تادانه

گفتگو با نويسنده رمان "زندگي اسرارآميز"
ادبیات,خشونت,آمریکا 
جام جم آنلاين: لی‌لی وقتی چهارساله بوده مادرش می‌میرد. او با پدرش و زنی سیاهپوست زندگی می‌کند. پدر لی‌لی مردی سختگیر و بداخلاق است. لی لی در وسایل مادرش عکسی از حضرت مریم در قابی کوچک پیدا می کند که رنگ پوستش تیره است و پشت عکس نوشته: تی برون، اس. سی. زن سیاهپوست طی اتفاقی به زندان می افتد و لی لی برای نجات او به شهر می رود و از آنجا که فکر می کند پدرش دروغ می گوید و مادرش زنده است، تصمیم می گیرد مادرش را پیدا کند و از دست پدرش فرار می کند. با کمک گرفتن از عکس حضرت مریم، به منطقه ای می رود که مادرش در آنجا زندگی می کرد. در آنجا زن سیاهپوست دیگری را پیدا می کند که در کودکی مادرش از او مراقبت می کرد...
این خلاصه ای از داستان رمان «زندگی اسرارآمیز» است، اولین و مشهورترین کتاب سومانک کید که سال 2002 انتشارات وایکینگ آن را منتشر کرد و به یک پدیده در ادبیات آمریکا تبدیل شد. این رمان که دو سال و نیم در فهرست پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز قرار داشت، به 36 زبان ترجمه و برنده جایزه کتاب سال 2004 شد. بیش از شش میلیون نسخه از آن در آمریکا و هشت میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رسید. متن این رمان در برخی مدارس، دبیرستان ها و دانشکده های آمریکایی در قالب درس ادبیات تدریس می شود. رمان زندگی اسرارآمیز با ترجمه عباس زارعی در 382 صفحه و به قیمت 17500 تومان از سوی نشر آموت برای نخستین بار در ایران و در نمایشگاه کتاب تهران منتشرشد که در ادامه خلاصه ای از دیدگاه های نویسنده آن را در قالب یک گفت و گو می خوانید.
زندگي اسرارآميز 
داستان زندگی اسرارآمیز سال 1964 در جنوب کالیفرنیا اتفاق می افتد. آیا خودتان وقایع جنوب را در دهه 60 تجربه کرده اید؟
سال 1964، من یک نوجوان شانزده ساله بودم و در شهر کوچکی در جنوب جورجیا زندگی می کردم. خانواده من بیش از دویست سال پیش در آن شهر ساکن بوده اند. چیزی که از جنوب اوایل دهه 60 به خاطر دارم، دنیایی از تناقض هاست. از یک سو شاهد تبعیض نژادی و بدترین بی عدالتی ها بودم و از یک سو خاطرات شیرینی از دوران کودکی و نوجوانی خود را در آن شهر کوچک به یاد می آورم. تنش ها و خشونت های نژادی مربوط به سال 1964 را به روشنی به خاطر دارم. بعد از تابستان آن سال، من دیگر آن آدم قبلی نبوده و قادر به هضم اتفاقاتی که می دیدم، نبودم. اصلا نمی توان این بی عدالتی ها و خشونت ها را دید و ننوشت و من می دانستم روزی در این باره خواهم نوشت. بنابراین وقتی نوشتن زندگی اسرارآمیز را شروع کردم، تابستان سال 1964 را به عنوان زمان روایت داستان انتخاب کردم.
کدام بخش های زندگی اسرارآمیز برگرفته از تجربیات زندگی خودتان بوده است؟
بیشتر وقایع و شخصیت های این رمان زاییده تخیلات من بوده اند؛ اما به هر حال زندگی و تجربیات یک نویسنده به ناچار روی نوشته اش تأثیر می گذارد و راه خود را به داستان باز می کند. مثلا من هم مثل لی لی دوست داشتم در کلاس های آداب معاشرت شرکت کنم، چون آن روزها شرکت در این کلاس ها خیلی متداول شده بود. من و لی لی هر دو آرزو داشتیم که نویسنده شویم، یا هر دو برای مصون ماندن از بمباران پناهگاه می ساختیم اما به هر حال تفاوت های شخصیتی ما بیش از شباهت هایمان است.
در آن زمان، ما در یک خانه بزرگ زندگی می کردیم که در شکاف دیوار اتاق خواب مهمان، زنبورهای عسل لانه داشتند. هنوز یادم هست که مادرم تراوش های عسل را از روی دیوار پاک می کرد، همین طور صدای خارق العاده پرواز زنبورها را خوب به خاطر دارم. ایده اولیه این رمان وقتی به ذهنم رسید که شوهرم اولین بار به خانه پدری ام آمده بود. او در اتاق مهمان خوابیده بود، موقع بیدار شدن زنبورها را دیده بود که به طور حیرت انگیزی در فضای اتاق پرواز می کردند. بعد از این که ماجرا را به من گفت، دختری را تصور کردم که زنبورها از شکاف های اتاق خوابش بیرون می آیند. این تصویر از ذهنم خارج نمی شد. از خودم پرسیدم: این دختر کیست؟ چه آرزویی دارد؟ سرانجام آن دختر بی نام و نشان به لی لی ملیسا اونز تبدیل شد که در پی یافتن مادرش بود.
آیا شخصیت های داستان را از روی آدم هایی که می شناختید الگو برداری کرده اید؟
شخصیت ها تخیلی هستند؛ اما به عنوان مثال بعضی از حرف های پرستار خودم از دهان روزالین شنیده می شوند یا مثلا ممکن است شخصیت نوجوانی من شباهت هایی با لی لی داشته باشد؛ اما لی لی شخصیت منحصر به فرد خودش را دارد؛ همین طور بقیه شخصیت های داستان از جمله تی. ری، دبورا، زک، نیل و... درباره خواهران تقویم و دختران مریم، باید بگویم خاطرات مبهمی از زنان آفریقایی ـ آمریکایی رنگین پوست اهل جنوب در ذهن داشتم. وقتی بچه بودم، دوست داشتم به داستان های آنها گوش کنم؛ اما موقع نوشتن این رمان شخصیت هیچ یک از آنها مد نظرم نبوده است. شخصیت «آگوست» از تصویری که در درون خودم داشتم، خلق شد. تصویری از یک زن خردمند، قدرتمند و مهربان. دنبال زنی بودم که اگر در شرایط پیچیده لی لی قرار می گرفتم، بتواند مشکلاتم را حل کند.
کتاب هایی که قبل از زندگی اسرارآمیز نوشته بودید، ماهیت غیرداستانی داشتند. چه شد که به ادبیات داستانی و نوشتن رمان روی آوردید؟
وقتی در سی سالگی نوشتن را شروع کردم، آرزویم نوشتن رمان بود؛ اما از همان آغاز از این هدف بازماندم. به مدت یک دهه به نوشتن خاطرات و شرح حال خودم پرداختم. اما اشتیاق به نوشتن رمان مرا رها نمی کرد. بنابراین نوشتن داستان های کوتاه را شروع کردم و زمینه برای نوشتن رمان زندگی اسرارآمیز فراهم شد.
فرآیند نوشتن این رمان چگونه بود و چقدر به طول انجامید؟
نوشتن این رمان به صورت یک داستان کوتاه از سال 1993 آغاز شد. می خواستم آن را به یک رمان تبدیل کنم؛ اما حس می کردم هنوز از آمادگی لازم برخوردار نیستم. چند سال بعد به کلوپ هنرهای ملی دعوت شدم تا داستان هایم را در آنجا بخوانم. اشتیاق نوشتن رمان دوباره در من شعله ور شد؛ هر چند احساس می کردم هنوز آمادگی اش را ندارم؛ اما با خود فکر کردم ممکن است تا آخر عمر هم احساس آمادگی کامل نکنم. بنابراین نوشتن رمان زندگی اسرارآمیز را شروع کردم که بیش از سه سال به طول انجامید.
آیا قبل از نوشتن رمان زندگی اسرارآمیز چیزی درباره زنبور عسل و زنبورداری می دانستید؟ چگونه این همه اطلاعات در این زمینه به دست آوردید؟
می دانستم که زنبورها ممکن است در شکاف دیوار اتاق خواب آدم زندگی کنند. غیر از این چیز زیادی نمی دانستم. شروع به خواندن کتاب های بسیاری درباره زنبورداری کردم. زنبور عسل موجودی است که جنبه هایی عرفانی دارد؛ جادویی که انسان را در برمی گیرد. آموزه ها و افسانه های مربوط به زنبور عسل را مطالعه کردم و فهمیدم که زنبورعسل نماد روح، مرگ و تولد دوباره است. متوجه شدم زنبورداری کاری بسیار حساس و در عین حال جسورانه است. خیلی چیزها را درباره زنبور عسل در آنجا یاد گرفتم و در تمام این مدت حتی یک بار هم نیش نخوردم! اولین بار که آگوست لی لی را کنار کندوها برد، به او گفت: «نترس، هیچ زنبوری نمی خواهد تو را نیش بزند، چون جانش برایش عزیز است. اما احمق هم نباش و شلوار و لباس آستین بلند بپوش.»
منبع: bookbrowse. com

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment