تادانه

صفحه ادبیات روزنامه ی جام جم و دغدغه ی این روزهای ما
مدت هاست دلتنگم. کار امروز و دیروز نیست. یک عمر است که دلتنگم و مدام کار می کنم تا این دلتنگی ها را فراموش کنم اما نمی شود که نمی شود. کلی داستان ننوشته دارم که بنویسم و این اجداد فراموش شده ام فراموشم نمی کنند که کمی آرام بگیرم. مدام سراغم می آیند و خواب و بیداری ام یکی شده و دیگر توانی ندارم برای مبارزه.

مجموعه داستانم" قدم بخیر مادربزرگ من بود" هنوز چاپ نشده و گاهی حتی به سرم می زند که بروم و از ناشر بگیرم و بیاورم بیندازمش کنار بقیه نوشته های قفسه کتاب ها. باز صبر کرده ام. دلم می خواست این کارها را بخوانند نظر دیگران را بدانم و یاد بگیرم اما گویا ...

بگذریم دوستی نوشته بود که باز گاهی چیزکی می نوشتی و می گذاشتی توی وبلاگت اما حالا فقط صفحه ادبیات جام جم هست.

حق با این دوست است اما خودم هم نمی دانستم که درآوردن سه صفحه درباره ادبیات داستانی ایران و جهان _ آن هم در روزنامه ای مثل جام جم_ چقدر می تواند کمرشکن باشد اما واقعا خسته مان کرده هم من را هم محمدرضا رستمی را.

تمام امیدم این است من که چند سالی با ترجمه کردن از این فضا دوری کرده بودم حالا که برگشته ام کاری بکنم قابل تحمل لااقل و امیدوارم که دولتمان مستعجل نباشد. آمین!

زیاده عرضی نیست
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment