تادانه

سرآغاز «کلیدر» کجاست؟
نگاهی به کتاب «کلیدر؛ این خاک مهربان» تحقیق ِ جواد کلیدری
نشر پیام کلیدر/ 380 صفحه/ شمارگان 2000 نسخه/ 1378

«کلیدر» برای همه آشناست؛ چه آن ها که رمان گردن کلفت ِ «کلیدر» نوشته محمود دولت آبادی را خوانده اند و چه آن که نخوانده و فقط رمان را دیده اند و چه آن ها که اسمی از دولت آبادی شنیده اند.
کلیدر، روستایی است که با رمان ده جلدی دولت آبادی، جاودانه شد. کمتر کسی هم از میان «کلیدر»خوانان می توان پیدا کرد که این رمان را خوانده باشد و نخواهد جایی را ببیند که «مارال سر به کوه های کلیدر گرداند. کوه های فرو نشسته در تاری شبانه، کوه های پیوسته به بینالود، فراتر از آن، هزار مسجد، پرواز خیال. سرخس ...» (ص 16 کلیدرِ دولت آبادی)

امروز بعد از چند روز بالاخره، کتابی که در انتظارش بودم به دستم رسید؛ «کلیدر، این خاک مهربان» تحقیق ِ جواد کلیدری.
چند ساعتی مشغول کتاب بودم و با دو نگاه سراغ کتاب رفته بودم؛ کلیدر به عنوان روستایی ماندگار در ادبیات داستانی و کلیدر به عنوان روستایی تاریخی با آداب و رسوم فراوان واقع شده در منطقه سر ولایت نیشابور خراسان رضوی.
«کلیدر؛ این خاک مهربان» گردآوری جواد کلیدری در 380 صفحه به وسیله نشر پیام کلیدر در مشهد روانه بازار کتاب شده است.
کتاب شامل هفت فصل ِ«وضعیت جغرافیایی، پیشینه تاریخی، وضعیت اقتصادی، وضعیت اجتماعی، شیوه زندگی، عادات و رفتار، لهجه (زبان)، باورها » به اضافه واژه نامه است.
گردآورنده در آغاز کتاب پس از نمایاندن موقعیت جغرافیایی، وضعیت زمین شناسی، وضعیت توپوگرافی، بادها، آب و هوا، پوشش گیاهی و پوشش جانوری، در فصل بعد با استناد به منابع و مآخذی که به سختی گردآورده، سعی می کند نام کلیدر را واکاوی کند که برخی «کیلدر» و برخی کلی در و برخی کلیددار می دانندش.
وی در ادامه به بررسی پیشینه تاریخی و باستانی می پردازد و گنبد کلیدر (متعلق به دوره تیموری و ایلخانی) ، تپه قلعه کهنه، قلعه حجی، بنای خواجه ابوالقاسم، غار قلعه کمری، قلعه خراب،حمام نادری،گور کافر و رباط شاه عباسی را به دقت تمام معرفی می کند. اشارات بجای او درباره تاریخ دو سنگ قبر گنبد کلیدر (یکی متعلق به 902 هجری و دیگری 913 هجری) ما را به عمق تاریخ روستا می برد و در عین حال از دوره معاصر و وضعیت کشاورزان کلیدر غافل نمی ماند که اندک زمانی پس از اصلاحات ارضی و نفس راحتی کشیدن از سهمیه کاری و در انتظار اتمام قرارداد 99 ساله بین دولت و زارعین، انقلاب جمهوری اسلامی تمام کاسه کوزه ها را می شکند و قانونی صادر می کند که «موقوفات شامل اصلاحات ارضی نمی شود، بنابراین کشت و زرع در چنین زمین هایی حرام است و باید برگردانده شود.»
اشارات کلیدری که اشاره می کند اغلب کلیدری ها، فامیلی «کلیدری» دارند درباره وضعیت کشاورزان در همین حد باقی نمی ماند و او با ارائه اسناد و مدارک شکایت کشاورزان از کمی نزولات آسمانی و فشار و زیرکی های آستان قدس رضوی، به بررسی موضوع ادامه می دهد.
کلیدر به همراه روستای کلاته فشای در پایین دست دشت کلیدر و آبادی زیارت در شرق آن، سه روستای زنده را تشکیل می دهند که آن ها نه تنها در مراسم خاص که در بقیه سال هم با هم ارتباط دارند. به نوشته گردآورنده، مردم کلاته فشای و زیارت هم در واقع خود را کلیدری می دانند.
در ادامه با عشایر کلیدر آشنا می شویم که کوه های سرسبز و سر به فلک کشیده این روستا، محل ییلاق دسته ای از عشایر خراسان است؛ کردهای کوچ نشین توپکانلو.
کتاب «کلیدر؛ این خاک مهربان» با اشاره به آداب و رسوم و شیوه زندگی مردم ادامه پیدا می کند.
اشاره 8 صفحه ای جواد کلیدری به محمود دولت آبادی و کلیدر در صص 335 تا 342، آنقدر درگیر ثابت کردن کلیدر آری و سنکلیدر نه می شود که مجالی به مقایسه و تطبیق کلیدرِ داستانی و کلیدر ِ واقعی اختصاص داده نمی شود. یکی از جمله بخش هایی که «ای کاش» نوشتم کنار کتابش، همین جا بود که مولف به دعوای حیدری و نعمتی پرداخته و سعی دارد ثابت کند کلیدر ِ دولت آبادی، کلیدر سرولایت نیشابور است و نه سنکلیدر و اگر در باقی صفحات، محققی آرام است که سعی در بیان وقایع دارد و نه قضاوت، در این بخش به قضاوت نشسته و موضوعی بی ارزش را جانشین بحث اصلی کرده است که «نام رمان کلیدر است نه دهنه سنکلیدر که چه بسا نویسنده به راحتی می توانست نام کتابش را دهنه سنکلیدر بگذارد اما چرا این کار را نکرده است.»
جدا از این حسرت که در واقع می توانست سرانجام خوبی برای کلیدر ِ جواد کلیدری بیاورد باقی نکاتی است که بیشتر حکم پیشنهاد دارد یا حکم احسنت!
متاسفانه جواد کلیدری آن طور که باید به آداب و رسوم نپرداخته و روستایی سرشار از ادبیات شفاهی (قصه، مثل، چیستان و ...) را به سادگی وا نهاده است. کاش همتی که در بخش پیش کشیدن اسناد کشاورزان و دعوای آن ها با آستان قدس رضوی در کتاب شاهد بودیم در بخش معرفی رسم زیبایی مثل چیله چیختی یا هیفده مال، پیشکیل تو و ... می دیدیم.
مولف به بخش آداب و رسوم که می رسد، گویا انرژی اش به اتمام رسیده، به پایان سرپایینی خیره شده است تا کی کتاب تمام شود حال آن که او غافل است در همین بخش ها او دست به کاری با ارزش زده است که کاش کمی بیشتر روی آن تمرکز می کرد. اما آن کار ارزشمند مربوط به داستان «سبزپری، زردپری و سرخ پری» است که داستان در دو ستون روایت می شود. در یک ستون، ترجمه متن به فارسی امروزی آمده و در ستون کناری، داستان به لفظ و لهجه کلیدری که فارسی دری است، روایت می شود.
کلیدری اگر همین ترفند را گسترش می داد و قصه های بیشتری ضبط می کرد، کار دیگری برای جاودانه کردن بیشتر کلیدر جاودانه صورت داده بود.
حال آن که اینطور نیست و مولف پس از بخش باورها و درست پس از بخش «عمرکُشی» و «اعتقاد به ماوراءالطبیعه» دوباره برمی گردد و سرفصلی باز می کند با عنوان «امکانات رفاهی قدیم و نوین».
آیا جای این سرفصل در بخش آداب و رسوم است؟
گویا کتاب در این بخش دچار سردرگمی می شود چرا که پس از آن می رسیم به «کلیدر یا سنکلیدر» و سرانجام شعری در وصف کلیدر به لهجه کلیدری و با آوانوشت و پس آنگاه، واژه نامه و والسلام؛ نامه تمام.

کتاب «کلیدر؛ این خاک مهربان» با تصاویری از روستا به پایان می رسد و متاسفانه فاقد ِ نمایه اعلام است.

این کتاب نشان دهنده تلاش گسترده جواد کلیدری در ثبت روستایی است که همه با نام آن آشنا هستند و به گمان من، گام اول گردآورنده در معرفی این روستاست و امیدوارم در ادامه فعالیتش درباره این روستا، جلدی به آداب و رسوم و فرهنگ شفاهی و عامیانه مردم کلیدر، آماده انتشار کند.

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment