تادانه

خيمه سوزاني ظهر عاشورا
طلسم اين جلد دوم ِ "قصه‌هاي مردم رودبار و الموت"‌ نمي شكند. ديگر خسته شده‌ام. از دو هفته قبل جمع كرده‌ام وگذاشته‌ام كنار؛ نمونه‌خواني دوم است و ديدن هشتصد صفحه قصه حالم را بد مي‌كند كه دوباره‌خواني بكنم و بعد فرهنگ لغت هم دربيارم و بعد فرهنگ اعلام و ... كلافه شده‌ام؛ دارد از دو سال هم مي‌گذرد و كاش به قول مرحوم سعيد موحدي، با كار اداري مثل خودشان برخورد مي‌كردم. خدابيامرز وقتي پارسال همين موقع ديد كه سرگيجه گرفته‌ام از پياده كردن نوارها، گفت تو بلد نيستي، افشين نادري كه خودش اداره اي است و بلد است، سر و تهش را با دويست صفحه جمع كنين و راحت شين!
گفتم دلم رضا نمي دهد اغلب اين پيرمردها و پيرزن ها مرده‌اند و بايد تمام قصه هايي كه ازشون ضبط كرديم پياده بشه.
بعد پياده كردم اما شده كمرشكن، خواندن و خواندن و نمونه خواني و ...

دو هفته‌اي مي شود جمع شان كردم و گذاشتم‌شان كنار. گفتم كمي به كارهاي ديگر برسم شايد رغبت بكنم دوباره بروم سراغش؛‌ تمام اين دو هفته را "احمد محمود" خوانده ام، از همسايه ها گرفته تا داستان كوتاه‌هاش و گفتگويش با ليلي گلستان و ...

برف و سرما و بسته بودن جاده هم بهانه خوبي بود براي اين به الموت يا هرجاي ديگر نروم و اين دو سه روز را خانه بمانم و باز هم بعد از مدت ها بروم توي اتاقم و هي كتاب بخوانم و هي كتاب بخوانم.

صبح كه بيدار شدم قصد نداشتم به "تادانه" سر بزنم آمدم، ايميل هام را چك كنم كه به سرم زد لينك عكس‌هاي سال قبل (ظهر عاشورا) را بگذارم. بعد ديدم عكس‌هايش كور شده اند. دوباره رفتم به آرشيو كامپيوترم و از نو عكس‌ها را آپلود كردم؛ عكس‌هاي عجيبي هستند؛ اولين باري بود كه سوزاندن خيمه‌ها را مي ديدم در ظهر عاشورا؛ آن هم در يك قدمي خانه؛ سر خيابان پاس فرهنگيان.

شنيده ام امسال "سوزاندن خيمه" هم در ظهر عاشورا قدغن شده؛ پس حتما ببينيد عكس‌ها را.

ظهر عاشورا

عكس‌هاي ظهر عاشورا در خيابان پاس فرهنگيان (1385) ... اينجا

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment