و تجربه ثابت كرده كه جلساتي اين چنيني نظرات و توقعات بيروني بسياري به دنبال خواهد داشت. يا ما داستان نويسيم و اومديم اينجا تا داستان بخوونيم يا اين كه نه اومديم كه داستان نويس بشيم ،‌اين بايد مشخص بشه…

حميد ياوري: اين جلسه به تدريج آدم هاي خودش را پيدا خواهد كرد…

محمد حسن شهسواري: اميدوارم اين جلسه باعث بشه كه بچه ها جدي تر كار بكنن …

رضا ولي زاده: كافه رفتن كه فلسفه نمي خواهد…

محسن فرجي: تا كي بايد مرعوب حرف هاي ديگران باشيم. اميدوارم براي هفته بعد و هفته هاي ديگر ، نويسندگان ديگري هم به جمع ما اضافه بشن… به نظر من حتي اگر داستان نخوانيم، حرف زدن از ادبيات هم براي بچه ها مفيد خواهد بود…

مصطفي رستگاري: خوشحالم كه با بچه ها از نزديك آشنا ميشم…

مديا كاشيگر: خواسته ها خيلي پراكنده است و بايد خواسته هاي مشترك از بين اين نظرات بيرون بيايد. به نظر من به دليل فضاي كافه، محيط به هيچ وجه براي داستان خواني پشت ميز گرد- اين شكلي كه امشب ما ساختيم- ممكن نيست. همين كه بچه ها جمع شده اند مفيد است و مي توان با هم گپ زد. يكي مشكل چاپ آثار دارد ، يكي مي خواهد دو نفر داستانش را بخوانند، اين كافه برايشان مفيد خواهد بود در درازمدت….

………..

قابيل در ادامه گزارش خود مي افزايد: اين تنها جلسه اي بود كه بي هيچ تاخيري آغاز به كار كرد و هر كسي هم هرچي خورد خودش پولش رو حساب كرد.

به گزارش قابيل ، راستي يوسف عليخاني كه مسلح به يك قبضه دوربين زينط با فلاش ناسيونال بود ، از نشست و تك تك بچه ها عكس گرفته كه به دلايل مختلف بعدا چاپ ميشود و به قابيل داده مي شود تا به نمايش بگذارد….

فعلا خدانگهدار

قابيل از آبان جنوبي گزارش داد
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پاتوق ۷۸ برای نويسندگان نسل جديد
امروز با کامران محمدی که مبتکر طرح نشست بروبچه های داستان نويس بوده صحبت کردم نظراتش جالب بود و اينکه مقاله ای آماده کرده تحت عنوان ( نويسندگان نسل پنجمی) که اميدوارم به زودی يک نسخه اش را برای من بفرستد تا خواننده های قابيل هم آن را بخوانند.

سوال بچه ها را از محسن فرجی ، پيگير دوم اين طرح پرسيده بودم که چرا حالا نسل پنجمی؟ نسل چهارمی ها چه کسانی هستند؟ و ... که باز از محمدی پرسيدم و قرار شده مفصل جواب بدهد.

جالب اينکه بعد از پيغام ليلی فرهاد پور، خبرنگار وداستان نويس، ديشب شيوا ارسطويی تلفنی آدرس پاتوق را خواست تا در جلسات شرکت کند.

دست آخر هم منيرو صبح زنگ زده بود که خوندی چی نوشتم درباره پاتوقتون؟

گفتم نه .

.......
راستی بگويم که تاکنون آمدن حسن محمودی، مهسا محبعلی، حسين مرتضاييان آبکنار، حميد ياوری، ناتاشا اميری و .... در پاتوق ۷۸ قطعی است
............
در ضمن به نوبه خودم از آدم و حوا و پندار و خوابگرد و منيرو و دوستان ديگر که از اين پاتوق استقبال کردند و در انتشار خبرش کوشيدند به عنوان يکی از شرکت کنندگان در جلسه تشکر
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پاتوق ادبی نويسندگان نسل چهارم
جمعی از نويسندگان نسل چهارم به زودی يک پاتوق ادبی تشکيل می دهند.

قرار است در اين پاتوق بچه های داستان نويس جوان که کمتر فرصت ديدن همديگر را دارند، کنار هم جمع شوند و به گپ و گفت درباره داستان و کتاب و خيلی چيزهای ديگر بپردازند.

اين پاتوق کاملا دوستانه است و قرار نيست تبديل به يک صنف و تشکل رسمی بشود. هدف اصلی آن هم ايجاد انگيزه و رقابت در بچه ها برای نوشتن داستان و حضور جدی تر در فضای ادبيات است.

پاتوق نويسندگان نسل چهارم اينجاست:خيابان کريمخان زند- خيابان آبان - بعد از بيمارستان آبان - کافی شاپ ۷۸

زمان جمع شدن بچه ها: دوشنبه هر هفته ساعت ۷ غروب است.

فعلا حضور کامران محمدی، رسول آباديان، محسن فرجی، سپيده زرين پناه، محمد مطلق، رضا ولی زاده و يوسف عليخانی در پاتوق قطعی شده است.

اگر شما هم به طور جدی داستان و داستان نويسی را دنبال می کنيد، هر دوشنبه ساعت ۷ در کافی شاپ ۷۸ منتظرتان هستيم.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com