تادانه

خواب
دیشب دیدم در یک باغ بزرگ در «میلَک» همه جمع هستند: احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، مهدی اخوان ثالث، احمد محمود، سهراب سپهری، جلال آل احمد، نیما یوشیج، صادق چوبک، فروغ فرخزاد، صادق هدایت و ...
آنقدر جمع شان جمع بود که آدم نمی توانست چهره خیلی ها را ببیند. ناراحت بودند چرا امسال برف نباریده. می گفتند اگر برف نبارد، دیگر کسی، کلمه ای نمی نویسد.
همین وقت بود که یکی شان گفت: برزخ، برزخ که می گفتند همین بود؟ کاش می شد اینجا هم بنویسیم.
یک دفعه هوشنگ گلشیری برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت: «تو که نَمُردی، اینجا چکار می کنی؟»
از خواب پریدم ...
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment