تادانه

بخت سیاه رمان‌های ایرانی!
 
روزنامه همشهری - فرهنگ > ادبیات - فهیمه پناه‌آذر: لازم نیست کارشناس حوزه کتاب و ادبیات باشید؛ قـدم‌زدن در راسـته کتابفروشی‌ها هم کافی است تا متوجه شوید بازار در اختیار رمان‌ها و داستان‌های خارجی و ترجمه است.
اين روزها كار براي آنها كه دنبال رمان‌هاي خوب ايراني مي‌گردند، سخت‌تر از هميشه شده و آمار چاپ كتاب‌ها و پرس‌وجو از ناشران هم نشان مي‌دهد كه اشتياق براي خريدن و خواندن رمان‌هاي خارجي بيشتر از ايراني‌هاست.‌ تبليغ‌نشدن رمان‌هاي ايراني، حمايت‌نكردن از نويسندگان جوان و پيچيده‌ترشدن شيوه روايت داستان‌هاي ايراني ازجمله دلايلي است كه كارشناسان براي ركود بازار بيان مي‌كنند.

كمبود نويسنده ادبيات ميانه
يوسف عليخاني كه علاوه بر مديريت نشر آموت از داستان‌نويسان برجسته هم به‌شمار مي‌رود، نويسندگان رمان و داستان ايراني را به 3دسته تقسيم مي‌كند. او با اشاره به اينكه رمان‌هاي كوچه‌بازاري و عامه‌پسند ناشران خاص خود را دارند، تصريح مي‌كند: «رمان‌هاي نوع دوم منتقدپسند هستند و كارگاهي نوشته مي‌شوند تا به مذاق محافل و مخاطبان خاص خوش بيايند. يك دسته نويسنده هم وجود دارد كه ادبيات ميانه مي‌نويسد؛ ازجمله فريبا وفي، فريبا كلهر، سپيده شاملو و... ما از اين نوع نويسندگان در ايران كم داريم؛ كساني كه هم عامه‌پسند هستند هم خاص‌پسند.»

خدمت و خيانت جوايز ادبي
خالق رمان «بيوه‌كشي» با اشاره به اينكه در ايران تعريف‌هايي اشتباه از رمان وجود دارد، درباره كاركرد جوايز ادبي مي‌گويد: «بيشتر خوانندگان معتقدند كتاب‌هايي كه جايزه مي‌گيرند، سخت‌خوان هستند. اگر بخواهم نشر خودمان را مثال بزنم، از 80رماني كه چاپ شده، 10رمان موفق بوده و دليل اين ناكامي اين است كه نويسنده براي مخاطب ناشناس است و همه رمان‌ها ايراني هستند. رمان‌هاي زيادي در دنيا منتشر مي‌شوند كه ممكن است مخاطبان اصلا متوجه آنها نشوند. تجربه به من ثابت كرده حتي رمان‌هاي خارجي تحسين‌شده در جشنواره‌ها و جايزه‌هاي ادبي هم در ايران به زحمت به چاپ دوم و سوم مي‌رسند.»

مخاطب، داستان خوب مي‌خواهد
يوسف عليخاني درباره تفاوت مخاطب در ايران و خارج مي‌گويد: «به‌نظرم مخاطبان رمان در داخل و خارج ايران فرقي با هم نمي‌كنند و همه آنها قصه دوست دارند. اكثر رمان‌هاي ايراني قصه دلخواه مخاطبان را روايت نمي‌كنند و به‌همين دليل، خواننده به‌راحتي كتاب را كنار مي‌گذارد. بيشتر رمان‌ها هم به‌صورت تبليغ دهان به دهان و از طريق فضاي مجازي مخاطب خود را جذب مي‌كند. درباره رمان و داستان‌هاي ايراني مي‌توانم بگويم اگر نويسنده‌اي شناخته‌شده باشد، مخاطب به سمت كتاب جذب مي‌شود اما موفقيت كتاب يك نويسنده نا‌شناس اصلا ساده نيست و نياز به تلاش بيشتر دارد.»

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پرفروش ترین های تیرماه نشر آموت در پخش ققنوس
http://aamout.persiangig.com/image/bestseller/9504-bestseller-S.jpg
در سایز بزرگ ... اینجا
۱من پیش از تو / جوجو مویز/ ترجمه‌ی مریم مفتاحی/ چاپ یازدهم 
۲پس از تو / جوجو مویز/ ترجمه‌ی مریم مفتاحی/ چاپ ششم
۳پشت سرت را نگاه کن / سی بل هاگ / ترجمه ی آرتمیس مسعودی
۴اتاق / اما دون‌اهو/ ترجمه‌ی علی قانع/ چاپ پنجم
۵پروژه شادی / گریچن رابین/ ترجمه‌ی آرتمیس مسعودی/ چاپ ششم
۶ملکه آتولیا / مگان والن ترنر / ترجمه ی رویا بشنام
۷ستاره سرگردان / لوکلزیو / ترجمه ی سجاد تبریزی
۸زبان گل ها / ونسا ديفن‌باخ/ ترجمه‌ی فیروزه مهرزاد / چاپ دوم
۹بیوه کشی / یوسف علیخانی/ چاپ پنجم
۱۰پیش از آنکه بخوابم/ اس‌جی‌واتسون/ ترجمه‌ی شقایق قندهاری/ چاپ ششم
۱۱لی لا لی لا / مارتین زوتر/ ترجمه‌ی مهشید میرمعزی
۱۲شوهرعزیزمن/ فریبا کلهر/ چاپ هشتم
۱۳دختری که پادشاه سوئد را نجات داد / یوناس یوناسون/ ترجمه‌ی دکتر کیهان بهمنی/ چاپ پنجم
۱۴همسر خاموش / ای‌اس‌ای هریسون/ ترجمه‌ی مریم مفتاحی/ چاپ دوم
۱۵شازده کوچولو / آنتوان دو سنت اگزوپری / ترجمه ی زهرا تیرانی / چاپ چهارم
۱۶پرتقال خونی/ پروانه سراوانی
۱۷عاشقانه / فریبا کلهر / چاپ چهارم
۱۸راز شوهر / لیان موریاتی/ ترجمه ی سحر حسابی /چاپ دوم
۱۹بودن / یرژی کاشینسکی / ترجمه ی مهسا ملک مرزبان / چاپ چهارم
۲۰جاناتان مرغ دریایی / ریچارد باخ / ترجمه ی عباس زارعی / چاپ دوم
۲۱خدمتکار و پروفسور / یوکو اوگاوا/ ترجمه ی دکتر کیهان بهمنی/ چاپ ششم
۲۲رز گمشده / سردار ازکان / ترجمه ی بهروز دیجوریان / چاپ ششم
۲۳نسکافه با عطر کاهگل / م. آرام / چاپ پنجم
۲۴نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی / ترجمه ی عباس زارعی / چاپ دوم

کتاب های نشر آموت را از کتابفروشی های معتبر و شهرکتاب های سراسر ایران بخواهید

خرید بالای صد هزار تومان ارسال رایگان ۰۹۳۶۰۳۵۵۴۰۱

کتاب های نشر آموت را از کتابفروشی های معتبر و شهرکتاب های سراسر ایران بخواهید

خرید بالای صد هزار تومان ارسال رایگان ۰۹۳۶۰۳۵۵۴۰۱

کانال تلگرام نشر آموت

آموت در اینستاگرام
https://www.instagram.com/aamout

Labels: , , , , , , , , , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مجموعه داستانی از یوسف علیخانی به انگلیسی ترجمه شد
http://d.gr-assets.com/books/1264809784l/433459.jpg 
مجموعه داستان «قدم بخیر مادربزرگ من بود» نوشته یوسف علیخانی به زبان انگلیسی ترجمه شد.
به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «قدم بخیر مادر بزرگ من بود» نوشته یوسف علیخانی به زبان انگلیسی ترجمه شد.
این مجموعه داستان که نخستین مجموعه داستان علیخانی به شمار می‌رود توسط انتشارات شمع و مه و با ترجمه ماندانا داورکیا به زبان انگلیسی ترجمه شده است. این کتاب همچنین توسط یک ویراستار ایرلندی با عنوان النور اوکلاهان نیز ویرایش ادبی و فنی شده است.
انتشارات شمع و مه با اتمام صفحه‌آرایی این ترجمه آن را به زیر چاپ برده و نسخه‌های این کتاب از هفته آینده قابل دسترسی خواهد بود.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بیوه‌کشی/ یوسف علیخانی/ نشر آموت
http://www.30book.com/mag/wp-content/uploads/2016/07/1677293-250x330.jpg 
پرونده روز قلم/ سایت 30بوک/ فاطمه فاطمه خلخالی استاد: بیوه‌کشی قصه‌ی خیال است، خیالی که می‌آید و نمی‌رود. روایت تاریخیِ «انسان» است که قلبی، درون سینه‌اش می‌‌تپد و این‌بار «خوابیده خانم»، بار این روایت را بر دوش می‌کشد. خوابیده، دختری است روستایی که دل به مردی به نام «بزرگ» می‌بندد و خودش در کوران حوادث تلخ زندگی‌اش، بزرگ عمل می‌کند.
او در حالی به خانه‌ی بخت می‌رود که چشم پسرخاله‌اش، «اژدر»، در پی اوست. عمر عشقِ خوابیده و بزرگ، کوتاه است و قدر دنیا آمدن دخترشان، «عجب‌ناز». بعد از آن، مرد می‌میرد؛ مرگی افسانه‌ای و ناهنگام که رد پای کینه‌ی اژدر در آن دیده می‌شود.
بزرگ می‌میرد تا غصه‌ی خوابیده، یک‌شبه بزرگ و تبدیل به بغض شود؛ بغضی که تا به آخر رمان، نمی‌ترکد. حالا این بیوه‌زن، بنا به رسم روستای «میلک»، باید به عقد برادرشوهرش دربیاید: «می‌دانست که این تازه آغاز ماجراست و ماجراها خواهد داشت از این تاریخ.»
خوابیده، انسان است، انسانی که قلبی درون سینه‌اش می‌تپد و خاطرات کم، اما عمیقی که از عشقش دارد، نمی‌گذارد او تمام‌و‌کمال، دل به مرد دیگری بدهد؛ این همان وجه انسانی اوست که از سوی اطرافیانش نادیده گرفته‌ شده، بارها و بارها روحش، کشته و هربار برای روبه‌روشدن با جدال و جنگی تازه، زنده می‌شود. او حتا زمانی که مرد دیگری وارد زندگی‌اش می‌شود، می‌گوید: «من هنوز باور نکردم مرگ بزرگ را.»
جسم خوابیده باید که هفت بار، تسلیم دنیای مردانه شود؛ درحالی‌که روحش، هیچ‌وقت در برابر این تقدیر، سر خم نمی‌کند. این بزرگ است که در ذهن او بزرگ می‌ماند و از سرش بیرون نمی‌رود؛ «مگر می‌توان نقشی را که روی دیوار سیمانی کشیده‌می‌شود، به این راحتی‌ها از بین برد؛ آن هم نقشی که نه یک‌باره که نوانوا همراهِ آهنگ نوای نیِ بزرگ، توی ذهنش رفته بود.»
بیوه‌کشی روایت زنی است که روحش به‌طرزی غیر‌انسانی به مسلخ برده می‌شود و او چاره‌ای جز سکوت، در برابر رسوم و سنت‌های غلط اجدادی‌اش ندارد؛ «خوابیده خانم می‌شنید و سرش درد می‌گرفت و کلمه، می‌نشست توی خاکِ خیسِ کله‌اش و بعد کلمه‌ها رشد می‌کردند و دردش می‌آمد، اما هیچ‌وقت کلمه‌ها را به زبان نیاورد؛ سرش شده بود گورستان کلمه‌های ناخوب.»
ریشه‌ی تمام ستیزها و پلیدی‌های روایت‌شده در این رمان، به موجودی افسانهای به نام «اژدرمار» برمی‌گردد که در قالب شخصیت اژدرِ قصه، پسرخاله‌ی خوابیده، نمایان می‌شود. این‌ها وجوهی است که رمان «یوسف علیخانی» را وهمی و فراواقعی می‌کند.
بیوه‌کشی قصه‌ی خیال است، خیالی که می‌آید و نمی‌رود و این نرفتن، درنهایت، خوابیده را وادار به طغیان می‌کند. او دست دخترش، عجب‌ناز، را می‌گیرد و برای غلبه‌کردن به خاطره‌های تلخ زندگی و پایان دادن به آن‌ها، عصیان می‌کند؛ عصیانی که باید سطر به سطرش را خواند و همراهی‌اش کرد تا بتوانی امیدوار شوی به این‌که روزی روح انسانی، به آزادی و آرامش دست می‌یابد.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
سه‌گانه/ یوسف علیخانی/ نشر آموت
http://www.30book.com/mag/wp-content/uploads/2016/07/1746686-250x330.jpg 
پرونده روز قلم/ سایت 30بوک/ فاطمه خلخالی استاد: سه‌گانه‌ی «یوسف علیخانی»، سه مجموعه داستان کوتاه است به نام‌های قدم‌بخیر مادربزرگ من بود، اژدهاکشان و عروس بید.
اگر عادت همیشگی‌ات در خواندن کتاب‌های داستانی، این است که روی صندلی‌ات لم‌‌بدهی و چای یا قهوه‌ات را هم‌ لابه‌لای خواندن سطرها مزه‌مزه کنی، گاهی پشت پنجره بروی و بیرون را نگاه‌‌کنی، هنگام خواندن سه‌گانه، چای و قهوه‌ات سرد می‌شود و تو فراموش‌می‌کنی نوشیدن را. دنیای داستانی سه‌گانه، تو را از زمان و مکان فعلی‌ات جدامی‌کند و پنجره‌ی اتاقت و عبور رهگذران را از زیر آن از یادمی‌بری.
مکان و جغرافیای تمام داستان‌های سه‌گانه، روستایی کوهستانی است به نام «میلک»؛ با آدم‌هایی که جنس‌شان، به‌قدری با شخصیت‌های د‌استان‌های شهری و آپارتمانی متفاوت است که فقط می‌توان یک تعریف از آنان ارائه‌ داد: «میلکی‌ها».
سه‌گانه، تکرار حرف‌های گفته‌شده در کتاب‌های دیگری که خوانده‌ای، نیست؛ قصه‌هایی نشنفته است. با همه‌ی این‌ها، سه‌گانه باید انتخاب تو باشد؛ وگرنه دوستش نخواهی‌ داشت.
اگر همیشه با همین کفش‌های کتانی‌ات، در دنیای خیابان‌های داستان‌های شهری قدم‌ می‌زنی، حالا باید مثل میلکی‌ها، گالش بپوشی، از دره‌ها بگذری و مه غلیظی را رد کنی که گاه نمی‌گذارد حتا جلو پای خودت را ببینی.
نترس! اگر بین آدم‌های داستان‌های سه‌گانه، خودت را گم‌کردی وگیج ‌شدی و از دنیای واقعی‌ات فاصله گرفتی، ترس به خودت راه‌ نده. قصه‌های پروهم میلک، دلی پرجرئت می‌خواهد. تو چیزهایی را حین خواندن داستان‌ها به‌یاد می‌آوری که در حافظه‌ی اجدادی‌ات خفته‌است. آن‌‌وقت است که «قدم‌بزرگ» مادربزرگ تو هم می‌شود. آن‌زمان است که وقتی «قدم‌بخیر» می‌رود تا با داس، برای گاو و گوسفندهاش علف بچیند و هوا تاریک ‌می‌شود و برنمی‌گردد، تو هم نگرانش می‌شوی و می‌گویی: «چرا قدم‌بخیر از دورچال نیامد؟»
حالا که داستان‌های کتاب «قدم‌بخیر مادربزرگ من بود» را به آخر رسانده‌ای و می‌خواهی «اژدهاکشان» را دست‌بگیری، چه ساده و مهربان و بی‌آلایش شده‌ای. ساده مثل «شکره»؛ شخصیت مردِ داستان «کفتال‌پری» که بشقاب و آینه و کلاه‌پول و خرت‌وپرت، در خورجین الاغش دارد و از این کوی و برزن، به آن کوی و برزن می‌رود. شکره، مردی است که سال‌هاست آواره‌ی این دهات و آن دهات بوده تا شاید عشق «جمیله» را از خاطر ببرد؛ جمیله‌ای که شوهر کرده و رفته… .
شاید در پی یافتن جمیله باشد که سراغ داستان‌های اژدهاکشان می‌روی. جمیله را نمی‌یابی اما. با «کوکبه» درگیر می‌شوی. کوکبه همان دختر سربه‌هوایی است که عاشق معلمش می‌شود. وقتی برادرانش، با غیرت مردانه‌شان، باعث فرار آقای ‌معلم از روستا می‌شوند و او از میلک، کوچ ‌می‌کند به روستایی دیگر و صاحب سر و همسر می‌شود، کوکبه، تبدیل به «کوکوهه» می‌شود. هرازگاهی، شبانه می‌رود نزدیک آتاق خانه‌ی آقای معلم و کوکو می‌کند؛ بی‌آن‌که آقای معلم بداند این همان، کوکبه است!
وقتی اژدهاکشان را به پایان برده‌ای، برای شروع داستان‌های عروس بید و خواندن قصه‌ی «آقای نورانی» و «ماهرو» و «پناه‌جان»، دیگر بهانه نمی‌خواهی؛ تو حالا وقتی به پشت سرت نگاه‌می‌کنی، از این‌که سراغ آدم‌های روستایی را گرفته‌ای، از خودت راضی هستی و دیگر نمی‌توانی به حال خودشان رهاشان کنی، تو حالا یک «میلکی» هستی که دلش پرمی‌کشد سطر به سطر کتاب عروس بید را با جانش بنوشد.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com