تادانه

قابيل گزارش مي دهد؛اولين نشست پاتوق نويسندگان 78 برگزار شد
اولين نشست نويسندگان نسل جديد با حضور جمع كثيري از اين نويسندگان ، عصر روز دوشنبه در كافي شاپ 78 برگزار شد.

به گزارش قابيل، در اين نشست كه اولين نشست جدي نويسندگان نسل جديد به شمار مي رود، از ساعت 7 تا 9 به طول انجاميد و شركت كنندگان به بيان نظرات و توقعات خود از چنين نشستي پرداختند.

برپايه اين گزارش ، در ابتداي جلسه كامران محمدي، مبدع برگزاري اين پاتوق درباره دليل تقسيم بندي گروه نويسندگان دعوت شده به اين نشست به نام نويسندگان نسل پنجم نظرات خود را ارائه كرد.

از اينجا به بعد ديگر قرار نيست خبري باشد، پس بخوانيد….

كامران محمدي كه اصرار داشت شركت كنندگان در جلسه از نويسندگان نسل پنجم باشد و دليل تقسيم بندي خود را شرايط سني ( شروع داستان نويسي را از طالبوف و 100 سال پيش مي دانست) عنوان كرد با مخالفت شيوا ارسطويي و مديا كاشيگر دو شركت كننده نسل هاي پيشين روبه روشد.

كامران معتقد بود از آنجا كه ما ستاره هاي بي فروغي هستيم در كنار خورشيد هاي عالمتاب نويسنده هاي نسل هاي قبل به چشم نمي آييم ودليل برگزاري اين نشست همين موضوع بوده است.

از آنجا كه قابيل حوصله ندارد و خسته است ، پس خواهش مي كنم تنها نظرات و توقعات 17 شركت كننده پاتوق 78 را بخوانيد :

ناتاشا اميري: خوشحالم كه به اين جلسه دعوت شده ام…

مهسا محبعلي: اومدم اينجا تا با همديگه فكر بكنيم و حرف بزنيم و داستان بخوونيم و خبري بشنوييم حتي از موضوعي كه ربطي به داستان نداشته باشيم صحبت بكنيم…

شيوا ارسطويي: دوست داشتم بدونم نسل جديد چه كساني هستند و چه حرف هايي براي زدن دارن…

كامران محمدي: من فكر كردم كه به جاي اينكه من بيام اينجا و هر كدام از بچه ها اين موقع يه جاي ديگه باشن ، همه يه جا جمع بشيم تا از داستان حرف بزنيم و اينجور نباشه كه همديگه رو سال به سال نبينيم…

مريم رييس دانا: قصد من آشنايي با هم نسل هاي خودم بود…

يوسف عليخاني: هيچ اميدي به اين نشست ها نداشتم تا اينكه اين جمع رو ديدم و به نظر من خيلي يك دست هستند بچه ها و دوست دارم داستان بخوونيم و حرف بزنيم…

رضا زنگي آبادي: من فكر نكنم به غير گپ زدن و داستان خووندن بتونيم كار ديگه اي هم بكنيم…

وحيد طلوعي: من فكر كردم كه اينجا قصه خونده مي شه…

محمدرضا رستمي: در تمام جلساتي كه برگزار شده جلسه اي به اين شكل نديده بودم كه بچه ها همه از يك نسل باشن….رسول آباديان: هدف چنين جلساتي كاملا مشخص است و تجربه ثابت كرده كه جلساتي اين چنيني نظرات و توقعات بيروني بسياري به دنبال خواهد داشت. يا ما داستان نويسيم و اومديم اينجا تا داستان بخوونيم يا اين كه نه اومديم كه داستان نويس بشيم ،‌اين بايد مشخص بشه…

حميد ياوري: اين جلسه به تدريج آدم هاي خودش را پيدا خواهد كرد…

محمد حسن شهسواري: اميدوارم اين جلسه باعث بشه كه بچه ها جدي تر كار بكنن …

رضا ولي زاده: كافه رفتن كه فلسفه نمي خواهد…

محسن فرجي: تا كي بايد مرعوب حرف هاي ديگران باشيم. اميدوارم براي هفته بعد و هفته هاي ديگر ، نويسندگان ديگري هم به جمع ما اضافه بشن… به نظر من حتي اگر داستان نخوانيم، حرف زدن از ادبيات هم براي بچه ها مفيد خواهد بود…

مصطفي رستگاري: خوشحالم كه با بچه ها از نزديك آشنا ميشم…

مديا كاشيگر: خواسته ها خيلي پراكنده است و بايد خواسته هاي مشترك از بين اين نظرات بيرون بيايد. به نظر من به دليل فضاي كافه، محيط به هيچ وجه براي داستان خواني پشت ميز گرد- اين شكلي كه امشب ما ساختيم- ممكن نيست. همين كه بچه ها جمع شده اند مفيد است و مي توان با هم گپ زد. يكي مشكل چاپ آثار دارد ، يكي مي خواهد دو نفر داستانش را بخوانند، اين كافه برايشان مفيد خواهد بود در درازمدت….

………..

قابيل در ادامه گزارش خود مي افزايد: اين تنها جلسه اي بود كه بي هيچ تاخيري آغاز به كار كرد و هر كسي هم هرچي خورد خودش پولش رو حساب كرد.

به گزارش قابيل ، راستي يوسف عليخاني كه مسلح به يك قبضه دوربين زينط با فلاش ناسيونال بود ، از نشست و تك تك بچه ها عكس گرفته كه به دلايل مختلف بعدا چاپ ميشود و به قابيل داده مي شود تا به نمايش بگذارد….

فعلا خدانگهدار

قابيل از آبان جنوبي گزارش داد
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment