تادانه

سفرنوشت نوروزي تادانه
تا آخرين دقايق تحويل سال هم از دست بازسازي بنده‌منزل خلاص نشديم. فردايش رفتيم قزوين براي ديدار تازه با پدر و مادر و برادران و خواهرم. تا سوم هم مانديم. همه‌اش ميهماني بود و ديد و بازديد. بعد برگشتيم تهران. ادامه جابجايي اسباب و اثاثيه بود و تك زنگ‌هايي به برخي دوستان.
برادرم ناصر و زن و بچه اش از قزوين به ديدن‌مان آمدند و محسن فرجي و مهرافروز خانم و غزل بانو و بامداد. عكس‌هايي از محسن گرفته‌ام كه شايد زماني به همراه ديدارنوشتي با او اينجا منتشر كنم.
الان هم تازه از آذربايجان بازآمده‌ام. ايرنا، همسرم اصالتا بنابي است و اين باعث مي شود سالي دوبار در آغاز و ميان سال به اين شهر گرم برويم؛ لااقل تاكنون هفت سال است كه چنين كرده‌ام.
سفر امسال ما به بناب از صبح روز نهم شروع شد و بعدازظهر سيزدهم پايان پذيرفت. در اين ميانه، به مهاباد و تبريز و كندوان و روستاي حيله‌ور هم رفتيم. شايد از مهاباد و تبريز و بناب عكس نگذارم در تادانه، اما بي هيچ ترديدي مي‌دانم دلم نمي‌آيد عكس‌هاي "كندوان" و روستاي مدفون در دل خاك "حيله‌ور" ‌را براي‌تان منتشر نكنم.
پس تا بعد.
راستي در اين سفر عمدي داشتم كه فارسي حرف نزنم و براي اولين بار، بيشترين كلمات آذري را به كار گرفتم تا بي‌زبان نمانم.

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment