تادانه

«سلام من دهباشی هستم»
دیروز جواد آتشباری زنگ زد که «فیلمم امروز ساعت سه بعدازظهر در تالار بتهوون خانه هنرمندان در جشن تصویر سال پخش می شود».
فیلم را دیده بودم قبلا؛ سی دی اش را داده بود. اسم جالبی هم دارد «سلام من دهباشی هستم». فیلمی است از جواد آتشباری که «حمیدرضا فرامرزی» فیلمبرداری اش کرده و انتخاب موسیقی اش با «نگار تقی زاده» بوده.
فیلم «سلام من دهباشی هستم» به چند دلیل از اهمیت برخوردار است. اول اینکه فیلمی است مستقل از «جواد آتشباری» که پیش از این فیلم به خوبی با عکس ها و طرح جلدها و کاریکاتورهایش خوش درخشیده بود. بعد هم با وجود آنکه طی سه چهار سال گذشته چند فیلم مثل «بخارای من» ساخته لاله برزگر درباره «علی دهباشی» و مجله «بخارا» ساخته شده، فیلم آتشباری خاص تر است. چرا؟ الان می نویسم.

جواد آتشباری

فیلم از صحنه رفتن دهباشی به دفتر مجله بخارا در کوچه ای در نزدیکی میدان فردوسی در صبحی زود آغاز می شود و بعد بیننده با دهباشی وارد مجله می شود و آن وقت کسان معروفی چون «آیدین آغداشلو»، «نصرت کریمی» ، «محمود دولت آبادی»، «رضا سیدحسینی» ، «ابراهیم یونسی» ، «سیمین بهبهانی» ، «مریم زندی» ، «گلرخسار شاعره تاجیک» و ... درباره دهباشی حرف می زنند و همزمان علی دهباشی در دفترش دیده می شود که هم مدیر آنجاست و هم دبیر و هم منشی و هم مسوول آگهی ها و هم ناظر چاپ و ...
برای کسانی مثل من که سه سال قبل برای اولین بار به مجله «بخارا» رفتم و آنجا را چون موزه ادبیات و فرهنگ و هنر ایران یافتم، فیلم «سلام من دهباشی هستم» عجیب خاص و شخصی می شود و این شخصی شدن، شخصی شدن شخص من نیست که بخارا، شخصی من و تو نیست و شخصی ادبیات و فرهنگ و هنر بود.
چرا بود؟

جواد آتشباری

دفتر مجله بخارا، فروردین سالی که گذشت تعطیل شد. کاش هیچ وقت تعطیل نمی شد اما این موقعیت تعطیل شدن و بسته بندی مجله ها و آن همه عکس و تابلو و ... و بعد تخلیه همه آنچه بود، در فیلم جواد آتشباری به خوبی نشسته، تا جایی که در صحنه پایانی فیلم نتوانستم چشمم را باز نگه دارم و علی دهباشی را که در سالن خالی بخارا، اسپری به دست، نفس تازه می داد به خود، ببینم. این نفس تازه را باید با چه زاویه دیدی دید؟ جایی که جا برای نشستن حتی یک مجله و یک عکس و یک کتاب تازه را نداشت و اکنون خالی از هیچ است؟
جواد آتشباری در صحنه هایی از فیلم چنان شکارچی لحظه هاست که باید نشست و بار دیگر و بار دیگر فیلمش را دید. صحنه هایی مثل گربه های علی دهباشی. صحنه هایی مثل جغدهای علی دهباشی. صحنه هایی مثل ...

بعد از دیدن فیلم در سالن بتهوون خانه هنرمندان در جشنواره جشن تصویر سال، با جواد آتشباری و نگار تقی زاده و حمیدرضا فرامرزی به طبقه اول آمدیم و دیدیم که یکی از کاریکاتورهای جواد هم روی دیوار جشنواره نشسته است. گپ زدیم و گپ زدیم تا رسیدیم به دفتر نشر آموت. چایی بود و غروب و دلخوشی هایی اکنونی.
جواد آتشباری از هدیه های آسمانی شب های بخارا بوده برایم و بعد از آن مدام با هم قدم زده ایم. در یک سال گذشته به طور مشخص هر هفته با هم دیداری داشتیم و حاصل بخشی از این دیدارها، طرح جلدهای نشر آموت بوده است.

کتابکتابکتاب
کتابکتابکتاب
کتابکتابکتاب

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment