خرید تلفنی کتاب
66496923
66499105
09360355401
ارسال رایگان/ سراسر ایران
توضیحات بیشتر در اینجا
هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نويسنده اين وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نميگذارد
هیچ وقت به اندازه این روزها «موتورسواری» نکرده ام؛ نه اینکه موتورسواری بلد باشم، نه. هیچ وقت. یه زمانی، وقتی دبیرستانی بودم و در مغازه ای در بازار قزوین کار می کردم، صاحب مغازه برای اینکه به نقد کردن چک ها و مطالبات برسم، دوچرخه ای برایم خرید که بتوانم یاد بگیرم و یاد گرفتم اما سه ماه تعطیلی زود تمام شد و بعد هم هیچ وقت موتورسواری یاد نگرفتم؛ یه جورایی می ترسیدم خب.
بعد هم زد و سال 82 یکی از ترس های زندگی ام ریخت و گواهینامه رانندگی گرفتم که بعد یک سال نشده، نصف ایران را با ماتیزم دور زدم.
اما هیچ وقت به اندازه این روزها «موتورسواری» نکرده ام.
روزهایی که کتاب دارد آماده می شود، پیک موتوری کارها را می تواند به ویراستار برساند. از ویراستار بگیرد و بیاورد دفتر. از دفتر به حروفچین برساند، از حروفچین بگیرد و پیش نمونه خوان ببرد. نمونه خوان و ...
اما وقتی کتاب مجوز می گیرد، دیگر نمی توان پیک را فرستاد دنبال کار کتاب در لیتوگرافی و چاپخانه و خرید کاغذ و چاپ متن و چاپ جلد و صحافی و ...
این روزها که می رسد، روزی شش موتور (حداقل) عوض می کنم و این می شود که نصف موتوری های تهران در این نزدیک به دو سال، شده اند رفیق فابریکم.
نمی دانم چرا، اما به سرم زده یه موتور پرشی بخرم، از اونا که تا الموت هم بشه باهاش رفت؛ توی شهر هم فقط این موتورهای ها هستند که از یک طرف ده دقیقه ای آدم را می رسانند تا نواب (آن سر دنیا) و تا بهارستان (اون سر دنیا) و تا دفترم (وسط دنیا) و ...
موتور یعنی زندگی.
موتور یعنی عشق.
موتور یعنی نفس.
زندگی من این روزها با عشق، نفس می کشد.
همین.
Labels: ali-dehbashi, bukhara
Labels: mohsen-teymori
امیرحسین یزدانبد را خیلی سال است می شناسم اگرچه دو سال پیش از نزدیک دیدمش.
دوستی ما از اینجا شروع شد؛ سال 1383، وقتی تازه تیله باز شده بود. از آغاز مصمم بود و این «آن» همان آنی است که یک نویسنده باید داشته باشد تا نویسنده شود؛ آنی که در درجه اول، خودش خودش را باور داشته باشد تا باورش کنند دیگران و امیرحسین یزدانبد، آن آن را داشت و دارد.
اولین مجموعه داستانش شاید به ظاهر دیر منتشر شد؛ هفت هشت سالی بعد از آن زمانی که ما داستان کوتاهش را اولین بار در وبلاگش و بعد اینجا و آنجا خواندیم اما پخته منتشر شد.
یزدانبد را یکبار فقط در نشر آموت دیدم؛ فکر کنم یک هفته ای بود «پرتره مرد ناتمام» منتشر شده بود؛ درست سوم آبان 1388؛ در چنین روزی. همان بود که سال 1386 در مجله کارنامه دیده بودم؛ همین عکس که می بینید.
بعدها که صحبت می شد به دوستانی که به آموت می آمدند می گفتم امیرحسین برعکس بسیاری از نویسندگان این خاک که شکسته نفسی را حُسن می دانند و فکر می کنند اگر بگویند نویسنده اند، خجالت آور است ، خودش خودش را نویسنده می داند و چون تیله بازی که بازی توی خونش باشد، تیله های سال های بعد را از الان نشانه رفته است؛ و چه خوب نشانه گیری هم هست.
امروز شاد شدم وقتی این خبر خوش را شنیدم؛ همانطور که سه سال قبل «امیرحسین خورشیدفر» برنده جایزه گام اول شد. اول صبح بود. برای امیرحسین یزدانبد اس ام اس دادم و پیامم تا کرمان رفت که «امیرحسین عزیز! مبارکا باشد».
Labels: yazdanbod
Labels: saina
Labels: mohammad-sharifi
Labels: mohammad-sharifi
عکس: اینجا
می جون یاری دگوده بو قبای گالشی (یار دوست داشتنی من لباس گالشی پوشیده بود)
امره بیجار بنا بو زحمت بکشی ( مارو تو مزرعه گذاشته بود تا زحمت بکشیم )
می چلچرانه (وقت شادی منه)
می چلچرانه (وقت شادی منه)
امشو شیمی خونه ور شیرنی خورانه (امشب دوروبر خونه شما مراسم شیرنی خوردنه)
د گوته منیم شو خوته منیم (دیگه چیزی نمی تونم بگم ،شب خوابم نمی بره)
آفتوبه آب سنگینه جور گیته منیم (آب آفتابه سنگینه نمی تونم بلندش کنم)
چندی مو پوست خا بکنم می پرده قاله ( تا چند وقت دیگه باید پرتقالم رو پوست بکنم؟)
چندی نگاه وا بکنم تی بلندی براره ( تا چند وقت دیگه باید داداش قد بلندت رو نگاه کنم؟)
بلندی برار بگوده بو می دیله کاره ( داداش قد بلندت همون کاری رو که من می خواستم کرده بود )
امروز نشاست وا بکنیم فردا دوباره ( امروز نشا باید بکنیم فردا هم همینطور)
می چینی کاسی(کاسه چینی من)
قربان بشم لاکوی تی چوم راست (ای دختر قربان اون چشم راستت بشم)
می چینی قوری ( ای قوری چینی من)
تازه یارم هگیته بو تی چشم کوری (...)
(ترجمه از اینجا)
دانلود فایل صوتی این ترانه با دو اجرا:
(اینجا: ناشناس) و (اینجا: ناصر وحدتی)
فرزام شیرزادی: محمدعلی علومي اخيراً به هزار و يك شب پرداخته و زبان طنز و رمز در اين اثر را مورد بررسي قرار داده است. هزار و يك شب اثري است كه در جهان بسيار مورد توجه بوده و در ايران با بياعتنايي نسبي اديبان و پژوهشگران مواجه شده است. بعد از اين گفتوگوي نسبتاً مفصل با علومي، متوجه خواهيد شد او در اين كار با عرقريزان روح مواجه بوده، چراكه كاري خلاف آمد عادت انجام داده است و به جاي توجه به پسند و مرسوم در سالهاي اخير و حتي دهههاي گذشته و در عوض شرحهاي تكراري و نخنماي بربكت و يونسكو يا توضيح بر آراي دريدا و رولان بارت و هكذا، به آثار اصيل و پشتوانههاي فرهنگي ما، مانند هزار و يك شب پرداخته است. علومي اهل بم، شهري باستاني و با مردمي هنرمند و هنرپرور است. رمان طنز «شاهنشاه در كوچه دلگشا» از علومي برنده 30 سال رمان طنز شد. پژوهش وي در معرفي طنز در مثنوي، سال گذشته برنده جايزه پژوهشها در فصل پاييز شد. چندي پيش نيز در جشنواره سراسري طنز تهران، در كنار تعدادي از كارگردانان و بازيگران سينماي كمدي مانند مرتضي احمدي و عليرضا خمسه و مرضيه برومند، در طنز مكتوب از محمدعلي علومي تقدير شد. از محمدعلي علومي در معرفي و بررسي طنز تاكنون اين آثار چاپ و منتشر شده است: «بررسي انواع طنز و شيوههاي داستاننويسي در مثنوي معنوي»، «بررسي انواع طنز در گلستان»، «بررسي طنز و شيوههاي داستاني در بوستان» و «نقد و بررسي طنز امريكا (جلد اول)» و نيز اين نقدها و بررسيها را در دست انتشار دارد: «طنز در دوره پهلوي با آثاري از جلال آل احمد، سيمين دانشور، خسرو شاهاني، طاهره صفارزاده، مهدي اخوانثالث و...»، «نقد و بررسي طنز در آثار استاد باستانيپاريزي» و «انواع طنز در خارستان اثر حكيم قاسميكرماني.»
- چرا وقت و عمر خود را بر سر «هزار و يك شب» گذاشتهاي، حتماً ميداني كه بخش قابل توجهي از اديبان ما، نويسنده و شاعر، كه اسم و رسمي هم دارند، هزار و يك شب را وابسته به سنت فرهنگي شفاهي و به عبارتي واضحتر، غيرقابل توجه ميدانند! آيا اين اثر براي مخاطب خاص و عام ما ميتواند جالب توجه باشد؟
درست ميگوييد كه تعدادي از اديبان ما «هزار و يك شب» و آثاري از اين دست را كه اعتبار و احترام فرهنگي ما در سطح جهان محسوب ميشوند مورد بيمهري و بيتوجهي قرار دادهاند. شنيدهام ميگويند داستانهاي هزار و يك شب بيارزش هستند چون تيپسازي ميكنند اما مگر بورخس كه اين همه شيفته هزار و يك شب بود و آن را بزرگترين داستانها در همه زمانها ميدانست، تيپسازي نميكند؟ و مگر هرمان هسه در آثارش مثل «سفر به شرق» يا «نرگس و زريندهان» و خيلي ديگر از آثارش تيپسازي نميكند؟ بعضيها ميگويند مثلاً هزار و يك شب پر از خرافات است. اين نوع داوريهاي شتابزده ربطي به ادبيات ندارد و مگر آنچه به رئاليسم جادويي معروف است و در ادبيات ايران، مدتي همه ماركززده شده بودند، همين پرداختن به فرهنگ و باورهاي مردم در امريكاي لاتين، باورهاي سرخپوستها نيست؟ و مگر آثار توماس مان از نمادها و استعارهها بهره نميجويند؟ و مگر آثار سوررئاليستها چيزي غير از نمادپردازيها و تداخل جهان عيني و ذهني است؟ به گمان من، داوريها در رد و طرد آثار ارجمند و كلاسيك ما به موضوع يا بهتر بگوييم به موضوعات ديگري مرتبط ميشود ... ادامه گفتگو
Labels: mohammadali-olomi
Labels: literature, Mario-Vargas-Llosa
Labels: Mario-Vargas-Llosa
Labels: taranom-e-shalizar