تادانه

جلال آل‌احمد زياد فحش خورده است
ایسنا: امير احمدي آريان، نويسنده و منتقد ادبي، گفت: آل احمد زياد فحش خورده است؛ ولي من طرفدار او هستم و مي‌خواهم بگويم که اتفاقا جلال آدم خيلي مدرني بود؛ چرا که اگر معيارهاي جامعه ايران را درنظر بگيريم، مي‌بينيم که او اهل خطرپذيري بود و خطر کردن در آن شرايط به جسارت و جرأت زيادي احتياج داشت. من اين را معيار مدرن بودن جلال مي‌دانم.
او در توصيف اين ويژگي افزود: خيلي از روشنفکران ايران هميشه محافظه‌کاري به خرج مي‌دادند و صبر مي‌کردند تا غبار و مه فروبخوابد و بعد وارد عرصه شوند و اعلام موضع کنند. اين‌که روشنفکري صبر مي‌کند و جرأت خطر کردن ندارد، يک بحث است و اين‌که خطر کني و به استقبال خطا و اشتباه بروي، يک بحث ديگر.
احمدي آريان ادامه داد: رضا براهني و جلال آل احمد کساني هستند که اشتباه‌هاي زيادي داشته‌اند و شايد اگر به آثارشان نظر بيندازيم، متوجه مي‌شويم که نيمي از آثار آن‌ها مملو از مواضع و ديدگاه‌هاي اشتباه است؛ ولي بايد قبول کنيم که آن‌چه را اين دو داشتند، بقيه نداشتند و آن خطرپذيري بود. جلال سرگشته بلاتکليفي بود که خودش را مخاطب قرار داد و سرگشتگي‌ها و تناقض‌هايش را با جسارت فاش کرد.
اين نويسنده و مترجم در تحليل داستان‌هاي کتاب "پنج داستان" آل احمد گفت: آن‌چه در اين داستان‌ها توجهم را جلب کرد، نقطه اشتراکي است که بين پنج داستان و رمان "سنگي بر گوري" مي‌بينم و آن مسأله اختگي است. در هر دو اين کتاب‌ها قهرماناني مي‌بينيد که ويژگي مشترکي دارند. آن‌ها مي‌خواهند کاري را انجام دهند؛ ولي نمي‌توانند. مي‌خواهند تغييراتي کوچک و بزرگ ايجاد کنند؛ ولي قادر نيستند. حتا در کتاب "غرب‌زگي" هم چنين مايه‌اي را مي‌توان پيدا کرد. او در اين کتاب مي‌گويد کساني مي‌خواهند تغييراتي ايجاد کنند؛ ولي غرب آن‌ها را اخته کرده است.
احمدي آريان تأکيد کرد: به نظرم اين‌که بگوييم جلال کتاب "سنگي بر گوري" را به دلايل شخصي نوشت نه به قصد انتشار، تفاوتي در نگاه ما به کتاب ايجاد نمي‌کند. حتا معتقدم اگر او زنده مي‌ماند، خودش "سنگي بر گوري" را منتشر مي‌کرد. او در اين کتاب يک سوژه مضمحل‌شده است و با جسارت به خودش هجمه مي‌کند. جسارت جلال، جسارت اعتراف است؛ نه اعتراض به بيرون.
او سپس درباره ويژگي‌هاي نثري آثار جلال گفت: به نظرم بايد نثر داستان‌هاي او را بررسي کنيم تا ببينيم بر ديگران اثر گذاشته است يا خير. از ويژگي‌هاي نثر او مي‌توان به ايجاز و پرهيز از زياده گويي، استفاده از زبان عاميانه بدون لمپن‌بازي و بالا بردن ريتم داستان اشاره کرد. به نظرم، غلامحسين ساعدي و رضا براهني ادامه‌دهنده نثر آل احمد هستند. نقدنويسي براهني به لحاظ استراتژي و برخورد با مقولات، تحت تأثير آل احمد قرار دارد و ساعدي هم در داستان‌نويسي متأثر از اوست؛ هرچند در تأثيرگذاري آل احمد بر ادبيات بعد از خودش اجحاف شده است.
اين منتقد ادبي در پايان گفت: ما در تاريخ ادبيات‌مان کم‌تر کسي را داريم که از خودش به عنوان يک سوژه متلاشي ياد کند. شما از يک‌سو شاملو و گلستان را ببينيد که با چه تفرعني خودشان را عرضه مي‌کنند و از طرف ديگر اعتراف معطوف به خويش جلال را هم ببينيد که چطور خودش را بيرون مي‌ريزد و افشا مي‌کند. اين‌که يک نفر سه بار سراغ ايدئولوژي مي‌رود و يک بار مذهبي، يک بار کمونيست و يک بار اگزيستانسياليست مي‌شود، نشان‌دهنده سرگشتگي اوست؛ در حالي‌که کسي مثل گلستان نشان داده که با هر حکومتي مي‌تواند کنار بيايد

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment