تادانه

به اميد ديدار آقاي منصور كوشان
http://www.naakojaa.com/sites/default/files/imagecache/author/picture-006-715695.jpg 
درست 20 پيش
درست 20 سال پيش وقتي زنگ در خانه مسكن مطبوعات را زدم، خانم مهرافروز فراكيش در را باز كرد و بعد من شهرستاني خجالتي نشستم تا به ايشان بگويد كه آمده‌ام؛ چند ساعت قبلش زنگ زده بودم.
بعد مهرباني‌اش بود چه در همراهي براي پيدا كردن نويسنده‌ها (يادم هست خودش تلفن را برداشت و به شهريار مندني‌پور زنگ زد كه فلاني دارد مي‌آيد شيراز) و چه وقتي زنگ زده بود به خوابگاه كوي دانشگاه و پيام گذاشته بود و وقتي زنگ زدم گفت: تو و ساير محمدي و چند نفر ديگر را پيشنهاد دادم به شمس‌الواعظين براي روزنامه جامعه و ...
بعد هم دانشگاه تمام شده بود كه زنگ زد "آدينه" افتاده دستش و برويم كمك‌حالش؛ براي گفتگو و معرفي‌كتاب.
صريح‌ترين نويسنده شد در كتاب "نسل سوم داستان‌نويسي امروز"؛ چون رودربايستي با هيچ نويسنده‌اي نداشت.
بعد هم رفت استوانگر. تلفني و تماسي و ... اين اواخر هم احوالپرسي‌اي.
اين روزها كه نمايشگاه كتاب زاهدان بودم، رفت. به همين سادگي. فقط صدايش مانده پشت گوشم كه اعتمادبه‌نفس مي‌داد و جسارتش و ... به اميد ديدار آقاي منصور كوشان
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com