تادانه

یا مردی شبیه مارکز
[یوسف انصاری] چند سال پیش، زمانی که تبریز زندگی می‌کردم با مردی آشنا شدم که شبیه «مارکز» بود؛ اگر کسی از وی زمانی که پشت میزش نشسته و کتاب می‌خواند عکس می‌گرفت، می‌توانست به‌جای عکس مارکز آن را منتشر کند و بگوید با مارکز دیداری داشته. مردی که کتابخانه‌ی شخصی خودش را منتقل کرده بود به مغازه‌ای کوچکی در یکی از خیابان‌های نسبتن شلوغ تبریز تا امثال من که نمی‌توانست کتاب‌هایی را که دوست داشت با پول خودش بخرد و بخواند، کتاب‌های نایابی را که هر کدام شاید چند برابر قیمت‌شان در کتاب‌فروشی‌ها فروخته می‌شدند، به امانت بگیرد و بخواند. همان‌جا بود که اولین‌بار «صد سال داستان‌نویسی» «حسن عابدینی» را به امانت گرفتم و خواندم و هر جا به اسمی برخوردم، که تا به‌ آن‌روز به گوشم نخورده بود، از همین مردی که شبیه مارکز بود و آن‌قدر کتاب خوانده بود که اغلب نویسندگان گم‌نام و صاحب‌نام را بشناسد، کمک می‌گرفتم و او توضیح می‌داد این کیست و آن کیست و چه کتاب‌هایی چاپ کرده و کدام داستانش خوب یا بد است. اولین داستان‌هایی که از «بهمن فرسی» خواندم همان‌جا بود. مجموعه‌داستان «دوازدهمی» و «زیر دندان سگ» و بعدها با پیگیری‌های خودم یکی از موفق‌ترین رمان‌های فارسی یعنی رمان «شب یک شب دو»‌اش را، که با فرم نامه نوشته شده و هنوز هم جزو محبوب‌ترین رمان‌های‌ست که خوانده‌ام را خواندم. داستان‌های «اکبر سردوزامی» را هم از همان‌جا به امانت گرفتم و خواندم و با داستان‌نویسان زیادی در این کتاب‌فروشی آشنا شدم که هنوز هم داستان‌هایشان را دوست‌ دارم و گاهی دلم می‌خواهد مثلن تک داستان «ناگهان عبدالحسین خان...» نوشته‌ی «محمد کلباسی» از مجموعه‌داستان «سرباز کوچک» را دوباره بخوانم و یا تک داستان‌های زیادی که یک بار در مجلدی چاپ شده‌اند و شاید خیلی‌ها از نسل من حتا نمی‌دانند چنین نویسنده‌ای وجود دارد ... ادامه

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment