تادانه

امروز هنگام وبگردي دو سه موضوع جالب ديدم كه بد نيست شما هم بدانيد
اول: اين كه در وبلاگ ايهاث ( به عربي ) ديدم مطلبي نوشته به اسم جشن طلاق. تعجب كردم. متن نوشته اش را برايتان ترجمه مي كنم كه جالب تر باشد
دوست من دو ماه قبل بعد از 15 سال ازدواج از شوهرش جدا شده. ما تصميم گرفتيم همان طور كه مردم براي ازدواج جشن مي گيرند ما هم براي طلاق اين دوست من و آزادي جديدش جشن بگيريم. اين هم عكس. ازدواج كرده هاي در راست عكس هستند و طلاق گرفته ها در وسط. نويسنده وبلاگ هم در وسط ايستاده
اين طور كه فهميدم ايهاث در ونكور زندگي مي كند چون اين شهر را بهترين شهر دنيا مي داند براي زندگي كردن. مطلب جالب ديگري هم در همين وبلاگ خواندم و برايم جالب بود. زن ها خيلي قابل مطالعه هستند و من براي همه شان - چه آن ها كه دوست شان دارم و چه آن كه دوست شان ندارم - احترام قائل هستم و به نظر من از ما مردها خيلي بهتر هستند. ايهاث در وبلاگش يادداشتي دارد درباره هفت كاري كه قرار است در آينده انجام بدهد‘ هفت كاري كه مي تواند انجام بدهد‘ هفت كاري كه قادر نيست انجام بدهد و ... يكي از قرارهاي آينده اش هم نوشتن رمان است. ايهاث به نظر كوهنورد خوبي هم مي آيد. قلم خوبي هم دارد مثل خيلي از بانوان وبلاگ نويس ما كه به گمان من در وبلاگ نويسي يدي قوي تر از هم جنسان من دارند. عكسي هم گرفته از دخترش كه دارد از كتابخانه باباش در دفتر دانشگاه بالا مي رود. يادداشتي هم دارد درباره چه گوارا و مي نويسد پيراهني دارد كه عكس چه گوارا رويش هست و هر وقت بخواهد نشان بدهد كه مثلا انقلابي است اين پيرهن را تنش مي كند
***
مطلب بعدي هم درباره هزار و يك شب هست
در الجزيره خواندم كه امسال سريالي در مصر پخش مي شود كه باز برگرفته از داستان هاي هزار و يك شب هست. اما اين دفعه داستان ها از زبان شهرزاد گفته نمي شود تا شهريار او را نكشد. اين بار شهريار در جامعه اي زن سالار – مثال آنچه ما گرفتارش هستيم – شروع كرده به قصه گويي تا شهرزاد او را نكشد. خيلي ها به اين سريال كه روزهاي ماه رمضان در مصر پخش مي شود ايراد گرفته اند ولي با اين حال شهريار دارد كار خودش را انجام مي دهد. اين هم خبرش در الجزيره
***
مطلب آخري هم درباره كانديدا شدن زن نوشت و هنوز است در مسابقه بين المللي وبلاگ هاي ژورناليستي كه جاي بسيار خوشوقتي دارد. شما هم برويد و به اين دوستان راي بدهيد. اينجا را كليك كنيد
***
ديگر اين كه من نمي دانستم سميح القاسم‘ شاعر معروف فلسطيني تصادف كرده و بعد از نه ساعت بيهوشي دوباره برگشته به دنيا. خب لابد عمرش با ما بوده . حرف هايي زده درباره مرگ كه شنيدن يا خواندنش خالي از لطف نيست. اينجا را ببينيد
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment