تادانه

مه، مثل گربه اي توي دره ها
(1)

خيلی بی كلاسی است كه من در اينترنت هم دنبال كلماتی می گردم كه سالها به دنبالشان بوده ام؛ روستای ميلك، زبان تاتی، رودبارالموت، رودبار شهرستان، اشكور، يه لنگ، كوكوهه و چوچوهه، سارابنه، درخت خونبار زرآباد، حسن صباح و ... اما باور كنيد من اگر اين كلمات نبودند و نباشند، نيستم و نخواهم بود كه با اين ها وجود پيدا كرده ام و رشد كرده ام و حالا اينجا اين قلم قادر شده اين كلمات را قطار كند پشت هم كه بشود يك يادداشت و بتواند پشت جعبه جادويی، اين بار اينترنت، بفرستد روی يك سايت يا دست كم در يك وبلاگ.


(2)
قصد نبود اين كلمات بيايند كه می خواستم بگويم وقتی سال 1376 دوست شاعرم، جمشيد شمسی پور خشتاونی كتاب قراقوش را به من داد كه شعری است گيلكی گالشی از محمد قلی صدر اشكوری، با اين كه خودم با اين زبان همسايه ام ، اما گذاشتمش روی تل كتاب هايی كه .... بی كلاسی است پرداختن به ادبيات بومی در زمانی كه جلسات ادبی و غير ادبی ما فراوان و طبق طبق پر شده است از واژه های جهانی و پست مدرنيستی.

خجالت كشيدم كه بگويم من در روستايی به دنيا آمده ام كه ميلك نام دارد و حالا تنها دو سه تا پيرزن و پيرمرد آنجا را سرپا نگه داشته اند. زبانم تاتی است... واقعيتش اين اواخر وقتی خواستم با مادرم تاتی حرف بزنم، نتوانستم. مادرم هم كه وضع مرا ديد، آهی كشيد و گفت: تو همون چال تهرانی گپ بزن.


(3)
خوره كه بيفتد به جان هر كسی، اگر آدمش صادق هدايت نشود، لااقل كسی می شود كه .... ببين عزيزجان! ما آدم های متعادلی نيستيم كه .... نه آن منی كه ابا داشت بگويد كجايی است و چه زبانی دارد و آباء و اجداد و از اين حرف ها.... و نه اينی كه شده ام كسی كه بيفتم به كوه و كمر كه مثلا قصه عاشقانه عزيز و نگار را حالا در رودبار والموت و گيلان و مازندران و اشكور چه جوری می خوانند.

عجب حراف شده ام من.... بابا می خواستم بگويم باز همين حوالی بود كه رسيدم به كتابی به اسم سماموس . شعری در جغرافيای تاريخی و ريشه يابی نامواژه های كهن اشكور. سروده ی محمد قلی صدر اشكوری. 1379

همان طور كه محمد قلی صدر اشكوری متولد 1320 در مقدمه اش نوشته اين سماموس با يكی از مشهورترين انواع شعرپارسی يعنی مثنوی قرابت دارد.

شعر سماموس از صفحه 5 شروع می شود و در صفحه 25 خاتمه پيدا می كند، اما آنچه برای من لذت بخش بوده و هست و بارها و بارها به آن مراجعه كرده ام، پيوست 75 صفحه ای ريشه يابی نامواژه های كهن اشكور هست كه با رودبارالموت من يكی بوده است؛ ديلمان.


(4)
و اين اواخر با او تماس گرفتم. دليلش يك خودخواهی بود. داستانی نوشته ام رعنا نام كه پر است از واژه های محلی و می خواستم نظر او را كه سال ها درباره چگونگی زايش ترانه رعنا و به قول خودش حاصل سال ها تحقيق، تطبيق و مميزی ترانه های سره از ناسره، كار كرده است، بدانم.

آمد همين جا؛ دفتر روزنامه. بلند بالا و كوهی. همچنان سرحال و گردن فراز. كتاب تازه اش را هم آورده بود: ما بگيته سالان شعر( شعر سال های ماه گرفتگی ) كه نشر رود سال 1380 به چاپ رسانيده است.

وقتی او را ديدم، به خودم گفتم، اينترنت كه سهل است ، هر جای جهان هم كه بروم به دنبال اين كلمات خواهم بود: روستای ميلك، رودبار و الموت، زبان تاتی، اشكور، رعنا، يه لنگ، كوكوهه و چوچوهه، كفتال پری و ....


ترجمه شعری از محمد قلی صدر اشكوری. اصل شعر : تارمی، پيچه مسان دره ان دل.

اين يادداشت در روزنامه انتخاب چهارشنبه ۱۳/۹/۱۳۸۱ صفحه ی ادب و هنر به چاپ رسيده است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com