تادانه

ديدار با دكتر روح‌الاميني
بار اول كه زنگ زدم، پروين مقدم، همسر استاد گوشي را برداشت و گفت: «كرمان هستند»، بار دوم، صداي منشي تلفني را شنيدم « با سلام و درود. پيام خوش آشنايي را پس از شنيدن صداي بوق بفرماييد». هنوز «بفرماييد» به پايان نرسيده بود كه خانم مقدم گوشي را برداشتند و وقتي گفتم: «عليخاني هستم» گفتند «گوشي!» و بعد به دكتر محمود روح الاميني گفتند «از جام جم ».
پيش از آن كه نفس تازه كنم و مودبانه تر بگويم « مي خواستيم مزاحم بشيم» شنيدم « آقا، من تا به حال گفتگو نكردم. بهتر است شما موضوع بدهيد تا من بنويسم». موقعيت را كه مناسب ديدم خواهش كردم كه براي عرض ادب، به منزل شان بروم؛ 4 بعدازظهر دوشنبه 26 فروردين؛ مجموعه بهجت آباد.
هراس داشتم؛ از كسي كه يك عمر كارش تدريس رشته مردم شناسي بوده، چه بايد مي پرسيدم؟
وقتي رسيدم به تقاطع حافظ و كريمخان، آرام شدم كه چند سالي از دوره دانشجويي ام در خوابگاه سنايي و تنهايي هايم در پارك ابن سينا گذشته بود. وارد مجموعه كه شدم هنوز 20 دقيقه تا زمان قرار مانده بود؛ همان بيرون منتظر ماندم و راس ساعت 4 بعدازظهر، با نرمي انگشت، دگمه زنگ را فشار آوردم.
آسانسور طبقه هفت ماند و اولين در باز بود. شاخي ديده مي شد كه كنار آيينه جلوي در بود در كنار كاسه سر حيواني كه ندانستم چه بود. بعد عصاي استاد بود و آن وقت زنگوله هايي به هم آويخته و بعد تعارف خانم مقدم براي اين كه «تشريف داشته باشيد الان مي آيند».
شايد اگر استاد روح الاميني نشسته بود، به آن آرامش، داس هاي آويخته به ديوار را نمي ديدم و آفتابه و لگن و كرسي و پالان و گهواره و زنگوله هاي انتهاي راهرو را.
حسرت خوردم كه كاش دوربين فيلمبرداري همراهم برده بودم. خانم مقدم گفت «دوربين عكاسي هم نبايد داشته باشيد.»
به داس ها نگاه كردم و وقتي استاد را كه با لباس يكپارچه سفيد و موهاي سپيدتر آمده بود بوسيدم، با اين جمله شروع كردم: « پدربزرگم زماني از اين داس ها استفاده مي كرد و حالا پدرم از آن ها كار مي كشد و من اجازه دارم از ابزارهايشان عكس بردارم.»
اجازه گفتگو نداشتم اما ضبط ديجيتال، تمام حرف هاي دكتر روح الاميني درباره كتاب تازه و 101 ابزار زندگي مردم ديروز را كه در منزلش نگهداري مي كند، در دل خود به يادگار برداشته بود.
آشفته رفته بودم و آرام و با حافظه اي قوي از ضبط و عكس، از بهجت آباد بيرون آمدم و ياد زندگينامه دكتر محمود روح الاميني افتادم كه در آن آمده است: «متولد 1307 روستاي كوهبنان كرمان. پس از تحصيلات ابتدايي در كرمان راهي دارالفنون تهران شد و سال 1331 تحصيلات دانشگاهي اش را در دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران آغاز و چهار سال بعد از رشته زبان و ادبيات فارسي فارغ التحصيل شد. چند سالي در آمل، معلمي كرد و بار ديگر به تهران بازگشت و فوق ليسانس گرفت و سال 1339 راهي فرانسه شد تا دكتري مردم شناسي را از آنجا دريافت كند.
راه اندازي و تنظيم موزه مردم شناسي كاخ گلستان در سال 1351، راه اندازي موزه حمام گنجعليخان كرمان از جمله فعاليت اوست. دكتر روح الاميني سال 1379 از دانشگاه تهران بازنشسته شد.
وي سال 1381 در دومين همايش چهره هاي ماندگار به عنوان چهره ماندگار مردم شناسي ايران تقدير شد. رد پاي ادبيات در آثار دكتر روح الاميني بسيار ديده مي شود.
زمينه فرهنگ شناسي، در گستره فرهنگ، گرد شهر با چرالغ، نمودهاي فرهنگي و اجتماعي در ادبيات فارسي، آيين ها و جشن هاي كهن در ايران امروز، به شاخ نباتت قسم و حمام عمومي در جامعه و فرهنگ و ادب ديروز، از كتاب هاي دكتر محمود روح الاميني هستند كه «حمام عمومي» چند ماه پيش به وسيله انتشارات اطلاعات روانه بازار كتاب شده است.»

نمي دانم تقدير چه بود كه ظهر از ميدان انقلاب، خسته ي زندگي شهري و كلافه ي شلوغي‌ها راهي منزلم شدم و دوش گرفتم و بعد راهي منزل استاد روح الاميني شدم و در آنجا هم پس از گذشتن از موزه اي عجيب، اولين حرفي كه استاد زد، حرف از حمام بود و كتاب تازه اش«نگرش و پ‍ژوهش مردم‌شناختي/ حمام عمومي/ در جامعه و فرهنگ و ادب ديروز».

اين گفتگو چهارشنبه 4 ارديبهشت 1386 در صفحه 7 روزنامه جام‌جم منتشر شد (Html) و (Pdf)

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment