تادانه

شش نگاه؛ شش ماه
اگر عاشق نيستيد لطفا ننويسيد! ... اينجا

چگونه درباره يك "بز" بنويسيم ...
اينجا

گيريم "سلطان زاده" نباشي ...
اينجا

چگونه داستان ايراني ننويسيم ...
اينجا

طرف دارد خودش را مي‌كشد، من افتاده‌ام به بازي ... اينجا

پيش از "داستان نويس شدن" ، "مار شدن " بياموزيد! ...
اينجا

تادانه‌نوشت: اين شش يادداشت را دوست دارم؛ ‌خيلي خيلي زياد. كمتر شده بود احساس كنم حرفي دارم براي گفتن. اگر هم نيمچه حرفي بود پرحرفي كرده بودم در همين تادانه. تا اين كه دوستان خوبم در سايت جشنواره داستان‌هاي ايراني را پيدا كردم. چه محسن سراجي كه آغاز آشنايي‌ام با دوستان‌ ِ داستان ِ‌ مشهد با او بود. چه مريم حسينيان كه براي گفتگو زنگ زد و بعد اژدهاكشان را خواند و سلام رساند به حضرتقلي و امامزاده اسماعيل و آن وقت با مهرباني‌هايش، باعث نوشته‌شدن اين يادداشت‌ها با عنوان "زاويه ديد"‌ شد و چه هادي مظفري كه كاش بيشتر داستان بنويسد و كمتر رئيس بشود و چه سميرا آرامي كه اسم و خبر جايزه‌هايش را بيشتر خوانده‌ايم تا داستان‌هايش و چه كودكانه‌هاي حسين لعل بذري و سيالي ِ كيارنگ علايي و جذبه ِ ياسين حجازي و مادرانه‌هاي ليلا صبوحي و مهر و شلال ِ‌ كلام ِ حسين آتش‌پرور و باران و نور ِ ‌مشهدي‌ها و ...
اين يادداشت‌ها را در بهترين روزهاي زندگي ام نوشته‌ام و اگرهم ناپسندِ خواننده، اما من آن ها را عاشقم. تمام.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
سلام. خود‌زني يکي از حرف‌هام را به اطلاع کليه دوستان مي‌رسانم

Anonymous Anonymous said...
سلام ...
خوبین ...

لطفا rss بلاگ را درست کنید
ممنون

Post a Comment