تادانه

عزيز و نگار | کتاب و فیلم
عزيز و نگارزماني هم كه كتاب شد قرار نبود كتاب بشود، بعد هم كه فيلم شد قرار نبود فيلم بشود و همان طور كه كتابش مورد توجه قرار گرفت و تجديد چاپ و شب برايش برگزار شد، فيلمش هم، دست به دست گشت و بعد هم جايزه برد و ... خوشحالم اين شانس را داشتم در كنار عزيز و نگار ديده بشوم. اگرچه شايد زماني كه نه سال قبل شروع كردم به كنار زدن خاك ها از روي سينه مردم و نسخه 1330 اين قصه الموتي - طالقاني و زنده نه، بيدارشان نمي كردم، نه نوشته اي پيدا مي كردم درباره اش و نه حرفي بود از اين قصه البرزنشين ها و حالا خوشحالم هل شان دادم به اين كه ديده بشوند؛ عزيز و نگار را مي گويم و من اين وسط اصلا كار خاصي انجام ندادم چه در زمان كتاب و چه در زمان فيلم شدن.
فقط به نداي جانم گوش دادم. همين.
هيچ وقت يادم نمي آيد اگر وقتي افشين نادري پرسيد تو كه الموتي هستي چنين قصه اي مي شناسي و من دنبالش نمي رفتم كه بشناسمش، شايد كتاب نمي شد.
و اگر زماني كه علي دهباشي گفت دوربين رو بردار و برو طالقان و الموت و از گردنه ها فيلم بگير براي شب عزيز و نگار، من دست نمي بردم به آرشيو فيلم هايي كه با دوربين "هندي كم" از مردم گرفته ام و از ميان بيش از 30 ساعت فيلم، اين فيلم تدوين نمي شد، شايد هيچ وقت اين فيلم هم نبود. خوشحالم كه خسته نشدم و دنبالش را گرفتم و اگر فيلم به وسيله "حامد كلجه اي" فيلمساز قزويني، يك شبه در شركت فيلمسازي خيال قزوين تدوين نمي شد، شايد هيچ وقت چنين فيلمي هم نبود.
پس خوشحالم كه دست عزيز و نگار را دادم به دست هم و راهي شان كردم، من فقط از ميلك كوچك خراب شده ي امروز خالي، بيرون شان آوردم؛ همين و بس.
***

Labels: , , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com