خرید تلفنی کتاب
66496923
66499105
09360355401
ارسال رایگان/ سراسر ایران
توضیحات بیشتر در اینجا
هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نويسنده اين وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نميگذارد
مجله ادبی قابیل (آمدن: اردیبهشت 1383 - رفتن: اردیبهشت 1385)
یادم نمی رود به نویسنده معروفی زنگ زدم؛ چند بار. خواهش کردم داستان یا یادداشتی بدهد به قابیل. هر بار سر کارم گذاشت. آن روزها اغلب جماعت چون نه ایمیلی داشتند و نه کامپیوتری به این رواج ِ امروز، دست نویس می دادند که شبانه روز نشسته بودم به تایپ آثارشان و انتشار آن ها در قابیل.
بعد همان نویسنده معروف بالاخره کاری به قابیل نداد و رفت کانادا؛ خبرش را دست و پا شکسته شنیدم. حتی خواندم جایی که نوشته بودند رفته بورس سه ماهه اش را بگذراند. بعد وقتی برگشت، همان هفته اول تلفن ام زنگ خورد که «علیخانی» بیا، کارت دارم.
رفتم خانه اش. دو تا داستان و سه مقاله و یک یادداشت و گفتگویی که در کانادا باهاش انجام داده بودند، آماده گذاشته بود. داد که در «قابیل» منتشر کنم.
با تعجب برگشتم خانه. دلم طاقت نیاورد. زنگ زدم که «استاد! قضیه چیه؟ شما که قابیل را به رسمیت نمی شناختید؟» خندید و گفت «در کانادا تو را بیشتر از ما می شناسند. قابیل را خیلی دوست دارند. حتی بچه های شهروند کانادا هر هفته داستان های قابیل را بازنشر می کنند با ذکر منبع.» گفتم «خبر دارم.» گفت «خسته نباشی.»
بگذریم که قابیل چند ماه بعدش دیگر شد در حد سنگ یادگاری برای کسانی که بخواهند یادداشتی بر آن بنویسند. اما وقتی قابیل ایستاد؛ حداقل 60 داستان و 40 شعر و بیش از 20 مقاله منتشر نشده داشت که از دوستان نویسنده و شاعر و منتقد به دستش رسیده بود.
نمی دانم چرا این ها را نوشتم. شاید چون قابیل فقط 2 سال کار کرد اما با این که از سال 1385 ایستاده، همچنان ایمیلش هر هفته پر می شود از داستان و شعر و مقاله و کسی انگار باورش نمی شود قابیل را برادرانش کشتند؛ همان ها که بعدها برایش مرثیه های زیادی سرودند و ...
بگذریم. همین.
* تیتر برگرفته است از شعر «اهل کاشانم» سهراب سپهری