تادانه

از «کُت زوک» تا «آل»

ماهان ثابتی: مهدي محبي كرماني در ميان چهره‌هاي فرهنگي کرمان، شناخته تر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد. سيد علي ميرافضلي در مراسم بزرگداشت او در شب عيد غدير سال 89 در تالار آفتاب او را با خواجه عبداله مرواريد مقايسه كرد؛ «يك آدم چند ضلعي كه اتفاقاً اضلاع وجودش هم به شدت متناسب است ...»
خيلي ها او را به عنوان يك شاعر مي شناسند، بعضي ها به عنوان قصه نويس، جماعتي هم طنز او را مي خوانند. بيشتر اما شهرت او به نويسندگي است. خودش مي گويد كه من فقط يك پژوهشگر ساده ام.
شاعرانگي كلام، عمق اطلاعات و تسلط پژوهشگرانه، نثر روان و دلنشين و آشكارتر از همه ژرفاي طنز تلخ و هشداردهنده‌اش نوشته هاي او را در سبك و شخصيتي متفاوت تر از يك روزنامه نگار معرفي مي نمايد. نگاه منتقدانه او معمولا ارجاع به ضمير «ما» ست، كمتر تخريب مي كند و همين امر ظرفيت و فرصت پذيرش نقد او را بيشتر مي كند.
انتشار مجموعه داستان طنز «كت زوك» و پس از آن «آل» توسط نشر آموت، نام محبي را پس از يك فترت چهل ساله دوباره بر سر زبانها انداخت. او در بيان دليل انتخاب عنوان نامانوس «كت زوك» براي مجموعه داستانهاي طنز خود مي گويد : «اين عنوان، نام يكي از قصه هاي كتاب است و بعد اصلاً كت را نمي شود ترجمه كرد. زوك را شايد! كُت نه رخنه است، نه سوراخ. يك چيزي ديگري است. بهترين شاهد مثال كُت: همان جايي است كه پطرس با انگشت خود آن را بست و شهره آفاق شد. حالا فكر كنيد اگر كتي بسته باشد و يكي بخواهد آن را باز كند چه پطروسي مي شود؟! خدايي اش كاري مشكل تر از كار پطرس در پيش دارد؟!»
آنچه مي خوانيد حاصل گفت و گويي با محبي است. محبي در كلامش نيز صميمي است. كم حاشيه مي‌رود و جايي هم كه به قول خودش به جاده خاكي مي زند، دنبال پيدا كردن يك راه ميان بُر است. با او در خانه اش مصاحبه كردم. قبلاً يك دفتر هم داشت، حالا آن را هم به خانه اش منتقل كرده است. به يك اتاق سه در چهار كه با سليقه خاصي هم چيده شده است، يك ميز بزرگ شلوغ و تمام اطراف اتاق كه با قفسه هاي كتاب محاصره‌اش كرده‌اند، با كامپيوتر هم كار مي كند. ميزش چسبيده به ديوار و رو به ديوار مي نشيند. مي گويد: «اين جوري بهتر است، آدم تمركز دارد... پشت به دنيا!»
نگاه مي كنم، پشت سرش يك قفسه كتابهاي اقتصادي و در اتاق كه به هال باز مي شود رو به روي در ديگري است كه بسته است! مي چرخد تا درست رو به روي من قرار بگيرد. «شرح حال كه نمي خواهيد؟...» مي گويم نه! و مصاحبه شروع مي شود.

گپ‌وگفتی با مهدی محبی کرمانی ... اینجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment