تادانه

قیچی قیچی است آقااااااااا!


طرح تزیینی است به نقل از اینجا

سال‌هایی که با نویسندگان نسل سوم گفتگو می‌کردم، گاهی هم پیش می‌آمد که نویسنده نسل دومی یا نسل جدیدی را هم به گفتگو می‌گرفتم. نسل جدیدی‌ها که به فکر به چشم آمدن بودند و زیاد جز کتاب‌های منتشر شده شان چیزی نمی‌گفتند اما یک چیز جالب امروز به خاطرم آمد از آن روزها.
چند تا از این نویسنده‌های معروف آن روزها می‌گفتند چند کتاب در ارشاد آقای میرسلیم دارند که اگر منتشر بشود، اتفاق ویژه ای می‌افتد (باور کنید منظورشان این بود که اگر منتشر بشود جایزه نوبل را بی بروبرگرد خواهند گرفت).
از قضای روزگار، آقای میرسلیم رفت و آقای مهاجرانی آمد و راه باز شد برای انتشار همان شاهکارها.
(اگر شما شاهکاری دیدید، من هم!)
حرف‌های من بوی پذیرش سانسور ندارد که کثیف‌ترین حرکت دنیا، قیچی کردن یک کلمه است اما این یکی هم توی کَت‌ام نمی‌رود که آقا یا خانم نویسنده، اینجا توی بوق و کرنا کرده بود که اگر ورق برگردد و اجازه بدهند رمان‌های در خانه یا در نوبت مجوز مانده اش، مجوز بگیرند دنیا کن فیکون می‌شود و بعد هم همه آن کارهایشان مجوز بگیرد و بعد ...
بعد باز طرف از رو نرود و با اولین «پِخ» از ایران دربرود و «خارجه» نشین بشود و آنجا هم هیچ کار درست‌درمانی صادر نفرماید جز عقده‌های غیرادبی و بعد به من ِ نویسنده ای که با هزار مکافات و رد شدن از همان قیچی ِ کثیف، کتابی لاغرمُردنی منتشر می‌کنم و منتظر می‌مانم یکی از غیرروشنفکران بیاید کتابم را بخرد، بگوید برای گرفتن سکه و ... حاضرم سانسور را تحمل کنم.
بابا! راه باز و جاده دراز! شما که اینقدر همه چیز را سیاسی می‌بینید و فکر می‌کنید تمام عالم و آدم نشسته‌اند شما را قیچی کنند، خب چرا زبان «خارجه» نمی‌آموزید تا زودانِ زود، جایزه نوبل بگیرید. ها؟
اون ور نشستین و می‌گین لنگش کن!
بی خیال بابا! بگذارید همین دو کلمه هم که مانده، نخشکد. قیچی شما دَم و دُمش باور کنید گزاننده‌تر و بُراننده‌تر است آقااااااااااا و خانم م م م ِ نویسنده!
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment