تادانه

با نویسنده رمان پرفروش «ایراندخت»
بگذارید برگردیم به رمان "ایراندخت"، چرا دوران ساسانی را انتخاب کردید؟
دوران ساسانی برایم نمونه یک حکومت روبه زوال است. حکومتی که سرانجام فساد و تباهی، ریا و بی‌عدالتی آن را از پشتوانه‌های مردمی‌اش خالی کرده و مثل یک سیب پوسیده آماده افتادن کرده است. سیب گندیده محکوم به افتادن است و این‌ مساله‌ای است که روزبه را به واکنش و پرسش وا می‌دارد و او را سرانجام مجبور به ترک وطن می‌کند.

در صفحه ابتدایی کتاب یادآور شده‌اید که این رمان یک رمان تاریخی نیست، علت این تاکید چه بود؟
خواننده‌ای که از تاریخ اطلاعات بیشتری دارد همان‌طور که در انتهای کتاب هم اشاره می‌شود متوجه می‌شود زندگی روزبه به یکی از شخصیت‌های تاریخی نزدیک است و در واقع از زندگی او الهام گرفته شده است اما از آن‌جا که کار رمان، یا دست کم این رمان، روایت تاریخ نیست عناصر تخیلی و ماجراهای فرعی زیادی وارد ماجرا شده است که سندیت تاریخی ندارد. از این بابت نخواستم به تحریف تاریخ یا دروغگویی متهم شوم. هر چند در خود تاریخ هم کم دروغ نیامده است؛ مثلی هست که می‌گوید: تاریخ، دروغ راست‌نماست و رمان، راست دروغ‌نما ... ادامه گفتگو

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
کُلاژی از واهمه های سرخابی
به گزارش خبرآنلاین ... اینجا
به گزارش «مد و مه» ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایسنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایبنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری پانا ... اینجا
به گزارش روزنامه «تهران امروز» ... اینجا
به گزارش روزنامه «روزگار» ... اینجا
به گزارش روزنامه «شرق» ... اینجا


میثم نبی - احسان عباسلو - منتقدان: بهاءالدین مرشدی و محسن فرجی



مجموعه‌ي داستان‌هاي احسان عباسلو در نشستي تخصصي نقد شد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، نشست نقد مجموعه‌ي داستان‌هاي «کُلاژ» و «واهمه‌هاي سرخابي» نوشته «احسان عباسلو» روز گذشته (پنجشنبه هشتم ارديبهشت) در دفتر نشر آموت برگزار شد.

بهاءالدين مرشدي گفت: بناي کلي در نوشتن داستان، بر اين است که قصه را با يک خروجي داستان‌گونه تعريف کنيم. در «کُلاژ» اين اتفاق نمي‌افتد. در برخي از اين داستان‌ها اتفاق‌هاي بسيار زيادي وجود دارد که در نهايت خروجي داستاني در آن‌ها ديده نمي‌شود. يعني فقط در حد روايتي از چند اتفاق باقي مي‌ماند ولي قصه را شکل نمي‌دهد. قصه هم در معناي کلاسيک، مدرن و پست مدرن مد نظرم است. حتي در داستان‌هاي پست مدرن هم در انتها خروجي به اسم داستان وجود دارد. در داستان‌هاي کتاب «کُلاژ» هر تک جمله‌اي فقط معني خود را دارد و داستان ساختار منسجم را ندارد.

محسن فرجي نيز گفت: علاوه بر وفور اطلاعات مي‌خواهم به وفور اسامي کتاب اشاره کنم چون ايراد بزرگي است. چيزي به اسم بينامتنيت وجود دارد که نويسندگان از اطلاعات يکديگر استفاده مي‌کند. ولي استفاده در کتاب حاضر به هيچ وجه بينامتني صرف نيست و تبديل به انبوهي از داده‌هاي مختلف و متنوع شده است. اين شايد به نوعي اظهار فضل نويسنده باشد. خود من به عنوان يک مخاطب تنها نام تعدادي از اين نويسنده‌ها، کتاب‌ها، فيلم‌ها و موسيقي‌ها را شنيده‌ام اما با همين تعداد کم هم ارتباط برقرار نکردم. در واقع متوجه نشدم ارتباط اين‌ها به داستان چيست.

وي ادامه داد: نويسنده موضع‌گيري و دغدغه خاصي ندارد. ما نمي‌توانيم جهان‌بيني او را از اين داستان‌ها دريابيم. يکي از دلايل اين موضوع شايد اين باشد که داستان‌ها به شدت سوژه محور است. يعني يک سوژه به ذهن نويسنده رسيده است و او تصميم گرفته درباره‌ي آن بنويسد. داستان‌هاي تجربي اما با تجربه‌هاي ناموفق است؛ من معتقد نيستم که اين داستان‌ها پست مدرن باشد.

مرشدي نيز تصريح کرد: در مجموعه‌ي‌ «کُلاژ» نام کتاب برايم خيلي جالب بود. اين معنا را تداعي مي‌کند که نويسنده خواسته باشد تکه‌هايي از جاهاي مختلف را بياورد و در اين کتاب کنار هم بگذارد. من اين را خيلي دوست دارم. گسست‌هاي روايتي که اين جا ايجاد مي‌شود مي‌تواند جذاب باشد. يکي از مؤلفه‌هاي پست مدرن، که ايجاد گسست و «کُلاژ» است در اين داستان‌ها به خوبي ديده مي‌شود اما باز بايد به خروجي اشاره کنم. در واقع ميکس خوبي وجود ندارد اين در حالي است که داستان‌ها همه ظرفيت تبديل شدن به داستان پست مدرن را دارند. تمام پازل‌ها و طنزها در داستان هست ولي ضعف روايت اجازه نداده که اين روايت‌ها داستان شود. آن‌قدر هم اطلاعات به من مي‌دهد که با خودم مي‌گويم من با اين همه اطلاعات چه کنم؛ داستان‌ها ته‌بندي ندارد.

محسن فرجي درباره طنز داستان‌هاي کتاب‌ها گفت: در بسياري از داستان‌ها طنز از حالت رندانه چندلايه به شيوه داستان‌هاي پست مدرن دنيا وجود ندارد بلكه بيشتر هزل‌گونه است. اين نقطه مقابل طنز است زيرا تک معني و تک بعدي روايت مي‌شود. نمي‌توان به اين داستان‌ها خنديد زيرا در داستان دروني نشده است. يک جاهايي راوي مي‌خواهد حرف جدي و فلسفي بزند ولي همين محاوره‌اي گفتن باعث مي‌شود حرف او جدي گرفته نشود. نويسنده در برخي جاها با همين لحن بلاي جان خودش مي‌شود تا آن‌جا که مي‌بينيم نويسنده مي‌خواهد لحن شاعرانه داشته باشد ولي محاوره اين اجازه را به او نمي‌دهد. ما با يك نوع متن استبدادي مواجه هستيم که مي‌خواهد مشخصا يک حرف را بزند.

مرشدي در ادامه به لحن محاوره‌اي داستان، گفت: موقع خواندن، بسياري از داستان‌ها را از حالت محاوره در آوردم چون مرا خسته مي‌کرد. لحن محاوره، موفق پياده شده اما استفاده زياد از آن مخاطب را پس مي‌زند. در خيلي جاها بضاعت اين وجود دارد که داستان از حال محاوره خارج شود، اين البته شايد علاقه شخصي عباسلو باشد. حتي ممکن است خواننده غيرحرفه‌يي با آن احساس صميميت کنند و از آن خوششان بيايد. در کتاب «کُلاژ»، تعدد روايت و حادثه برايم قصه‌اي شکل نمي‌دهد. من گمان کردم نويسنده به ضعف روايت دچار است ولي بعد از اين که «واهمه‌هاي سرخابي» را خواندم نظرم عوض شد. چون ديدم تعدد حادثه وجود ندارد ولي داستان و قصه در آن زيباتر از کتاب «کُلاژ» است. داستان‌ها تک بعدي روايت مي‌شود يعني من وقتي با اين همه اطلاعات روبه رو مي‌شوم، اين حس به من دست مي‌دهد که نويسنده اطلاعات خود را به رخ مي‌کشد. خواننده بايد به گونه اي اطلاعات بدهد که خواننده متوجه آن نشود. يک وقت ممکن است يک تصوير به تنهايي يک داستان باشد، ولي بعد از تعريف کردن به قصه ارجاع داده مي‌شود. کليت داستاني خيلي مهم است حتي در داستان‌هاي پست‌مدرن هم بايد وجود داشته باشد.

مرشدي درباره تک معنايي بودن داستان‌ها نيز اظهار كرد: من مي‌فهمم که عباسلو مي خواهد از هابيل و قابيل اسطوره‌شکني کند ولي آن قدر سريع مي‌رود سر اصل مطلب که داستان به دل نمي‌نشيند. من دارم داستاني مي‌خوانم که قصد دارد، قابيل را تبرئه کند و يا هابيل را نيز به اندازه قابيل مجرم جلوه دهد. من اين‌ها را به راحتي مي‌فهمم زيرا همين ترکيب «ننگ برادر کشي» تم داستان را برايم لو مي‌دهد و اجازه نمي‌دهد که خودم به نتيجه‌اي برسم.

محسن فرجي، در ادامه ايراد ديگر داستان‌ها را تضاد شخصيت‌ها با ديالوگ‌هايشان دانست و گفت: شخصيت‌هاي اين دو کتاب مدام از فيلم و کتاب حرف مي‌زنند ولي نوعي لمپنيسم در لايه‌هاي زيرين کلامشان پيداست. اين نشان مي‌دهد که اطلاعات نويسنده به شخصيت‌ها الصاق شده است.

مرشدي کارکترهاي داستاني را تيپ دانست و گفت: علاوه بر اين که ما تنها با تيپ‌هايي مواجه هستيم که تبديل به شخصيت‌هاي ماندگار نشده‌اند، مي‌بينيم که نويسنده به تنهايي اين افراد را نمايندگي مي‌کند. شخصيت‌هاي اين داستان نمود بيروني ندارند و من با وجود اين که قبلا آقاي عباسلو را نمي‌شناختم ولي در اين دو کتاب تنها يک نفر را ديدم که آن خود نويسنده است. اطلاعات او بسيار درخشان است ولي زياد به کار نمي‌آيد. در بعضي جاها ايده‌هاي بسيار خوبي براي طراحي شخصيت وجود دارد ولي متأسفانه اين ايده‌ها در حد تيپ باقي مانده و عيني نشده‌اند و سطحي و بي‌توجه گذشتن از موضوع و اطلاعات زياد دادن به مخاطب لطمه بزرگي به اين ايده درخشان وارد کرده است. ما اتفاق داريم ولي زيرمتن و چرايي وجود ندارد. مثلا در داستان مردي که مي‌خواهد به تجريش برود و سر از شوش در مي‌آورد ما با ايده جالبي مواجه هستيم ولي دليل اين که چرا اين اتفاق براي او افتاده است برايمان مبهم است.

فرجي ضمن تأييد سخن مرشدي گفت: تفاوت نويسندگان ما با نويسندگان خارجي در همين است که نمي‌دانند چه مي‌خواهند بگويند. يعني برنامه‌اي براي داستان‌گويي ندارند و داستان براي آن‌ها اين‌گونه است که يک سوژه را پيدا مي‌کنند و فکر مي‌کنند بايد درباره آن بنويسند ولي نويسنده‌هاي موفق حتي اگر مي‌خواهند شعار بدهند اين کار را آگاهانه و با برنامه انجام مي‌دهند. زاويه ديد نويسنده موجود نيست و نمي‌دانيم او مي‌خواهد چه بگويد و در نهايت با متني مواجه هستيم که حين خواندن با خود مي‌گوييم، اين يک صفحه را هم که نخوانده بگذارم، هيچ اتفاقي نمي‌افتد.

مرشدي نيز درباره داستان «گذشت» گفت: معتقدم اين ايده خوب مي‌توانست با تغيير راوي به صورت درخشان‌تري روايت شود. اگر راوي خود عاليه خانوم بود بهتر از راوي داناي کل، داستان تعريف مي‌کرد. براي خواننده اين يک اتفاق تکراري است ولي چيزي که داستان را جذاب مي‌کند اين است که خواننده با درونيات افراد سر و کله بزند. يک روايت صرف و تعريف قصه وجود دارد ولي چالش و درگيري در مخاطب ايجاد نمي‌شود. من تا به حال وارد مراسم زنانه دعا نشده‌ام ولي مي‌توانم تصور کنم آن‌جا چه مي‌گذرد. چرا فضايي که اتفاق‌هاي قصه در آن جريان پيدا مي‌کند در داستان ديده نمي شود. فقط يک شکل از آن ديده مي‌شود.

يوسف عليخاني درباره کتاب گفت: حضور پررنگ نويسنده، شيوه داستان‌نويسي احسان عباسلو است. در ضمن او در نخستين داستان با بازي‌هاي کلامي و فونتي که مي‌کند، فرياد مي‌زند که من يک نويسنده دروني نيستم؛ بنابراين نپرداختن او به درونيات شخصيت‌ها را نبايد عيب او پنداشت. داستان چيزي بيشتر از روايت نيست. ما هرگز از يک تابلوي کلاژ انتظار انتقال يک فضاي حسي و امپرسيونيستي را نداريم.

احسان عباسلو در ابتداي سخنش دليل آمدنش به اين جلسه نقد را احترام به نقد دانست و گفت: من هميشه در جايگاه منتقد بوده‌ام و برايم سخت بود که در جلسه نقد کتاب خودم شرکت کنم. اما بايد بگويم هر نوع نقدي را نمي‌پذيرم. چون نقد اصول و تعريف خاص خود را دارد. در ايران کسي به معناي واقعي و علمي منتقد نيست چون نقد نياز به رويکرد و دانش خاصي دارد. من مي‌دانم پست مدرن چيست ولي حقيقتا موقع نوشتن داستان‌ها به اين تعريف‌ها توجهي نداشتم.

وي درباره ارجاعات داستان گفت: معتقدم که ما دو نوع داستان و به تبع آن دو نوع خواننده داريم. خواننده حرفه‌يي و خواننده عام؛ خواننده عادي به دنبال پر کردن وقت خود است ولي مخاطب خاص در داستان به دنبال معنا است. من به ادبيات معناگرا اعتقاد شگرفي دارم. احساس مي‌کنم دوستان منتقد اصلا معناهايي که در داستان‌ها بوده است را نگرفته‌اند. اين مساله هم نيست که من نتوانسته باشم آن را منتقل کنم، زيرا خيلي‌ها هم اين معنا‌ها را از داستانم گرفته‌اند. منتقدان اين جلسه گفتند که به خاطر ندانستن انگليسي از برخي صفحه‌ها گذشته‌اند. فکر مي‌کنم منتقد بايد به دنبال اين باشد که معناي همه داستان را جست و‌جو کند و بفهمد. اين وظيفه منتقد است و من بارها اين کار را انجام داده‌ام. اگر کسي آنقدر ادعا دارد که بخواهد اطلاعات خود را به رخ بکشد، هيچ چيز را بي‌خود در داستانش نمي‌گذارد.

عباسلو تأکيد کرد: از آوردن تمام اسامي و اجسام در اين داستان‌ها هدف و منظور خاصي داشتم که متاسفانه منتقدان به خاطر يک‌بار خوانش متوجه آن نشده‌ام. المان‌هاي جنسي روانشناسي يونگ در انتخاب اعداد لحاظ شده است. همچنين در داستان ايستگاه خودآگاه ترتيبي داده‌ام که تمام شخصيت‌ها در حالت کنش باشند. شخصيت منفعل وجود ندارد.

اين منتقد و نويسنده همچنين طنز را در داستان‌هايش قوي دانست و گفت: اگر قبول نداشته باشيد من نظر شما را مي‌پذيرم اما به نظرم در داستان کتاب، رابرت دنيرو تنها يکي از المان‌هاي طنز است و اين براي داستان کافي است. لازم نيست حتما به يکي از فيلم‌هاي او ارجاع داده شود.

احسان عباسلو ادامه داد: هنرپيشه بايد بتواند هر نقشي را بازي کند. اگر هنرپيشه‌اي توانست همه اين نقش‌ها را بازي کند نويسنده واقعي است. نويسنده هم همين است. اگر يک نويسنده بتواند در همه ژانرها بنويسد، آن‌جاست که هنر خود را نشان داده است. اين چيزي است که مي‌خواستم با نوشتن اين کتاب بگويم.

وي استفاده از زبان محاوره را موجب شکل‌گيري ديالوگ ميان نويسنده و خواننده دانست و گفت: من نمي‌توانم به حرف‌هاي معمولي لحن فلسفي بدهم. استفاده از زبان محاوره باعث ارتباط بهتر نويسنده با خواننده مي‌شود.

احسان عباسلو در پايان گفت: من به معنا اعتقاد دارم و در تمام داستان‌هايم معناي خاصي را دنبال کردم. هر کس که اين معناها را نگرفته است مي‌تواند بيايد تا برايش توضيح دهم. کليت داستاني در داستان‌هاي من وجود دارد و من مي‌توانم در اين ‌باره براي دوستان منتقد توضيح دهم.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
پنجشنبه بازار کتاب
سایر محمدی: «واهمه‌هاي سرخابي» مجموعه نوزده داستان كوتاه نوشته احسان عباسلو از سوي انتشارات آموت منتشر شده است. زبان، نثر، ديالوگ‌ها، تصويرپردازي داستان همه حكايت از آن مي‌كند كه با نويسنده‌اي كاربلد مواجهيم و دوران سياه مشق را پشت سر گذاشته است. متأسفانه اغلب ناشران از اين نويسندگان شناختي حتي در چند سطر به دست نمي‌دهند. پشت جلد اين كتاب جاي مناسبي براي معرفي نويسنده اثر مي‌تواند باشد. پس به اعتبار ناشر مي‌توان اثري چون واهمه‌هاي سرخابي را خواند و به ديگران توصيه كرد.
نشر آموت كتاب «كاغذ» اثر سيامك محي‌الدين بناب را منتشر كرد كه به تاريخچه، نگهداري و تاي كاغذ مي‌پردازد و درواقع يك كتاب آموزشي براي ناشران جوان و كم‌تجربه و دست‌اندركاران صنعت چاپ به بازار عرضه كرد ... روزنامه ایران

«واهمه‌هاي سرخابي» عباسلو منتشر شد ... اینجا
«كلاژ» عباسلو به كتابفروشي‌ها رسيد... اینجا

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
داستان‌های احسان عباسلو نقد می‌شوند
مجموعه‌هاي داستان «واهمه‌هاي سرخابي» و «کلاژ» نوشته‌ي «احسان عباسلو» در هشتمين نشست از سلسله نشست‌هاي نقد آموت مورد نقد و بررسي قرار مي‌گيرند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين نشست روز پنج‌شنبه (هشتم ارديبهشت) ساعت 16 تا 18 با حضور محسن فرجي و بهاءالدين مرشدي به عنوان منتقد برگزار خواهد شد.
دفتر نشر آموت به نشاني: زير پل كريم‌خان زند، نبش ايرانشهر به طرف غرب، پلاك 170 (178 قديم)، طبقه‌ي دوم با شماره‌ي تلفن: 88827140 محل برگزاري نشست يادشده است و شرکت در آن براي علاقه‌مندان آزاد است.
مجموعه‌ي داستان «واهمه‌هاي سرخابي» در 118 صفحه و «کلاژ» در 112 صفحه چندي قبل توسط نشر آموت منتشر شدند.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شب عبدالرحمان عمادی


به گزارش روزنامه تهران امروز ... اینجا
به گزارش روزنامه «فرهیختگان» ... اینجا
به گزارش مجله بخارا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایسنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایبنا ... اینجا و اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا
به گزارش خبرگزاری رویا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری برنا ... اینجا
به گزارش همزبانی ... اینجا

متن سخنرانی یوسف علیخانی ... اینجا


علی دهباشی - عبدالرحمان عمادی


علی دهباشی - یوسف علیخانی


هشتادمين شب از سري شب‌هاي مجله‌ي «بخارا» با عنوان «شب عبدالرحمان عمادي» بعدازظهر روز گذشته (سه‌شنبه، ششم ارديبهشت‌ماه) برگزار شد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست كه با همکاري نشر آموت، ناشر آثار اين ايران‌شناس پيشکسوت، در دفتر اين نشر برپا شد، علي دهباشي ـ سردبير مجله‌ي بخارا ـ، يوسف عليخاني ـ نويسنده و مدير نشر آموت ـ، دکتر منوچهر ستوده، دکتر هوشنگ دولت‌آبادي، دکتر محمد جعفري قنواتي سخنراني کردند.

عليخاني در ابتداي مراسم درباره‌ي سابقه‌ي آشنايي‌اش با عبدالرحمان عمادي توضيح داد و گفت: دو روز بعد از نخستين ديدارم با استاد براي ساختن مستند «نوروز بَل» به ايشان زنگ زدم تا تشکر کنم که ايشان بنده را به ديدار دعوت کردند. ديداري که ديدار اول از مجموعه ديدارهايي شد که اكنون سه سال است ادامه دارد. شاهدش هم که فيلم، عکس، يادداشت و صداي فراوان است. در اين نشست، به باغي وارد شديم از باغ‌هاي جادويي گويا بابل. باغي که گويا همه به‌جز باغبانش و همسر مهربانش، شهره‌خانم، از درخت‌هاي ريشه دوانيده و شگفت آن بي‌خبر بودند. در آغاز تنها دريافتم 50 سال در مجلات مختلف مقاله داشته که بلندترين‌شان «خوزستان در نام‌واژه‌هاي آن» بوده و کوتاه‌ترينش «رسم نوروز بل». هر جلسه رازي سربه‌مهر را درمي‌يافتم. بعد از مقالاتي که مدتي قبل با عنوان «فره گان» و «بي بيه» در دو جلد منتشر شد، آن‌گاه نوبت به کتاب‌هايش رسيد که تا کنون شش جلد از آن در آموت منتشر شده به نام‌هاي «خوزستان در نام‌واژه‌هاي آن»، «آسمانکت (يا چند رسم مردمي)»، «لامداد (يا چند جستار از ايران)» ، «دوازده گل بهاري (يا نگاهي به ادبيات ديلمي و طبري)»، «حمزه آذرک و هارون الرشيد در آينه دو نامه» و «چند صد نام درياي خزر» که هنوز سه روز از نشر آن نگذشته است.

او ادامه داد: اكنون پنج کتاب ديگر، «هون اوستا (يا نام‌هاي آلات موسيقي در ايران باستان)»، «ورتک (يا نام‌هاي کتاب از آغاز تا اکنون)»، «دوبيتي‌هاي پهلوي ديلمي»، «عمادي‌هاي پرام کوه» و «لغات ديلمي در تحفه المؤمنين ميرمؤمن تنکابني» از عبدالرحمان عمادي در مراحل حروف‌چيني و نمونه‌خواني است. اگر نشر آموت لايق او باشد و بماند، مجموعه «36 هزار بيت شعر در وصف کتيبه بيستون و ايران باستان»، «نام‌واژه‌هاي دماوند»، «قصه‌هاي مردم ديلمستان» و ده‌ها کتاب ديگر از اين پژوهشگر روانه‌ي بازار کتاب خواهد شد.

عليخاني با تقدير از آثار برجسته‌ي عمادي، بيان کرد: کتاب‌هاي عبدالرحمان عمادي را مخاطبان خاص همراهي مي‌کنند و صدالبته عمادي خود عاشق اين مخاطبان است که اگر دريابند اين آثار چه جايگاهي خواهد داشت، دري ديگر روي خود گشوده خواهند يافت به سوي «ايران سراي من است».

وي اظهار كرد: مدتي قبل، کتابخانه‌ي کنگره‌ي آمريکا در ايميلي به بابک عمادي، فرزند استاد، او و ما را مطلع کرد که کتاب‌هاي عبدالرحيم عمادي در چه جايگاه و طبقه‌اي آنجا جا گرفته‌اند. وقتي پنج کتاب اول عبدالرحيم عمادي با سرمايه‌گذاري شخصي او و پيگيري‌هاي نشر آموت آماده انتشار شدند، به همت آقاي عمادي، دفتر نشر آموت نيز برپا شد. همين تک‌اتاقي که حالا دفتر مرکزي نشر آموت است و تمام 50 نويسنده و مترجم و شاعري که آثارشان در اين انتشارات منتشر شده، مديون کسي هستند که به رايگان و به رسم امانت و بدون هيچ‌گونه چشم‌داشتي، دفتر وکالت خود را وقف آموت کرده است. وقتي يک سال قبل کتاب «لغات ديلمي در تحفه المؤمنين» نمونه‌خواني و حروف‌چيني مي‌شد، روزي توجه‌مان به کلمه‌اي جلب شد که 25 صفحه از اين کتاب، توضيح درباره‌ي آن بود که اينک همه‌ي ما همراه آن هستيم. آن واژه «آموت» بود و عبدالرحيم عمادي لابد در ني‌ني چشمانش برق مي‌زد که 40 سال پس از نوشتن و واکاوي يک کلمه، آن کلمه را زنده کرده و حالا زنده‌اش مي‌بيند و حالا همه‌ي ما را هم آشيانه داده و هم آموخت‌مان کرده است.

منوچهر ستوده به‌خاطر کهولت سن و زندگي در خارج از تهران نتوانست در اين مراسم حضور پيدا کند. به همين دليل، فيلمي از گفت‌وگو با اين استاد پيشکسوت درباره‌ي «عبدالرحمان عمادي» براي حاضران پخش شد.

او نيز در اين فيلم، درباره‌ي آغاز آشنايي‌اش با عمادي، گفت: نخستين‌بار عبدالرحمان عمادي را در گروه کوه‌نوردي خودمان ديدم. او نيز مانند ما در پياده‌روي‌هايي که در البرز داشتيم، شرکت مي‌کرد. از سپيدرود تا شاهرود تقريبا جسيم‌ترين قسمت البرز است. قله‌هاي آن بيش از سه‌هزار متر است، در صورتي که از شاهرود به سمت کوه‌هاي خراسان و مسجد سليمان ارتفاع کاسته مي‌شود. ما همراه عبدالحمن عمادي همين رشته‌کوه‌هاي مرتفع البرز مرکزي را به‌عنوان گردشگاه مطالعاتي و تفريحي قرار داده بوديم. نخستين سفري که آمديم کنار رودخانه‌ي سفيدرود بود. بهار بود و رودخانه هم در منتهاي غليان و گل‌آلود. با قايق از رودخانه عبور کرديم، اما به خاطر جوش و خروش سفيدرود گويا روي آسمان راه مي‌رفتيم. از ناي و اشپيني و ديلمان عبور کرديم و تا جايي که زمان اجازه مي‌داد، پيشروي کرديم. همراه عمادي در رشته‌کوه البرز گشت و گذارهاي بسيار زيادي کرديم. بعدها هم که گردش‌هاي‌مان تمام شد، من مأمور بررسي آثار تاريخي اين منطقه شدم و پاي پياده با يک کوله‌پشتي و چند معرفي‌نامه راهي سفر شدم.

وي درباره‌ي سلوک و رفتار عمادي، اظهار كرد: او مردي بسيار توانا بود و راه‌ها را بسيار خوب مي‌پيمود و تا آخرين لحظه، احساس خستگي نمي‌کرد. در سفرهاي‌مان هيچ‌وقت خلاف طبيعت و خلاف عادت رفتار نمي‌کرديم و هر کجا گرسنه مي‌شديم، سفره پهن مي‌کرديم و غذا مي‌خورديم. در راهپيمايي‌هاي طولاني بحث‌هاي علمي ميان ما مطرح مي‌شد و از آن نتيجه مي‌گرفتيم. هنوز با هم در ارتباط هستيم و هر هفته با هم تلفني صحبت مي‌کنيم. البته در جريان کتاب‌هاي اخير ايشان نبودم؛ اما براي نوشتن کتاب «از آستارا تا استرآباد» از يادداشت‌هاي آن‌ها استفاده کردم.

در ادامه‌ي اين مراسم و پس از نمايش فيلم گفت‌وگوي دکتر ستوده، علي دهباشي گفت: امروز مفتخر به حضور هوشنگ دولت‌آبادي هستيم. در طول اين 80 شب بخارا، خيلي از ايشان براي حضور دعوت کرده بوديم، ولي تا کنون هيچ‌گاه نيامده بودند. وقتي اين‌بار دعوت ما را پذيرفتند، به اين نتيجه رسيدم که چقدر آقاي عمادي را دوست دارند.

هوشنگ دولت‌آبادي اما سخنش را با کنايه‌اي به شعر زمستان مرحوم اخوان ثالث آغاز کرد و گفت: من امشب آمده‌ام تا وام بگذارم. گاهي انسان بدون استحقاق و از سبيل اتفاق و با اقبال بلند به ثروت‌هايي مي‌رسد که کاملا خارج از محدوده‌ي زندگي عادي هستند. وام گذاشتن من به اين خاطر است که يکي از اين ثروت‌ها را با دوستي عمادي و ديگران کسب کردم.

او ادامه داد: سي چهل سال پيش، وقتي با مرحوم ايرج افشار همسايه شديم، يک روز ايشان به من گفتند، بيا و در راهپيمايي‌هاي روز پنج‌شنبه‌ي ما شرکت کن. در اين گردش‌ها، با دانشمندان برجسته آشنا شدم. آثار فوق‌العاده بزرگي در زمينه‌ي فرهنگ ايران منتشر کرده بودند؛ اما خوشبختانه کارآموز هم مي‌پذيرفتند. خيلي جالب بود که آن افرادي را که همه، تحقيقات باارزشي در زمينه‌ي فرهنگ داشتند، شناختم و متوجه شدم، هريک روش‌هاي تحقيقي خاص خود را دارند. من از طريق تحقيقات پزشکي و زيست‌شناسي و هورمون‌شناسي با پژوهش کردن آشنا شدم. عمادي در آن جمع بيش از ديگران به روش مورد استفاده‌ي من نزديک بود. او مثل يک قاض تحقيق با مسائل علمي برخورد مي‌کرد، چيزي که خيلي کم در ديگران ديدم. اطمينان دارم اگر به کتابخانه‌ي عمادي سر بزنيم، به پرونده‌هاي مفتوحه‌ي بسياري برمي‌خوريم که شايد تعدادشان پنج برابر کتاب‌هاي منتشرشده از ايشان باشد.

دولت‌آبادي خود را مديون عمادي دانست و توضيح داد: از وجود ايشان بسيار بهره بردم، به‌عنوان مثال، زماني به رفتارشناسي بسيار علاقه‌مند بودم و دوست داشتم، بدانم دليل برخي رفتارهاي مردم ايران چيست. رفتارشناسي مردم تا حد زيادي به دين و اخلاق‌شان بستگي دارد. اين بود که به اديان قديم، بخصوص دين زروان علاقه‌مند شده بودم؛ اما علاقه‌ي زيادي به تقليد از روش‌هاي تحقيق مستشرقين داشتم؛ اما زماني به اين تناقض رسيدم که با وجود گفته‌ي شرق‌شناسان، پيش از ظهور اسلام، زردشت تنها دين مردم نبوده است. کوروش نيز در منشور خود به اين موضوع اشاره مي‌کند که در بابل مردم مردوک را مي‌پرستيدند. نکته‌ي ديگري که به آن برخوردم، اين بود که داريوش در کتيبه‌ي خود، مدت فتوحاتش را کمتر از يک سال معرفي کرده، اما با حساب دقيق درمي‌يابيم که اين موضوع 373 روز طول کشيده است. يک محقق نجوم ثابت کرد که سال مشتري بيش از 380 روز طول مي‌کشد و نه 365 روز. به اين نتيجه رسيدم که داريوش و کوروش هر دو پرستنده‌ي ستاره مشتري بودند. اين مشکلات همين‌طور در ذهنم تلمبار مي‌شد تا اين‌که در يکي از سفرهاي‌مان آقاي عمادي به من گفت که در ضمن بررسي کتيبه‌ي داريوش به اين نتيجه رسيده است که در ابتداي همه‌ي اين کتيبه‌ها يک شعر است. عبارات کاملا وزن و قافيه دارند. در اين شعر از اهورا مزدا نام برده مي‌شود که هيچ معنايي به‌جز خداوند سبحان ندارد. اين‌که مستشرقين اهورامزدا را به زردشتيان نسبت داده‌اند، کم‌لطفي بزرگي است. البته مستشرقين با ياد دادن روش‌هاي تحقيق فرهنگي خدمت بزرگي به ايرانيان کردند. عمادي از اين شعرها نتيجه گرفت که مشتري همان اهورامزدا و همان مردوک بود. از طرفي در اين شعرها به اهميت مردم و نيز به اولويت زمين نسبت با آسمان اشاره مي‌شود.

اين پژوهشگر انتخاب موضوع را يکي از شاخصه‌هاي پژوهش عمادي دانست و گفت: من اين لطافت در انتخاب موضوع را در هيچ محقق ديگري نديدم. او لغات را طوري مي‌بيند که کمتر کسي قادر است ببيند. مثلا ايشان به اين نتيجه رسيده بود که واژه «گات» به معناي غذاست.

دولت‌آبادي در انتهاي سخنش به مدخل «کدو» در پژوهش‌هاي عمادي اشاره کرد و با يادآوري اسطوره‌هاي آغاز آفرينش، به بيان اين مطلب پرداخت که عمادي با ريزبيني توانست رابطه‌ي ميان جشن «کدو زني» با اين اسطوره‌ها را کشف کند.

دکتر محمد جعفري قنواتي ـ استاد فولکلور ـ آخرين سخنران شب عبدالرحمان عمادي بود.

وي در آغاز گفت: نمي‌دانم جايي که عبدالرحمان عمادي هست، آيا جايي براي سخنراني من باقي مي‌ماند يا نه. وقتي کلاس يازدهم بودم، کتاب «ديار شهرياران» احمد اقتداري منتشر شد که بخش قابل توجهي از آن مقاله‌اي به‌عنوان «خوزستان در نام‌واژه‌هاي آن» نوشتهي استاد عمادي بود. در آن زمان، مدام از خودم مي‌پرسيدم که آيا ممکن است کسي وجود داشته باشد که صاحب اين همه دانش و اطلاعات باشد؟ بعدها که بزرگ‌تر شدم، به اين نتيجه رسيدم که به اين علت که ايران‌شناسي يک رشته‌ي بين رشته‌يي است، کسي هم که در آن کار مي‌کند، بايد اطلاعات بسيار وسيعي داشته باشد.

او درباره‌ي پژوهشگري در زمان حاضر، بيان كرد: تحقيق به‌صورت پخته‌خواري انجام مي‌شود. تعداد اندکي هستند که تلاش مي‌کنند، با موضوع مورد پژوهش يکي شوند. روش تحقيق عمادي به‌گونه‌اي است که قبل از هر چيز موضوع را به خوبي انتخاب و سپس تاريخچه‌ي آن را استخراج مي‌کند.

قنواتي «فولکلور» را يکي از تخصص‌هاي مشترک خود با عمادي دانست و توضيح داد: متأسفانه اين رشته در کشور ما آن‌طور که شايسته است، جاي خود را نيافته و جايي در مجامع آکادميک ندارد. فولکلور رشته‌اي است که موضوع ادبيات را در فضاي خودش بررسي مي‌کند. آقاي عمادي تحصيل‌کرده‌ي فولکلور نيست، ولي از روش‌هاي فولکلوريست‌ها به خوبي بهره برده است. اهميت اين موضوع در آن است که وقتي قصه را خارج از محيط و فضا بررسي کني، به نتيجه‌اي نمي‌رسي. آقاي عمادي هريک از آيين‌ها را که بررسي کرده، به ادبيات ويژه‌ي آن نيز پرداخته است و به همين خاطر، به نتايجي مي‌رسد که ديگران نمي‌توانند برسند. اين بسيار مهم است که کسي سراغ موضوع و داستاني برود که زبان مردم عادي روايت شده است. اين در محافل آکادميک ما ارج و قربي ندارد. شعرهايي که ايشان ثبت کرده، شبيه اشعار ملا مکتبي است که باعث مي‌شود، درس در ذهن دانش‌آموز ماندگار شود. البته او هميشه اصالت را به روايت شفاهي داده است.

اين پژوهشگر فرهنگ فولکلور گفت: درس ديگري که از عمادي گرفتم، ارتباط دادن ادبيات شفاهي به ادبيات کتبي است. ادبيات عامه در ادبيات رسمي و مکتوب هر کشوري حضور دارد. عمادي به بهترين نحو ممکن از اين ارتباط استفاده کرده است.

او عبدالرحمان عمادي را عاشق ايران و فرهنگ ايراني دانست و بيان كرد: در اين اوضاع وانفسا که هر کسي در تحقيق خود تلاش مي‌کند، منطقه‌گرايي را رواج دهد، عمادي در هر کجا که تحقيق کرده، تلاش کرده است، آن را با کليت فرهنگ ايراني پيوند دهد و به وحدت ملي برسد.

قنواتي در پايان از نشر آموت تشکر کرد و پيشنهاد داد که مقالات کم‌ياب بيشتري از استاد عمادي در اين انتشارات منتشر شود.

در ادامه‌ي جلسه، علي دهباشي گفت: درباره‌ي ويژگي‌هاي کار عمادي نمي‌توان در يک جلسه سخن گفت. اميدوارم پس از انتشار اين آثار، جلساتي براي بررسي آن‌ها در جاهاي مختلف تشکيل شود. وظيفه‌ي نشر آموت پس از انتشار اين کتاب‌ها، جمع‌آوري مطالبي است که درباره‌ي اين آثار منتشر خواهد شد، چون اين مقالات در واقع، راهنماي خواندن آثار عمادي است.

عبدالرحمان عمادي در ابتداي سخنانش از حاضران تشکر کرد و بيان كرد: از همه‌ي شما به‌خاطر احترامي که براي فرهنگ قائل شديد، سپاسگزارم. اين تقدير از من نيست، بلکه از فرهنگ است، زيرا همه‌ي ما خدمت‌گزاران آن هستيم. بارها گفته‌ام که خبرنگاران، دست‌اندرکاران چاپ و نشر و ديگر دوستان فعال در اين عرصه، پژوهشگر هستند. وقتي ما در کشور گردش و پژوهش مي‌کنيم، در واقع به نوعي خبرنگار هستيم. هدف نهايي همه‌ي ما خدمت به کشور و زبان‌مان است.

عمادي درخواست کرد كه در تحقيقات مردم‌شناسانه به مردم مناطق محروم توجه ويژه شود و در اين‌باره، اظهار كرد: به‌عنوان مثال، علاقه‌ي من به سيستان به‌خاطر مظلوميت مردم و جايگاه بزرگ آن در تاريخ ايران بوده است. اين موضوع را در کتاب «چند صد نام درياي خزر» مي‌توانيد مشاهده کنيد. شايد موجب تعجب باشد که سيستان در کتاب نام‌هاي درياي خزر چه موضوعيتي دارد. يا مثلا خوزستان متمدن قديم، سرزمين ثروت مردم محرومي دارد.

وي درباره‌ي کتاب تازه منتشرشده‌اش «چند صد نام درياي خزر» گفت: مي‌دانيد که اين دريا در دنيا موقعيت ممتازي دارد. قديم‌ترين تمدن‌ها از جمله تمدن ايران، اطراف آن بوده‌اند. اين دريا در حقيقت درياي مادر است. مقصودم از اين نام‌گذاري لفاظي نبوده است. «ماد» در واقع يعني مادر. براي دوره‌ي ماد، تاريخ بسيار محدودي قائل شده‌اند، ولي بايد بگويم اين دوره بسيار هم طولاني است.

او ادامه داد: اين موضوع محدود به اطراف خزر نيست و درست برعکس آنچه تصور مي‌شود، زن و مادر در تاريخ ايران نقش تعيين‌کننده و حضور پررنگي دارد. مثلا در کتاب بندهشن، پيش از هر چيز از آفرينش سخن گفته مي‌شود. گفته مي‌شود خداوند آفرينش را نخست به شکل معنوي و مينوي آغاز کرد و خودش نقش مادر را پذيرفت. بعد جنبه‌ي جسمي و مادي به‌وجود آمد که قسمت مردانه‌ي خلقت است. همين را مي‌توان در تمام تاريخ ايران مشاهده کرد. مثلا همسر سيامک، نخستين مغ ايراني فرواکين است. از همين زن است که ديگران به‌وجود مي‌آيد.

وي گفت: جمشيد هم هر بار که مي‌خواهد به بازسازي جهان بپردازد، از مادر، يعني فريده کمک مي‌گيرد. يا زريشم، دختر او کسي است که رشته‌ي نسل او را نگه مي‌دارد. از ايرج هم به‌وسيله‌ي زن نژاد ادامه پيدا مي‌کند. منوچهر هم که مانند عيسي مسيح (ع) پدري ندارد.

عمادي از سخنانش نتيجه گرفت: همين نقش پررنگ زن، در شمال کشور هنوز قابل مشاهده است. نويسنده حدود العالم مي‌گويد همه‌ي کارهاي کشاورزي را در منطقه ديلمان زنان انجام مي‌دهند و مردان نيز به جنگ مي‌پردازند. اكنون هم در شمال کشور اين مادر است که خانواده را اداره مي‌کند. زن در زندگي مردم ايران، بخصوص اهالي گيل و ديلم حضور پررنگي دارد. احترامي که در شمال ايران به زن مي‌گذارند، از مردم سرفراز گردن‌کشي ديده مي‌شود که در هيچ موقعيت ديگري تسليم کسي نمي‌شوند.

عبدالرحمان عمادي در پايان اهالي شمال کشور و حاشيه‌ي درياي خزر را مردمي شايسته دانست و از علي دهباشي به‌خاطر اداره‌ي يک مجله‌ي وزين در شرايط دشوار قدرداني کرد.

در پايان مراسم «شب عبدالرحمان عمادي»، فيلم «نوروز بل» (درباره‌ي مراسم برگزاري نوروز ديلمي) ساخته يوسف عليخاني پخش شد. در اين مستند، عبدالرحمان عمادي، نصرالله هومند، مسعود پورهادي و تعداد ديگري از ايران‌شناسان، درباره‌ي اين رسم صحبت کردند و در خلال صحبت‌هاي اين اشخاص، رسم يادشده واکاوي شد.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
هشتادمین شب از سری شب های بخارا

هشتادمین شب از سری شب های بخارا با عنوان «شب عبدالرحمان عمادی» ساعت 5 بعدازظهر امروز (سه شنبه 6 اردیبهشت 90) در دفتر نشر آموت برگزار می شود.
در شب عبدالرحمان عمادی، دکتر منوچهر ستوده، دکتر هوشنگ دولت آبادی، دکتر محمد جعفری قنواتی، یوسف علیخانی و علی دهباشی سخنرانی می کنند.
در این شب همچنین فیلم مستند «نوروزبَل» درباره رسم باستانی نوروز دیلمی به نمایش درمی آید.
عبدالرحمن عمادي، حقوقدان، متولد بهمن 1304 خورشيدي در روستاي «اي ني» اشكور در خانواده‌اي از طايفه سادات ديلماني از نوادگان مشاهير ديلمي به دنيا آمد.
پس از تحصيل در مكتب‌خانه روستا، روانه رودسر، ‌رشت و قزوين شد و تحصيلات متوسطه را در اين شهرها گذراند. او در زمان حكومت مصدق (1331) موفق به دريافت ليسانس قضايي از دانشگاه تهران شد.
عمادي هم‌زمان با وكالت به پژوهش در مباحث ايران‌شناسي روي آورد و بخشي از مقالاتش طي نيم قرن گذشته در مجلات معتبر منتشر شده‌اند.
از این ایرانشناس پیشکسوت برای اولین بار در سال 1388 پنج کتاب «خوزستان در نامواژه های آن»، «لامداد – چند جستار از ایران»، «آسمانکت – چند رسم مردمی»، «دوازده گل بهاری – نگاهی به ادبیات دیلمی و طبری» و «حمزه آذرک و هرون الرشید – در آیینه دو نامه» به وسیله نشر آموت منتشر شد.
همچنین در سال 1389 دو کتاب «فره گان» و «بی بیه» به وسیله نشر گیلکان از عبدالرحمان عمادی روانه بازار کتاب شد.
آخرین کتاب عبدالرحمان عمادی با نام «چندصد نام دریای خزر» هفته گذشته در 600 صفحه (گالینگور) و قیمت 15000 تومان در نشر آموت منتشر شد.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«چندصد نام درياي خزر» منتشر شد
كتاب «چندصد نام درياي خزر» به قلم عبدالرحمان عمادي منتشر شد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در معرفي «چندصد نام درياي خزر» عنوان شده است: کتاب «چندصد نام درياي خزر» دربردارنده‌ي صدها نامواژه از درياي خزر و گزارش هريک از آن‌ها بر پايه‌ي واژه‌شناسي و تاريخ و جغرافياي تاريخي و باورها و اسناد باستاني و مدارک موجود در فرهنگ ايران، شناسنامه‌اي است براي درياي خزر و ساکنان کناره و پيرامون اين دريا از گذشته تاکنون که سهم ايران و فرهنگ ايراني در آن از همه بيش‌تر و ريشه‌دارتر و نمايان‌تر نشان داده شده است.

عمادي در اين کتاب مدعي است که بيش از 90درصد اين نام‌ها ريشه‌ي ايراني دارند. از نظر فرهنگي، سابقه‌ي ايراني‌ها و حضور آن‌ها در كنار اين دريا بسيار بيش‌تر از ديگر مليت‌هاست، ‌ضمن آن‌كه هر كدام از اين نام‌ها خودشان منشأ يك مقاله هستند. اين در حالي است كه تا به حال در منابعي مانند دايرةالمعارف بزرگ اسلامي بيش‌تر از 50 يا 60 نام براي درياي خزر ديده نشده است.

اين ايران‌شناس پيشكسوت در گفت‌وگو با ايسنا با بيان اين‌كه نامواژه‌ها لغاتي هستند كه اسم تلقي مي‌شوند، اظهار كرد: رويه‌ي من در نوشتن كتاب، استفاده از نامواژه‌ها است. بر مبناي اين رويه معتقدم اگر كسي معني اسم‌ها را به خوبي بشناسد، خود اسم‌ها و نام‌ها سرگذشت‌شان را بيان مي‌كنند.

او افزود: اما پژوهشگري كه بخواهد اين اسم‌ها را جمع‌آوري كند، بايد از تاريخ، زبان، جغرافيا، آداب و رسوم و اسناد استفاده كند تا اين‌كه به درستي مطلب بيان شود و براي كساني كه در اين رشته پژوهش مي‌كنند، قابل قبول باشد.


«عبدالرحمان عمادی» نویسنده «چند صد نام دریای خزر»

عمادي درباره‌ي مستندات اين كتاب توضيح داد: همه‌ي اين اسامي داراي سند هستند و هرچقدر كه توان من بوده است، بر آن‌ها شرح و گزارش نوشته‌ام. بخش وسيعي از آن‌ها از متون پهلوي گرفته شده است. اين دريا از گذشته‌هاي دور نام‌هاي بسياري داشته است و مردماني كه اطراف آن بوده‌اند، آن را به نام انتخابي خودشان مي‌ناميدند؛ همچنان‌كه برخي اوقات به نام‌هايي چون گيلان، طبرستان، آذربايجان، مازندران و غيره معروف بوده است.

او درباره‌ي ريشه‌ي كلمه‌ي خزر براي اين درياچه افزود: معتقدم كلمه‌ي خزر تركي نيست. اين كلمه در حقيقت كسر بوده كه خزر تلفظ مي‌شود و يادگار دوران كاستي‌ها است كه قديمي‌ترين مردمان ايران‌زمين هستند و در اصل، لغتي ايراني است كه در اين كتاب بيان شده است.

اين پژوهشگر پيشكسوت گفت: اين كتاب تا حدودي براي كساني كه پيرامون درياي خزر هستند، شناسنامه‌ي آن‌ها در پيوستگي با فرهنگ ايران است.

عمادي همچنين عنوان كرد: ديدگاه كتاب «چندصد نام درياي خزر» جنبه‌ي تاريخي، جغرافيايي و واژه‌شناسي دارد و به هيچ وجه دليلي براي مخالفت با نامواژه‌هاي اين كتاب نيست. در برخورد اول فكر مي‌كنيم كه تلفظ نامواژه‌ها جنبه‌ي بيگانه دارد؛ اما اگر خوب آن‌ها را بشناسيم، متوجه مي‌شويم كه نامواژه‌ها با فرهنگ ايران وابستگي كامل دارد و در نوشتن اين كتاب جنبه‌ي تبليغاتي، سياسي و انديشه‌ي خاص مدنظرم نبوده است.

او در پاسخ به اين پرسش كه آيا «چندصد نام درياي خزر» مورد توجه مخاطب قرار مي‌گيرد، گفت: كتاب «چندصد نام درياي خزر» كتابي پژوهشي است و براي كساني نوشته شده كه به موضوعات تاريخي و علمي علاقه‌مندند.

او در ادامه اظهار اميدواري كرد كه كتاب «چندصد نام درياي خزر» با دقت خوانده شود؛ چرا كه هر كدام از نامواژه‌هاي به كاررفته در اين كتاب مطالب ناگفته‌ي فراوان دارند، و مورد قبول واقع شود.

عمادي درباره‌ي ترجمه‌ي اين كتاب گفت: ترجمه‌ي كتاب مشتري و داوطلب مي‌خواهد و اين دست بنده نيست. بايد پرسيده شود آيا همسايه‌هاي درياي خزر علاقه‌مند هستند كه اين كتاب به زبان آن‌ها ترجمه شود و آيا متوليان امور فرهنگي ميل دارند اين كتاب را ترجمه كنند. اما به طور كلي، مؤلف هر كتابي را كه مي‌نويسد، دوست دارد براي كشورهاي ديگر هم ترجمه شود.

او با اشاره به اين‌كه بعضي‌ها معتقدند اطلاق نام درياي مازندران اشتباه است، افزود: نام درياي مازندران سابقه‌ي زيادي دارد و اعتقاد دارم اين نام از تاريخ بشر هم طولاني‌تر است و به دوران غارنشيني برمي‌گردد؛ اما هر عقيده‌اي براي من محترم است. هر كس كه در اين زمينه تحقيق مي‌كند، حتا اگر خلاف نظر من را داشته باشد، بايد به نظرش احترام گذاشت.

اين پژوهشگر در پايان بيان كرد: من در نهايت بي‌طرفي، حقوق ملي ايران را دنبال مي‌كنم و معتقدم اين وظيفه‌ي تك تك ما ايرانيان است.

كتاب «چندصد نام درياي خزر» در600 صفحه (گالينگور) با قيمت 15هزار تومان از سوي نشر آموت منتشر شده است.

پيش‌تر، پنج كتاب از عمادي در نشر آموت منتشر شده است: خوزستان در نامواژه هاي آن

آسمانکت (چند رسم مردمي)، لامداد (چند جستار از ايران)، دوازده گل بهاري (نگاهي به ادبيات ديلمي و طبري) و حمزه آذرک و هرون الرشيد (در آيينه دو نامه).

به زودي نيز كتاب‌هاي دوبيتي‌هاي پهلوي ديلمي و هون اوستا (ابزار و آلات موسيقي در ايران باستان) از اين ايران‌شناس پيشكسوت در نشر يادشده منتشر مي‌شود.

عبدالرحمن عمادي، حقوقدان، متولد بهمن 1304 خورشيدي در روستاي «اي ني» اشكور در خانواده‌اي از طايفه سادات ديلماني از نوادگان مشاهير ديلمي به دنيا آمد.

پس از تحصيل در مكتب‌خانه روستا، روانه رودسر، ‌رشت و قزوين شد و تحصيلات متوسطه را در اين شهرها گذراند. او در زمان حكومت مصدق (1331) موفق به دريافت ليسانس قضايي از دانشگاه تهران شد.

عمادي هم‌زمان با وكالت به پژوهش در مباحث ايران‌شناسي روي آورد و بخشي از مقالاتش طي نيم قرن گذشته در مجلات معتبر منتشر شده‌اند.
* همین خبر در روزنامه «دنیای اقتصاد» و «فرهیختگان»

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شادي را به فرزند خود هديه كنيد
كتاب «شادي را به فرزند خود هديه کنيد» نوشته بتي. کي راد و ترجمه آرتميس مسعودي منتشر شد.
به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «شادي را به فرزند خود هديه کنيد» کتابي درباره نكات كاربردي استفاده از هوش هيجاني بويژه از دوران كودكي به کودکان است که به صور گام به گام به مخاطب آموزش داده مي‌شود.
مترجم درباره اين کتاب مي‌گويد: تقريباً تمام موفقيت‌هاي بزرگ زندگي از طريق فراگيري هوش هيجاني و پرورش آن در كودكان صورت مي‌گيرد. مهم‌ترين دستاورد به‌كارگيري اين نوع از هوش، شادي است. «بتي‌ راد»، نويسنده اين كتاب به جاي واژه هوش از آگاهي در كتاب استفاده كرده و به دفعات مختلف به آگاهي هيجاني اشاره كرده است.
در معرفي اين كتاب عنوان شده است: در اين کتاب توضيح داده شده که چگونه در برخورد با ديگران، حال بد را به حال خوب تبديل كنيم و اين آموزش را به كودكان نيز بدهيم. اين كتاب صرفاً درباره بچه‌ها صحبت نكرده؛ بلكه پيش از تولد كودك را نيز مورد توجه قرار داده است. افرادي كه توانايي استفاده از اين هوش هيجاني را دارند، قادر به برقراري تعامل مناسب با ديگران خواهند بود.
يك نمونه از راهكارهاي مطرح‌شده در اين كتاب، توجه به احساسات فرزندان از بدو تولد است. صحبت‌ كردن درباره احساساتي چون عصبانيت و ترس، افراد را در مسير صحيح شناخت ديگران قرار مي‌دهد.
کتاب «شادي را به فرزند خود هديه كنيد» نوشته بتي. کي راد و ترجمه آرتميس مسعودي در 160 صفحه و قيمت 3000 تومان به وسيله نشر آموت منتشر شده است.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
برویم چالوس! نمک آبرود! کلارآباد!

پنجشنبه ای بود که «علی دهباشی» زنگ زد؛ درست وقتی که در جلسه «معجون عشق» مثل بچه آدم نشسته بودم و گوش می کردم به حرف های منتقدان ِ این کتاب.
بعد زنگ زدم. جواب نداد. اس ام اس دادم. جواب نداد.
گذشت تا دیروز که جمعه باشد زنگ زد دوباره. گفت «برویم چالوس! نمک آبرود! کلارآباد! پیش دکتر منوچهر ستوده
با تمام کارهای این روزها گفتم باشد.
قرار ما ساعت 3 صبح شنبه شد در میدان فلسطین.
ساعت 3 و ربع آنجا بودم. زنگ زدم به موبایل آقای دهباشی. گفت که فرودگاه رفته برای پیشواز یکی از بزرگان. ربع ساعتی گذشت و صدای کشیده شدن موهای زمین را شنیدم و سکوت شب و آن وقت آمدند.
ساعت 4 صبح از تهران بیرون می رفتیم که نم بارانی بر شیشه جلو نشست. گفتم واویلا!
کرج را که رد کردیم، زمین خیس بود.
تونل 2 را که رد کردیم مجبور شدم برف پاک کن را بزنم روی دور کند.
به آسارا نرسیده بودیم که برف پاک کن تند شده بود.
بعد آن وقت دهباشی خواب بود و من بودم و جاده و حمله باران به شیشه جلو که من سعی می کردم نگاهش نکنم و سرم به جاده باشد و خط ممتد وسط که این سویش پرتگاه بود و آن سویش، دردگاه (البته اگر با ماشین هایی که از روبرو می آمدند برخورد می کردیم).
دهباشی خواب بود که یک لحظه بهش نگاه کردم و به خودم گفتم این مرد کیه؟ چطور می تونه اینطور سرپا بمونه و اینطور کار کنه؟ چرا من همیشه بهش حسودی می کنم؟ و هر وقت خسته تر از همیشه می شم یادش می کنم و بهش زنگ می زنم که صدایش بیدارم کند از خواب خستگی.
رسیدیم. ساعت 8 صبح.
حرف زدیم با دکتر منوچهر ستوده؛ از ایرج افشار گرفته تا مصطفی مقربین و علیقلی جوانشیر و دیگر یاران بیابانگرد او مثل عبدالرحمان عمادی.
عکس زیاد گرفتم ازش.
ناهار خوردیم. برگشتیم.
ساعت 6 تهران بودیم.
از خستگی نا ندارم بنویسم چرا رفتیم و چی شد و چطور برگشتیم. فعلا فقط عکس ها را ببینید. همین


علی دهباشی در کنار «ماتیز علیخانی»




دکتر منوچهر ستوده - علی دهباشی


دکتر منوچهر ستوده








دکتر منوچهر ستوده - یوسف علیخانی








عکس ها: اختصاصی تادانه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«معجون عشق» نقد شد
به گزارش خبرآنلاین ... اینجا
به گزارش سایت «مد و مه» ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایسنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایبنا ... اینجا و اینجا
به گزارش فرهنگخانه ... اینجا

به گزارش روزنامه تهران امروز ... اینجا
به گزارش روزنامه جوان ... اینجا
به گزارش روزنامه روزگار ... اینجا



منتقدان: ابراهیم زاهدی‌مطلق و کاوه گوهرین

كتاب «معجون عشق» اثر يوسف عليخاني نقد شد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، کتاب «معجون عشق» مجموعه‌ي گفت‌وگوهاي يوسف عليخاني با نويسندگان عامه‌پسند، بعدازظهر روز گذشته (پنجشنبه، اول ارديبهشت‌ماه) در هفتمين نشست از سري نشست‌هاي نقد آموت نقد و بررسي شد.

در اين جلسه، کاوه گوهرين با انتقاد از بي‌مهري به ژانر عامه‌پسند، انتشار کتاب «معجون عشق» را يک حادثه دانست و درباره‌ي تاريخچه‌ي داستان و پاورقي، گفت: کنده‌کاري‌هاي موجود در غارها به‌عنوان نخستين آثار مکتوب بشر، خط داستاني دارند. داستان در کتاب‌هاي ديني حرف اول را مي‌زند. قرآن تصريح مي‌کند كه قصه‌ها را براي مردم بگوييد، باشد که در آن انديشه کنند. اين جمله‌ي بسيار هوشمندانه‌اي است، زيرا براي داستان نيز شأن انديشيده شدن را قائل شده است. بعد از ظهور اسلام در ايران هم تغييراتي در نگرش ايجاد شد.

او ادامه داد: در حدود قرون پنج و شش دو گروه به نام‌هاي فضائليان و مناقبيان بودند. اين‌ها داستان‌گويان سيار بودند. کار آن‌ها چيزي شبيه نقالان زمان حاضر بود. آن‌ها به جاهاي مختلف مي‌رفتند و قصه‌هاي مورد توجه مردم عادي را تعريف مي‌کردند. فضائليان سني بودند و به همين خاطر، قصه‌هايي را درباره‌ي خلفاي راشدين مي‌گفتند؛ اما مناقبيان شيعه بودند و در مدح ائمه داستان مي‌گفتند. تکنيک کار اين افراد بعدها در داستان‌هاي پاورقي تکرار شد. به اين صورت که داستاني را مي‌گفتند و درست در جايي که به نقطه‌ي حساس و مهم مي‌رسيد، آن را قطع مي‌کردند و باقي آن را براي شب بعد مي‌گذاشتند. همين قضيه تا دوران صفويه ادامه پيدا كرد تا ملا حسين واعظ کاشفي سبزواري، کتاب «روضه الشهدا» را نوشت که واژه‌ي روضه‌اي که امروز به کار مي‌بريم، از همين کتاب مشتق شده است. اين کتاب راه به خانه‌ي مردم برد و با وجود اين‌که به نوعي مقتل است و تم مذهبي دارد، کاملا در حيطه‌ي ادبيات عامه‌پسند قابل دسته‌بندي است، زيرا هواخواه زيادي دارد.

وي بيان كرد: از ديگر آثار واعظ کاشفي که در دسته‌ي پاورقي مي‌گنجد، «انوار سهيلي» است که بازنويسي کليله و دمنه است. اين کتاب به ترکي و سپس فرانسوي ترجمه شده است. «لافونتن» فرانسوي زيباترين شعرهايش را با شخصيت‌هاي حيوان‌ها از روي همين کتاب قصه نوشته است. حتا داستان‌هاي خسرو و شيرين و ليلي و مجنون نظامي کارکرد پاورقي امروز را داشته‌اند؛ اما از بهترين نمونه‌هاي ادبيات جهان هستند.

او اظهار كرد: بعدها در زمان محمدشاه قاجار دستور ترجمه‌ي «هزار و يک شب» به زبان فارسي صادر شد. اين نمونه يکي از مهم‌ترين کتاب‌هاي سرگرم‌کننده و مردم‌پسند دوران خود است. هزار و يک شب يکي از کتاب‌هاي عامه‌پسند و سرگرم‌کننده است؛ ولي بر ذهن بسياري از نويسندگان جهان اثر مستقيم دارد. به‌عنوان مثال، بورخس در مصاحبه‌اي گفته است اگر هزار و يک شب را نمي‌خواندم، احتمالا هيچ‌گاه نويسنده نمي‌شدم. او در کتاب «هزارتوها» به نوعي از تکنيک‌هاي حکايت در هزار و يک شب استفاده کرده است.

گوهرين تأكيد كرد: ما بهترين داستان‌هاي دنيا را داشته‌ايم؛ اما ادبيات معاصر ما در جهان جدي گرفته نشده است. اين به آن خاطر است که نويسندگان به اين ميراث بي‌توجه هستند و به دنبال تقليد از داستان‌هاي غرب مي‌روند. ادبيات جهاني نمي‌شود و يکي از دلايلش بي‌توجهي به همين ميراث شرق است. نويسنده‌ي ما وقتي يک کتاب از بورخس يا گابريل گارسيا مارکز منتشر مي‌شود، از آن‌ها تقليد مي‌کند. حال آن‌که با وجود اين‌که مارکز نويسنده‌ي بزرگي است، اما آثارش چندان تخم دو زرده‌اي نيست.

اين منتقد ادامه داد: در دوره‌ي مشروطه نيز کتابي منتشر شد که گرچه تم سياسي و تاريخي داشت، ولي از نظر خصوصيات سبکي مي‌توان آن را پدر پاورقي‌نويسي معاصر دانست. اين کتاب که «شمس و طغري» نام دارد، نوشته‌ي محمدباقر خسروي است. بعد از آن، چند پاورقي نوشته شد که زياد چشمگير نيست. تا دهه‌ي 30 و بعد از کودتاي 28 مرداد، يأس مستولي‌شده بر جامعه و روشنفکران باعث استقبال مردم از قصه‌هاي پاورقي شد. اين موج تازه با حسين قلي‌خان مستعان آغاز شد. جالب است که همين داستان‌هاي عاميانه بر داستان‌هاي جدي و روشنفکري عصر ما نيز اثر گذاشته‌اند. به‌عنوان مثال، رمان «طوبا و معناي شب» شهرنوش پارسي‌پور از يکي از همين داستان‌ها الهام گرفته شده است. حتا اسم شخصيت داستان و ماجراي او را عوض نکرده است. نويسندگان بزرگ پاورقي‌نويس با وجود تصور همگان، ادبيات کلاسيک را مي‌شناختند و به واسطه‌ي همين شناخت مي‌توانستند خيلي راحت و زيبا بنويسند. البته بعد از انقلاب اسلامي، بسياري از پاورقي‌نويسان بدون مطالعه‌ي آثار گذشتگان، دست به نوشتن مي‌برند و نتيجه‌ي خوبي هم نمي‌گيرند.

گوهرين در ميانه‌ي سخنانش درباره‌ي اصطلاح پاورقي، گفت: اين اصطلاح نخستين‌بار براي داستان‌هاي پاورقي مجله‌هاي فرانسوي به کار رفت. سپس در انگليس مورد استقبال قرار گرفت. بعدها در آمريکا و در زمان جنگ اول جهاني، پاورقي‌هايي با تم پليسي، جنايي و عاشقانه با استقبال عجيبي روبه‌رو شد، به‌عنوان مثال، داستان‌هاي «مايک هامر» که موج استقبال آن به ايران هم رسيد. اين مجموعه آثار روي ادبيات روشنفکري آمريکا نيز اثر گذاشت و مي‌بينيم که «چارلز بوکوفسکي» شاعر آمريکايي در تنها رمانش، «عامه‌پسند» به بازسازي مايک هامر پرداخته است.

در ادامه‌ي اين جلسه، ابراهيم زاهدي مطلق گفت: من خودم يک کتاب دارم که حاصل گفت‌وگو با 16 نويسنده است. براي اين‌که درباره‌ي سختي‌هاي نوشتن چنين کتابي بگويم، بايد تأکيد کنم که مصاحبه کار بسيار دشواري است. من همه‌ي مصاحبه‌شونده‌هايم را مي‌شناختم؛ ولي با اين وجود، آن را کار دشواري ديدم، اما آقاي عليخاني هيچ‌يک از مصاحبه‌شونده‌ها را نمي‌شناخت و با فضاي ذهني آن‌ها آشنا نبود. يوسف عليخاني مرد سخت‌کوشي است و مشخص است که براي اين کتاب بسيار زحمت کشيده است. در درجه‌ي اول، پيدا کردن اين نويسنده‌ها بسيار دشوار است. عليخاني در درجه‌ي اول، مي‌خواهد خودش مصاحبه‌شونده‌هايش را بشناسد. وارد شدن به فضاي زندگي نويسنده‌هاي عامه‌پسند بسيار سخت است. دقت در روند مصاحبه‌ها نشان مي‌دهد که مصاحبه‌کننده هم کاملا با موضوع درگير است و به بحث مي‌پردازد. اين باعث مي‌شود پرسش‌ها از دل هم بيرون آيند و گفت‌وگو خواندني، منسجم و چالشي شود. متأسفانه امروز مي‌بينيم که بسياري از خبرنگاران چند سؤال را طرح مي‌کنند و مي‌روند، آن را از مصاحبه‌شونده مي‌پرسند. اين نشان مي‌دهد که آن‌ها کتاب مورد نظر را نخوانده‌اند و با آن درگير نيستند.

او توضيح داد: هميشه گفته‌ام، ما چرا بايد در روزنامه نقد کتابي را بنويسيم که کسي آن را نخوانده است. ما کتابي را نقد مي‌کنيم که تيراژش هزارتاست. معلوم نيست چه تعداد از همين تيراژ فروش رفته است و چه تعداد از خوانندگان کتاب مخاطب روزنامه ما هستند. بنابراين مخاطب اين کتاب کسي است که کتاب‌هاي مصاحبه‌شوندگان «معجون عشق» را خوانده باشد. حالا اين خواننده مي‌تواند به عامه‌نويسي علاقه‌مند باشد يا نباشد.

وي به کيفيت مصاحبه‌ها اشاره کرد و گفت: اگر به ترتيب زماني مصاحبه‌ها نگاه کنيم، درمي‌يابيم كه عليخاني در ابتدا با ذهنيت تعهد به ادبيات روشنفکري به بحث وارد شده است. اين در مصاحبه‌هاي اول قابل مشاهده است؛ اما اين کتاب خوب توزيع نشده و به همين خاطر، مورد استقبال قرار نگرفته است. «معجون عشق» بايد در جايي توزيع مي‌شد که مخاطبان واقعي آثار عامه‌پسند در آن حضور دارند. از طرف ديگر، با توجه به اين‌که مخاطبان آن علاقه دارند زندگي خصوصي نويسندگان محبوب‌شان را بشناسند، کتاب مي‌توانست چند عکس از زندگي روزمره‌ي نويسنده نيز داشته باشد.

زاهدي مطلق داستان‌هاي عامه‌پسند را پاسخگوي به بخشي از نياز مردم دانست و ادامه داد: ما نيازهاي متنوعي داريم. نويسنده‌هاي عامه‌نويس مخاطب خود را شناخته و به نياز او پاسخ داده‌اند؛ ولي نويسنده‌هايي که خود را روشنفکر مي‌دانند، نتوانسته‌اند نياز مخاطب خود را بشناسند. به همين خاطر مي‌بينيم، تيراژ کتاب آن‌ها هزارتاست. جماعت روشنفکر حتا کتاب‌هاي همديگر را نيز نمي‌خوانند، زيرا اين نوشته‌ها چيز تازه‌اي براي‌شان ندارد.

او بيان كرد: مخاطبان ايراني داستان‌هاي تولستوي و کارور را به داستان ايراني ترجيح مي‌دهند. همان‌طور که فيلم درجه‌ي چندم انگليسي با زيرنويس بد را با دقت دنبال مي‌کنند؛ ولي سراغ فيلم ايراني نمي‌روند. دليل اين قضيه آن است که مي‌بينيم اين کتاب‌ها و فيلم‌ها چيزي بيشتر از آنچه مي‌دانيم به ما نمي‌دهد و بهتر از ما تحليل نمي‌کند. دلايل استقبال مخاطب از رمان‌هاي عامه‌پسند را مي‌توان به خوبي از کتاب «معجون عشق» استخراج کرد. در درجه‌ي اول، بسياري از نويسنده‌ها گفته‌اند که داستان‌ها واقعي است، يعني يا تجربه‌ي خودشان بوده است يا ديگران براي‌شان تعريف کرده‌اند. ما در اين داستان‌ها نشاني داريم. در بسياري از داستان‌هايي که نوشته مي‌شود، زمان و مکان وقوع داستان مشخص نيست و ارتباط دو طرفه بين نويسنده و مخاطب ايجاد مي‌شود، زيرا فضا دارد. شخصيت‌هاي برخي رمان‌هاي عامه، واقعي و ايراني است. اين در حالي است که در بسياري از داستان‌هاي ديگر ما شخصيت‌پردازي‌هاي ضعيفي را مي‌بينيم که به هيچ وجه ايراني نيست، به‌عنوان مثال، پليس ايراني دفتر شيکي دارد که رييس‌جمهور ما نيز صاحب آن نيست. نبايد انتظار داشته باشيم، مخاطب با آن ارتباط برقرار کند.

وي دليل ديگر استقبال مخاطب از ادبيات عامه‌پسند را حضور نويسنده در اثر دانست و توضيح داد: خانم جعفري در اين کتاب به‌سادگي اين موضوع را مطرح مي‌کند، اما بسياري از نويسنده‌هاي روشنفکر هنوز اين مسأله‌ي ساده را نمي‌دانند و گمان مي‌کنند بايد شخصيت نويسنده را از اثر جدا کرد. يک نويسنده‌ي ديگر مي‌گويد که وقتي شروع به نوشتن مي‌کند، قلمش تا آخر مي‌رود. به همين خاطر هم هست که مخاطب وقتي کتاب او را دست مي‌گيرد، تا آخر آن را بدون وقفه مي‌خواند؛ ولي مي‌بينيم که نويسنگان دگرانديش که در مسابقات ادبي جايزه‌هاي بزرگي مي‌گيرند، به سختي اثرشان را مي‌نويسند.

زاهدي مطلق تيراژ را در انتشار کتاب بسيار مهم دانست و افزود: نبايد فروش کم اثر را به هيچ‌وجه توجيه کنيم. اثر بايد به‌دست مخاطب خود برسد. وقتي در تلويزيون سوال اس‌ام‌اسي طرح مي‌شود، برنامه‌سازان به اين توجه مي‌کنند که پرسش آسان طرح کنند تا مخاطب بيشتري به پاسخگويي راغب شود. در نهايت، چه پرسش ساده باشد و چه سخت، يک نفر در مسابقه برنده مي‌شود؛ ولي اين مهم است که چند پيامک ارسال شود.

در ادامه، کاوه گوهرين نيز عدم معرفي گسترده را عيب اصلي اين کتاب دانست و گفت: عامه‌پسند اصطلاح برخورنده‌اي نيست و در تمام دنيا، مردم از تمام قشرها اين کتاب‌ها را مطالعه مي‌کنند.

يوسف عليخاني نيز در سخناني بيان كرد: ابتدا تصميم داشتم قسمتي از مقدمه‌ي کتاب را بخوانم، ولي بازنگري در آن باعث شد، پي ببرم که در مقدمه‌ي کتاب نيز با ديد نقد و نفي به موضوع نگاه کرده‌ام. اين کار بدون برنامه‌ريزي قبلي صورت گرفت، اما تنها خانم مينا فرشي احمدي از آن اطلاع داشت که زحمت پياده کردن فايل‌هاي صوتي برعهده‌اش بود. کار انتشار اين کتاب برنامه‌ريزي‌شده نبود. از آن دسته افرادي نبودم که پدر و مادرشان در دوران کودکي براي‌شان کتاب مي‌خرند، با پول تو جيبي‌ام کتاب‌هاي ژول ورن را مي‌خريدم. نهايت خواندن عامه‌پسند براي ما، خواندن هزار و يک شب بود. با عامه‌پسند‌ها در حاشيه‌ي نوشتن همين کتاب آشنا شدم.

وي ادامه داد: نبايد با هم تعارف کنيم، بسياري از ما، کتاب نويسندگان عامه‌نويس را مي‌خوانيم و با آن ارتباط برقرار مي‌کنيم. در واقع، کار تأليف اين کتاب نيز براي من با يک گريه آغاز شد. من 12 سال بدون خواندن رمان «دالان بهشت» نازي صفوي به اين نويسنده بي‌توجهي کرده بودم. بعد از تأسيس انتشارات آموت، يک‌بار کتاب «دالان بهشت» را دست گرفتم و تا عصر آن را تمام کردم. با خواندن صحنه‌هاي مربوط به مرگ خانم‌جان، گريه کردم. بلافاصله با تلاش بسيار، شماره‌ي تلفن خانم نازي صفوي را پيدا کردم و با او تماس گرفتم و به‌خاطر اين‌که بدون خواندن اثرش، او را نقد منفي شفاهي کرده بودم، عذر خواستم. ايشان بعد از شناختن من، همان شب به دفتر آموت آمدند و صحبت‌هاي‌مان را ضبط کردم تا شايد زماني به دردم بخورد که در واقع، نقطه‌ي آغازين کتاب «معجون عشق» به حساب مي‌آيد.

عليخاني درباره‌ي سختي‌هاي پيدا کردن اين نويسنده‌ها، گفت: ناشران اين نويسنده‌ها آن‌ها را مثل يک گنج از ديگران و از چشم ناشران ديگر مخفي مي‌کنند. من هنوز با بسياري از اين ناشران درگيرم و از آن‌ها فحش مي‌شنوم. درست در همان زمان‌ها، همشهري جوان با طرح موضوع عامه‌پسندها، بسياري از اين نويسنده‌ها را با هم درگير کرده بود و آن‌ها هم عصباني و بي‌اعتماد بودند. از همان اول به همه‌ي آن‌ها گفتم که مصاحبه‌ها را پس از تنطيم براي‌شان مي‌فرستم و پس از تأييد و امضا، اقدام به چاپ آن‌ها مي‌کنم. البته اين کار براي من ضررهايي هم داشت. نويسنده‌ها بسياري از مسائلي را که درباره‌ي زندگي شخصي و مشکلات‌شان با ناشرهاي‌شان و کم بودن حق تأليف گفته بودند، حذف کردند.

اين نويسنده تأکيد کرد: هراس من از دوستان دگر‌انديشم بود و گمان مي‌کردم با ديدن اين کتاب بر من خرده بگيرند. گمان مي‌کردم تصور خوبي از اين موضوع ندارند و ممکن است از اين‌که بدانند عکس فهيمه رحيمي در خانه‌ي من، کنار عکس هوشنگ گلشيري است، عصباني شوند. فهيمه رحيمي يکي از عزيزترين‌هاي زندگي من شده است. اصرار داشتم در اين کتاب با نويسندگاني مانند زويا پيرزاد، فريبا وفي، بلقيس سليماني و سپيده شاملو نيز گفت‌وگو داشته باشم، زيرا به گمان من، همه‌ي اين‌ها نويسندگان مردم‌پسند هستند. کتابي که از شش چاپ بگذرد، کتابي است که مردم به دنبال آن هستند؛ ولي وقتي با آن‌ها تماس گرفتم، از شنيدن لفظ عامه‌پسند ناراحت شدند. اين در حالي است که خود من آرزو دارم، زماني بتوانم رماني عامه‌پسند بنويسم. اگرچه شايد قادر به انجام چنين کاري نباشم، چراکه ذهنم 15 سال طور ديگري تربيت شده است. اگر زماني قصه‌ي احساسي مي‌نوشتم، برچسب عامه‌پسند به آن مي‌خورد و به خاطر همين از آن اجتناب کردم. فتانه حاج‌سيدجوادي نيز براي من شرط‌هايي را براي مصاحبه گذاشت. من آن شرط‌ها را عملي کردم، ولي خانواده‌ي ايشان به‌شدت با انجام اين مصاحبه مخالفت کردند. شهره وکيلي هم به‌خاطر مقدمه‌اي که سيمين دانشور روي کتابش نوشته است، خود را در سطح عامه‌پسندها ندانست و مصاحبه نکرد. البته تصميم داشتم اين کتاب جلد دوم هم داشته باشد، ولي اعتراف مي‌کنم كه از نظر اقتصادي در اين پروژه شکست خوردم، زيرا نتوانستم آن را بفروشم. اگرچه مدتي قبل «معجون عشق» در جايي، تأثيرگذارترين کتاب سال 89 معرفي شد، اما اين کتاب در بخش فروش شکست خورد. من اين کتاب را براي مخاطب عام آماده کرده بودم، اما متأسفانه مخاطبان آن روشنفکران شدند.

عليخاني اضافه كرد: «معجون عشق» براي من تنها يک موضوع بود. عده‌اي گمان کردند، با ديد تأييد به سراغ عامه‌پسند‌ها رفته‌ام؛ اما من به‌عنوان کسي که زماني (حدود 15 سال قبل) سراغ نويسندگان نسل سوم داستان نويسان معاصر (کساني مانند ابوتراب خسروي، رضا جولايي و اميرحسن چهلتن و …) رفتم و گفت‌و‌گو کردم و کتاب «نسل سوم» را نشر مرکز سال 1380 منتشر کرد و گفت‌وگوهايي هم با نويسندگان ادبيات مهاجرت و گفت‌وگوهايي با نويسندگان افغاني دارم، اين‌بار سراغ نويسندگان عامه‌پسند رفتم.

ابراهيم زاهدي مطلق نيز گفت: بايد حاصل اين جلسات اين باشد که ياد بگيريم، براي اثبات يک چيز به‌دنبال نفي ديگري نباشيم. هر کسي به چيزي علاقه دارد. مهم اين است که هر کسي در آن چه مي‌نويسد صداقت داشته باشد و چيزي به مخاطب بيافزايد. بايد بپذيريم که حاصل جلسات‌مان اختلاف و درگيري نباشد.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
در هفتمین نشست نقد آموت
«کاوه گوهرین» و «ابراهیم زاهدی مطلق» کتاب «معجون عشق» را نقد می کنند.
کاوه گوهرین (نویسنده و منتقد) و ابراهیم زاهدی مطلق (نویسنده، منتقد و روزنامه نگار) در هفتمین نشست از سری نشست های نقد آموت روز پنجشنبه (1 اردیبهشت 1390) کتاب «معجون عشق» را نقد و بررسی می کنند.
«معجون عشق» شامل مجموعه‌اي از گفت‌وگوهاي يوسف عليخاني با نويسندگان موسوم به عامه‌پسند و پرمخاطب منتشر شد.
عليخاني در اين کتاب با ر.اعتمادي، فهيمه رحيمي، امير عشيري، پري‌نوش صنيعي، نازي صفوي، مريم رياحي، حسن کريم‌پور، تکين حمزه‌لو، مريم جعفري، فريده شجاعي، مژگان مظفري، سيمين شيردل، مهرنوش صفايي و نرگس جورابچيان گفت‌وگو کرده است.
كتاب «معجون عشق» در 342 صفحه با قيمت 7500 تومان در سال 1389 به وسيله نشر آموت منتشر شد.
این نشست ساعت 16 تا 18 روز پنجشنبه (اول اردیبهشت) در دفتر نشر آموت به نشاني: زير پل كريم‌خان زند، نبش ايرانشهر به طرف غرب، پلاك 170 (178 قديم)، طبقه‌ي دوم با شماره‌ي تلفن: 88827140 برگزار مي‌شود.

همین خبر در ایسنا، مهر، فرهنگخانه، ایبنا ، روزنامه ایران ، روزنامه روزگار، روزنامه فرهیختگان، روزنامه دنیای اقتصاد، برنا ، آرتنا، نشر آموت،

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
یک دیدار متفاوت

دوازده نفر بودند؛ حمید بابایی، عباس پیروزان، پیمان حق پناه، مائده حق مرام، شادگل نوروزی، مریم قره گزلو، هنگامه شمیرانی، الهه کیائی ها، الهام انگشت باف، سپیده کثیری، شیما حجازی و پروانه زاغ زیان.

بهمن ماه پارسال بود که دوستی به اسم حمید بابایی در فیس بوک برایم پیام گذاشته بود که اگر دعوتم کنند به نشست نقد داستان شان، می روم یا نه؟
این روزها جوابم به همه سربالا شده؛ و این به خاطر کلاس گذاشتن و این حرف ها نیست که یک سر دارم و هزار سودا. با یکی دارم حرف می زنم، فوری فکری می شوم سمت ِ چاپخانه. با مولف حرف می زنم یاد حروفچین می افتم و با لیتوگراف حرف می زنم و یادم می افتد که دارد پنجشنبه می رسد و هنوز پیش خبر نشست های نقد آموت کار نشده و ... (کی برسه که فرار کنم از این شرایط و برم توی غار خودم، خدا می داند.)
القصه، حمید بابایی دو سه هفته بعدش زنگ زد؛ گمانم دیگر اسفند شده بود. گفت کتاب را می خواهند تهیه کنند. گفتم خب از کتابفروشی ها بگیرند. (حالا که نگاه می کنم می بینم عجیب است از من!) بعد فقط بهشان گفتم اگر می خواهید تخفیف بگیرید، بروید پخش ققنوس. (که بعد فهمیدم رفته اند و 12 تا عروس بید خریده اند.)
بعد دوباره حمید بابایی در فیس بوک پیام گذاشت که کی وقت دارم؟
گفتم هر وقت خواستید بگذارید فقط قبلش هماهنگ کنید و یادم بیندازید که این روزها به حافظه ام اعتمادی ندارم. (مادرم حالا زنگ زده که مگر دیروز بهت زنگ نزدم و گفتی، زنگ می زنی و ... راست می گوید. جلسه بودم و بعد یادم رفت و حالا زنگ زده که ...)
بعد بابایی زنگ زد که پنجشنبه جلسه گذاشته برای عروس بید. گفتم نمی تونم بیام.
گفت بماند بعداز نمایشگاه. گفتم بماند.
بعد زنگ زد که سه شنبه چطور است؟
گفتم خوب است.
گفت با مترو بیایید تا ایستگاه فرهنگسرا.
گفتم باشد.

و امروز راهی شدم به طرف جایی که نمی دانستم کجاست و چه کسانی هم می خواهند بیایند. فکر کردم مثل خیلی از جلسات دیگر است و فقط باید به احترام جماعتی که فکر کرده اند کتاب عروس بید قابل نقد است و به زحمت افتاده اند برای خرید و خواندنش، به جلسه شان بروم.


رسیده بودم به ایستگاه علم و صنعت که آقای بابایی زنگ زد. (گفته بود که وقتی پیگیر موضوعی بشود، پدر موضوع را درمی آورد).
بالای پله برقی فرهنگسرا ایستاده بود و خنده را فرستاد سمت من ِ خسته که این روزها دو بار فقط نوار قلبی گرفته ام. (سعی کردم دستم روی قلبم نباشد.)
حمید بابایی بسیار زیباتر و مهربان تر از عکسی بود که در فیس بوک ازش دیده بودم.
پرسیدم: جلسات تون خانگی یه؟
گفت: نه. خانه فرهنگ حکیمیه.

حکیمیه جای عجیبی بود. نزدیک خاک ِ سفید. همان جا که نمی دانم چرا فکر می کنم زمانی درباره اش رمان خواهم نوشت. آرام و گرم و کوه های سبز مخملی آن نزدیک ها لم داده، پایش را کشیده تا حکیمیه.
وارد شدیم. اتاقی کوچک. میزی از این سر تا آن سر. چند صندلی. دو مرد و چندبرابر زن. (خوش به حال ادبیات که زن ها اینطور دوستش دارند!) شدیم چهار مرد و هشت زن.
نفر اول که شروع کرد، خورد توی ذوقم؛ یک داستان را خوانده بود فقط.
بعد نفر دوم که شروع کرد. با تعجب پرسیدم: این هایی را که می گویید برداشت خودتان است یا از جایی خوانده اید؟ اشاره های عجیب و دقیقی می کرد به بحث زبان. به بحث شگفت بودن داستان ها. به بحث میلک = ایران، به بحث جان بخشی اشیاء و ...
توی دلم گفتم: به خدا این یکی که صد برابر خیلی از منتقدان این روزهای ادبیات ما سواد دارد. بقیه ببینیم چی هستند و کی هستند.

همین طور یکی یکی حرف زدند و برای اولین بار شگفت زده شدم از جمعی که همه شان کتاب را خوانده بودند و بلااستثنا با مکافات هم وارد دنیای داستان ها شده بودند و مثل بقیه خواننده هایی که قبلا دیده ام ، دیگر نتوانسته بودند از دنیای میلک بیرون بروند و لهجه و مهربانی مردم میلک رهایشان نکرده بود.


پساتادانه نوشت: یکی از این دوازده نفر «پروانه زاغ زیان» بود که 20 سال پیش در جلسات داستان هفته نامه قزوین با هم همکلاس بودیم و در آینده نزدیک از او فراوان خواهم گفت و خواهید شنید و خواهیم خواندش؛ متاسفانه عکس زاغ زیان در عکس هایی که به من دادند، نیست.

تنها رفته بودم اما با کلی دوست خوب برگشتم و با دیدن این ها ایمان آوردم ادبیات دست این چند نفری که اسم شان را مدام می شنویم، نیست و نخواهد بود و صداهای خفته، صداهای مُرده نیست.

وقتی دستگاه ضبط (ویس ریکوردر) را خاموش کردم، متوجه شدم سه ساعت و 14 دقیقه این نشست طول کشیده بود.

(پیش از یوسف علیخانی، مهمان هایی هم داشته اند مثل شاهرخ گیوا، حمیرا قادری، علیرضا محمودی ایرانمهر و ...)

و یک ایراد: خیلی کلمه «شگفت» را می شنیدم از بچه ها و حدسم درست بود؛ «محمدرضا گودرزی» تاثیرش را گذاشته بود آنجا با همان جلساتی که داشته در آن حوالی.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
چاپ دوم رمان «رز گمشده»
رمان "رز گمشده" نوشته سردار اُزکان با ترجمه بهروز دیجوریان از سوی نشر آموت برای دومین‌بار منتشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، این اثر که یکی از پرفروش‌ترین کتابهای اروپا در سالهای اخیر بوده و تا کنون به بیش از 40 زبان زنده دنیا ترجمه شده است پس از استقبال خوبی که در کشور از آن به‌عمل آمد پس از چند ماه از اولین انتشارش به چاپ مجدد رسید.
برخی منتقدان "رز گمشده" را یک موفقیت جهانی و آن را همپایه آثار مطرحی چون کیمیاگر وشازده کوچولو دانسته‌ و نویسنده‌اش را به‌خاطر درک فوق‌العاده‌اش از طبیعت انسان ستوده‌اند.
در این رمان می‌خوانیم: دیانا لباس سبز تیره‌ای را که مادرش خیلی دوست داشت پوشید و به سرعت از میان چمنها بر سرمزار مادرش رفت. در نیمه راه متوجه شخصی شد که با موهای قهوه‌ای و لباس مشکی بلند آنجا ایستاده بود. تنها مزار مادرش زیر آن چنار بزرگ بود. آن روز، روز به‌خصوصی نبود. صبح به این زودی چه کسی می‌توانست به زیارت مادرش آمده باشد؟
سردار ازکان در سال 1975 در ترکیه به دنیا آمد. وی دوره لیسانس را در آمریکا و در رشته مدیریت و روانشناسی تحصیل کرد و سپس برای ادامه تحصیل به کشورش بازگشت. او اکنون در استانبول زندگی می‌کند و از سال 2002 به نوشتن رمان مشغول است.
بهروز دیجوریان متولد 1340 همدان است. وی از سال 1359 برای تحصیل در رشته مهندسی متالورژی به ترکیه رفت و هم اکنون نیز در استانبول روزگار می‌گذراند.
وی علاوه بر ترجمه، شعر نیز می‌سراید و مجموعه شعری هم با عنوان "و قلب و کندو و برج دختر" به زبان ترکی استانبولی در ترکیه منتشر کرده است.
کتاب "رز گمشده" با شمارگان 1650 نسخه در 224 صفحه و به قیمت 5000 تومان منتشر شده است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگوی سایر محمدی با یوسف علیخانی

کتاب هفته - شنبه 27 فروردین 1390 - صفحه 14

خیلی وقت ها بچه که بودم می شنیدم پسر فلان فامیل یا داماد فلان همسایه مان کار و زندگی اش را گذاشته و افتاده دنبال پیدا کردن گنج. تا جایی که خبر دارم هیچ کدام شان حتی یک شمشیر برنزی هم نیافتند چه برسد به پیدا کردن مجسمه دختر شاه پریان در الموت. من هم اوایل مثل همین گنج یاب های ناشی با کمک چند برگه (شما بخوانید نسخه) که نشان ِ گنج می دادند، می نوشتم. بعد که ناامید شدم و برای خوش خوشانم سری به داشته های خودم و آنی که یوسف علیخانی و پدر و مادر و اطرافیانش در آن زیسته بودند، برگشتم، احساس کردم دارم نزدیک می شوم. گنج من در همین بود که به جایی برگشتم که سرشار است؛ سرشار از احساس و قصه و باور و خیال. ادعایم رسیدن به این گنج ِ گنجان نیست که خودش بی ادعایی است. حکایت پاسخ گفتن به سوال شماست که می گویید «بومی» بودن و «زبان» محور بودن را منتقدان ویژگی خاص شان شده و نگاه ها را برگردانده سمت خودش.
بیایید کمی هم بی پرده بگوییم. من همان دهاتی ِ پشت ِ کوهی ای هستم که آمده تهران و همه انگار آدم فضایی دیده باشند، با انگشت به همدیگر نشان می دهند. داستان های یوسف علیخانی هم مثل همان آدم فضایی یا بهتر بگویم دهاتی ِ تهران آمده است. چون همه یک جور می نویسند و یک شکل هستند، خب معلوم است این آدم تنها دیده می شود؛ این نه حسن است و نه عیب و ویژگی است؛ همین و بس ... ادامه گفتگو (PDF)
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
به چیزی دست نزن در فرهنگسرای انقلاب
به گزارش خبرگزاری کتاب ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایسنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا و اینجا
به گزارش شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی ... اینجا

به گزارش سایت نشر آموت ... اینجا
گزارش نقد و بررسی دو مجموعه داستان «از خواب می ترسیم» نوشته «هادی خورشاهیان»
و «به چیزی دست نزن» نوشته «لیلا عباسعلیزاده» (زوج نویسنده)
: ... اینجا (صوتی)
درباره کتاب «به چیزی دست نزن» نوشته لیلا عباسعلیزاده ... اینجا


لادن نیکنام - محمدرضا گودرزی - لیلا عباسعلیزاده


فرهنگسرای انقلاب - 28 فروردین 1390

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفت‌وگو با بهنام ناصح
خیلی از نویسنده‌ها به‌عنوان اولین کتاب، با نوشتن مجموعه داستان شروع می‌کنند چطور شد که اولین اثرتان رمان از کار درآمد؟
من نمی‌دانم آیا واقعاً همه نویسنده‌ها چنین کاری می‌کنند و یا اگر می‌کنند در کارشان موفق می‌شوند یا نه؟ فقط این را می‌دانم که برای من این‌طور نیست چرا که از نظر من این دو گونه ادبی از نظر ماهوی تفاوت‌های زیادی با هم دارند. به اعتقاد من داستان کوتاه علیرغم شباهت‌هایی که با رمان دارد فضای متفاوتی است که کوتاه بودن آن ربطی به سادگی آن ندارد؛ برای همین تجربه در آن، کمک زیادی در خلق رمان نمی‌کند. نوشتن داستان کوتاه شگردهای و حساسیت‌های خاص خود را دارد که از لحاظ ماهیت با رمان متفاوت است و این نمونه خوبی برای این موضوع فلسفی است که «کمیت تبدیل به کیفیت می‌شود.»
یعنی یک رمان‌نویس حرفه‌ای قادر نیست یک داستان کوتاه بنویسد؟
موضوع بر سر توانایی نویسنده نیست بلکه بحث بر سر تفاوت‌هاست. چه بسا یک نویسنده قابلیت‌های دیگری هم داشته باشد مثلاً ممکن است بتواند شعر هم بگوید یا ترانه بسراید. در تاریخ ادبیات جهان می‌بینیم نویسندگانی که در طول زندگی‌شان فقط رمان نوشته‌اند یا فقط داستان‌کوتاه و یا اگر هر دو را تجربه کرده‌اند در یکی موفق بوده‌اند در عین حال نویسندگانی هم وجود دارند که در هر دو زمینه آثار درخوری خلق کرده‌اند. به هر قاعده کلی‌ای وجود ندارد.
یکی از نکات جالب در رمان «ایراندخت» شیوه روایت آن است؛ چه شد که برخلاف بسیاری از نویسندگان امروزی شیوه روایتی کلاسیک را انتخاب کردید؟
اگر بخواهم حرف‌های قلمبه سلمبه بزنم می‌توانم بگویم که ساختار خود اثر بود که چنین شیوه روایت را بر من تحمیل کرد و از این جور حرف‌ها. اما راستش خودم این شیوه داستان‌گویی را می‌پسندم؛ شیوه‌ای که نمونه‌هایش نه تنها در ادبیات کلاسیک بلکه امروزه در غرب هم زیاد مشاهده می‌شود ولی انگار در داخل کشور از دید نویسندگان‌مان، متاسفانه بیشتر با نگاه تحقیرآمیز به آن نگاه می‌کنند.
ادامه گفتگو در «تهران امروز» / بازنشر در آموت

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
رمان «به وقت بهشت» نقد شد
به گزارش مد و مه ... اینجا
به گزارش فرهنگخانه ... اینجا
به گزارش خبرآنلاین ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایسنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا
به گزارش خبرگزاری بُرنا ... اینجا
به گزارش روزنامه جوان ... اینجا


میثم نبی - نرگس جورابچیان - سپیده شاملو - داود پنهانی




نرگس جورابچیان، نویسنده رمان «به وقت بهشت»



ششمين نشست نقد آموت روز گذشته(پنجشنبه 25 فروردين) به مناسبت چاپ سوم رمان «به وقت بهشت» نوشته نرگس جورابچيان برگزار شد، در اين نشست كه با حضور نويسنده، سپيده شاملو و داود پنهاني برگزار مي‌شد سپيده شاملو اين رمان را بشدت ايدئولوژيک خواند.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) در نشست نقد و بررسي رمان رمان «به وقت بهشت» داود پنهاني گفت: رمان «به وقت بهشت» يک داستان سه بخشي را روايت مي‌کند. بخش نخست، زن داستان را معرفي مي‌کند و چگونگي شکل‌گيري زندگي‌اش با باران شرح مي‌دهد. در اين قسمت، ما راوي را در زندگي اجتماعي مي‌بينيم. ديالوگ‌هاي او با ديگران، من شخصي راوي اول شخص را نشان مي‌دهد. قسمت دوم داستان مربوط به زماني است که باران، ترلان را ترک مي‌کند. در آن با تک گويي و حديث نفسي مواجه هستيم که بر اساس نگراني‌ها و اضطراب‌هاي زن داستان با خود و زندگي‌اش شکل گرفته‌است. بخش سوم نيز مربوط به حضور دوباره باران در داستان است.

وي درباره موضوع اصلي اين رمان گفت: اين رمان درباره زندگي،عشق،خيانت و موضوعاتي از اين دست است. راوي داستان ترلان است که در طول داستان زندگي شخصي خود را براي ما روايت مي‌کند. ما درواقع در اين داستان بيش از هرچيز حضور شخصيت ترلان را مي‌بينيم. بنابراين امکان روانکاوي اين شخصيت بسيار زياد است. تک گويي‌هاي دروني او کاملا خاستگاه رواني دارد. حتي مي‌توان از منظر فمنيستي به اين اثر نگاه کرد. فراز و فرود‌هاي داستان بر اساس تقسيم‌بندي‌هاي آن متغير است. اگر بخواهم نوع و ضرباهنگ نثر را مشخص کنم، بايد بگويم در بخش دوم ريتم اثر خيلي قوي‌تر مي‌شود.

اين منتقد اين رمان را از منظر نشانه‌شناسي نيز مورد بررسي قرار داد و در اين باره توضيح داد: در اين بخش مي‌خواهم به چيزهاي مهمي که در اين رمان بيان نشده اشاره داشته باشم. اين‌ها دقيقا همان مفاهيمي است که هويت اساسي رمان بر بستر آن‌ها شکل مي‌گيرد. به طور کلي امر بيان نشده در اين رمان خيلي مهم‌تر از امر بيان شده‌است. نويسنده برخي از اين مسائل را مطرح مي‌کنداما خيلي کوتاه از کنار آن مي‌گذرد.

وي افزود: مساله خيانت به خوبي در داستان بيان شده اما خود ترلان هم به خاطر ترس‌هايي که از آن دارد به راحتي از کنارش رد مي‌شود و آن را بسط نمي‌دهد اما مشخص است که سايه آن در کل زندگي‌اش وجود دارد. در جايي مي‌خواندم که گفتمان برخي داستان‌ها بر اساس يک امر بيان نشده بنا شده‌است. اين بيان نشدن به معناي مسکوت ماندن نيست و در واقع موضوع در غيبت خود اهميت پيدا مي‌کند چرا که شايد متأثر از شرايط اجتماعي ما است. زيرا ما به خاطر تربيت خود تمايل داريم اگر خيانتي در زندگي اتفاق مي‌افتد آن را پنهان کنيم. همين کمرنگ بودن شخصيت رضا که در واقع نقش منفي رمان است به نظر من نکته مثبت و جالبي بود.

سپيده شاملو نيز با اشاره به رمان «به وقت بهشت» عنوان كرد: قبل از هر چيز مي‌خواهم بگويم من به عنوان يک نويسنده و منتقد درباره اثر صحبت نمي‌کنم بلکه در جايگاه خواننده اثر نظراتم را مي‌گويم. در واقع من نماينده بخشي از خواننده‌ها هستم که معمولا اين طور کتاب‌ها را نمي‌خوانند. بايد بگويم اين يک کتاب عامه پسند است. وقتي مي‌گوييم عامه پسند، در واقع منظور ما کتاب‌هاي عمومي است. آثاري که بيشتر جامعه با مسائل مطرح شده در آن درگير هستند. کتاب‌هاي عامه‌پسند در همه جاي دنيا نوشته و خوانده مي‌شوند. برچسب «عامه پسند» اصلا بار منفي براي يک رمان ندارد زيرا سهم خاصي از ادبيات هر جامعه را به خود اختصاص مي‌دهد.

اين نويسنده درباره استقبال مخاطبان از کتاب‌هاي عامه‌پسند گفت: خيلي از ما با کتاب‌هاي «ر.اعتمادي» کتاب‌ خوان شديم. اين نويسنده با استفاده از مفاهيم اروتيك بخشي از شخصيت همه ما را قلقلک مي‌داد و باعث جذب مخاطب مي‌شد. يا « پرويز قاضي سعيد» وقتي کتاب‌هاي "لاوسون و سامسون" را مي‌نوشت ما با معما مواجه بوديم. خيلي از ما مفاهيمي مانند پلات و طرح و توطئه را از مطالعه داستان‌هاي همين نويسنده آموختيم.

شاملو درباره ادبيات زنانه توضيح داد: نوع ديگري از ادبيات هم توليد مي‌شود، که باز در زمره عامه پسند قرار مي‌گيرد. اين نوع داستان نه معما‌گونه است و نه غريضه مخاطب را در نظر مي‌گيرد. از آن جايي که من يک زن هستم از نگاه زنانه اين کتاب را خوانده‌ام. ادبيات زنانه ادبياتي نيست که فقط زن‌ها آن را مي‌نويسند. زن و مرد وقتي به دنيا مي‌آيند هيچ فرقي ندارد که چه لباسي بر تن آن‌ها شود. در واقع پوشش موجب تغيير جنسيت آن‌ها نمي‌شود. اما وقتي بزرگ مي‌شوند و به اجتماع وارد مي‌شوند جامعه به آن ها تعاريف خاصي مي‌دهد که اگر از آن تخطي کنند، زنانگي و مردانگي‌شان از ميان مي‌رود. اين جاست که بحث جنسيت به وجود مي‌آيد. ممکن است من زن باشم، از زن بودن خودم هم راضي باشم اما با تعاريفي که جامعه به من تحميل مي‌کند مخالفت کنم. در جامعه‌اي مثل ايران، اين تعاريف بسيار زياد است و اين موضوع زن را از خود واقعي‌اش دور کرده ‌است.

او تاكيد گرد: جهان‌بيني نويسنده به گونه‌اي است که نمي‌تواند به باران ضعفي را نسبت دهد که باعث خيانت ترلان شود. باران بسيار خوب و کامل ترسيم شده ‌است و به همين خاطر به نظر مي‌رسد هر کس به باران خيانت کند بايد ديوانه باشد. رضا هم همين طور است و در نهايت منفي نمي‌شود زيرا ترلان مي‌گويد که اين من بودم که به او راه دادم و اجازه دادم فکر کند مي‌تواند هر طور مي‌خواهد با من رفتار کند. هويتي که جامعه به اين زن داده ‌است به او مي‌قبولاند که مرد‌ها بهتر و سالم‌تر از او هستند و اين کتاب اين را به ما مي‌گويد که اين ترلان است که مقصر است و نويسنده در نهايت حتي بعد از اين که ترلان به اشتباهش پي مي‌برد دست از سرش بر نمي‌دارد و او را مي‌کشد. در اين اثر يک درگيري و تضادي جدي مطرح نيست و تنها به خوبي به تکرار روزمرگي پرداخته شده ‌است. اين کتاب درست است که به دست يک زن نوشته شده، ولي يکي از مرد سالارانه‌ترين کتاب‌هايي است که بنده خوانده‌ام. زيرا نويسنده بسيار خوب در جهت ترويج ارزش‌هايي که جامعه براي زن تعريف کرده عمل کرده‌است.

اين نويسنده خاطرنشان كرد:اين تعاريف مشخص متاسفانه امروز کاملا حکومتي و ايئولوژيک است و بار‌ها شنيده‌ايم که گفته مي‌شود وظيفه زن تنها بايد مادر بودن باشد. کتاب‌هاي عامه پسندي اين روزها نوشته مي‌شوند که دقيقا همين نگاه تحميلي به زن را ترويج مي‌کنند. کتاب «به وقت بهشت» يکي از بهترين نمونه‌هاي اين دسته کتاب هاست. اين رمان از جايي آغاز مي‌شود که روحي در بدن زن دميده مي‌شود و او قرار است تعهد و رازي با خدا و خود داشته باشد. ما مدام رمان را مي‌خوانيم و مي‌خواهيم بدانيم اين راز چيست. شخصيت اول داستان به سنتي‌ترين شکل ممکن ازدواج مي‌کند. ما با زني مواجه هستيم که به طور مثال روزي سه بار ماشين لباس شويي را روشن مي‌کند. نثر داستان بسيار زيباست و از عهده تعريف اين روزمرگي بر آمده‌است؛ بر خلاف لحن داستان که سانتي‌مانتال و زبان آن نيز رمانتيک است. به اين موضوع که زن بايد دقيقا در همين روزمرگي باقي بماند و حتي از آن لذت ببرد بار مثبت داده مي‌شود. من به عنوان يک خواننده مي خواهم بدانم بعد از نثر زيبا، چه جيزي مي خواهد به من گفته شود.

او با اشاره به تصوير مردها در اين رمان بيان كرد: مردها در اين داستان خوب هستند. حتي رضا هم که عامل خيانت بوده‌است کاملا تبرئه مي‌شود و ترلان در ذهنش همه گناه را به گردن مي‌گيرد. ترلان مدام در حال زخمه زدن به خود است و ما حتي نمي‌دانيم او چرا عاشق شده‌است. ما از اين عشق چيزي نمي‌دانيم و چيزي براي ما باز نمي‌شود. در عوض چيزهايي در داستان براي ما تشريح مي‌شود که بي‌اهميت است.

شاملو همچنين به کمبود فضاسازي در اين رمان اشاره و تشريح كرد: در اين کتاب هيچ زمان و مکاني وجود ندارد. ما مي‌دانيم خانه اين زن در جايي به غير از شيراز است. حتي نمي‌دانيم داستان در چه برهه زماني اتفاق مي‌افتد. آيا بيرون از اين چهار ديواري هيچ اتفاقي نيست؟ اين درواقع چارديواري ذهني نويسنده است. قصه‌هاي فرعي اين داستان نيز با داستان ارتباط خوبي ندارند. در واقع آن‌ها آن قدر بدون ارتباط هستند که مي‌توان ادعا کرد اين طرح داستاني مي‌توانست به راحتي در بيست صفحه نيز به داستان تبديل شود.

او افزود: لحن نويسنده به اثر آسيب مي‌زند. به خصوص اگر جورابچيان بخواهد اين شيوه را در رمان‌هاي بعدي خود تکرار کند. در جاهايي که ظنز وارد روايت شده کيفيت کار بهتر به نظر مي‌رسد. ولي بايد گفت يکي داستان نويس خوب کسي نيست که صرفا نثر خوبي داشته باشد. ما در اين داستان چينش نمي‌بينيم. اين موجب مي‌شود در همان اول کار برخي بر روي آن به عنوان رمان خط بکشند.

داود پنهاني نيز در تأييد سخن شاملو گفت: زمان و مکان در داستان حذف شده‌ است. در صورتي که ترلان في نفسه شخصيتي است که در جامعه ما ما‌به‌ازاي بيروني دارد و مي‌توانست به راحتي در بستر همين جامعه تعريف شود. اگر داستان رئال است بايد زمان و مکان مشخص باشد. حتي خيابان‌هايي که در آن مي رويم بايد مشخص باشد. در گفت‌و‌گوهاي داستاني هم چيزهاي جزئي که در ديالوگ هاي روزمره گفته مي‌شود را نمي‌بينيم. پرسش اين است که چرا جاهايي که ترلان با رضا مي‌رود مغفول و بي‌هويت است. مثلا اسم کافه‌ها گفته نشده‌است. اين از منظر روانکاوي قابل بررسي است. زيرا ترلان شخصيتي است از طبقه اجتماعي سنتي ولي به يک باره به طبقه‌اي بالاتر جهش کرده ‌است. او از طرف ديگر هنوز نتوانسته خودش را وفق دهد. ما تنها بازتابي از کافه رفتن او را مي‌بينيم. او هنوز نه آن کافه را دوست دارد و نه ارتباطي با آن برقرار مي‌کند. او بين تجدد و سنت باقي مانده و خودش هم نمي‌خواهد بپذيرد که شرايط اجتماعي مانع تصميم‌گيري صحيح او بوده ‌است. من دوست دارم اين موضوع را بررسي کنم که چرا اين زن مدام مي‌خواهد به خودش سركوفت بزند و خودش را محکوم بداند. ترلان يک شخصيت منفعل است و اگر هم حرکتي دارد کاملا ذهني است. دليل اشاره کمرنگ رمان به مسائل بيروني روايت به سبک تک‌گويي است. خواننده مي‌خواهد بداند چرا ترلان مدام به خودش سرکوفت مي‌زند و با خودش درگير است. اگر دلايلش را قانع کننده‌تر بيان کند، خواننده خيلي جاها حق را به او مي‌دهد. نهايت کاري که ترلان مي‌کند اين است که تلفن را بکشد و ارتباطش را با بيرون و دوستان قطع کند.

وي درباره ايدئولوژي اين رمان گفت: يک طرح ايدئولوژيک و جهان وعده داده شده در داستان وجود دارد. ترلان اين طرح را مي‌پذيرد و با قبول آن وارد زندگي باران مي شود. طرح وعده داده شده بر اثر برملا شدن يک حقيقت در داستان ويران مي‌شود. خود ترلان هم در جايي مي‌گويد ديگر نمي‌شود ديوار‌هايي که فروريخته را پي‌ريزي کرد. ساختار ايدئولوژيکي که طرح داستان در آن ريخته شده زبان ترلان را قفل مي‌کند و مانع از گفتن حقيقت و دفاع مي‌شود. البته ترلان نماينده يک گروه از اجتماع ما است که اين ايده قالب را پذيرفته‌اند و شايد به همين دليل است که از توضيح خودداري مي‌کند.

داود پنهاني صداقت را مهمترين ويژگي نثر جورابچيان دانست و تصريح کرد: اين رمان صادقانه حرف مي‌زند و ادايي درنمي‌آورد که مثلا بخواهد تبحر خود را در نوشتن به ديگران نشان دهد و يا معلومات خود را به رخ بکشد. نثر شاعرانه هم متناسب با فضاي داستان است. بعد از مرگ داناي کل، شاعرانه نوشتن نيز مطرود شد اما ما هنوز هم شاهد آفرينش رمان‌هاي خوبي با نثر شاعرانه هستيم.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگو با محمدعلی علومی
آیا در "سوگ مغان" ارتباطی بین اوضاع اشخاص معاصر و این مفاهیم رمزی وجود دارد؟
بله. شادروان ایرج بسطامی، حسین مجیدیان و محمدعلی جوشایی و خود راوی که همگی اهل بم هستند در داستان حضور دارند. از یک زاویه داستان به اعماق اساطیری تاریخ می رود اصولا رمزها معانی متعدد را در خود حمل می کنند و در یک طرف، نیرویی اهریمنی است که در رمان به شکل درویش مارگیر جلوه می کند و طرف دیگر اشخاصی وجود دارند که یا مطلقا در قلمروی نیکی و یا مرتبط با این امر هستند مثل ایرج بسطامی و محمدعلی جوشایی، حسین مجیدیان. اما محور اصلی این داستان همان شعر مولوی است : دو علم افراخت اسپيد و سياه / آن يكى آدم دگر ابليس راه، و تمام رمان شرحی بر این بینش است.
به نظر می رسد رمان لایه های متعددی دارد ؟
رمان دارای لایه های متعددی است به نحوی که راوی داستان از طرفی زنده است و ما روایت را از قول او می خوانیم از لایه بعدی متوجه می شویم این راوی بر خلاف عقلانیت موجود و حسابگر، دیوانه بوده و خود را به شخصیت های نیک و بد متعدد تقسیم می کرده است و در پایان مشخص می شود که راوی در زلزله بم مرده است و از جهان مردگان، سوگ مغان را روایت می کند.
ادامه گفتگو ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ششمین نقد آموت برگزار می‌شود

رمان «به وقت بهشت» نوشته نرگس جورابچیان با حضور «سپیده شاملو» نویسنده و منتقد و «داود پنهانی» نویسنده ، منتقد و روزنامه نگار روز پنجشنبه 25 فروردین (ساعت 16) در ششمین نشست از سری نشست های نقد آموت مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.
در این نشست که به مناسبت چاپ سوم رمان «به وقت بهشت» برگزار می شود، منتقدان با حضور نویسنده کتاب و علاقمندان به ادبیات، این رمان را بررسی می کنند.
این رمان اسفند 88 برای اولین بار منتشر شد و خیلی زود توانست نظر خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کند و در راس کتاب های پرفروش قرار گیرد.
درباره رمان «به وقت بهشت» اولین رمان «نرگس جورابچیان» سال 89 نقد و نظرهای بسیاری مطرح شد. برخی از منتقدان به دلیل نثر روان رمان، نویسنده را ستودند و برخی از منتقدان نیز این اثر را اثری مانند آثار میانه ادبیات جدی و عامه پسند خواندند.
جورابچيان، برگزيده نخستين دوره جشنواره داستان‌هاي ايراني براي داستان كوتاه «گلوگير» است
چاپ سوم رمان "به وقت بهشت" با شمارگان 2200 نسخه در 349 صفحه و به قیمت 7000 تومان منتشر شده‌است.
نشست‌هاي نقد آموت هر هفته پنج‌شنبه‌ها از ساعت 16 تا 18 در دفتر نشر آموت به نشاني: زير پل كريم‌خان زند، نبش ايرانشهر به طرف غرب، پلاك 170 (178 قديم)، طبقه‌ي دوم با شماره‌ي تلفن: 88827140 برگزار مي‌شود

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«واهمه‌هاي سُرخابي» و «کُلاژ» منتشر شدند

دو مجموعه‌ي داستان از احسان عباسلو منتشر شد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مجموعه‌ي داستان «واهمه‌هاي سُرخابي» نوشته‌ي احسان عباسلو شامل 18 داستان کوتاه: بيتا، رؤيا، آخرين اصل تجارت، در شبي باراني، صندلي، بزرگ‌ترين كشف قرن و ... است.
به گفته‌ي نويسنده‌ي کتاب، داستان‌هايي در ژانر وحشت، پليسي و طنز اجتماعي و داستان‌هايي با مضامين دفاع مقدس در اين کتاب ديده مي‌شوند که تجربه‌هاي متفاوتي نسبت به نمونه‌هاي پيش از خود به شمار مي‌روند.
عباسلو درباره‌ي مجموعه‌ي داستان کوتاه «واهمه‌هاي سرخابي» مي‌گويد: در لابه‌لاي اين مجموعه‌ي داستان‌ حتا يك داستان شش‌كلمه‌يي نيز وجود دارد كه ارائه‌گر قالب داستان‌هاي كوتاه شش‌كلمه‌يي (six-word story) است.
او مي‌افزايد: داستان شش‌كلمه‌يي قالبي است كه در ايران اصلا جا نيفتاده است و سبك‌هاي مختلف مانند 55كلمه‌يي، 69كلمه‌يي و شش‌كلمه‌يي داريم. شاخص‌ترين كسي كه مي‌توان داستان‌هاي شش‌كلمه‌يي را از روي داستان‌هايش ياد گرفت، ارنست همينگوي است.
اين نويسنده در ادامه متذكر مي‌شود: داستان شش‌كلمه‌يي پيش از اين كه بر روي صفحه شكل بگيرد، در ذهن مخاطب جا مي‌گيرد.
مجموعه‌ي داستان «واهمه‌هاي سُرخابي» در 120 صفحه با قيمت 2500 تومان توسط نشر آموت منتشر شده است.
همچنين مجموعه‌ي داستان «کُلاژ» عباسلو شامل 14 داستان کوتاه: هفته‌ي خاكستري، ايستگاه، تمشك طلايي، قورباغه‌ي سبز، سرود آن روزها و ... است.
نويسنده درباره‌ي اين کتاب مي‌گويد: «كلاژ» نام يكي از داستان‌هاي اين مجموعه است، البته شيوه‌اي از روايت است كه در قالب تكه‌چسباني روايت مي‌شود و در عين تنوع و تفرقه در جزييات ريز داستاني در مجموع و در شكل كلي خود يك وحدت موضوعي و بنيادين دارد.
نويسنده درباره‌ي اين کتاب و مجموعه‌ي داستان ديگرش مي‌افزايد: دو مجموعه‌ي داستان «واهمه‌هاي سرخابي» و «كلاژ» شامل داستان‌هايي است كه در قالب‌هاي مختلف نوشته شده و مي‌توانند براي علاقه‌مندان حوزه‌ي داستان كوتاه يك مجموعه‌ي آموزشي نيز به حساب آيند.
او همچنين مي‌گويد: كسي كه مي‌نويسد، نبايد خودش را محدود به قالب و ژانر خاصي كند و بايد بتواند در تمام ژانرها كار كند.
مجموعه‌ي داستان «کُلاژ» در 112 صفحه با قيمت 2500 تومان به وسيله‌ي نشر آموت منتشر شده است.
او درباره‌ي اين مجموعه‌ها مي‌گويد: اين مجموعه‌هاي شعر در انتظار مجوز وزارت ارشادند و در صورت صدور مجوز، براي نمايشگاه كتاب به چاپ مي‌رسند. اميدوارم هايكوهايم به نمايشگاه كتاب برسند؛ زيرا تنها مجموعه‌اي است كه قالب هايكو در آن رعايت شده است.
احسان عباسلو متولد سال 1345 در تهران، در حال حاضر جدا از نويسنده بودن، مدير سراي اهل قلم، مدرس دانشگاه در رشته‌ي ادبيات داستاني، داور جشنواره‌هاي ادبي و دبير شوراي عالي ترجمه است.
همچنين از عباسلو به زودي مجموعه‌ها‌ي شعري به نام‌هاي «در غروبي سرد از پاييز» و «101 هايکوي من» منتشر مي‌شود.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نگاه ِ «بهاءالدین مرشدی» بر «رز گمشده»
«رز گمشده» نخستين رمان اين نويسنده ترك است. از چند جهت مي‌توان درباره كتاب سخن گفت. اما مهم‌ترين وجه رمان حضور نوعي روح شرقي در بن‌مايه كتاب است كه آن را نسبت به نمونه‌هاي مشابه‌اش متمايز مي‌كند. هنگامي كه در انتهاي كتاب با چنين جملاتي روبه‌رو مي‌شويم تفاوت نگاه رمان‌نويس را متوجه مي‌شويم: «مدهوش اين رمان شدم. مشاهده و درك نويسنده از طبيعت انسان فوق‌العاده است.» (گينو چواينارد، سالوت بون ژور ويكند – ايتاليا) هنگامي كه منتقد ايتاليايي با چنين شيفتگي نسبت به اين كتاب حرف مي‌زند، بي‌گمان بايد عنصري مسحور‌كننده در خود داشته باشد. عنصري كه بتواند توجه دنياي رمان را به خود جلب كند. در اين رمان با چند سفر روبه‌رو هستيم. سفرهايي از درون به بيرون، از درون به درون و از بيرون به بيرون. همه اين سفرها بنمايه‌هاي رمان را شكل مي‌دهند و با شكلي فلسفي خود را به نمايش مي‌گذارند. روح شرقي با اين نوع سفرها آشناست و همواره با طي اين سفرها به نوعي كمال رسيده است. در ادبيات فارسي هم كم نيستند سفرهايي كه انسان‌ها را به كمال و خودشناسي رسانده‌اند. از سفر سيمرغ تا هفت وادي عشق و سفرهاي حكايات سعدي اينها نمونه‌هايي از سفر در بخش ايراني ادبيات شرقي است. بيشتر اين سفرها به كمال و انسان نگاه مي‌كنند و وجود انسان را به خودش متذكر مي‌شوند. اين‌گونه است كه در نقد كتاب «رز گمشده» با اصطلاحاتي از قبيل «طبيعت انسان» روبه‌رو مي‌شويم. داستان‌هاي شرقي اين امكان را به مخاطب خود مي‌دهند كه در طول داستان به خودشناسي دست پيدا كند و شايد اين مهم‌ترين دليل موفقيت اين كتاب است. داستان رمان، سفر يك دختر است به نام «ديانا» براي يافتن خواهر دوقلو و گمشده‌اش «مري». مادر مرده «ديانا» ترتيب اين سفر را براي او مي‌دهد و او را راهي شرق مي‌كند تا در آنجا بتواند نيمه گمشده‌اش را پيدا كند. اين نيمه در شرق پيدا مي‌شود با نوعي رمزگذاري‌هاي شرقي. در شرق هيچ چيز سرراست اتفاق نمي‌افتد، همواره بايد در هاله‌اي از ابهام و ايهام پوشيده باشد. شرق دنياي رمز و راز است و اين است كه او را از بخش‌هاي ديگر جهان متمايز مي‌كند. ادبيات رمزي، عرفاني، فلسفي و... اين‌گونه است كه در پيشاني رمان با چنين جملاتي روبه‌رو هستيم: «افسس! شهر دوگانگي. هم معبد آرتميس، هم مأمن مطهر مريم مقدس. سرايي هم براي نفس و هم براي روح. تجسم هم كبر و هم فروتني، هم اسارت و هم آزادي.» (ص 13) در شروع رمان، نويسنده، مخاطب را با يك دوگانگي همراه مي‌كند. اين دوگانگي نوعي تعليق را براي مخاطب رقم مي‌زند، تعليقي كه در نهايت بايد به فلسفه شرقي رمان نزديك شود. سفر براي پيدا كردن خواهر گمشده دوقلو از دنياي غرب به دنياي شرق. غرب دنياي واقعيت‌هاي ملموس است اما شرق جهاني است كه در آن رزها با انسان گفت‌وگو مي‌كنند. اين نوعي باور در ميان شرق است. شرق زبان هر چيز را مي‌داند. اين طبيعت اين جهان است. طبيعتي رازگونه. در اين رمان ما با اين رمزها و رازها روبه‌رو هستيم. در عين حالي كه نويسنده در بخش اول رمانش اين هشدار را به مخاطب خود مي‌دهد كه: «هر دو يكي هستند... » (ص 15) اما خواننده اين رمزگشايي را شايد نشانه‌اي مي‌داند و رمان را دنبال مي‌كند و در انتها ... ادامه در روزنامه شرق (PDF) / بازنشر در آموت

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
«چندصد نام درياي خزر» مجوز گرفت
تازه‌ترين كتاب عبدالرحمان عمادي، با نام «چندصد نام درياي خزر» به زودي منتشر مي‌شود. به گفته عمادي، اين كتاب دربرگيرنده بيش از 300 نام درياي خزر است كه اغلب آن‌ها از واژه‌هاي كهن متون باستاني ايران و پهلوي مشتق و در اين كتاب ريشه‌شناسي شده‌اند.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، عمادي كه سال گذشته(89) پنج كتاب «دوازده گل بهاري»، «خوزستان در نامواژه‌هاي آن»، «آسمانكت»، «لامداد» و «حمزه آذرك و هرون الرشيد(در آيينه دو نامه)» را از سوي نشر «آموت» راهي بازار كتاب كرد، امسال نام‌هاي ايراني درياي خزر در تاريخچه متون قديمي ايران و تحليل سرگذشت اين نام‌ها را در كتاب جديدش كه حاصل سال‌ها پژوهش او در زمينه زبانشناسي و فرهنگ مردم است، به دست چاپ سپرده است.
وي درباره اين كتاب گفت: بيش از 90 درصد اين نام‌ها ريشه ايراني دارند. از نظر فرهنگي سابقه ايراني‌ها و حضور آن‌ها در كنار اين دريا بسيار بيشتر از ديگر مليت‌هاست، ‌ضمن آنكه هر كدام از اين نام‌ها خودشان منشا يك مقاله هستند. اين در حالي است كه من تا به حال در منابعي مانند دايرةالمعارف بزرگ اسلامي بيشتر از 50 يا 60 نام براي درياي خزر نديدم.
اين پژوهشگر پيشكسوت با توضيح درباره مستندات اين نام‌ها اضافه كرد: همه اين اسامي داراي سند هستند و بخش وسيعي از آن‌ها از متون دوره پهلوي گرفته شده‌اند. اين دريا از روزگاران دور نام‌هاي بسياري داشته است و مردماني كه اطراف آن بودند، آن را به نام انتخابی خودشان مي‌ناميدند؛ همچنانكه برخي اوقات به نام‌هايي چون گيلان، طبرستان، آذربايجان، مازندران و غيره معروف بوده است.
وي در ادامه با توضيح درباره ريشه‌هاي كلمه «خزر» براي اين درياچه گفت: كلمه «خزر» يادگار دوران «كاستي»هاست كه از قديمي‌ترين مردمان ايران زمين هستند و اين كلمه در حقيقت «كسر» بوده كه «خزر» تلفظ مي‌شود.
«چندصد نام درياي خزر»، كه حدود 600 صفحه است به زودي از سوي نشر «آموت» به چاپ مي‌رسد.
عبدالرحمن عمادي، حقوقدان، متولد بهمن 1304 خورشيدي در روستالي «اي ني» اشكور در خانواده‌اي از طايفه سادات ديلماني از نوادگان مشاهير ديلمي به دنيا آمد.
عمادي پس از تحصيل در مكتب‌خانه روستا، روانه رودسر، ‌رشت و قزوين شد و تحصيلات متوسطه را در اين شهرها گذراند. وي در زمان حكومت مصدق(1331) موفق به دريافت ليسانس قضايي از دانشگاه تهران شد.
عمادي همزمان با وكالت به پژوهش در مباحث ايرانشناسي روي آورد و بخشي از مقالاتش طي نيم قرن گذشته در مجلات معتبر منتشر شده‌اند.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
گفتگو با «فرشته بهرامی»
مهم‌ترين ويژگي كتاب شما نثر فارسي ـ بومي آن است و من را مدام به ترديد مي‌انداخت كه اين نثر شيوا مهارت شخصي شماست يا قابليت زبان مردم اين منطقه كه مي‌تواند تا اين حد گويا باشد.
من به عمد زبان بومي را براي كتابم و توصيف اين منطقه انتخاب كردم و به نظرم نمي‌آيد كه يك فارسي زبان متوجه معناي كلمات آن نشود. اگرچه در انتها يك فهرست لغات گذاشته‌ام، اما شايد هر كسي پيش از مراجعه به آن با كمي فكر متوجه معناي كلمه بشود. شايد بتوانم بگويم كه ويژگي نثر كتاب هم به قلم خودم مربوط است و هم به زبان مردم منطقه كه زبان مادري‌ام است كه من بر هر دو مسلط بودم. انگار من زبان آنان را فقط ويرايش كردم و چون آنها نمي‌نوشتند من به جايشان نوشتم. البته من هميشه دغدغه زبان‌شناسي داشته‌ام.
آيا كتاب شما در حيطه تك‌نگاري قرار مي‌گيرد؟
در تك نگاري بايد تمام عناصر فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي يك جامعه كوچك را بررسي كرد. ولي من درباره نظركرده چنين ادعايي ندارم، اما اين هميشه دغدغه من بوده كه روي يك موضوع كار كنم. مثلا دوست داشتم فقط روي موضوع امامزاده كار كنم. شايد چنين كاري نيز با حضور يك گروه بايد انجام مي‌شد. من خودم مي‌گويم كه اين ضعف «نظر كرده» است. در يك جمله بايد بگويم كه اين كتاب، روايت باورهاي پاك مردمي است كه هنوز با فرهنگ و گذشته خود بيگانه نشده‌اند.
چرا اين كتاب حتي يك صفحه مرجع نداشت. به نظر مي‌رسد منبع اصلي شما فقط و فقط سينه‌هاي مردمي است كه قرن‌هاست اين باورهاي مذهبي را با خود حمل كرده‌اند.
من شخصا كار كتابخانه‌اي را نيز قبول دارم و اين‌گونه نيست كه فقط بخواهم از كوي و ميدان، شواهدم را بنويسم. اسنادي را هم جستجو كردم، اما منابع كتابخانه‌اي يا اسنادي كه در آن زمان به دستم رسيد بسيار محدود بود و اطلاعات آن يكي دو تا كتابي را هم كه پيدا كردم مناسب كار من نبود. در هر صورت چون منبع مشخصي نيافتم كارم را به شنيده‌هاي اهالي منطقه محدود كردم. تا پيش از من كسي روي اين موضوع در منطقه كار نكرده بود. شايد هم كسي براي دل خودش كار كرده، اما اثرش در آرشيو شخصي‌اش در حال خاك خوردن است. من مايل نبودم كه دريافتي زيادي از سازمان خاصي داشته باشم اما كتابم در كتابخانه‌هاي آنجا بماند و فقط دست گروهي كه گاه علاقه‌مند هم نيستند، برسد.
ادامه گفتگو .... روزنامه جام جم / نشر آموت (بازنشر)

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دو ترجمه «پرستو عوض‌زاده» مجوز گرفت
يك مترجم كتاب‌هاي حوزه روانشناسي از انتشار دو عنوان كتاب خود تا بيست و چهارمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران خبر داد و گفت: اين دو كتاب از سوي نشر آموت منتشر خواهد شد.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، دو اثر ترجمه‌اي «پرستو عوض‌زاده» با عناوين «كليدهاي طلايي موفقيت» و «رازهاي نقره‌اي موفقيت» از سوي نشر آموت منتشر خواهد شد.
عوض‌زاده در اين‌باره به خبرنگار«ايبنا» گفت: كتاب «كليدهاي طلايي موفقيت» اثر كوين سينكر و كتاب «رازهاي نقره‌اي موفقيت» به قلم برايان وينترز با محتواي الهام‌بخش و كليدي در حوزه روانشناسي موفقيت تدوين شده است.
وي در ادامه افزود: 110 نكته موفقيت، خوشبختي و خودباوري در كتاب «كليدهاي طلايي موفقيت» و شرح مباحث الهام‌بخش با استناد به افراد موفق در كتاب «رازهاي نقره‌اي موفقيت» ارايه شده است.
عوض‌زاده با تاكيد بر اينكه اين دو عنوان كتاب داراي حدود 120 صفحه در قطع جيبي است، توضيح داد: علاوه بر اين، سه اثر ديگر ترجمه نيز از سوي نشر آموت پس از نمايشگاه منتشر خواهد شد.
بيست و چهارمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران 14 تا 24 ارديبهشت ماه در مصلاي امام خميني (ره) برگزار مي‌شود.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نقد برگزيده‌هاي جايزه‌ي داستان سال
در نخستين نشست «عصر روشن» در سال 90، آثار برگزيده‌ي جايزه‌هاي داستان در سال 89 نقد شدند و اين موضوع مطرح شد كه انتخاب جايزه‌هاي ادبي خصوصي در جامعه تأثيرگذار است.
به گزارش خبرنگار بخش فرهنگ و ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين نشست روز گذشته (پنج‌شنبه، 18 فروردين‌) با نقد برگزيدگان چهار جايزه‌ي ادبي در كتاب‌سراي روشن برپا شد.
در ابتدا، عليرضا بهرامي كه اجراي اين نشست را برعهده داشت، با اشاره به دليل برگزاري نشستي براي بررسي برگزيدگان جايزه‌هاي ادبي، گفت: اگر رويكرد رسانه‌يي داشته باشيم، اين جايزه‌ها جايزه‌هاي ويژه‌ و تاثيرگذارتري بودند و در جواب اين سؤال كه چرا در ميان انتخاب ما، جايزه‌هاي بخش دولتي قرار ندارند و تنها جايزه‌هاي بخش خصوصي بررسي مي‌شوند - البته گذشته از اين موضوع كه يكي از جايزه‌ها يعني جايزه‌ي شهيد حبيب غني‌پور از حمايت بخش دولتي هم برخوردار است - بايد گفت، يك دليل اين است كه جايزه‌هاي بخش دولتي تريبون‌هاي زيادي دارند و نشريات و رسانه‌هاي متعلق به وزارت ارشاد از آن‌ها زياد مي‌گويند و ديگر اين‌كه اين جايزه‌ها تقريبا برگزيده‌اي نداشتند و براي مثال، اگر مي‌خواستيم از كتاب سال انتخاب كنيم، نمي‌دانستيم چه كسي را بايد دعوت كنيم. از سوي ديگر، اين موضوع وجود دارد كه انتخاب‌هاي بخش خصوصي عموما با اقبال زيادي روبه‌رو مي‌شوند و ديگر جايزه‌ها با وجود بودجه‌هاي زيادي كه صرف‌شان مي‌شود، آن‌چنان نتيجه‌اي براي ادبيات ما ندارند ... ادامه‌ي این نشست
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نوشتن از نگاه ِ «علومی» و «محبی»
نويسندگي كار دشواري است. يك نويسنده بايد از تمام علوم زمان خود سر رشته داشته باشد. يكي از بزرگ‌ترين مشكلات ادبيات معاصر ما اين است كه نويسندگان كارشان را بسيار سهل مي‌گيرند. همان طور كه قبلا هم گفتم نويسنده هميشه در حال نوشتن از خود است. اين «خود» گاهي آنقدر محدود مي‌شود كه حتي با خالق اثر نيز نمي‌تواند ارتباط برقرار كند، اما گاهي به مرور و در طي اثر گسترده شده و با مردم و فرهنگ اجتماعي يكي مي‌شود. در واقع خود پرداخته شده توسط يك نويسنده زبان حال مردم است و بايد تلاش كند سخنگوي صادقي باشد. اين مهم تنها از راه شناخت واقعي انسان‌هاي اطراف ممكن مي‌شود. خوب است نويسندگان جوان بارها خطابه ويليام فاكنر در مراسم نوبل را بخوانند. آنجا كه مي‌گويد: «نويسندگان ما از اميد‌هايي مي‌گويند كه چيزي برنمي‌انگيزد. از رنج‌هايي كه رنج نيست. از شهوت مي‌گويند نه از عشق.» اين حرف يك حرف كاملا شرقي است. نويسنده بايد يك روان‌شناس و حتي جامعه‌شناس باشد تا بتواند واقعيت جامعه‌اش را بشناسد. در واقع با خود واقعي خودش و همچنين جامعه‌اش را بشناسد ... ادامه گفتگو

آن چه ما آن را به عنوان فرهنگ مي شناسيم مجموعه اي از خرده فرهنگ هاست. اما ما به اين خرده فرهنگ ها اصلا توجه نکرده ايم. در واقع جهاني شدن يعني همين. اين که خرده فرهنگ ها به نفع فرهنگ غالب استحاله شود و ازبين برود. اين اتفاقي است که براي فرهنگ ما هم دارد رخ مي دهد. وظيفه ما نويسنده ها در اين شرايط اين است که با نوشته هايمان از اين خرده فرهنگ ها پاسداري کنيم. چون اگر اين ها حفظ شود ارتباط بين نسل ها هم حفظ مي شود. الان بزرگترين مشکل ما اين است که بچه ها زبان مادربزرگ هايشان را نمي فهمند، ما بايد فرهنگ جديد را به نسل بعدي منتقل کنيم تا نسل ها بيش از اين از يکديگر فاصله نگيرند. مثلا در بافت بسياري از شهر ها و روستا ها ارتباط ارباب و رعيتي وجود داشته است. اربابي بوده که به گروهي از مردم ظلم مي کرده. رعيت هيچ وقت نمي توانسته به ظلمي که به اومي رود اعتراض کند اما او اعتراضش را لابه لاي لالايي ها، متل ها و قصه هايش پنهان کرده است. حالا ما نويسندگان موظفيم همه اين ها را بازتعريف کنيم و با ساختاري امروزي به نسل هاي بعد منتقل کنيم تا هم اين ميراث را حفظ کنيم و هم ظرفيت مفهومي طنز را بالا ببريم ... ادامه گفتگو

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com