تادانه

جمشید شمسی پور خشتاونی

 پناهگاه شیدایی‌هایی من و رفقایم در تمام سال‌‌های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ خانه‌ای روستایی‌شهری در محمودآباد نمونه قزوین بود که از سحر روزهای جمعه تا پاسی از شب گذشته، در آن پناه می‌گرفتیم.
من و ابراهیم و حبیب به عشق تئاتر از انجمن نمایش رفته بودیم سمت هلال احمر که پاتوق شاگردان نادر میرزایی بود. نادر را دوست داشتیم اما ما شاگردان معلم آقای میرزایی بودیم؛ شاگرد ابراهیم فرخمنش.
بعد رفتیم هلال احمر. مشغول تمرین نمایش شدیم. همان‌جا بود که با جمشید آشنا شدیم. آن روزها خیلی معروف شده بود. در نمایشی از وحید مبشری بازی کرده و جایزه گرفته بود. می‌گفتند شعر هم می‌گوید و خیلی باسواد است.
همان بار اول شیفته‌اش شدم؛ شدیم.
و دعوت شدیم به خانه‌اش؛ در محمود آباد.
جمعه‌ها صبح می‌رفتیم دروازه رشت قزوین و سوار مینی‌بوس‌های محمودآباد می‌شدیم و می‌رفتیم به خانه‌ای که بوی اشنوویژه می‌داد و ماهی‌های حوض کوچک حیاط‌اش همیشه در رقص بودند و گربه پشم‌آلو باهاشون رفیق شده بود. سنگ‌های خزری، در گوشه و کنار باغچه‌ی کوچک، خواب دریا می‌دیدند و جمشید برای‌مان شعر می‌خواند و هرچه می‌خواندیم تعریف می‌کرد که حالا می‌فهمم چرا فقط تعریف می‌کرد.
آن رفتن‌ها ما را با خودمان آشنا کرد و جان گرفتیم.
جمشید متولد روستای خشکنودهان بود و متخلص به خشتاونی. کتاب مسله رخن اش را با صدای خودش خوش‌تر داشتیم.
امروز نواری را پیدا کردم که ۱۷ مهر ۱۳۷۴ در خانه جمشید شمسی پور خشتاونی ضبط کرده‌ایم. کل این کتاب را با صدای خودش ضبط کرده‌ایم؛ وقتی که اصلا کتاب صوتی معنا نداشت؛ او شعرهایش را به تالشی می‌خواند و من ترجمه‌ی فارسی‌اش را می‌خوانم.
دلم برایش تنگ شده و شنیدم چند سالی است بعد از بازنشستگی به روستای پدری‌اش برگشته؛ نزدیک ماسوله. به زودی به دیدارش خواهم رفت

***
منظومه ماسوله رودخان:
• به تالشی mp3
• به فارسی mp3

• گفتگو و چند "هسا شعر" تالشی و گیلکی
به همراه ترجمه فارسی
mp3


Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment