تادانه

یک نوشته و یک پسانوشت
حسن محمودی: دوست نویسنده‌ای دارم كه هرسه مجموعه داستانش سخت‌خوان است. داستان‌ها هركدام می‌طلبد كه بیشتر از حجم خودشان پی‌نوشت داشته باشند كه فلان لغت و عبارت یعنی چه. بزرگ‌ترین ایراد منتقدان داستان‌های او هم از همین دشوار‌خوانی نشات می‌گیرد. جدال دوست نویسنده‌ام با منتقدانش هم از همین‌جا نشات می‌گرفت تا اینكه زد و نویسنده روستایی‌نویس، ناشر آثار نویسندگانی مثل نسرین ثامنی شد و كتابی منتشر كرد در گفت‌وگو با نویسندگانی همچون ری‌اعتمادی، فهیمه رحیمی و چند تایی دیگر از همین قماش. ستایش از نویسندگان بازاری مهم‌ترین شاخصه این كتاب است. كار از اینها هم فراتر رفت و دوست نویسنده‌ام یك‌تنه شده وكیل و وصی نویسندگانی كه كتاب‌هایشان را جماعت روشنفكر نمی‌خرند و نمی‌خوانند. در ‌بندی از بندهای ستون هزارتوی هفته پیش، همزمان با رونمایی چاپ چهلم كتاب «دالان بهشت» اشاره‌ای به این نكته كردم كه بارها و بارها خیز برداشته‌ام كه این كتاب را بخوانم و نشده. همین یكی دو سطر ساده، گزكی به دست دوست ناشرم داد تا یادداشتی بنده و امثال بنده را به جرم نخواندن «دالان بهشت» متهم كنند كه ایراد از ماست كه نتوانسته‌ایم دالان بهشت را بخوانیم. فروش ۲۰۰ هزار نسخه از دالان بهشت را هم دلیل اصلی ایرادمان دانسته است. به دوست نویسنده و ناشرم می‌خواهم بگویم كه من همچنان مخاطب ادبیات خلاقه با تیراژ هزار و چند نسخه‌ای‌اش می‌مانم و هیچ دریغی نخواهم خورد كه كتاب‌هایی از جنس «دالان بهشت» را نخوانده‌ام. همان‌طور كه همچنان دوست دارم تماشاگر فیلم كم‌مخاطبی چون «مرهم» باشم و هیچ ابایی ندارم كه نتوانم «اخراجی‌ها» را ببینم.

پساتادانه نوشت: هفته قبل تا این یادداشت در روزنامه روزگار منتشر شد، دوست وبلاگ نویسی که پیگیر همه شده این روزها، اس ام اس زد که «بدجوری حسن رو زدی؟» برایش نوشتم «حسن؟ کدام حسن؟» جواب دادند «حسن محمودی». گفتم «حالا چرا فکر کردی جواب به حسن محمودی است؟» دیگر جواب نداد. اما حالا می بینم «حسن محمودی» را هم باورانده اند که آن یادداشت جواب به او بوده که اینطور نوشته؛ اللهم اغفر ذنوبنا!
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment