تادانه

گفتگو با محمد شريفي نويسنده «كودكان ابري»
 
باني فيلم آنلاين: محمد شريفي، متولد 30 شهريور 1340، شهر بهرمان (از توابع شهرستان رفسنجان)، مدرس زبان انگليسي در دانشگاه آزاد اسلامي رفسنجان است.  آثار منتشرشده این نویسنده عبارتند از : سقوط پر در باران (مجموعه شعر-نشر محيط 1363)، باغ اناري (مجموعه داستان-چاپ چهارم، نشر نون، 1393)، مگر سكوت خداوند (مجموعه شعر- چاپ دوم، نشر نون، 1393)، جزيره‌هاي معطل (مجموعه شعر-نشر نون، 1392)، تصورات گربه خيالاتي (قصه كودكان-آماده چاپ-نشر نون)، رؤياهاي بهشت (قصه كودكان-آماده چاپ-نشر نون)، گربه و عروسك سارا (قصه كودكان-آماده چاپ-نشر نون)، ايران در شرق باستان (ترجمه-نشر فرزانه-1391)، كشف عصر مفرغ يونان (ترجمه-نشر نون-1392)، عصر مفرغ در اروپا (ترجمه-نشر نون-1392)، تل ابليس (ترجمه-نشر نون-1393)، تأملات سه لته رومي (ترجمه اشعار پاپ ژان پل دوم-نشر نون-1393)، اسطوره‌هاي سرخپوستان آمريكا (ترجمه-چاپ دوم- نشر نون-1392)، پيامبر (جبران خليل جبران-ترجمه- چاپ دوم- نشر آموت-1393)، شب قاجاريه (رمان- در حال آماده‌سازي براي چاپ-نشر نون) و چند اثر داستاني، شعر و ترجمه ديگر در حال آماده‌سازي. آنچه در پی می آید حرف های این نویسنده در گفت و گو با روابط عمومی انجمن سینمای جوانان است:


ايده داستان كوتاهي كه منبع اقتباس فيلم كوتاه كودكان ابري شده است از كجا نشأت مي‌گيرد؟
كودكي‌هاي ما تمام چنين بودند. در نداشته‌هامان نفس مي‌كشيديم. آن‌ها را تصاحب مي‌كرديم. اندكي شاد مي‌شديم. بر سرِ حفظ آن نداشته‌ها باهم مي‌جنگيديم، و چون رقيبمان را در معرض ستمي بزرگ‌تر مي‌ديديم سرشار از شفقت مي‌شديم و آن نداشته‌ها را باهم قسمت مي‌كرديم. هميشه در رؤياهايي شفيقانه نفس مي‌كشيديم. مي‌دانستيم آواي شفقت، موسيقيِ سكوت است كه از زنگي خواب‌آلود به گوش مي‌رسد. براي همين براي به صدا درآوردن آن زنگ، كوچه‌باغ‌ها را به دنبال هم مي‌دويديم. كودكان ابري شعله خاموش شفقت‌هاي ما بود كه در جانمان درخت مي‌كاشت و باغ مي‌آفريد.
 اعتماد شما نسبت به يك فيلم‌سازي كه تصميم داشت ذهنيت شما رو به تصوير بكشد به چه شكل ايجاد شد؟
مسئله اعتماد يا عدم اعتماد نبود. مسئله عاطفه جاري در ميان ما بود. فيلم‌ساز به دليل رابطه خويشاوندي و عاطفي‌اي كه با او و پدر عزيزش داشتم جدا از من نبود. او مي‌بايستي، صرف‌نظر از نتيجه، از جايي محكم شروع كند. به همين دليل در جريان كار هيچ دخالت بي‌جايي از سوي نويسنده نشد تا او توان خود را بيازمايد. حتي به‌راحتي با حذف باران كه نقشي بنيادين در داستان داشت و مي‌توانست روند كار را پيچيده‌تر كند موافقت شد.
  اولين باري كه فيلم كودكان ابري را تماشا كرديد چه حسي داشتيد؟ آيا اقتباس فيلم‌ساز را موفق دانستيد يا نه؟
فضاسازي فيلمي كه از اين داستان در ذهن من وجود داشت و همچنين ويژگي و حركات شخصيت‌هاي آن با فيلمي كه آقا رضا ساخته تفاوت بسياري دارد، كه اين البته كاملاً مورد انتظار است. اين حسِ تفاوت، مرا با نوعي بلاتكليفي روبرو كرد كه به‌تدريج با چند بار ديدن فيلم تا حدود زيادي برطرف شد. و دقيقاً با همين چند بار ديدن فيلم و پس زدن تصاوير ذهني خودم بود كه فيلم‌ساز را در كارش موفق و قابل‌تحسين دانستم.
نظرتان در خصوص پتانسيل داستان كوتاه ايراني براي اقتباس در قالب فيلم چيست؟
بسياري از داستان‌هاي كوتاه ايراني ظرفيت‌هاي سرشاري براي سينما دارند. سابقه آن را در داش آكل ديده‌ايد. اخيراً هم فيلمي بر اساس يكي از داستان‌هاي نويسنده بسيار ارجمند، روانشاد بيژن نجدي، ساخته‌شده بود. موارد بسيار ديگري هم هستند كه هم‌اكنون در ياد من نيستند.
  چه اشتراكاتي بين داستان كوتاه و فيلم كوتاه مي‌بينيد و آيا اين نقاط اشتراك روند اقتباس ازاين‌دست متن‌ها را براي فيلم كوتاه آسان‌تر مي‌كند؟
بارزترين وجه اشتراك آن‌ها فشردگي و ايجازشان است و اتكا هر دو بر ايده‌هايي مشخص و كانوني. اين ويژگي، كار اقتباس از داستان‌هاي كوتاه را آسان‌تر مي‌كند. اما اقتباس از رمان‌ها هم كاري آن‌چنان دشوار نيست، و چنين اقتباس‌هايي هم گاه‌وبيگاه صورت مي‌گيرد.
  به نظرتان چگونه مي‌توان توجه فيلم‌سازان جوان را بيشتر از قبل به متون داستاني براي اقتباس در فيلم‌هايشان جلب كرد؟
گمان نمي‌كنم نياز به انجام كاري خاص باشد. فيلم‌ساز اگر دچار نياز يا جذب ايده‌اي در داستاني شود، خودبه‌خود به اقتباس روي مي‌آورد.
  آيا تفاوتي بين داستان‌هاي كوتاه خارجي و ايراني در صورت اقتباس شدن براي يك فيلم كوتاه احساس مي‌كنيد؟ آيا دليلي وجود دارد كه فيلم‌سازان بيشتر به داستان‌هاي كوتاه ايراني توجه كنند تا خارجي؟
تفاوت در بسياري موارد از نوعي فرهنگي ست. اما بسياري داستان‌ها دردها، عواطف و روحيات مشترك بشري را بيان مي‌كنند، كه داخلي يا خارجي ندارد. مهم اين است كه اقتباس كننده امانت و صداقت را رعايت كند.
 فيلم كوتاه كودكان ابري تا چه ميزان به داستاني كه نوشته‌ايد و تصويري كه از آن داستان در ذهن داشته‌ايد نزديك شده است؟
در ظاهر، فيلم عيناً همان داستان داخل كتاب باغ اناري ست كه تنها صحنه‌هايي معدود از آن حذف‌شده‌اند. گر چه باران و بارش مدام آن در داستان نقشي اساسي دارد كه در فيلم به دليل نباريدن باران، و نيز به اين دليل كه جريان كار فيلم‌برداري را تا حدودي سخت‌تر مي‌كرد و محدوديت زماني هم وجود داشت از آن صرف‌نظر شد. اين فيلم كاملاً به لايه رويي داستان وفادار است، اما كودكان ابريِ ذهن نويسنده طبيعتاً فضايي ديگر دارد، سكوت‌هاي آن بيشترند، تأمل و تأني در دقايق احوال شخصي‌هايش نقشي به سزا دارد و از بار و فحوايي وجودي برخوردار است، كه به تصوير درآوردن آن مجال و توان ديگري مي‌طلبد. لازم به ذكر است كه فيلم‌نامه بلندتر آن، براي زماني حدود 50 دقيقه تا يك ساعت، احتمالاً تا يكي دو سال ديگر ساخته خواهد شد.
  آيا در مرحله نگارش فيلم‌نامه از شما به‌عنوان نويسنده مشاوره گرفته شد؟ حضور نويسنده در مرحله اقتباس را چقدر لازم مي‌دانيد؟
فيلم‌نامه در حقيقت برگردان مستقيم همان داستان كودكان ابري از كتاب باغ اناري ست. داستان از ابتدا با ديدي سينمايي نوشته‌شده بود، و در همان سال 67 نويسنده فيلم‌نامه‌اي بلند را هم بر اساس آن به نگارش درآورد. پس اقتباسي به معناي رايج صورت نگرفته است. با موافقت نويسنده چند صحنه از داستان براي كوتاه‌تر شدن فيلم حذف شد. تمام شرح صحنه‌ها، فضاها، ديالوگ‌هاي فيلم‌نامه، به‌جز يك جمله، عيناً در داستان وجود دارد. ازآنجاكه تقسيم‌بندي‌هاي فني متن آماده‌شده براي فيلم توسط فيلم‌ساز صورت گرفت، و نويسنده، ازلحاظ عاطفي، فاصله چنداني بين خود و فيلم‌ساز احساس نمي‌كرد مخالفتي با نوشته شدن نام فيلم‌ساز به‌عنوان فيلم‌نامه‌نويس به عمل نياورد. اما اگر قرار بر اقتباس باشد حضور نويسنده قطعاً لازم است.
  آيا وظيفه‌اي را متوجه نويسندگان داستان كوتاه مي‌دانيد كه باعث جذب فيلم‌سازان براي اقتباس از اين آثار شوند؟
گمان نمي‌كنم چنين وظيفه‌اي متوجه نويسندگان باشد. اگر روابطي صادقانه وجود مي‌داشت شايد نويسنده رغبتي به فيلم شدن داستانش پيدا مي‌كرد. اما روابط در بسياري موارد صادقانه نيست. به اين معنا كه بسيار ديده‌شده فيلم‌ساز تنها در مرحله اخذ مجوز از نويسنده بر نقش او در پيدايش فيلمي كه قرار است ساخته شود تأكيدي دارد، اما درروند كار و در ادامه مسير معمولاً تلاش مي‌كند تا آنجا كه ميسر است نويسنده را از عرصه فيلم بيرون نشان دهد. اين البته شامل همه فيلم‌سازان، ازجمله آقا رضاي ما، نمي‌شود. فيلم‌سازاني هم هستند كه حدود نقش‌هاي نويسنده، عوامل فيلم و خود را در پيدايش اثر، دقيق، مي‌شناسند و صادقانه اين حدود را رعايت مي‌كنند. در ظرف آن روابط غير صادقانه، نويسنده با چه انگيزه‌اي براي فيلم شدن داستان‌هايش و جذب فيلم‌سازان به‌سوي آن‌ها تلاش كند؟ چه بهره‌اي از اين كار نصيب او خواهد شد كه چنين تمنايي در سر بپرورد؟
 موفقيت‌هاي فيلم‌هايي ازاين‌دست چه تأثيري در خوانده شدن اين دست داستان خواهد داشت؟
تبي شايد ايجاد شود، اما درنخواهد گرفت.
 نظرتان در مورد موفقيت‌هايي كه فيلم تا به امروز كسب كرده است چيست؟
فيلم به دليل طرح يك سوژه بسيار غريب و استفاده از ديالوگ‌هايي بسيار غريب‌تر در همان نگاه نخست توجه هر بيننده خاص و عامي را به خود جلب مي‌كند. ايده‌هاي انساني مطرح در اين فيلم همدردي و شفقت بيننده را برمي‌انگيزند. اين ايده‌ها آن‌چنان ظريف در لايه‌هاي نهاني فيلم پناه گرفته‌اند كه كشف آن‌ها نياز به تأمل دارد. فيلم تراژدي است و نيست. كمدي است و نيست. به بياني اصلاً خود ِ زندگي ست. كارگردان و عوامل آن نيز، همه، چنان كار خود را به زيبايي به انجام رسانده‌اند كه گويي هم ذات شخصيت‌ها و فضاي داستان بوده‌اند. بنابراين، كسب موفقيت‌هاي پيشين اين فيلم خيلي دور از انتظار نبود. موفقيت‌هاي پسين آن نيز دور از انتظار نيست. لازم به ذكر است وقتي آقا رضا به ژاپن فراخوانده شد انتظار و اميد جايزه بزرگ را براي او داشتم. اما در انتظار و اميد، كورسويي از نااميدي هم هست، پس بسيار هم برايش نگران بودم. و وقتي زنگ زد و خبر موفقيتش را داد بسيار شادمان شدم. اين شادماني از نوع شادماني كودكان در پايان داستان و فيلم كودكان ابري بود: شادماني شفقت.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment