تادانه

وصف حال
خیلی وقته از خودم و اینجا دور شدم؛ گرسنگی نکشیدی که عاشقی از یادت بره.
خیلی وقته دوست دارم برگردم به تادانه و خودم را بنویسم؛ پدر بدوبدو دربیاد.
خیلی وقته این بیوه‌کشی مونده روی میزم و خوب پیش نمی‌ره؛ یعنی این مطالبات و بازار و پخش، تمام خواهد شد؟
خیلی وقت‌ها چیزهایی می‌نویسم و دوست دارم در تادانه منتشرشان کنم اما خودسانسوری می‌کنم و مثال قدیم‌ندیما که می‌نوشتم و کاغذ رو مچاله می‌کردم، حالا فایل را دیلیت می‌کنم.
خیلی نخواهد کشید که این خانه را آب و جارو کنم و آموت را به آموتیان بسپارم و جز لوگو و لینکی از آن در کنار صفحه، آن‌ها هم بشوند مهمانانی آشنا؛ ضمن عذرخواهی از مقام شامخ تک‌تک آموتیان.
خیلی نزدیک است روزی که بیایم؛ بنشینم دوباره زیر درخت تادانه.
چقدر دلم سبک شد.
راستی کاش الان یکی بود که همراهی کند و ماشین به‌درد بخور و کوه‌بُرُویی هم داشت و می‌زدیم و می‌رساندیم خودمان را به الموت و بعد: تاسوعا و عاشورا فقط در میلک دیدنی و شنیدنی است.
آخی!
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment