تادانه

سه گانه یوسف علیخانی
هزار تا رمان هم بنویسم، همچنان عاشق داستان کوتاه خواهم ماند.
به دوستی که می‌گفت «کاش ناشر نمی‌شدی» گفتم «اگر منظورت توجه به فروش کتاب است، باهات موافقم
متاسفانه دوستان کتابخوان ، خیلی میانه‌ی خوبی با داستان کوتاه ندارند و به همین دلیل از درک لذت از این حوزه بی‌نصیب می‌مانند؛ و مانده‌اند.
داستان کوتاه حاصل یک فعالیت حرفه‌ای است و قاعدتا به این دلیل هر مخاطب عادی‌ای نمی‌تواند با داستان کوتاه ارتباط برقرار کند، چون حرفه‌ای نیست. گاهی از سر تفنن و تفریح می‌‌آید رمانی می‌خواند تا وقت‌اش را بگذراند. و اگر روزی دریابد که داستان کوتاه چه لذت غیرقابل توصیفی به او خواهد داد، از زمانی که از دست داده، بسیار مغبون خواهد شد.
برای من داستان کوتاه یعنی خود زندگی. یعنی خود کشف. داستان کوتاه مجالی است برای کشف و شهود. شیوه‌ی کار خاصی ندارم برای نوشتن داستان کوتاه جز این‌که گاهی یک ایده، روزها و هفته‌ها و ماه‌ها و حتی سال‌ها در سرم می‌چرخد و می‌چرخد و ورز می‌خورد و ورز می‌خورد و هزار بار در سرم می‌بینم‌اش و آن‌گاه در بزنگاهی که حس زایمان بهم دست می‌دهد، پناه می‌برم به غاری و روانه زمین می‌کنم‌اش.
آرزوم هست رمان سوم‌ام زودتر به سرانجام برسد و برگردم دوباره به نوشتن داستان کوتاه و یک سه گانه دیگر بنویسم که البته این سه گانه یوسف علیخانی از اول قرار نبوده سه‌گانه بشود یا باشد. داستان‌هایی نوشته بودم که شدند قدم بخیر مادربزرگ من بود و بعد داستان های دیگرم شدند اژدهاکشان و داستان های بعدی‌ام شدند عروس بید. منتقدان خواندند و به دلیل این‌که داستان‌ها در بستر یک مکان و گاهی شخصیت‌های مشابه، روایت می‌شوند بهش گفتند سه‌گانه.
همین

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment