تادانه

نگاهی به داستان های «میثم نبی»
میثم نبی را خیلی وقت نیست می شناسم؛ نهایت شش ماه. پیش از آن نامی ازش نشنیده بودم. اولین بار در اختتامیه دوازدهمین دوره جایزه کتاب فصل دیدم. آمد نزدیک و سلام. بعد آمد دفتر نشر آموت. محجوب و مهربان. نقدش بر «عروس بید» که منتشر شد، اول از همه «ایرنا محی الدین» که از شاگردان کلاس های نقد «رضا براهنی» بوده، گفت «مدت ها بود نقدی اینطور دقیق نخوانده بودم.»
شنیده بودم مجموعه داستانی در نشر افکار آماده انتشار دارد اما داستانی از او نخوانده بودم.
آمد و پیشنهاد داد نشست های نقد آموت را به او بسپارم که اعتماد کردم و آمد جلو.
وقتی مجموعه داستان «دنیا در آغوش من است» منتشر شد، کتاب را هدیه گرفتم. درگیری های آخر سالی از یک طرف مجالی نمی گذاشت برای سر در کتاب بردن و از سوی دیگر هم همیشه هراس داشته و دارم کتاب دوستان خوبم را همان روزهای اول بخوانم؛ انگار یک هاله ای دارند که می ترسم از از این هاله و هراس دارم چیزی ورای داستان و کلمه درگیرم کند.
گذشت و گذشت تا همین دو سه روز پیش که کمی کارم سبک شد و درخت های توی حیاط دفتر نشر آموت سبزه لایی زدند و توانستم بنشینم روی مبل بالکن.
نشان به آن نشان که «فیلیپ خدابنده» چند بار صدایم کرد از توی حیاط تا صدایش را شنیدم: «چی داری می خوانی که نیستی این طرفا؟»
کتاب را نشانش دادم.
گفت «چه ویژگی ای داره که جذبت کرده؟»
گفتم «زبانش خیلی پاکیزه است. آنقدر فشرده است داستان هایش که نمی توانی رهایشان کنی.»
- دیگه؟
- خیلی شهری است و نویسنده خودش را نوشته گویی. نخواسته در جهانی ورود کند که نمی شناسد. برای همین داستان ها بشدت «میثم نبی» هستند.
- چه جالب!
- و جالب تر اینکه وقتی داشتم کتاب را می خواندم برایش اس ام اس دادم: «زبان و فضاسازی داستان هایت چقدر جان می دهند برای نوشتن رمان. دست مریزاد.»

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment