تادانه

تادانه از آغاز تا پايان

تادانه نام درخت مقدس ميلكي‌هاست. مدتي قبل پاتوقم شده بود پارك قيطريه، پر بود از درخت تادانه كه شهري‌ها می‌گويندش زبان گنجشك. فراوان بود ‌اما من ميلكي مثل شازده كوچولو، عاشق همان تك درخت تادانه ميلك خودمان هستم كه جد اندر جد بهش آويز بسته‌ايم. به اين درخت ديده‌ام كه داغ داغان هم می‌گويند؛ در تمام مناطق رودبار و الموت و طالقان و اشكورات و رامسر هم ديده‌ام درخت تادانه، درخت نظركرده است، درختي كه هر مطلبي بخواهند از آن می‌گيرند؛ ميلك دو تا تادانه درخت داشت، می‌گفتند ريشه شان به هم وصل است. يكي اش در ميلك بود و يكي بيرون آبادي. می‌گفتند اين‌ها بدون هم زنده نمی‌مانند‌اما تادانه داخل آبادي خشك شده و تادانه بيرون ميلك هنوز زنده است. حالا هم فکر می کنم تلاش من برای این است که نگذارم ریشه تک درخت تادانه میلک بخشکد.
بد نيست آدم گاهي نگاه بكند به پشت سرش.ببيند خوب رفته؟ بد رفته؟ اصلا رفته يا نه؟ شايد هم در جا زده؟ چطور فكر می‌كرده ديروز وحالا چه فكري در سر دارد و بالاخره ببينيم چه كرده‌ايم و چگونه بوده‌ايم و چرا بوده‌ايم و آيا بوده‌ايم اصلا؟
در نگاهي گذرا به نوشته‌هاي قبلي‌ام ، لااقل از ارديبهشت 85 كه قابيل دو ساله و متوقف شد و بعد دوباره برگشتم به وبلاگ نويسي‌ام تا دوره "... و قابيل هم بود" را به گونه اي در تادانه ادامه بدهم چرا كه در قابيل، هيچ شده بودم و تمام من شده بود براي ديگران.
و سر آخر هم اين كه اين‌ها كه می‌بينيد لينك مستقيم است به مطالبي كه طي دو سال گذشته در تادانه نوشتم كه باز آني نشد كه دنبالش بودم. خودم هم نمي‌دانم دنبال چي مي‌گردم شايد روزي با گسترش اينجا باز آمدم.
ارادتمند يوسف
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment