تادانه

haunted in milak
داستان‌های قدم بخیر مادربزرگ من بود اولین بار به وسیله پیمان جعفرنژاد ترجمه شد؛ الان خبر ندارم کجاست، آن سال ها آمریکا بود.
بعدها خانم ماندانا داورکیا ترجمه اش کرد. بعد دوست دیگری ترجمه‌شان کرد؛ همراه چند داستان از مجموعه‌های اژدهاکشان و عروس بید اما هیچ‌کدام عاقبت‌بخیر نشدند.
حتی با کمک دوستی شروع کردیم به ایمیل زدن به تمام ناشران مطرح دنیا و خلاصه‌ای از داستان این کتاب‌ها را برای‌شان فرستادیم؛ جواب یکی بود؛ جواب همه‌ی ناشران دنیا.
می‌گفتند: «داستان کوتاه یا باید در مجلات ادبی منتشر بشود و یا خود مولف در تیراژ کمتر از ۲۰۰ نسخه، منتشرشان بکند و به دست منتقدان حرفه‌ای بسپارد
و شنیده بودم این را که داستان کوتاه در هیچ جای دنیا خریدار ندارد و رمان هم تنها به شرطی پذیرفته می‌شود که اولا همه‌خوان باشد و دوم این‌که بالای ۴۰۰ صفحه باشد.
گفتن این‌ها فقط دشمن‌ساختن است در میان نویسندگانی که در خیالات‌شان منتظرند کتاب‌شان که منتشر شد، مردم صف بکشند برای خریدن و خواندن‌شان و وقتی این اتفاق نمی‌افتد، عالم و آدم را مقصر می‌بینند جز خود را.
خلاصه این‌که بی‌خیال انتشار ترجمه ی داستان‌هایم شدم و حتی در برابر انتشار این مجموعه در نشر آموت هم مقاومت کردم و گفتم «انگلیسی این‌ها در ایران به چه درد مردم می‌خورد که فارسی‌اش هم به سختی خوانده می‌شو
بعدها شنیدم خانم ماندانا داورکیا با پول خودش و کمک ناشری، کتاب جن زده در میلک را منتشر کرده. و یکی دو سال بعد به اختلاف خوردند و برای پایان دادن به زجری که داستان‌هایم این وسط می‌کشیدند، همه‌ی نسخه‌های باقیمانده را ازش خریدم و آوردم کتابفروشی آموت. در یک سال گذشته، تعدادی هم به نمایشگاه کتاب استانی فرستادم تا حمیدخان بفروشد که سرآخر گفت «نفرست لطفا! کسی نگاه‌اش هم نمی‌کند
و این بود سرنوشت ترجمه‌ی یک کتاب داستانی به زبان انگلیسی. باشد که عبرت باشد برای دیگران

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment