تادانه

ستوده یک اَبَررهبر بود
متن سخنرانی «عبدالرحمان عمادی»
در شب «منوچهر ستوده»


دکتر منوچهر ستوده آمده «از آستارا تا استارباد» یعنی در واقع تمام البرزکوه را انتخاب کرده است. چرا یک ایرانی به چنین کار بزرگی دست زد؟ پیش از او فرنگی می آمد و یک گوشه از البرز را تحقیق می کرد. یکی می آمد درباره جنگلش تحقیق می کرد. یکی درباره جغرافیایش تحقیق می کرد، یکی می آمد درباره زبانش تحقیق می کرد. کار غلطی هم نبود. برای اولین بار یک شخصی به نام «منوچهر ستوده» آمد و یک ایرانی، خودش را لایق این کار دید که درباره این زمینه ها تحقیق کند. در حقیقت یک سوژه بزرگی را انتخاب کرد. یک سنگ برداشت. خواست بگوید یک ایرانی می تواند سنگ بزرگی مثل البرز کوه را انتخاب کند، ببیند، مطالعه کند، کتاب هایی که درباره اش نوشته شده، همه را بخواند، همه را گام به گام تحقیق کند، محل به محل ببیند، با مردم معمولی اش گفتگو کند. تمام این ها را یادداشت کند. کتابی که امروز آقای دهباشی گفت، حاصل زحمت یک نفر آدم است. یک ایرانی، این همت را داشته، این عُرضه را داشته، یک سنگ بزرگ را انتخاب کرده و این سنگ ِ بزرگ، علامت زدن بوده و زده است. به این جهت دکتر ستوده یک آدم استثنایی ست. از سال 1320 شروع کرده و تا امروز که 98 سال از سن شریفش می رود، آدمی است که از عهده کار بسیار بزرگی برآمده است. البرزکوه، در تاریخ و اساطیر و ادبیات و جغرافیای ما یک گوشه استثنایی ایران است. در یشت نوزدهم آمده: اولین کوهی که از زمین رُست، البرزکوه بود و هشتصد سال می رُست. یعنی اولین و بزرگترین کوه ایران است. این شخص آمده و اولین و بزرگترین کوه را انتخاب کرده است. این انتخاب نشانه همت والای دکتر ستوده بوده است. یک معلم ایرانی بدون اینکه احتیاج داشته باشد برود و از آقای پروفسور فلان کمک بگیرد، خودش به تنهایی آمده و دست به چنین کاری زده است. دکتر ستوده با انتخاب «از آستارا تا استارباد» از آغاز لیاقت خودش را نشان داد.
بنده که از 47 و 48 سال پیش با ایشان آشنا شدم و این دوستی ادامه داشته، به چشم خودم این موضوع را دیدم. ایشان در تمام زمینه های مردم شناسی، اقتصاد و غیره که انتخاب کرد و همچنین آثار تاریخی، تلاش های زیادی کرد. از بناها، قلعه ها، مساجد، قبور، پل ها و تمام آنچه به عنوان مدارک ملی ایران بوده، یادداشت برداشته و برای دیگران به یادگار گذاشته است. معمولا رسم است کسانی که برای تحقیق میدانی می روند، کتاب هایی که در آن زمینه باشد، نمی خوانند اما دکتر ستوده با فهرستی که در اول کتاب هایی که نوشته، نشان می دهد چقدر مدارک مربوط به این موضوع را جمع کرده است. علاوه بر آن، آمده و با اشخاص صحبت کرده. همه دهاتی هایی که دیده، با آن ها صحبت کرده، آن هایی که موثر بوده اند، اسم هایشان را نوشته است.
ستوده در سفرهای گروهی که با ایشان و ایرج افشار داشتیم، همان جایی می خوابید که دهاتی ها می خوابیدند.
زبان های محلی ایران، گنجینه بزرگی برای فرهنگ و بقای فرهنگی مردم است. ایشان اولین کس از ایرانی ها بوده که آمده و فرهنگ گیلکی کار کرده. بعد از او دیگران آمدند و این راه را ادامه دادند. ستوده، زمانی این کار را کرده که خودش نمونه بوده و از روی دست دیگران کار نکرده است.
یکی از کارهای مهمی که ستوده، کار کرده، کاری است که درباره قلاع تعلیمیه است که اسم شان را گذاشته اند اسماعیلیه. این قلاع مال ِ این مردمی است که اساس کار و زندگی و هدف و کوشش شان، تعلیم بوده است. تعلیم به معنای آموزش. این «آموت» و آموزش، اساس مرام و رویه این مردم بوده است. این قلاع هم در حقیقت کتابخانه و مرکز تعلیم بوده است. ایشان اولین کسی بوده که به این مراکز اعتنا کرده. از وقتی که اینجاها را غارت کردند، کشتند و آثارشان را از بین بردند، کسی نبود که بیاید و بگوید چند تا قلعه بوده، کجا بوده، چطوری بوده و اولین کسی که این کار را کرد، این آقای منوچهر ستوده بود.
اخیرا یکی از دانشمندان به نام «عنایت الله مجیدی» کتابی درباره «میمون دژ» نوشته و تحقیقاتی کرده. آقای ستوده، ده بار این کتاب را خوانده و دقت کرده و نشان می دهد هنوز به این موضوع علاقه دارد.
آقای ستوده اولین کسی بوده که آمده و از هنرمندان یاد کرده است. از هر نجار، بنا، معمار و نقاشی که نشانه یا ازش بوده، یاد کرده است. هیچ یک از مستشرقین چنین نکرده ات. آقای ستوده آمده و درخت های کهنسالی که مردم برایشان احترام قائلند، صورت این ها را نوشته. همین درخت هایی که اشخاص ِ نادان می آیند و آن ها را می بُرّند و می گویند مبارزه با خرافات است. بدون این که بدانند موضوع چیست.
عبدالرحمان عمادی - منوچهر ستوده - ایرج افشار

چند سفر با دوستان از جمله آقای ستوده به کوه های رفتیم. همیشه ایشان را به عنوان پیشرو خودمان قبول داشتیم و با ایشان شوخی می کردیم. مرحوم ایرج افشار این اسم را رویشان گذاشته بود و می گفت «ستوده ابررهبر است».
کسی که در سفرها اصلا تند نمی رفت و همیشه با یک لنگر حساب شده متین و محکم راه می رفت، ستوده بود. چرا؟ چون کارش حساب داشت.
این رودخانه ای که از فیروزکوه به جلگه ساری می رود که روخانه تجن هم به آن می گویند، این دره به دره تالار معروف است. کوه های وسط این رودخانه و رود هراز، تا خود فیروزکوه ادامه دارد. این قسمت به استناد کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که اسم درستش «اندر صفت زمین» است و آقای ستوده آن را به چاپ رسانده تا به اشخاص نشان بدهد مدارکی درباره این منطقه در دسترس است، یک قسمت از کوه های شروین است. همین کوه ها را به اسم سلسله کوه های شهریارکوه هم می گویند. همین کوه را در قدیم کوه های «قارن» هم می گویند که در شعرهای ناصر ِ خسرو هم هست. غار «سپهبد خورشید» هم در یک طرف آن است و در طرف دیگرش بایجان.
یک بار من و آقای ستوده و آقای افشار به این مسیر رفتیم. یک بار دیگر هم آقای هوشنگ دولت آبادی هم تشریف داشتند. یک بار که ما خودمان سه نفری رفتیم، از دره تالار، از محل زیرآب شروع شد و چهار روز، سفرمان طول کشید تا رسیدیم به بایجان و از کوه دماوند درآمدیم. ما از پل سفید راه افتایدم؛ سال 1348. آمدیم رفتیم الاشت. شب رسیدیم آنجا. داستان دارد که چطور جا پیدا کردیم. روز بعد راه افتادیم و این ده و آن ده، روز دوم رسیدیم پس از 40 کیلومتر راه، به جایی به نام شیخ موسی. روز بعدش راه افتادیم که برویم به جایی به اسم «نشل». به عادتی که ما هر سه داشتیم، گفتیم این مسیری را که قاطرها و چارودارها می رود، این مسیر را نرویم و مسیر مشکل را برویم. راه افتادیم و رسیدیم به تنگه ای. حالا سرد هم بود. تنگه ای که دو طرفش کوه سنگی آمده بود. شاید صدها متر همین طور، این صخره سنگی بریده بود. از چندطرفش آب می زد بیرون. چارودار همراه می گفت اینجا اسمش «اولون» است. از این تنگه که خارج شدیم، رفتیم بالا سر تنگه. دیدیم یک دشت خیلی جالبی است که این محل مشرف است بر این تنگه. موقع ظهر بود. یک دفعه چشم مان افتاد به سرای چوپانی که آنجا بود. دیدیم یک سنگی را دم در خانه اش گذاشته که این سنگ را رویش پا می زنند و می روند داخل. نگاه کردیم دیدیم این سنگ، سنگ معمولی نیست. سنگ مال یک ساختمان است. سنگ هم نوشته داشت و هم نقش. چیزی که از نظر ما خیلی مهم بود که تاکنون در البرزکوه ، ماها جایی که نوشته و نقش داشته باشد، ندیده بودیم. متاسفانه سنگ، بزرگ بود و نمی توانستیم بگذاریمش توی کوله پشتی و با خودمان ببریم. به چوپان گفتیم این سنگ را از بین نبر. آقای ستوده و آقای مرحوم افشار از سنگ عکس گرفتند. بین خودمان قرار گذاشتیم که وقتی آمدیم، بدهند ببینیم این چیست. به نظر ما که کم و بیش با این خطوط آشنایی داشتیم، دیدیم که این خطوط اگرچه به خطوط اوایل «اشکانی» خیلی شبیه است اما معلوم نیست، مال چه دوره ای است. بنابراین باید پیش یک متخصص خوانده شود. قرار شد آقای دکتر ستوده این را بفرستد خارج. آقای ستوده، داستان مربوط به این موضوع را در جلد چهارم «از آستارا تا استارباد» نوشته. همین عکس را گذاشته. در ایران الحمدالله کسی که کمک کند به این مسایل، نیست. چیزی به این مهمی که سند و نوشته است و نقش دارد، در هر جای دنیا باشد، سر و صدا می کند، جایزه می دهند. تحقیق می کنند. در ایران کسی که کمک نکرد هیچی، جواب درستی هم ندادند. چون پولی در میان نبود. این عکس مانده و از آقای دهباشی خواهش خواهم کرد این را چاپ کند که برای نسل بعدی به یادگار بماند. این نقش، سند همان «تیرماسینزه» است. کسی که معنای «طبره» را نداند، غیر از اسم «طبرستان» چه در نجوم قدیم، درک نمی کند. شما می دانید در آسیا، آن شی ای که شبیه پاپیون است و داخل سنگ می گذارند و سنگ را می گرداند، همه دهاتی ها به آن می گویند «طبره». در حقیقت این چیزی است که افلاک را می گرداند. در حقیقت این همان خداوند تعلیم و تعلم و دبیری و تیر و عطارد است. این همان «هرمس» یونانی هاست. این همان خداوند حکمت است. همان تیر است و تیرماسینزه که اهالی دیلمستان و طبرستان، هر سال جشن اش را می گیرند و حفظش می کنند. اون محلی که ما این سنگ را پیدا کردیم، اسمش «لی سر» است. «لی» در زبان های محلی شمال ایران به معنای سوراخ هایی است که انسان ها از دوره غارنشینی، آنجا بودند. آنجا پر از شکسته های سفال و آثار قلعه خرابه بود. هرگز متاسفانه مراکز مربوط به آنجا نرفتند و کاوشی انجام ندادند.
این هنر کار یک معلمی است که آمده و از روی اعتمادی که به خودش، به علمش و به کارش داشته، آمده و راه افتاده و موفق به چنین کشفی شده است.
در پایان هم این شعر را که برای دکتر منوچهر ستوده سروده ام، می خوانم:
شدی نود با هشت ای دکتر ستوده
ستوده بوده کارت هرچه بوده
بیاموزند تا فرهنگ ایران
کتاب ِ نام ِ تو ماند گشوده

متن کامل سخنرانی دکتر هوشنگ دولت آبادی ... اینجا
گزارش تصویری شب منوچهر ستوده ... اینجا

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment