تادانه

کُتِ زُوک نوشته مهدی محبی مجوز گرفت
مجموعه داستان طنز «کت زوک» نوشته «مهدی محبی» که اخیراً مجوز نشر را دریافت کرده، به زودی توسط نشر آموت منتشر می شود.

مهدی محبی در گفتگو با خبرنگار مهر، با اعلام این خبر گفت: "کت" در گویش کرمانی به معنی سوراخ است و "زوک" هم تداعی کننده لوله‌های قدیمی آب است که سفالی بود که با ترکیب هنرمندانه‌ای آب‌بندی می‌شد و بیشتر هم در حمام‌های عمومی مورد استفاده قرار می‌گرفت. ترکیب "کت زوک" هم که عنوان یکی از قصه‌های این مجموعه نیز هست، لوله سوراخی است که آب تازه از آن وارد خزینه می‌شود.

به گفته محبی کرمانی کتاب مذکور حاوی 10 قصه طنز است و به استثنای قصه آخر که سال 46 در مجله "رنگین‌کمان" چاپ شد، عموماً در سال‌های اخیر و در نشریات مختلف به چاپ رسیده‌اند.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بالاخره خواب ِ شهر دیدم
چند وقتی می شد خواب هایم مدام در گردنه های الموت بود و گردنه های اشکورات و گردنه های حیران و گردنه های رودبار زیتون و گردنه های همدان و گردنه های چالوس و ...
مدتی می شد دیگر خواب میلک را نمی دیدم اما باز آدم ها میلکی بودند، باز گردنه ها کوهستانی بودند.
بالاخره بعد از ده سال، دیشب خواب شهر دیدم، اگرچه نه قزوین بود و نه تهران، اما خواب شهر دیدم.
دیشب خواب دیدم (و جالب اینکه مثل روز برایم روشن است)مشهد بودیم و عروسی من بود و مادر و پدرم هم آمده بودند و فندق هم آورده بودند ...
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
چیزها
(مجموعه داستان)
پیمان چهرازی

نشر افراز
108 صفحه
چاپ اول 1389
1100 نسخه
2500 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
من، ایاز، ماهو
(مجموعه داستان)
لیلا بابایی فلاح

نشر افراز
87 صفحه
چاپ اول 1389
1100 نسخه
2500 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
مروری بر خاطرات مثلا!
درست یازده سال قبل (1378)، وقتی تازه دوره آموزشی صفر یک را تمام کرده بودم، به قول الموتی ها «خانه در کجا» بودم؛ چند شبی خانه این دوست، چند شبی خانه آن دوست و چند روزی هم در کوی دانشگاه تهران (به لطف آشنا بودن با سوراخ سمبه های ورود بدون کارت به خوابگاه دانشجویان).
همان وقت ها بود که به لطف حسن محمودی و احمد اکبرپور، آشنا شدم با مهسا محبعلی. بعد هم مشغول کار شدم در آموزشگاه موسیقی و تئاتر سرایش.
پتو سربازی ای داشتم برای خوابیدن رویش و جایی آرام برای نوشتن (البته آن روزها بیشتر گفتگو و یادداشت و ترجمه) برای پول جمع کردن که مثلا بشود سرپناهی کرایه کرد در تهران و ماندگار شد.
بعد اولین بار «هوشیار انصاری فر» و «علی ربیعی وزیری» را همان جا دیدم؛ وقتی آمده بودند بچه ها را ببینند.
دو بار و سه بار که گذشت، قرار شد بنشینیم درباره مشکلات «نسل جدید نویسندگان» گپ بزنیم. قرار هم شد ضبط بشود. قرار هم شد من نوار را پیاده کنم و جالب اینکه روزنامه «مناطق آزاد» هم استقبال کرد از این میزگرد پنج نفره: مهسا محبعلی، هوشیار انصاری فر، علی ربیعی وزیری، رضا شمسی و یوسف علیخانی.
تیتر شد در روزنامه و عکس دو سه تا از بچه ها هم آمد صفحه اول؛ ۱۴ مرداد۱۳۷۸ شماره ۱۰۰ . تیترش هم این بود: ما پشت درهای بسته صحبت می کنیم. (حوصله ندارم اسکن اش کنم بذارم اینجا)

دو سه سال بعد هم حسن محمودی و هوشیار انصاری فر و صاحب این قلم، دعوت شدیم به کنگره شعر و داستان جوان. برای چی؟ برای اینکه درباره «نسل جدید نویسندگان» صحبت کنیم.


این گذشت تا یک سال بعدش، محمد مطلق، جلسه ای گذاشت در روزنامه جوان. از من و مهسا محبعلی و ناتاشا امیری و رسول آبادیان هم دعوت کرد که بریم پای میزگرد. باز هم درباره «نسل جدید نویسندگان». بعد هم منتشر شد در همان روزنامه.

بعد چند ستونی در روزنامه جام جم نوشتم همان سال ها؛ 1382 درباره نسل جدید نویسندگان که متاسفانه سایت قدیمش رفته هوا.

وقتی هم کامران محمدی و محسن فرجی نشست های کافه 78 را راه انداختند شد باز پاتوق نویسندگان نسل جدید؛ یا به قول کامران نسل پنجمی ها. که همان وقت مخالف بودم با این عنوان و می گفتم اگر هم عنوانی باید بگیرند این بچه ها، قاعدتا «نسل چهارم»ی هستند و نه آنی که او می گفت.

شب های بخارا هم شبی گذاشت برای نسل جدیدی ها.

سایت رسم هم به بررسی گرافیک و ادبیات نسل جدید پرداخت در دو شماره؛ اینجا و اینجا.

گذشت و گذشت تا همین چند روز قبل که «عصر روشن» جلسه ای گذاشت برای داستان خوانی مثلا چند نفر از نویسندگان نسل جدید و بعد هم میزگردی با همین عنوان «نویسندگان نسل جدید».

وقتی از جلسه بیرون آمدم فکر کردم: چقدر خسته شدم از نسل جدید بودن. چقدر پیر شدم و خودم خبر ندارم. چقدر چشم هایم تار می بیند. چقدر دست هایم می لرزد. چقدر ...
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نسل جديد داستان‌نويسي؛ عصر روشن
چهارمين نشست از سلسله نشست‌هاي «عصر روشن» ويژه‌ي داستان با ميزگرد «نسل جديد داستان‌نويسي ايران» در نخستين پنج‌شنبه‌ي شهريورماه برپا شد.

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست كه روز گذشته (پنج‌شنبه، چهارم شهريورماه) برگزار شد، يوسف عليخاني، حسن محمودي و محمدهاشم اكبرياني داستان خواندند و در ادامه، محمد قاسم‌زاده و عليرضا محمودي ايرانمهر در ميزگردي با موضوع «نسل جديد داستان‌نويسي ايران» به طرح نظرات‌شان پرداختند.

جزییات بیشتر ... کتاب روشن

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
از سر دلتنگی
خسته ام از زندانی کردن این همه کلمه.
یعنی وقتش نرسیده دیگر هیچ کلمه ای را اسیر نکنم؟
شده ام مثل قناری بازی که بعد از یک عمر قناری پروری، به فکر آزاد کردن شان می افتد.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
بهترين زمان براي رمــــان نويسي
بررسي هاي انجام شده در مورد داستان نويسان پنجاه سال گذشته نشان داده است كه بهترين و كامل ترين سن براي نگارش رمان، سن پنجاه سالگي است. به گزارش بي بي سي، سن ميانگين نويسندگاني كه در ليست پرفروش ترين هاي نيويورك تايمز در صدر قرار گرفته اند، 50 سال است.
اين تحقيق مربوط به فاصله زماني 1955 تا 2004 ميلادي است. بنا به اطلاعات موجود در يك وب سايت نويسندگان و ناشران مستقل، نويسندگان بر خلاف دانشمندان و موسيقي دان ها، با گذشت زمان، كامل تر مي شوند.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نسل جديد داستان‌نويسي ايران
چهارمين نشست از سلسله نشست‌هاي «عصر روشن» با موضوع داستان، پنج‌شنبه (چهارم شهريورماه جاري) برگزار مي‌شود.

به گزارش بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست، يوسف عليخاني، حسن محمودي و محمدهاشم اكبرياني به داستان‌خواني مي‌پردازند.

همچنين ميزگردي با حضور دو داستان‌نويس و منتقد، محمد قاسم‌زاده و عليرضا محمودي ايرانمهر، و با موضوع «نسل جديد داستان‌نويسي ايران» برگزار خواهد شد.

در نشست پيشين داستان «عصر روشن»، نويسندگان و مترجماني چون: محمد محمدعلي، محمدعلي علومي، فرزام شيرزادي، اسدالله امرايي و عليرضا كيواني‌نژاد به داستان‌خواني پرداختند و ميزگردي با موضوع «نقد و ژورناليسم ادبي» با حضور دو داستان‌نويس و روزنامه‌نگار، احمد غلامي و مهدي يزداني خرم، برگزار شد.

نشست‌هاي «عصر روشن» از ساعت 17 نخستين پنج‌شنبه‌ي هر ماه، در كتابسراي روشن، واقع در: خيابان سميه، نرسيده به خيابان مفتح، برگزار مي‌شود.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
درباره روزنوشت‌های هاروکی موراکامی
رئوف موسوی: همیشه در مصاحبه ها از من می پرسند مهمترین قابلیتی که یک رمان نویس باید از آن برخوردار باشد چیست؟ خب مسلم است: استعداد. یک فرد اگر استعداد اد بی نداشته باشد هر قدر هم شور و اشتیاق به خرج دهد یا عرق بریزد، افاقه نخواهد کرد و باید فکر رمان نویسی را سر به در کند. در اینجا یحث بیشتر بر سر یک پیش شرط و امر واجب است تا یک قابلیت. بهترین اتومبیل هم اگر سوخت نداشته باشد قادر به حرکت نیست.
این جملات را هاروکی موراکامی در خلال روزنوشت های خود که در فاصله سالهای 2005 تا 2006 نوشته است و به تازگی با عنوان «از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم» با ترجمه مجتبی ویسی از سوی نشر چشمه منتشر شده است به زبان می آورد تا بار دیگر به مخاطبان خود و ادبیات داستانی این نکته را یادآوری کند که نویسنده به زعم او کسی است که از هر موقعیتی چه ذهنیت و ساختار داستانی شکل یافته در ذهن او باشد و چه خاطرات و روزنوشت هایش و چه نگاه کردن او به یک موجود بی جان می تواند داستان خلق کند و موراکامی در روزنوشتهای خود این موضوع را به کامل ترین شکل ممکن به اثبات می رساند.
موراکامی درروزنوشتهای خود از ورورد خود به دنیای نویسندگی سخن می گوید و تلفیق این حس خود با دویدن که برای او در آغاز تنها یک تمرین برای تغییر شرایطی بود که نوشتن به او تحمیل کرده بود ولی رفته رفته در او تبدیل به یک حس درونی و عاملی برای تمرکز در نوشتن تبدیل می شود.
موراکامی از لحظ سبک نگارشی از جمله نویسندگان سورئالیست و پست مدرن است که دغدغه های مدرن خود همچون بحران هویت و جامعه، سقوط ارزش های انسانی و خلاء معنویت در زندگی انسان معاصر را با تأثیر از ذهنیت جامعه معطوف کار دائم ژاپن روایت می کند. اما استعداد و خلاقیت شگرف او در ساختن انسانها و موقعیت÷های فرا بومی در قالب داستانهایش او را از نخستینروزهای قدم زدن در عرصه داستان و نویسندگی از حصار جغرافیایی جامعه سرمیاه سالار ژاپن خارج کرد و زبان او را با ذهنیت بسیاری از مخاطبان ادبیات در جهان پیوند زد
موراکامی با وجود اینکه در روزنوشتهای خود وروردش به عرصه ادبیات داستانی را یک اتفاق عنوان می کند اما در داستانهایش و آنچه به عنوان متن مکتوب از وی روایت می شود خود را یک نویسنده بالفطره نشان می دهد و به همین خاطر است که چه داستان های بلندی مثل«کافکار در ساحل» او را بخوانید و یا خاطرات روزنوشتش را که به تازگی در ایران منتشر شده است، با سیر منطقی روایی داستانی روبور خواهید شد. او یک نویسنده ذاتی و حرفه ای است و خاطرات روزنوشت او نیز با تءثیر از همین موضوع شکل و سیاق داستانی به خود میگیرد و هرگز با حاشیه پردازی ها و خودگویی های نویسنده سیر روایی آن را تحت تاثیر قرار نمی دهد.
موراکامی در «از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم» از خود و زندگی روزمره اش می گوید، از نگاه یک نویسنده و دونده حرفه ای به زندگی و پدیده ها و رخدادهایی که پیرامون او را شکل می دهند و در این میان با همراه کردن خواننده با موقعیتهایی که تصویر می کند او را در ساختن این فضاها همراه می کند. برای او فعالیتی مانند دویدن فلسفه و استعاره ای است که در دل آن نگاه جاری و غیر خطی خود را به زندگی بیان می کند و شاید برای همین است که خود وی در خاطراتش می نویسد: وقتی راجع به دویدن می نویسم تا هر کجا که دلم می خواهد می توانم ادامه بدهم.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آلبوم خصوصی یوسف علیخانی - 2

20 اردیبهشت 1386 - بره سر - رودبار زیتون

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آلبوم خصوصی یوسف علیخانی - 1

16 اسفند 1383 - روبه روی قلعه حسن صباح - روستای گازرخان - رودبارالموت شرقی
آغاز مرحله اول گردآوری قصه های مردم رودبار الموت - عکس: افشین نادری

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
استفاده از «لینکدونی تادانه» آزاد است
در این سه سال و اندی که «لینکدونی تادانه» یا به عبارتی «خواندنی ها» یا «خبرهای اینجا و آنجا» که کنار صفحه تادانه هست و به طور متوسط روزی تا ده بار به روز می شود، دوستان زیادی ایمیل فرستاده اند که آیا می توانند این لینکدونی را در وبلاگ های شخصی شان ببینند یا نه.

واقعیتش زیاد رغبت نداشتم کسی این کار را بکند که قبول کنید تمام زحمت لینکدونی می ماند برای آدم و شمایل زیبایش بر تاقچه همسایه.

اما حالا احساس می کنم شاید نامردی کردم و برای همین کد این لینکدونی را اینجا گذاشتم تا هر کس دوست داشت برش دارد و در ویرایش قالب با به قول خارجکی ها تمپلتش بریزد.

قابل توجه دوستانی که کمتر آشنایند با ذخیره این فایل: روی اینجا رایت کلیک کنید و بعد save target as را بزنید

یا حق!
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
ارمغان فرهنگی
شماره 11 و 12
خرداد و تیر 1389
مدیرمسوول: محمدرضا سلاماتی
سردبیر: داریوش معمار

در این شماره که ویژه داستان نویسی گیلان است، می خوانیم:
مدخلی بر داستان نویسی امروز گیلان (بهزاد موسایی)
داستان نویسی در گیلان (غلامرضا مرادی)
مروری بر ادبیات اقلیمی گیلان (علی صادقی)
بررسی داستانی از بیژن نجدی (فرشاد کامیار)
صد سال داستان و رمان گیلان
ریشه و سیر قصه های امروز در گیلان (محمود طیاری)
و داستان هایی از علی عمو، بیژن نجدی، ابراهیم رهبر، ساسان فتاح، پوروین محسنی آزاد، مجید دانش آراسته، حسن اصغری، محمدرضا پورجعفری، علی قانع، محسن بدرطالعی، مهین خدیوی، لیلا قاسمی، بهناز علیپور گسگری، یزدان سلحشور، ناصر غیاثی، مه کامه رحیم زاده، فرشاد کامیار و ...

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دستورالعمل تهیه «معجون عشق»
فرزاد حسنی: وقتی شروع کرده بودم با نویسنده‌هایی گفتگو کنم که معروفند به عامه‌پسند، نه قصد خاصی داشتم و نه فکر می‌کردم دیگرروزی بگویند به‌به و چه‌چه و یا اه‌اه و قه‌قه.
ناگهانی شد همه‌چیز؛ مگر پیش‌ از این نشده بود در دیگر کارها؟
وقتی شروع کرده بودم به گفتگو با نویسندگانی که معروفند به "نسل سوم" مگر تصمیم جدی داشتم که مثلا بشود کتابی که سال 80 در نشر مرکز منتشر شد؟
مگر اصلا می‌شود با برنامه‌ریزی پیش رفت؟
مگر بودجه‌ای داریم که بدانیم چه می‌شود؟
کاری را شروع می‌‌کنیم، شد شد، نشد هم که بدرک!
باید بچه دهات باشی تا ببینی که کنار جوی آب، فراوان فراوان از زیر خاک سر برمی‌آورند سبزه‌هایی که شاید درخت شوند؛ دانه های قیسی که نوک زده، دانه هلو و بادام و فندق و ...
باور کنید خیلی‌هایشان الله‌بختکی است که درخت می‌شوند.
کارهایی هم که تا اینجا انجام داده‌ام همه این‌طور بوده‌اند؛ از "نسل سوم"‌ گرفته تا "عزیز و نگار" تا "گردآوری قصه‌های مردم رودبار و الموت" تا "سفر به اغلب نقاط ایران" تا "گفتگو با نویسندگان مهاجر" تا "نویسندگان افغان" تا ...
یک وقتی می‌بینی می‌شود نسل سوم را به حد نیمه دلخواه رساند؛ قسم می‌خورم هیچ وقت نتوانستم کاری را آن‌طور که برنامه‌ریزی کردم به پایان ببرم، یک وقتی هم می‌بینی مثل آن طرح که در سایت سخن شروع کردم در گفتگو با نویسندگان مهاجرت، نیمه‌تمام نیمه‌تمام ماند؛ به هزار و یک دلیل آشکار و ناآشکار.
"معجون عشق" را وقتی فهمیدم دارد کتاب می‌شود که ماهی گذشته بود از این ویری که افتاده بود در گفتگوگرفتن‌ها از نویسندگان معروف به عامه پسند.
و قبول دارم که نتوانستم همه‌شان را جمع کنم، مثل "مودب‌پور" و "ثامنی" و "حاج‌سیدجوادی" و "شهره وکیلی" که این آخری خودش را اصلا نویسنده عامه‌پسند نمی‌داند و سند اتکایش هم یادداشتی است که چند سال قبل "سیمین دانشور" بر پیشانی کتابش نوشت! مودب‌پور حاضر به گفتگو نشد که نشده تا به حال! نسرین ثامنی تصادف کرده بود و میلی هم نداشت دیده شود! خانم حاج‌سیدجوادی را هم وکیل و همسرشان از گفتگو بازداشتند!
بگذریم کتاب درآمده؛ هست و می‌توان دید؛ خواند یا نخواند یا حتی پرتش کرد؛ مگر کم پرت کرده‌ایم کتاب‌ها را کنار؟
مطالب مختلفی درباره این کتاب نوشته شده که اینجا می‌توانید بخوانیدشان.

اما غرض از این‌همه پرحرفی: فرزاد حسنی، داستان‌نویس و نویسنده کتاب معروف "من آقام یا الاغ" و همنام "فرزاد حسنی" بازیگر و مجری، نگاهی دقیق داشته بر کتاب «معجون عشق». اعتراف می‌کنم وقتی چنین نگاهی را دیدم، حسرت خوردم که کاش پیش از انتشار هر کتاب‌، دلسوزان مان را بشناسیم و کمک بگیریم از آن ها. نقدش اینجاست.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
زخم و نمک
مجموعه شعر
سیدعبدالجواد موسوی

انتشارات سوره مهر
چاپ اول 1388
200 صفحه
2500 نسخه
3500 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
شبانه ها
کازوئو ایشی گورو
ترجمه خجسته کیهان

نشر کتاب پارسه
198 صفحه
چاپ اول 1389
2200 نسخه
4000 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
در زمان ما
ارنست همینگوی
شاهین بازیل

نشر افق
200 صفحه
چاپ اول 1389
2000 نسخه
4800 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
اسرار انجمن ارواح
مجموعه داستان
چیستا یثربی


نشر نامیرا
162 صفحه
چاپ اول 1389
2000 نسخه
4500 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
کبوترهای طلایی
مجموعه داستان
فری رز جلال منش

نشر چشمه
106 صفحه
چاپ اول 1389
1500 نسخه
2600 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
زاگرس با نگاهی تازه
ماهنامه فرهنگی اجتماعی
مرداد 1389، 2500 تومان

مدیرمسوول: علی شرمحمدی
سردبیری: شاهین امین، رامک صبحی

در این شماره می خوانید:
نام ایلام با زاگرس گره خوره است (فرزانه ابراهیم زاده)
گفتگو با دکتر پرویز رجبی درباره تمدن ایلام
گفتگو با هانیبال الخاص و زادگاهش کرمانشاه
گفتگو با نصرالله کسراییان درباره زادگاهش خرم آباد
گفتگو با ارسلان کامکار درباره موسیقی محلی
چرا فقط تهران را در فیلم ها می بینیم؟ (آوا یگانه)
گفتگو با مصطفی عبداللهی، بازیگر
گفتگو با هوشنگ چالنگی درباره شعر
و ...
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
برای هفتاد سالگی آقای نویسنده
مجله چلچرغ
هفته نامه فرهنگی، هنری، اجتماعی و سینمایی
شنبه 16 مرداد 1389
سال نهم – شماره 398
52 صفحه
1000 تومان

با پرونده ای درباره محمود دولت آبادی (به مناسبت هفتاد سالگی آقای نویسنده)

با مطالبی از:
محمدعلی جمالزاده
محمد شریفی
شمس لنگرودی
سیدعلی صالحی
علی نصیریان
داوود رشیدی
یوسف علیخانی
ناهید کبیری
عسل عباسیان
نگین کتال
سینا قلیچ خانی
محمدهاشم اکبریانی
سیروس ابراهیم زاده
فیروز زنوزی جلالی
حسن کیائیان
و
سجاد صاحبان زند
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
آمریکا
فرانتس کافکا
ترجمه علی عبداللهی

نشر مرکز
394 صفحه
چاپ اول 1389
1800 نسخه
7900 تومان

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دختر خورشید

نقاشی از ساینا علیخانی - 10 مرداد 1389

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
سرنوشت یک دوره «کارنامه سپنج»
آقای راد، معلم ادبیات فارسی دوم دبیرستان بخارایی وقتی دید که انشاهایم قابل خواندن هستند، صدایم کرد که «علیخانی! صبح ها چکاره ای؟»
گفتم: «آقا اجازه! بیکاریم.»
کتابفروشی پیام، پایین تر از دروازه درب کوشک قزوین، کتابفروشی کوچکی بود در خیابانی خلوت که از دو طرف می رسید به دبیرستان های دخترانه و هنرستان پسران. صبح یکی از شنبه های هفته، کلیددار کتابفروشی شدم و آقای راد، دفتری را نشانم داد و گفت: «هرچی فروختی، همین جا بنویس!»
قفسه ها پر از کتاب بود و میز دخل چیده شده بود از لوازم التحریر. هنوز از در بیرون نرفته بود که گفت: «حقوقت هر هفته یک کتاب.»
تا ظهر مشتری ای نیامد. ظهر هم دختران و پسرانی که داخل کتابفروشی آمدند، خودکار خواستند و کاغذ و دفتر و مداد. کسی به کتاب ها نگاهی نکرد. سرم را چرخاندم داخل قفسه ها.
«هفته اول چه کتاب هایی را بردارم؟»
یک طرف دستور زبان فارسی «انوری و گیوی» بود و یک طرف، «کارنامه سپنچ» محمود دولت آبادی. دستور زبان فارسی دو جلدی بود و جای خالی سلوچ سه جلدی.
آقای راد را فقط در دبیرستان می دیدم و صبح ها، آرام و سر وقت، کلید می انداختم به دماغ در و می رفتم در سکوت. هفته اول و دوم گذشت و «دستور زبان فارسی» را برداشتم. داخل دفتر هم نوشتم. آقای راد سر کلاس خندید و از کتاب تعریف کرد. بعد هم از «کشتی پهلو گرفته» سیدمهدی شجاعی تعریف کرد؛ عشقش این کتاب بود. فهمیدم اشاره می کند برای هفته بعد «کشتی ...» را بردارم.
هفته سر رسید و آقای راد، صدایم کرد انشایم را بخوانم. خواندم. صدایش مثل باد نرم مرداد ماه بود. گوشم را تیزتر کردم بشنوم چه می گوید. چیزی نفهیدم. گفتم: «آرامش عجیبی دارد صبح ها.»
خندید.
هفته دوم سر رسید و آقای راد، پرسید «خواندیش؟»
نگفتم «کتابی برنداشتم». جواب دادم: «بیشتر لوازم التحریر می فروشم تا کتاب.»
خندید.
هفته سوم که سر رسید، شاد بودم از اینکه «کارنامه سپنج» را دست می گرفتم. کتاب ها خوش دست. داستان های پانزده سال «محمود دولت آبادی» . دو جلدش داستان کوتاه ها که بیشتر داستان بلند بودند و جلد سوم هم «جای خالی سلوچ».
چندبار و چند بار از این دست به آن دست دادم. داخل پلاستیک نگذاشته بودم. داخل کیف نگذاشته بودم. دستم عرق کرد تا برسم به خانه. بعد جلد اولش را گرفتم دستم. داستان «ته شب» را تا ناهار را بخورم و راهی دبیرستان بشوم خواندم؛ یادم هست تمام نشد و تمام روز مشغول خواندنش بودم. اگر اشتباه نکنم اولین داستانی است که دولت آبادی نوشته است؛ به تاریخ 1340 یا 1341.
آقای راد را آن روز ندیدم. فردا باز کتابفروشی پیام بود و داستان های دولت آبادی که یکی یکی از جلوی چشم هایم، فیلم می شدند و من دیگر در کتابفروشی پیام در نزدیکی دروازه درب کوشک قزوین ننشسته بودم و رفته بودم در داستان های: ته شب، ادبار، پای گلدسته امامزاده شعیب، بند، هجرت سلیمان، سایه های خسته، بیابانی، سفر، دیدار بلوچ، آوسنه باباسبحان، گاواره بان، باشبیرو، مرد، از خم چمبر و عقیل عقیل.
عجیب اینکه رغبت نمی کردم جلد سوم را بخوانم که رمان بلند «جای خالی سلوچ» بود.
آقای راد باز به کلاس انشا رسید. صدایم نکرد انشای جدیدم را بخوانم که دیگر انشا نبود و داستانی نوشته بودم در همان حال و هوای داستان های دولت آبادی.
آقای راد، دیگر صدایم نکرد بپرسد «چه خبر از کتابفروشی؟
آقای راد، چند هفته بعد پرسید: «کارنامه سپنج» را فروختی؟
جواب دادم: «سه هفته کتاب برنداشتم و جایش کتاب های دولت آبادی را برداشتم.»
به وضوح دیدم که شاد نشد. به وضوح دیدم که دیگر رغبت نداشت به کتابفروشی پیام بروم. به وضوح دیدم که ... سال 1369 بود آن سال.
عجیب اینکه سه سال بعد وقتی دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران شدم و خوابگاه نداشتم و مجبور بودم صبح ها از قزوین سوار اتوبوس بشوم و غروب برگردم، در سه سفر رفت و برگشت، «جای خالی سلوچ» همراه سفرم شد و نفهمیدم کی رسیدم به تهران و کی برگشتم قزوین و ...
و حالا که این ها را می نویسم سال 1389 است.

منتشر شده در مجله «چلچراغ» ویژه محمود دولت آبادی

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
خواهر نیما یوشیج


عکس: سایت نیما یوشیج

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
نیما در یوش


عکس: اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
لامرد؛ فارس


به نقل از اینجا

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
دختر بلوچ


به نقل از اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
خانه داستان کجاست؟
بلقیس سلیمانی: حالا پرسش این است؛ چرا خانه ی داستان مثل شمعی که اندک اندک آب می شود، فرو مرد؟
آیا جابجایی های مدیریت ها او را به این پایان ناخوشایند رساند یا عدم توجه مدیران معاونت فرهنگی و هنری شهرداری چنین پایانی برای آن رقم زد؟
آیا انتقال خانه ی داستان از مرکز شهر به جایی در شمال شهر آن را از چرخه ی حیات بیرون افکند، زیرا باعث و بانی ریزش مراجعان و مخاطبانش شد؟
امروز در گوشه و کنار کلان شهر تهران کلاس های داستان نویسی و جلسات نقد و بررسی آثار داستانی برگزار می شود، موج علاقه مندان ادبیات داستانی بدون ماوا و ملجایی مثل خود این شهر، سرگردان هستند، آیا آن ها استحقاق داشتن مکانی و نهادی به نام خانه ی داستان را ندارند؟
آیا ادبیات داستانی در برنامه ریزی عزیزان برنامه ریز معاونت فرهنگی هنری شهرداری جایگاهی ندارد، حداقل در حدو اندازه ی جشنواره تئاتر بانوان- که سالی یکبار برگزار می شود،اگر برگزار بشود- اما دم و دستگاهی دائمی در آن معاونت دارد.
همه ی ما می دانیم امروزه روز وقتی از نویسندگانمان با افتخار و تبختر، این جا و آن جا نام می بریم منظور مان داستان نویسانمان هستند، آیا وقت آن نرسیده برنامه ای برای داستان نویسان جوانمان داشته باشیم تا فردا از جامعه جهانی وا نمانیم ... ادامه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
در شب گرم تابستانی ...
اولین، نه دومین نواری که هدیه گرفتم این بود: در شب سرد زمستانی.

و حالا نزدیک بیست سال است با خودم زمزمه می کنم: در شب سرد زمستانی/ کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من/نمی سوزد/ و به مانند چراغ من/ نمی افروزد چراغی هیچ/ نه فروبسته به یخ، ماهی که از بالا می افروزد/ من چراغم را در آمد، رفتن همسایه افروختم/ در یک شب تاریک/ و شب سرد زمستان بود ...

احمدرضا احمدی دکلمه می کرد شعرهای نیما یوشیج را و محمد نوری می خواند؛ می خواند و می خواند.

و هنوز هم قصه بر یاد است! روزهایی بود که «داستان» برایم جدی شده بود و این نوار کلید ورودم به خلوتی بود که باعث می شد کلمات همنشینم بشوند و حق می دهم به کلماتم که «به مانند چراغ من، نمی افروزد چراغی هیچ». آه!

بعدها هم «گل مریم» و «آوازهای سرزمین خورشید» و «سفر برای وطن» و ...

و حالا چی باید بنویسم؟
جز اینکه بغض گلوی همه ما را گرفته و کسی نیست برایمان بخواند؟

خبر: پيكر چهره‌ي ماندگار آواز ايران امروز (دوشنبه، 11 مردادماه) ساعت 9:30 از مقابل تالار وحدت تشييع و در قطعه‌ي هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاك سپرده مي‌شود.

دانلود فایل صوتی «در شب سرد زمستانی» یک - دو (MP3)
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com