تادانه

عبدالرحمان عمادی، پژوهشگر دیلمی
اولین بار نامش را بهمن 85 در شب عزیز و نگار شنیدم از زبان «مه‌جبین مهاجر» وقتی داشت درباره اولین نسخه های این قصه طالقانی – الموتی (دیلمی) حرف می زد.
بعد نامش را مرداد 86 وقتی که برای دیدن مراسم «نوروزبل» به بلندی‌های املش رفته بودم، از زبان «م. پ. جکتاجی» شنیدم که او از اولین کسانی بوده که درباره این مراسم سال ها قبل مقاله نوشته.
بعد شماره‌اش را از آقای جکتاجی گرفتم و زنگ زدم؛ درست 15 مرداد 87. بین زنگ‌زدن تا دیدن آقای عمادی هم ساعتی طول نکشید و دوربین به دست، روبرویش نشستم به شنیدن روایتش از نوروزبل؛ که بخش عمده‌ای از حرف‌هایش در فیلم "نوروزبل" ثبت شده.
بعد فهمیدم اشکوری است و وقتی هنوز کودک بوده، پیاده از راه ِ رودبارالموت به قزوین می‌رفته و در قزوین درس خوانده.
آن وقت فهمیدم بسیاری از آنچه درباره الموت و دیلمستان بزرگ نمی‌دانم، او می داند.
آن وقت یک سال است که هر چند روز یک‌بار، دو زانو روبرویش می‌نشینم و او می‌گوید و من می‌آموزم.
عکسی که در اینجا می‌بینید، 5 اردیبهشت 88 در الموت از عبدالرحمان عمادی گرفته‌ام.

امروز 15 مرداد 88 است و یک‌سال از شاگردی‌ام در خانه عمادی می‌گذرد و نمی‌دانم چرا تا به حال درباره‌اش چیزی ننوشتم؛ شاید ترسیدم که آنقدر بزرگ است و در وصفش نتوانم آوردن.

به زودی بیشتر و بیشتر درباره‌اش خواهم نوشت. فعلا نگاهی به فهرست برخی از مقالاتش بیندازید که این سایت منتشر کرده است.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment