تادانه

«پنج زبان عشق» منتشر شد
كتاب «پنج زبان عشق» نوشته گري چپمن با ترجمه‌ي حميده جاهد منتشر شد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «پنج زبان عشق» تاکنون به 38 زبان زنده دنيا ترجمه شده است. اين کتاب يکي از پنج کتاب پرفروش ليست پرفروش‌هاي نيويورک‌تايمز و يکي از 50 کتاب پرفروش سايت آمازون آمريکاست.
گفت: «سه مرتبه ازدواج کرده‌ام و هر بار پيش از ازدواج، فکر کردم اين يکي ديگر فوق‌العاده است. اما هربار، به گونه‌اي از هم پاشيد. من آدم باهوشي هستم. شغل موفقي هم دارم؛ اما قادر به فهميدن اين موضوع نيستم که چرا؟ چرا ازدواج‌هايم دوام نمي‌آوردند؟»
ادامه مطلب را بخوانید

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفت‌وگو با علی ایثاری‌کسمایی
سی‌ویک شهریور 1386 یکی از دیدارهای تادانه‌ای را درباره مردی نوشتم که خیلی ازش یاد گرفته‌بودم تا آن تاریخ. بعد هم همان‌روزها جام‌جم‌آنلاین تعطیل شد؛ به شکل حرفه‌ای که دکتر یونس شکرخواه، بنا گذاشته‌بودش. بعد به قول الموتی‌ها، ما (من و علی ایثاری‌کسمایی و خانم توکلی و ...) خانه‌درکجا شدیم و آواره.
من رفتم گروه فرهنگ و ادب و گرداندن صفحه فرهنگ مردم و کسمایی و توکلی، بخش ترجمه که هیچ‌کدام‌مان عاقبت‌به‌خیر نشدیم.
کسمایی را اما قدر دانستم و ازش در اولین فرصت دعوت کردم که بیاید آموت؛ و آمد. و کتابش شد این.
آقای کسمایی در روزنامه هم کم‌حرف بود و حالا خوشحالم که بالاخره یکی توانسته از دهانش چند کلمه بیرون بکشد.
پریروز آقای کسمایی ایمیل فرستاده بود که خیلی از کتابفروش‌ها کتاب «درجستجوی خوشبختی» نوشته‌ی «بیل برایسون» را ندارند. برایش نوشتم: آقای کسمایی عزیز! سه چهار تا پخشی با آموت کار می‌کنند و کتاب‌هایش را پخش می‌کنند. این‌که حالا چند تا کتابفروشی‌ کتاب‌ها را ندارند، مشکل ما نیست. مشکل دوستانی است که می‌بینند کتابی را که می‌خواهند در کتابفروشی موردنظر نیست و به فروشنده تاکید نمی‌کنند که آن کتاب را برایشان بیاورد.
راستی آقای کسمایی! به خدا من دلگیر نشدم که داستان‌هام رو دوست نداشتین.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«اتاق» خصوصی‌ترین بخش زندگی ماست

منتقدان: میثم نبی - شقایق قندهاری - پروانه زاغ‌زیان


شقایق قندهاری


پروانه زاغ‌زیان


علی قانع، مترجم رمان «اتاق» نوشته‌ی اما دون‌اهو



رمان «اتاق» نوشته‌ی «اما دون‌اهو» عصر روز پنج‌شنبه ششم بهمن‌ماه، در پانزدهمين نشست از سلسله نشست‌هاي نقد آموت، با حضور «شقایق قندهاری» مترجم و «پروانه زاغ‌زیان»، داستان‌نویس و منتقد و «علي قانع»، مترجم اثر، و «میثم نبی»، کارشناس و دبیر سلسله نشست‌هاي نقد آموت، مورد نقد و بررسي قرار گرفت.
شقایق قندهاری، مترجم و منتقد ادبی درباره این رمان گفت: «اثر در ابتدای خود ریتم کندی دارد اما با پیش‌روی داستان، این مهم درست می‌شود. از آنجایی که راوی کار، یک کودک پنج ساله است؛ موجب می‌شود که ما به عنوان مخاطب، به دور از هر گونه موضع‌گیری، با اثر همراه شویم و روایت را بپذیریم. راوی کودک موجب شده است که نویسنده بتواند بدون هیچ قضاوتی، داستانش را روایت کند. در نتیجه مخاطب را سهیم می‌کند و به چالش می‌کشاند.
به نظر می‌رسد بخش مهمی از موفقیت اثر به انتخاب این راوی کودک مربوط است و در یک بررسی دقیق و منصفانه خواهیم دید که بخش اعظمی از این راوی برای ما، در مقام خواننده، باور پذیر در آمده است و اگر هم ایرادی وارد باشد بسیار اندک است. گرچه نویسنده در بخش دوم می‌توانست راوی را تغییر دهد.
خودکشی مادر را باید به مصاحبه‌ی تلویزیونی وی مربوط دانست. در این بخش مادر با این پرسش روبرو می‌شود که آیا بهتر نبود برای زندگی بهتر کودکش، او را از طریق نیک پیر به دست کسانی می‌سپرد که توانایی فراهم کردن یک زندگی مناسب را برای او داشتند؟ این پرسش مانند یک سیلی به صورت مادر می‌خورد و وی را با واقعیت مواجه می‌کند و او را در هم می‌شکند.
شخصیت نیک پیر را از چند منظر می‌توان بررسی کرد. از منظری شخصیت بسیار رقت‌انگیزی است و از منظری دیگر بسیار ترحم برانگیز است. اما نکته اینجاست که به اندازه‌ی لازم به این شخصیت پرداخته نشده است و ما انگیزه‌های وی را از ارتکاب چنین جرمهایی متوجه نمی‌شویم.
در رابطه با آستانه‌ی آزار دادن مخاطب باید گفت که نویسنده نباید برای خودش خودسانسوری قائل شود، بلکه این خواننده است که باید آستانه‌ی تحمل خود را بالا ببرد. اگر خواننده‌ای تاب خواندن چنین صحنه‌هایی را ندارد، نباید چنین کتابهایی را بخواند.
از آنجایی که نویسنده به چند داستان از جمله آلیس در سرزمین عجایب، جک و لوبیای سحرآمیز و نیز پری دریایی اشاره می‌کند، انتظار می‌رود که این موارد منجر به تداعی اتفاقاتی خاص گردند و در مجموع از این اشاره کردن، استفاده‌ای داستانی شود اما این مهم صورت نمی‎گردد و هر داستان دیگری را می‌توان جایگزین این داستانها کرد. این رها کردن ضعف اثر محسوب می‌شود.
در رابطه با ترجمه نیز باید گفت که جای خالی پانویس و توضیحات مترجم در این کتاب حس می‌شود.»
«پروانه زاغ‌زیان» داستان‌نویس و دیگر منتقد ادبی این نشست نیز نظرات خود را این‌گونه مطرح کرد: «از مهم‌ترین علل موفق بودن این اثر در جذب مخاطب، عنوان آن است. «اتاق» خصوصی‌ترین بخش در زندگی همه‌ی ماست. از این جهت این نام کنجکاوی مخاطب را بر‌می‌انگیزاند.
از آنجایی که ما به عنوان مخاطب نسبت به تلخی ماجرایی که نسبت به مادر و کودک تحمیل شده، آگاه هستیم؛ در نتیجه به نظر می‌رسد که نقطه‌ی اوج اثر بخشهای مربوط به زندانی شدن در اتاق است.
حال شاید این موضوع مطرح شود که تأثیر افکار نویسنده در بیان کودک مشهود است و این سؤال مطرح شود که چگونه ممکن است کودکی که سراسر عمرش را در یک اتاق زندانی بوده است؛ چنین جملاتی بگوید؟ در رابطه با این موضوع باید گفت با توجه به ارتباطی که کودک با تنها رسانه‌ی موجود در اتاق - تلویزیون - دارد و نیز حضور مادری که تا قبل از زندانی شدن در اتاق، دانشجو بوده است و همچنین کتابهایی که مادر برای کودک می‌خواند؛ می‌تواند دلایل منطقی و موجهی باشد تا چنین کودکی پرورش یابد.
جملات، رفت و آمدها و اتفاقاتی که در این اتاق روی می‌دهد ما را به دنیای بیرون ربط می‌دهد
نویسنده توانسته با استفاده از جزئیات داستان خودش را پیش ببرد. این موضوع از جمله نکات مثبت اثر است.
در داستان‌نویسی امروز ما، به دلیل عقاید و خط قرمزهایمان، دو عنصر اصلی بسیار کمرنگ است. اول ارتباطات فیزیولوژیک بین انسانها و دیگری استفاده از عناصر حکایات کهن. نویسندگان ما متأسفانه از این موارد استفاده‌ی درست نمی‌کنند. خوب است که نویسندگان ما بیاموزند تا با استفاده‌ی مناسب از این موارد، آثارشان را قدرتمندتر کنند. اتفاقی که در این اثر به خوبی رخ داده است.
اثر قصد بیان یک فاجعه‌ی اجتماعی به دست یک انسان روان‌پریش را دارد. راوی اثر کودک است و نویسنده در این اثر با نهایت قدرت زندانی شدن یک زن را از منظر یک کودک روایت می‌کند. اهمیت اثر نیز در همین مورد است. کودک در حال روایت یک اتفاق هولناک است در حالی که از هولناک بودن آن اتفاق بی‌اطلاع است. کودک این اثر جزئیاتی را مدنظر قرار می‌دهد که تأثیر اساسی بر تفکر ذهنی خواننده دارد. کودک به عنوان راوی، اثرات کبودی و زخمی را بر روی گردن مادر می‌بیند و برای خواننده شرح می‌دهد اما با این حال نمی‌داند که چه اتفافات ناگواری برای مادر رخ داده است. کودک نمی‌داند چه اتفافاتی رخ داده است؛ همانگونه که ما هنگامی که از اتاق بیرون می‌آییم و وارد اتاق بزرگتر - جهان – می‌شویم؛ نمی‌دانیم که چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد. نویسنده بدین شکل می‎خواهد نادانی بشر را به رخ بکشاند. این مورد از دیگر نقاط قوت این اثر داستانی است.
با تکیه بر این موضوع که نویسنده قصد دارد فراتر از موضوع اتاق پیش برود و در قالبی فلسفی و روان‌شناختی به این موضوع بپردازد که امکان دارد اتفاقاتی در دنیا رخ دهد که تعرض به معنای وسیع‌تری رخ بدهد؛ نویسنده در بعضی از بخشها ناچار می‌شود جملاتی را از زبان کودک بگوید که شاید با شرایط فکری و ماهیتی وی تناسب نداشته باشد.
اولین هدف خواننده از خواندن یک اثر داستانی، لذت بردن است و با توجه به این مهم که هدف نویسنده فریب دادن خواننده است و خواننده نیز می‌داند که در طول یک اثر فریب خواهد خورد؛ باید این فریب خوردن را باور کند. نقاطی که برای فریب دادن خواننده در نظر گرفته می‌شود، از نقطه نظر نویسنده باید نقاطی آگاهانه باشد. جزئیاتی که در این اثر استفاده شده است، بسیار زیبا و دل‌نشین است؛ زنانگی در سراسر این کتاب، موج می‌خورد. چنین کتابهایی موجب می‌شود که ما در جایگاه مخاطب بتوانیم احساسات و ارتباطات تنگاتنگ بین مادر و فرزند را لمس بکنیم.
نویسنده سعی داشته است که با ظرافت، تأثیر محیط بر روی افراد را نشان دهد: در این اثر، شخصیت مادر بعد از پنج سال که دوباره وارد جامعه می‎شود دیگر نمی‌تواند با اطرافیانش ارتباط برقرارکند اما کودک که به غیر از تلویزیون و صحبتهای مادرش هیچ نوع ازتباط دیگری با جامعه نداشته است؛ این توانایی را دارد که بعد از نجات یافتن از اتاق، با اطرافیان ارتباط برقرار کند.
در نهایت ما به عنوان خواننده متوجه می‌شویم که گرچه همه‌ی شرایط خوب است اما در پشت این خوبی، همیشه واقعیت و حقیقت با هم تفاوت دارند. واقعیت همان چیزی است که ما شاهدش هستیم اما حقیقت بسیار تلخ‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کنیم. در این اثر نویسنده با مطرح کردن این بخش که کودک دندان خراب مادرش را می‌مکد می‌خواهد وابستگی کودک را نشان می‌دهد.
خودکشی مادر نشان از این موضوع دارد که آنها دیگر روی خوش نخواهند دید. به بیان دیگر اگرچه داستان در ظاهر پایانی خوش دارد اما بیم آن می‌رود که در ادامه دوباره خطراتی این مادر و کودک را تهدید کند.
از دیگر دلایل قوت این کتاب، جدا از قدرت نویسنده، ظرافت و دقت و آگاهی مترجم نسبت به قواعد نویسندگی است.»
میثم نبی، کارشناس و دبیر سلسله نشست‌های نقد آموت درباره رمان «اتاق» گفت: «در این اثر آنچه که به لحاظ فرم مهم است؛ نگاه جزئی‌نگر نویسنده است. وی عامدانه و با نهایت دقت بر روی تک تک عناصر و نشانه‌ها صحبت می‌کند. فضاسازی بسیار خوب صورت گرفته است. در شروع اثر، با فضایی یأس‌آلود مواجهیم. نویسنده این فضا را به شدت پررنگ می‌کند، تا حدی که فضا اندکی نیز آزاردهنده می‌شود. این فضاسازی موجب انتقال حس می‌شود و از نکات مثبت کار به حساب می‌آید. نویسنده از فرمهای مختلفی برای بیان این فضای یأس‌آلود استفاده می‌کند: نخست با استفاده از اِلِمانهایی که در اثر به کار می‌برد. فضا به لحاظ عناصر و اشیاء بسیار بی‌چیز است و همین موجب می‌شود تا نویسنده نگاه دقیق‌تری به وسایل پیرامون داشته باشد. فرم دوم دیالوگهایی است که خواننده را اذیت می‌کند. دیالوگهایی که مخاطب می‌داند کودک از معنای ضمنی آنها آگاه نیست. و فرم دیگر اعمالی است که این مادر و فرزند انجام می‌دهند. در اینجا سؤالی که مطرح می‌شود این است که آستانه‌ی آزار دادن خواننده چه مقدار است؟ چرا که بسیاری از این رفتارها خواننده را آزار می‌دهد.
با توجه به این مهم که نویسنده در ابتدای این اثر، به توصیف اتاق می‌پردازد و شخصیتها در ادامه از اتاق خارج می‌شوند و به دنیای بیرون بازمی‌‌گردند؛ می‌توان اینگونه گفت که دنیای بیرون نیز برای آنها مانند همان اتاق است و آنها هنوز زندانی هستند: زندانیِ دنیا!
زبان راوی که کودکی پنج ساله است در طول اثر، یک دست باقی نمی‌ماند؛ به گونه‌ای که در بعضی بخشها، زبان راوی، زبان نویسنده است. به این معنا که راوی اثر جملاتی را بیان می‌کند که نویسنده خواسته است. این دخالتهای گاه و بی‌گاه نویسنده در داستان، به منطق داستانی اثر ضربه می‌زند. با این حال باید گفت که انتخاب راوی کودک عامدانه است و تأثیر بسیار مثبتی در اثر داشته است. چرا که نویسنده در ادامه کودک را وارد فضای جدیدی می‌کند که همه‌ی عناصر آن برای کودک بکر است؛ بنابراین کودک شروع می‌کند به پرسیدن درباره‌ی مفاهیم اصلی و بنیادهایی که انسان امروز بدون آگاهی از درست بودن آنها، پیوسته انجامشان می‌دهد.
در بخشهایی از اثر، بعضی از عناصر در داستان مطرح می‌شود اما رها می‌شود و بی پاسخ می‌ماند. این مورد به اصر لطمه می‌زند.
در نگاه اول شخصیت نیک پیر، شخصیتی فاسد و مقصر تمام بدبختیهای مادر و کودک است. او کسی است که پنج سال پیش مادر را هنگام رفتن از دانشگاه به خانه دزدیده است و به اینجا آورده است و زندانی‌اش کرده است. او یک متجاوز فاسد است اما با ادامه دادن اثر، احساس می‌شود که شاید نیک پیر هم مقصر نباشد. او هم نمادی از جامعه‌ی بیماری است که وی را بیمار کرده است. نیک پیر بیشتر یک تیپ است و جای پرداخت بیشتری داشته است.
حضور رسانه در اثر به این مهم اشاره دارد که بحث واقعیت و خیال، حقیقت و واقعیت در این کار بسیار مطرح است. که هر آنچه در قالب حقیقتها و واقعیتها در ظاهر به ما القا می‌شود، واقعیتهایی هستند که رسانه‌ها دارند برای ما بازتولید می‌کنند.
بحث فردیت نیز در این اثر بسیار مهم است.کلان روایتها و ساختارهای اجتماعی دائماً سعی می‌کنند که کودک را در یک قالب بگنجاند و آنگونه که خودشان می‌خواهند به وی هویت بدهند. آنها حتی نمی‌گذارند رابطه‌ی بین مادر و کودک آنگونه که هست، حفظ شود.
بحث دیگر بحث بیگانگی مادر و کودک نسبت به جامعه است. سرعت تغییرات جامعه بسیار زیاد است تا حدی که مادر و کودک قدرت انطباق با جامعه را ندارند.
یکی دیگر از مهم‌ترین مفاهیمی که در این کار مطرح است، بحث اسارت و آزادی است که به شکل نمادین مطرح می‌شود. سؤالی که بعد از آزادی مطرح می‌شود این است که آیا این مادر و فرزند واقعاً آزاده شده‌اند؟
از مهم‌ترین مواردی که نویسنده در این کار به چالش می‌کشد؛ نقد دنیای مدرن و پست مدرن امروز است. دنیایی که به لحاظ تکنولوژی غنی است اما آنچه که باید برای انسان رخ بدهد، انجام نمی‌گردد.
بحث مشروعیت دانش نیز در این اثر مطرح می‌شود. یکی از مباحثی که اندیشمندان حوزه‌ی پست مدرن مطرح می‌کند مبنی بر اینکه دانش امروز و آنچه که به انسان القا می‌کند، تا چه حد می‌تواند موجب سعادت انسان گردد؟ در بخشی از کتاب، شخصیت مادربزرگ به روانشناس یادآوری می‌کند که خودش دو فرزند بزرگ کرده است و می‌تواند از فرزند دخترش مراقبت کند. اما روانشناسان متذکر می‌شوند که فرزند را باید آنگونه‎ تربیت کنند که آنها می‌خواهند. این موارد همه در راستای نشان دادن جامعه‌ی مدرنی است که سعی در القای بسیاری از موارد به افراد جامعه است.»
در ادامه «علی قانع»، مترجم اثر در رابطه با این رمان اینگونه گفت: «از آنجایی که امروزه استفاده از پانویس کمتر کاربرد دارد و به نوعی از مخاطب انتظار می‌رود که خودش را بالا بکشد، عامدانه پانویسی برای کتاب فراهم نشده است. چرا که پانویس کردن موضوعات ساده شاید حتی توهین به مخاطب اهل مطالعه باشد.
شخصیت نیک پیر، به واسطه‌ی ملزومات داستانی کم پرداخت شده است. نیاز داستان نبوده که بیش از این به آن پرداخت شود. به بیان دیگر، پرداخت بیشتر شخصیت نیک پیر موجب گزافه‌گویی می‌شد.»
در پایان، یوسف علیخانی، مدیر نشر آموت، ضمن ابراز خوشحالی از یک‌ساله شدن سلسله نشست‌های نقد آموت، از تمامی دوستان پیگیر و همراهان همیشگی نشر آموت تشکر کرد و گفت: «این کتاب همزمان توسط دو ناشر ترجمه شده است. کتاب نشر آموت حدود چهل صفحه از کتاب دیگر کمتر است و این روزها دوستان بسیاری از من می‌پرسند که تفاوت در چیست و اینکه آیا این کتاب بخش‌های کمتری نسبت به کتاب مترجم دیگر دارد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که کتاب دیگر بر خلاف کتاب نشر آموت هجده صفحه مقدمه دارد و نیز آنکه صفحات خالی در بین فصل‌های کتاب و نیز پانویس داشتن آن کتاب، موجب شده است که در مجموع حدود چهل صفحه از کتاب نشر آموت بیشتر داشته باشد. نکته‌ی دیگر بحثی است که پیرامون نام نویسنده شده است. در گفت و گویی که با خانم نویسنده انجام شده است و در سایت آموت قرار دارد، وی متذکر شده است که نامش اما دون‎اِهو است. جدا از این، در گفت و گویی دیگر خود نویسنده می‌گوید که از آنجایی که اصالتاً ایرلندی است و در کانادا بزرگ شده است، نامش در ایرلندی، دون‌اِهو تلفظ می‌شود و در کانادایی، داناهو یا داناهیو تلفظ می‌شود. به نوعی هر دو درست است.»
رمان «اتاق» نوشته‌ي «اِما دُون‌اِهو» با ترجمه‌ي علي قانع در 360 صفحه به قيمت 7500 توسط نشر آموت تومان منتشر شده است.
«اتاق» جوايز مختلفي را به‌دست آورده است؛ از جمله‌ «اورنج فيکشن انگليس»، جايزه‌ي «گاورنر جنرال کانادا» و جايزه‌ي «رمان برتر ايرلند». اين كتاب همچنين کانديداي نهايي جايزه‌ي «بوکر» 2010 بوده است.
همچنين علي قانع براي نوشتن مجموعه داستان «مورچه‌هايي که پدرم را خوردند» برنده‌ي جايزه‌ي ادبي اصفهان و براي نوشتن مجموعه داستان «وسوسه‌هاي ارديبهشت» نامزد کتاب سال جمهوري اسلامي ايران شده است.
گزارش: شهروز بیدآبادی مقدم

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مگه می شه به آقا سلام نداد؟
آرش شفاعی (روزنامه قدس): یکی از نویسندگانی که در سال های اخیر با انتشار سه مجموعه داستان پی در پی توانسته است فصل تازه ای در روستایی نویسی در ادبیات داستانی ما بگشاید، یوسف علیخانی است که مجموعه داستان هایش به نام های «قدم بخیر مادر بزرگ من بود( افق- 1382)»، «اژدها کشان ( نگاه- 1386)» و «عروس بید(آموت- 1388)» همگی در فضای روستایی به نام «میلک» می گذرد. به عبارت دیگر جهان برخاسته از خیال نویسنده اگر چه مرزهای جغرافیایی محدودی ( به اندازه یک روستا) دارد اما در بی مرزی خیال نویسنده، همواره جلوه های تازه ای در برابر نگاه مخاطبان می گذارد و انگار میلکی که در خیال هنرمند آفریده شده، نهایتی نخواهد داشت.

در تمام سه کتاب، هر وقت قهرمان داستان روی بر می گرداند، سمت نگاهش به امامزاده است. مرکزیت این مکان در هندسه روستا بدون این که نویسنده بخواهد بیش از حد بر آن تمرکز کند، مشخص است. انگار امامزاده مرکز دایره ای است که نه در اطراف آن نه تنها خانه ها و کوچه های روستا، بلکه همه مظاهر زندگی آنها شکل گرفته است. اعتقاد به امامزاده و تاثیر معنوی حضور او در روستا چنان است که نمی توان هیچ جنبش و سرزندگی بدون حضور و وجود امامزاده را حتی تصور کرد.


مرکز بودن امامزاده در هندسه داستانی او ؛ که شاید کاملاً ناخودآگاه اتفاق افتاده است ؛ نمادی است از درکی که او به عنوان نویسنده ای بومی نویس از مرکزیت باورهای معنوی و مذهبی در اندیشه ها و باورهای مردم روستاها و جامعه سنتی ایران دارد. این درک نتیجه شناخت و زیست با این مردم ونوشتن درباره آنان است. به یاد داشته باشیم که در این جا با ادبیات سر و کار داریم. نویسنده با ماده خام هایی از شناخت واقعیت موجود، دنیایی برساخته است که بیش و پیش از این که هم در واقعیت دنیای بیرون ریشه دارد و هم در نازک کاری های خیال یک هنرمند ... ادامه
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
اندر حدیث بن‌بست ناشران!
روزنامه شرق: در همين حال برخي از ناشران پيشنهاد مي‌كنند، وزارت ارشاد سياست‌هاي گذشته درباره كاغذ را مجددا در دستور كار قرار دهد. هر چند اين پيشنهاد در ميان ناشران مخالفاني جدي دارد، اما يوسف عليخاني، مدير نشر آموت در اين زمينه با اشاره به اينكه 27-26 كتاب در ارشاد و شش، هفت مجوز در كيفش است و با این وضعیت ممکن است مدتی اصلا کتاب چاپ نکند، به شرق مي‌گويد: «تنها كمكي كه ارشاد مي‌تواند انجام دهد، اين است كه وضعيت به چهار – پنج سال قبل برگردد و باز هم كاغذ سهميه‌ای به ناشران بدهد.»
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«اتاق» اما دون‌اهو نقد می‌شود
رمان «اتاق» نوشته «اما دون‌اهو» با ترجمه‌ي «علي قانع» در پانزدهمين نشست از سلسله نشست‌هاي نقد آموت مورد نقد و بررسي قرار مي‌گيرد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفته ميثم نبي - دبير نشست‌هاي آموت -، در اين نشست، شقايق قندهاري - مترجم - و پروانه زاغ‌زيان - داستان‌نويس و منتقد - با حضور مترجم، رمان «اتاق» را نقد مي‌کنند.
نشست نقد و بررسي اين کتاب روز پنج‌شنبه، ششم بهمن‌ماه، از ساعت 17 تا 19 در دفتر نشر آموت، به نشاني: زير پل کريم‌خان زند، نبش ايرانشهر، به طرف غرب، پلاک 170 (178 قديم) طبقه دوم، به شماره تلفن: 88827140 برگزار خواهد شد و شرکت در آن براي علاقه‌مندان آزاد است.
«اتاق» جوايز مختلفي را به‌دست آورده است؛ از جمله‌ «اورنج فيکشن انگليس»، جايزه‌ي «گاورنر جنرال کانادا» و جايزه‌ي «رمان برتر ايرلند». اين كتاب همچنين کانديداي نهايي جايزه‌ي «بوکر» 2010 بوده است.
همچنين علي قانع براي نوشتن مجموعه داستان «مورچه‌هايي که پدرم را خوردند» برنده‌ي جايزه‌ي ادبي اصفهان و براي نوشتن مجموعه داستان «وسوسه‌هاي ارديبهشت» نامزد کتاب سال جمهوري اسلامي ايران شده است.
رمان «اتاق» نوشته‌ي «اِما دُون‌اِهو» با ترجمه‌ي علي قانع در 360 صفحه به قيمت 7500 تومان مدتي قبل به‌وسيله نشر آموت منتشر شد.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یک گفتگوی گوگل پلاس‌ی با محمد شریفی

محمد شریفی، نویسنده «باغ اناری» - باغ شازده- ماهان کرمان - 1386/ اختصاصی تادانه

یوسف علیخانی: هنوز در فکر آن کلاغم که ... می‌گوید: برف نو! برف نو! برف نو! سلام سلام ... الان با صدای کلاغ‌های برف گرفته بیدار شدم و بعد هی این شعر آقامون شاملو رو زمزمه کردم و بعد دیدم چقدر این شعر لحن کلاغ‌گونه داره ...
محمد شریفی: سلام یوسف عزیز. خوشا به حالت با برف.
یوسف علیخانی: آقای شریفی خوبم. یه خواب عجیب دیدم. از خواب بیدار شدم. از سرما لرزیدم. بعد رفتم سراغ پرتقال‌های یخچال. کنار شوفاژ و بعد صدای کلاغ‌های پارک روبروی خانه و بعد این لحظه ... عجیب نیست؟ شما چطورید؟
محمد شریفی: خوبم یوسف عزیز. من هم در خواب بیداری می کُشم، در بیداری خواب. برای من هم عجیب بود که در ساعتی که می خواستم بروم و نمی رفتم ، شما را ناگهان دیدم. دلم برایتان تنگ شده بود. شما خوبید؟ چه خوش-هوا شدم که پریباد محمد علی علومی ما منتشر شد. دیروز با او صحبت کردم. شادمان بود. از شادی اش سرور مرا گرفت. اینجا اما فقط صدای بیابان می آید، نه سکوت برف است نه آوای باران
یوسف علیخانی: آقای شریفی نازنینم. به علومی گفتم حالا که شاد شدی برایم دعا کن. گفت چه بخواهم؟ گفتم بخواه که کمتر ناشر باشم و «بیوه‌کشی»ام را به سرانجام برسانم. نگاهم کرد. یعنی دعایم کرد؟
محمد شریفی: آری دعا کرده است یوسف عزیز. در چشمان این انسان زیبا ژرف بنگر. چشمانش ، خود، دعاست یوسف عزیز، و بیوه کشی شما به زودها، نه از نوع زودهای من، به فرجام نیکوی خود خواهد رسید
یوسف علیخانی: راستی ... پریروزها دوست منتقدی از سایت فیروزه آمده بود سراغ‌تان. شادمان بود که باغ اناری را دارد. گفت از نمایشگاه کتاب خریده. گفت آمده‌ام دنبال رمان‌های محمد شریفی. گفتم من هم به دنبالش هستم. رفت. گفت زود دوباره برمی‌گردد. برگشت چه جوابش بگویم؟
محمد شریفی: یوسف جان. برای اتمام شایسته این دو کار، سرانجام سه روز از تدریس دانشگاه را کم کردم. کار ترجمه سرچشمه هم بالاجبار از دوش من برداشته شد. و حالا هر شب تا ساعت شش در درونشان نفس می کشم و هرس می کنم. و گاه که خسته می شوم به اینجا می آیم. به زودی از این شرمساری-به خواست خداوند- در خواهم آمد
یوسف علیخانی: خیلی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم چه هاله مقدسی دارد این محمد شریفی بر سر کلمات داستان‌هایش. گاهی فکر می‌کنم چقدر آدم منتظرند تا با رمان شما، خوشحال بروند توی لاک شان. همیشه فکر می کنم این هاله شما مقدس است به کلمه قسم
محمد شریفی: این از آن حرف هاست یوسف عزیز. من سرگردان بی آشیانه را نه تنها هاله ای مقدس نیست، بلکه غباری نشانۀ قفس است. اینها را که می گویید می خواهم خود را از خود بیرون بیاندازم. این خود بی خود تسخیر شده در هیچ را. نگذارید لطف شما مرا بر من مستولی کند یوسف عزیز.
یوسف علیخانی: از اولین روزی که بهتان زنگ زدم و صدایتان را شنیدم، بیش از هفت سال می‌گذرد. از اولین روزی که کتاب‌تان را دیدم، بیش از 17 سال می‌گذرد. از اولین روزی که نگاه‌تان کردم، بیش از 5 سال می‌گذرد، این ها را به تعارف گفتم؟ هیچ چیز نداشته باشم در این هوای سرد برفی، یک دو زانو دارم برای شاگردی کردن و وقتی به عشق‌تان تا کرمان آمدم، می‌دانستم کجا می‌روم که بعد مرا بردید به آستان حضرت شیخ. به کاشی‌های فیروزه‌ای. به آب روان باغ شازده و ... این بار آخر هم که در «بوج» شب و ستاره‌های روستا را شمردیم. این ها تعارف است؟
محمد شریفی: آنها همه نگاه شما بود. من هیچ نبودم ، هیچ نبوده ام یوسف عزیز. شما شمای زیبای خود را در کلمات و صدای این هیچ می دیده اید. اما بسیار دوست تان دارم. چون برادری که برادرش را. نه آن برادران دیگر. بل بنیامین.
یوسف علیخانی: گاهی دلم برای مادرم می‌سوزد. خیلی سعی می‌کرد مرا پشت دست‌هایم پنهان کند که آسیبی نبینم. اما نشدم آنی که می‌خواست. حالا هم که دیر به دیر سراغی ازشان می‌گیرم. دوست‌تان دارم و منتظرم
محمد شریفی: انتظار را به سر خواهم رساند یوسف عزیز. شب زیبای برفی تان به سوی شادمانی روزی که در راه است!
یوسف علیخانی: دیگر صبح شده، نگذاشتم امشب بنویسید. ببخشید. من هم آرزویم این بود که یک روز دیرتر از 7 صبح بیدار شوم که گویا دارد برآورده می‌شود، چون می‌روم بخوابم تا کله ظهر. صبح‌تان خوب
محمد شریفی: گفتگوی روح افزایی بود. مدتها بود که دلتنگتان بودم و امشب باز شدم. صبح شما هم به سپیدی برف
یوسف علیخانی: اجازه دارم این گفتگو را در «تادانه» منتشر کنم؟
محمد شریفی: به اختیار خودتان است یوسف جان. من در این میانه فقط به برفی می اندیشم که در این بیابان نمی بارد. برفی که دیگر سالهاست حرف هم نمی زند

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«معمایی برای یک جنایت» منتشر شد
کتاب «معمایی برای یک جنایت»،‌با عنوان فرعي تکنیک «داستان‌پردازی پلیسی؛ از نوع معمایی»، نوشته محمدمهدی نحوی‌فرد از سوي نشر آموت منتشر شد. نويسنده در اين اثر پژوهشي سعي داشته تا ترفندها و شگردهای پلیسی‌نویسان در نحوه ایجاد کنجکاوی در ذهن مخاطبان را تحليل كند.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، نویسنده در این اثر چگونگی ایجاد «معما» در طرح داستان‌ها و فیلمنامه‌های پلیسی را تحليل كرده و به آثار گوناگون پلیسی از این نوع استناد داشته است.
به گفته نحوی‌فرد اين كتاب حاصل پايان‌نامه دوره ليسانس وي است. در اين اثر تكنيک داستان‌ها و فيلم‌های پليسی از منظر ايجاد سوء‌ظن در ذهن مخاطب بررسی شده است.
این کتاب بر آن است تا با آنالیز جزء به جزء حیله‌ها و شگردهای پیچیده‌سازی، گمراه‌سازی و انحراف ذهن در این آثار، گامی در جهت شناخت هر چه بیشتر این ژانرِ ادبی، سینمایی بردارد.
به این منظور در این اثر با توجه به داستان‌ها و فیلم‌های پلیسی از نوع معمایی که نزد مخاطبان شناخته شده‌تر هستند؛ مانند آثار آگاتاکریستی، خالق هرکول پوآرو، و آثار سِر آرتور کانن دویل، خالق شرلوک هُلمز و ديگران، چهار مرحله داستان‌پردازی پلیسی ارايه شده است که از مرحله «تنظیم طرح و توطئه جنایت» تا «دستگیری مجرم» را شامل می‌شود.
ادامه مطلب را بخوانید

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگو با «علی قانع» مترجم «اتاق»
رمان «اتاق» نوشته اما دان اهو یکی از جذاب‌ترین آثار داستانی ترجمه شده در بازار این روزهای کتاب در کشور است که با ترجمه علی قانع و از سوی نشر آموت روانه بازار شده است. قانع در حرفه خود مترجم شناخته‌شده‌ای است که در کنار ترجمه دستی توانا نیز در نویسندگی دارد که تا کنون برای وی جوایزی نظیر جایزه ادبی اصفهان را در سال 1385 به ارمغان آورده است. با وی به مناسبت انتشار تازه‌ترین ترجمه‌اش صحبت کردیم.

جناب قانع در نگاه نخست به این ترجمه با اثری روبه‌رو هستیم که قرار است نویسنده‌اي جدید را به ادبیات ما معرفی کند. ولی برایم جالب است که بدانم به واقع چه معیار و استانداردی برای این معرفی وجود دارد؟ چه کسی می تواند ادعا کند که توانایی این تشخیص را داراست؟

ابتدا یک جواب کلی و شاید تا اندازه‌ای کلیشه‌ای ولی قابل اعتنا و موثق ؛به گمان من بهترین معیارها برای معرفی این نویسنده یا هر نویسنده ناشناخته‌ای در چند نکته اساسی خلاصه می‌شود: داستان خوب، زبان خوب و پرداخت مناسب، ساختار قوی و از همه مهمتر نگاه متفاوت .... . اما ببینید سوال شما را می‌شود با دو نوع نگاه دیگر نیز بررسی کرد و پاسخ داد. اول با نگاه یک خواننده ادبیات داستانی که دوست دارد به روز باشد و ادبیات مطرح دنیا را از دست ندهد . ابتدا می‌آید و به ناشر نظرکرده‌اش اعتماد می‌کند و به مترجم . همان کاری که ما در دوران جوانی انجام می‌دادیم، به‌طور مثال ترجمه‌های نجف دریابندری و محمد قاضی و چند نفردیگر را ندیده، می‌خریدیم و می‌بلعیدیم ، ولی گاهی هم پیش می آمد که حس می‌کردیم گول خورده‌ایم و نصفه‌های کار کتاب را هل می‌دادیم زیر کتابهای قدیمی ، چرا که گمانمان این بودکه ناشر و مترجم معیارهای خوبی را به‌کار گرفته‌اند ، هرچند حالا می‌دانم بحث کار حرفه‌ای و توجیه مادی هم بخشی از کار بوده است که در بخش ترجمه بیشتر به آن می‌پردازم .ولی به‌هرحال حق انتخاب داشتیم و معیارهای خودمان را که زیاد هم بیراه نبود .
ادامه مطلب را بخوانید

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «آقای پيپ» مجوز گرفت
رمان «آقای پیپ» نوشته لوید جونز با ترجمه فریده اشرفی به زودی منتشر می‌شود. این اثر با محوریت رمان «آرزوهای بزرگ» چارلز دیكنز نشان می‌دهد كه مردم چگونه به كمک ادبیات خود را در برابر محدودیت‌ها قوی نگه می دارند.

به گزارش خبرگزاری كتاب ایران (ایبنا)، این رمان در سال 2006 منتشر شد و نویسنده نام یكی از شخصیت‌های داستانش را بر روی آن نهاد؛ یعنی آقای پیپ!

این داستان از رمان «آرزوهای بزرگ» چارلز دیكنز الهام گرفته است و در میانه داستان، اثر مطرح دیكنز نقشی كلیدی می‌یابد. حوادث اين رمان در جزیره‌ای واقع در استرالیا روی می‌دهد و نويسنده مسایل مربوط به جنگ‌های داخلی و مشكلات این جزیره را در اوایل دهه 90 میلادی به نمایش می‌گذارد.

اشرفی، مترجم این كتاب، درباره جزیره‌ای كه حوادث داستان در آن روی می‌دهد گفت: نویسنده در این كتاب مشخصات جغرافیایی جزیره را با جزییات بیان می‌كند و در خلال روایت داستان به مسایل تاریخی هم اشاره دارد؛ مسایلی كه در پانوشت كتاب هم برای روشن شدن ذهن مخاطب توضیحاتی بدان افزوده‌ام.

در این رمان آقای واتس در جزیره‌ای مشغول تدریس به كودكان بومی است و برایشان رمان «آرزوهای بزرگ» دیكنز را می‌خواند. به گفته اشرفی آقای واتس یك سفید پوست اهل نیوزیلند است و بعد از ازدواج با یكی از اهالی آن جزیره از كشور خود مهاجرت كرده است.

كودكان این جزیره، به خصوص شخصیت محوری داستان به نام ماتیلدا، شیفته شخصیت‌ جوان این اثر داستانی می‌شوند. او كه تمام عمر خود را در همان جزیره گذرانده با مادرش زندگی می‌كند.

اشرفی درباره شیوه نگارش جونز گفت: نثر این نویسنده سلیس و جذاب است اما در عین حال كه داستان موضوعی سنگین و آمیخته با طنز است؛ نویسنده دختربچه‌ای را به عنوان راوی برگزیده است و زیبایی کار او هماهنگی بین این موضوع کاملا جدی و شورانگیز با کلام یک نوجوان است که اثری جالب و خواندنی را پدید آورده است.

«آقای پیپ» اثر جونز با ترجمه فریده اشرفی به زودی از سوی نشر آموت منتشر می‌شود.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «پریباد» منتشر شد

محمدعلی علومی، نویسنده رمان «پریباد»

محمدعلي علومي، داستان‌نويس، با رمان «پريباد» به بازار كتاب آمد. وي در گفت‌و‌گو با «ايبنا» اين رمان را كه روايتي اسطوره‌اي درباره شهري است كه يک شبه نابود شده است، به نوعي توصيه ادبي‌اش به هنرمندان و نويسندگان ايراني دانست كه در آثارشان فرهنگ ايراني را به نمایش دربياورند و شكل گرفتن مباني انديشه در هنگامه تضاد دنياي قديم با جديد را واكاوي كنند.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، رمان «پريباد» علومي امروز راهي بازار كتاب ايران شد. نويسنده اين رمان را توصيه نامه ادبي خود خوانده است.
ادامه مطلب را بخوانید

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یک نویسنده تازه‌نفس
پارسال همین‌موقع‌ها بود که آمد و رمانش را داد و گفت شاگرد آقای فلانی است. کتابش را فرستادم برای بررسی. به‌ آقای فلانی هم زنگ زدم و گفتم شاگردت آمده. آقای فلانی گفت من چنین شاگردی ندارم و اصلا چنین اسمی تا به حال به گوشم نخورده. بعد کتاب از بررسی برگشت. امتیاز خوبی برای انتشار گرفته بود. کتاب را منتشر کردم. خیلی کم فروخته اما بیشترین پیام‌ها را دریافت کرده‌ام از کسانی که خوانده‌اند کتاب را؛ رمان مردگان نوشته رضا ایزی/ 120 صفحه/ 3000 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آخرین بخشی

از فيلم «زخمه‌های عشق» ساخته حمیدیان و زمانخانی

دیگه کار به جایی رسیده که جرات نمی‌کنم فایلی که اسم حاج قربان را دارد، باز کنم. می‌دانم باز بیچاره‌ام می‌کند.
کمتر شده کسی اینطور باعث بشود، با ادب، دو زانو بزنم و گوش بشوم و با سلول‌هایم همراهی بکنم با صدایش و سازش و نوایش و صداقتش.
راستی که چقدر خودش بود این حاج قربان:«همین یه تیکه چوب منو زنده نگه داشته، وگرنه ده سال قبل مرده بودم.»
دوست داشتید این فیلم را ببینید. این گفتگو را بخوانید. این وبلاگ را هم دنبال کنید و ... این را هم قبلا در تادانه نوشته بودم.
این را هم دانلود کنید (MP3)

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
فایل صوتی نقد عروس بید در قم

ابراهیم اکبری‌دیزگاه - حسین ورجانی - یوسف علیخانی - علی‌اصغر عزتی‌پاک/ 20 دی 90

گزارش نشست ... بخش اول - بخش دوم
یوسف علیخانی امروز قم بود ... اینجا

فایل صوتی نشست نقد و بررسی ... دانلود (MP3)
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
وصف حال
این روزها کاغذ از بندی 23 هزار تومان به بندی 39 هزار تومان رسیده.
این روزها سخت‌گیری‌های ارشاد تا حد خفه‌کردن نطفه رسیده.
این روزها جنگ و جدل برای نمایش نویسنده‌بودن به حد تهوع رسیده.
این روزها نقد کردن چک‌های برگشتی، آدم‌ها را به شرخری رسانده.
این‌روزها هوای آلوده تهران، باران به خودش نمی‌بیند.
این روزها به هیچ‌کس نمی‌توان اعتماد کرد.
اما من همچنان به خودم اعتماد دارم و می‌ایستم تا موریانه‌ها تک‌تک سلول‌هایم را بخورند و بخورند و بخورند ...
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «مردگان» رضا ايزي منتشر شد
رمان «مردگان» نوشته رضا ايزي منتشر شد.
به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين رمان از زبان يک پزشک معتاد روايت مي‌شود و مراحل اعتياد وي به شيوه داستاني نوشته شده است. موضوع مورد توجه در اين كتاب، توجه نويسنده به گرايش قشر تحصيل‌كرده به اعتياد است.
به گفته نويسنده، نكته تأمل‌برانگيز اين است كه اين قشر ظاهرا بدون هيچ دليل خاصي به اعتياد تمايل پيدا مي‌كنند.
ايزي مي‌گويد: من به دليل موقعيت شغلي‌ام با بسياري از اين جوانان مواجه مي‌شوم و علت‌هاي گرايش آنان به اعتياد همواره برايم سؤال‌برانگيز بوده است.
ادامه مطلب را بخوانید

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«عروس بيد» به قم مي‌رود
مجموعه داستان «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني، برگزيده دهمين دوره جايزه كتاب سال شهيد غني‌پور،‌ در دفتر تبليغات اسلامي قم نقد مي‌شود.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، در اين نشست كه با حضور نويسنده كتاب برگزار مي‌شود، منتقداني چون حسين ورجاني و علي‌اصغر عزتي‌پاک اين مجموعه داستاني را نقد مي‌كنند.
اين جلسه نقد، ساعت 16 سه‌شنبه (‌20 دي) در دفتر معاونت فرهنگي، هنري دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم برگزار مي‌شود.
«عروس بيد» آخرين اثر منتشر شده از عليخاني است و داستان‌هاي آن مانند دو اثر قبلي‌اش «اژدهاكشان» و «قدم بخير مادربزرگ من بود»، مرتبط با زبان و فرهنگ ديلمي است.
در «عروس بيد»، دغدغه‌هاي انساني نويسنده نیز، آنجا كه موضوع اراده و خواست‌هاي انساني براي شكل‌گيري باورها مطرح است خود مي‌نمايد و در فضاهاي متنوع قصه‌ها، با عادي‌ترين روابط و باورهاي آدم‌هاي روستايي نمود مي‌يابد.
بخشي از يك داستان اين كتاب كه در پشت جلد كتاب آمده،‌ اين‌گونه نوشته شده است: «دخترم بيامده زنت بشود. صداي سگي آمد از يك جاي آبادي. دختر خنديد و مهربان، من را برد توي چشم‌هايش...
فكر كردم هنوز كفن پري نبايد پوسيده باشد. دختر تيز نگاه مي‌كرد. افسار قاطر را چرخاندم به راه. پاهايم يخ كرده بود.
پيرزن برگشت طرف باغستان. قاطر مدام چهار دست و پا مي‌كوبيد زمين. دختر راه افتاد دنبالم. پيرزن دور مي‌شد. قاطر مي‌خواست فرار كند از افسار دستم. خنديدم به دختر:
كسي نداري بدانه بخواهي زنم بشوي؟»
«پناه بر خدا»، «آقار غار»، «هراسانه»، «جان قربان» و‌ «عروس بيد»، نام برخي داستان‌هاي اين كتابند.
«عروس بيد»،‌نوشته يوسف عليخاني، زمستان 1388از سوي نشر «آموت» منتشر شده است و طرح روي جلد آن اثر جواد آتشباري است.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «نگار تقي‌زاده» منتشر شد
رمان «سنگ سياه روي سنگ سفيد» نوشته نگار تقي‌زاده منتشر شد.
به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، رمان «سنگ سياه روي سنگ سفيد» درباره سه زن از سه قشر متفاوت اجتماعي است كه زندگي آن‌ها به گونه‌اي از طريق يک مرد به يكديگر متصل مي‌شود.
اين رمان از سه فصل تشكيل شده و از زبان راوي داناي كل روايت مي‌شود، در واقع فصل‌هاي مختلف اين كتاب روايت‌هايي به هم پيوسته دارند و رويدادها در هم دخيل‌اند.
در لابه‌لاي محور اصلي روايت اين رمان، برشي از موضوعات اجتماعي دو دهه اخير از نگاه زنان در ارتباط با موقعيت‌ آن‌ها در فضاي داستاني مرور مي‌شود.
رمان «سنگ سياه روي سنگ سفيد» در 216 صفحه و به قيمت 5000 تومان توسط نشر آموت منتشرشده است.
نگار تقي‌زاده متولد سال 1363 در تبريز و دانش‌آموخته رشته فيلم‌نامه‌نويسي از مرکز آموزش فيلم‌نامه‌نويسي و کارگرداني تبريز است.
برخي از داستان‌هاي كوتاه او در مجموعه‌هاي داستاني مانند «براي روزهاي مبادا» منتشر شده‌اند. داستان «تکه‌هاي پيانو» اين نويسنده سال 86 جايزه داستان راديو تهران را به خود اختصاص داده است.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یک گزارش نصفه‌نیمه از سفر مشهد

آنقدر خسته‌ام که فکر نکنم به این زودی، بتوانم سرپا بشوم.
آنقدر خسته‌ام که فکر نکنم به این زودی، بنویسم.
آنقدر خسته‌ام که حتا دلم نمی‌خواهد گزارش سفر مشهد را بنویسم.
بنویسم که روز اول ساعت 4:30 دقیقه صبح روز شنبه 10 دی بیدار شدم و 5:30 فرودگاه بودم و پرواز 6:30 و با نیم ساعت تاخیر، ساعت 8:30 مشهد بودم و آمدند و مستقیم رفتیم به کلاس؛ کلاسی با 19 آدم تشنه‌ی داستان.
شنبه و یکشنبه را بکوب رفتیم جلو.
دوشنبه صبح که رفتم سر کلاس، سالن پر پر بود؛ 63 نفر تشنه داستان!
اعتراض کردم به تهران (بنیاد ادبیات داستانی) . گفتند بهشان بگو.
بهشان (به اداره ارشاد مشهد) گفتم. گفتند 19 نفر اول از مشهد بودند و این 63 نفر از شهرهای دیگر خراسان رضوی (درگز و قوچان و بجستان و تایباد و سرخس و ...). ما می‌خواستیم به مرکز (بنیاد ) نشان بدهیم که اگر بودجه بدهید، آدم تشنه زیاد داریم.
این وسط البته آنکه خسته شد، نه آن‌ها بودند و نه این‌ها.
ولی حالا آنقدر خسته‌ام که حتا حوصله ندارم بنویسم، غروب روز شنبه توانستم خودم را به حسین لعل‌بذری و لیلا صبوحی و شرزین و شهرزاد و نهال لعل‌بذری برسانم.
غروب روز یکشنبه با «عماد پورشهریاری» کتابفروشی‌های مشهد را زیر پا گذاشتیم.
غروب روز دوشنبه هم رفتم به آتلیه علیرضا حسین‌زاده؛ آدمی که تردید ندارم نام‌دار خواهد شد.
و به لطف ِ مهدی جهانی، 6 صبح روز آخر هم رسیدم به حرم.
آنقدر خسته بودم که عباس حبیبی بدرآبادی، دوست شاعرم که از اتفاق با هم غروب سه‌شنبه در کنار هم نشستیم در هواپیما، دید که تمام زمان پرواز خواب بودم.
ولی حالا خوشحالم که با 82 نفر تازه‌نفس همراه شدم در داستان و اگر از میان‌شان به تعداد انگشتان یک دست هم شاخک‌های داستانی‌شان حساس شده باشد، راضی‌ام.
همین و تمام
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگویی در حال و هوای دیگر

داستان‌هايم مثل خودم مي‌مانند؛ سبيلو و ترسناك!
به بهانه برگزاري كارگاه‌هاي داستان‌نويسي در مشهد
گفتگو: وحید حسینی
روزنامه «شهرآرا» 13 دی 90 صفحه 12 (PDF)
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«رک و پوست کنده» منتشر شد
«رك و پوست‌كنده» (احوال ما زنان) نوشته‌ي آسيه جوادي (ناستين) منتشر شد.

به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين مجموعه‌ي داستان‌ سعي شده تا تصوير واقعي زن ايراني غير از آن‌چه در برخي آثار چند دهه پيش و سال‌هاي اخير توصيف شده، نشان داده شود.

در اغلب فضاهاي داستاني بسياري از نويسندگان و داستان‌نويسان ايراني، شخصيت زنان به شكلي واقعي توصيف نمي‌شود و اين شخصيت‌پردازي از نگاه مخاطبان قابل درک نيست و خواننده نمي‌تواند با آن‌ها همذات‌پنداري كند.

ناستين جوادي درباره‌ي كتاب «رك و پوست‌كنده» (احوال ما زنان) مي‌گويد: من سعي داشتم تا به زنان نگاهي امروزي داشته باشم و درباره‌ي زناني نوشته‌ام كه همين دوروبر و مانند من و شما هستند.

او مي‌افزايد: بايد بدانيم چيزهايي در اطراف ما وجود دارند كه ديده نمي‌شوند و نويسنده بايد آن‌ها را به خوبي ببيند و بنويسد.

«رك و پوست‌كنده» (احوال ما زنان) در 176 صفحه با قيمت 4000 تومان توسط نشر آموت منتشر شده است.

آسيه جوادي (ناستين) متولد سال 1325 در شهر قزوين، همسر دكتر جواد مجابي است. از او در آينده‌ي نزديك، مجموعه‌ي داستان «تمشک‌هاي نارس» در نشر يادشده منتشر خواهد شد.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «از پائولو کوئلیو متنفرم» منتشر شد
رمان «از پائولو کوئلیو متنفرم» نوشته حمیدرضا امیدی‌سرور منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «از پائولو کوئلیو متنفرم» رمانی‎ست عاشقانه؛ داستان رضا نویسنده‎ای ناموفق و تلخ‎اندیش که در دنیای ذهنی خود تنهایی را تقدیری گریز ناپذیر می‎داند، او در یک میهمانی دوستانه با غزل آشنا می‎شود، دختری زیبا و غمگین که در تلاش است معنای حقیقی عشق را دریابد، رضا به غزل دل می‎بازد، اما تنها فرصت‎های اندکی پیش روی دارد تا توجه غزل را به خود جلب کند، غزل در تردید دودلی، گاه او را به خود می‎خواند و گاه او را از خود می‎راند. رضا می‎کوشد راز تردید او را دریابد، غافل از وجود رقیبی قدرتمند که حضورش بر رابطه آنها سایه انداخته است، باز شدن پای رضا به این میدان او را با آدمهایی روبه‎رو می کند که هریک به نوعی در جستجوی آرزوها و ایده‎آل‎های خود هستند...

«از پائولو کوئلیو متنفرم» رمانی‎ست با زبانی روشن و نثری روان، که می‎کوشد، داستانی عاشقانه و پر فراز و نشیب را برای مخاطبانی که دوست دارند، رمانی جذاب با رویکردی نو در روایت را بخوانند، عرضه کند. نویسنده با نگاهی اجتماعی‎گرایانه به زندگی جوانای از طبقه‎های مختلف اجتماعی می‎پردازد که هر یک در تلاشند، با غلبه بر موانعی که پیش روی آنهاست، سهم خود را از زندگی بگیرند، آن هم در جامعه‎ای که در برزخ سنت و تجدد گرفتار است؛ تجددی که راه را برای برخی از ایشان باز گذاشته و سنتی که قید و بند بسیار برپای گروهی از آنها زده، چنان که گویی برپایی تعادلی در این میان ناممکن به نظر می‎رسد. «از پائولو کوئلیو متنفرم» رمانی‎ست نوستالژیک و سرشار از شور و اشتیاق به شعر، داستان و موسیقی، فصلی عاشقانه از جوانان این نسل که خواننده‎ را چنان درگیر سرنوشت شخصیت‎های خود می‎کند که تا سرانجام ماجرا، نمی‎تواند آن را زمین بگذارد. اما در عین حال حمیدرضا امیدی‌سرور کوشیده است در رمان خود از رویکردهای نوآورانه در داستان‎نویسی غافل نمانده و برای مخاطبان جدی ادبیات نیز حرفهای بسیاری داشته باشد.

رمان «از پائولو کوئلیو متنفرم» نوشته‌ی «حمیدرضا امیدی‌سرور» در 400 صفحه و به قیمت 9000 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از زبان بزرگان
* عشق ، سپيده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق/ بالزاک

* به‌وقت تولد انسان بايد بر او گريست نه به هنگام مرگ‌اش/ مونتسکیو

* هر اندازه هم كه آيندگان، نويسنده ای را بزرگ و ستودنی و آموزنده بيابند باز هم در زمان حياتش در چشم معاصران، ضعيف و زبون و بی مزه می آيد/ آرتور شوپنهاور

* عشق و عاشقی هر چند لطيف و پر احساس ابراز گردد باز هم ريشه در شهوت دارد و بس/ شوپنهاور

* ما از جنس روياهايمان هستيم/ شکسیپیر

* فرق انسان و سگ در آن است كه اگر به سگی غذا بدهی ، هرگز تو را گاز نخواهد گرفت/ تولستوی

* من از عشق بدم مي آيد ، براي اينکه يک بار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم/ مارک تواین

* سالي يكبار به جايي برو كه پيش تر هرگز در آن جا نبوده اي/ دالایی لاما

* با زمين مهربان باش/ دالایی لاما

* موسيقی، صدای خداست/ بوعلی سینا

* ازدواج كنيد؛ به هر وسيله ای كه می توانيد؛ اگر زن خوب داشته باشيد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار زن بدی شويد؛ فيلسوف از آب در می آييد و اين هر دو برای هر مردی خوب است/ سقراط

* همه می خواهند بشريت را عوض كنند، ولی افسوس هيچ كس در اين انديشه نيست كه خود را عوض كند/ تولستوی

** از کتاب «از زبان بزرگان» (سخنان کوچک از مردان بزرگ) گردآوری محسن تیموری / نشر آموت

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com