تادانه

حال ما بهتر كن

گل بنفشه

بي‌آنكه بدانم چه‌كار مي‌كنم، قبل از اين كه سال 1385 برود و توپ دركنند كه سال يك‌هزار و سيصد و هشتاد و شش شمسي آمده، عكس‌هايي از كاخ موزه چهلستون (كلاه‌ فرنگي) قزوين گذاشتم در تادانه.

بعد هم كه نوروز 86 شد و اولين سفرنوشت و آن وقت عكس‌هايي از روستاهاي كندوان و حيله‌ور اسكوي تبريز.
بعد يازده سفر شد رفتن‌هاي مدامم.
عكس‌ها هم هستند و نيستند؛ شايد يك روزي همه دوباره هست شدند.

سال 86، سال سفر بود: قزوين، بناب، تبريز، مهاباد، بيرجند، محمودآباد، آمل، بره‌سر ِ رودبارزيتون، رشت، ماسوله، لنگرود، لاهيجان، بلندي‌هاي املش، رودبارالموت، ميلك، كرمان، ماهان، دماوند، مشهد، همدان، تويسركان، يزد، اردكان، ميبد، سلطانيه، قيدار، زنجان، شاهرود، بسطام و خرقان.

اميدوارم در سال 87 بتوانم به كردستان بروم و تركمن صحرا و خوزستان و فارس و ايلام و لرستان و ...

سال 86 سال كتاب بود؛ تولد"به دنبال حسن صباح" در شهريور و "اژدهاكشان" در مهر و "صائب تبريزي" در آبان و تولدِ دوباره ِ "قدم‌بخير مادربزرگ من بود" و "ابن‌بطوطه".

سال 86 سال گريه‌هاي فراوان بود از دردهاي ناگفته و سال رسيدنم به فرهنگ مردم.

سال 86 سالي بود كه ساينا، دخترم اولين دندانش افتاد و آماده شديم براي اين كه سال بعد همراهي‌اش كنيم تا دبستان. سال 86 سالي بود كه ايرنا با بازسازي خانه، به آرامش رسيد و مجموعه ترجمه‌هايش را به ناشر سپرد.

سال 86 سال انگشتر عقيق بود برايم كه به نام حضرتقلي، ضرب خورده.

سال 86 سال تجربه‌هاي مختلف بود و باور كردني نيست برايم كه در اين سال به اندازه چند سال زندگي كردم. قلبم درد مي گيرد گاهي از به يادآوردنش و مي‌ترسم از اين هم پر بودنش.

سال 87 دارد مي‌رسد. دلم تنگ شده براي رفتن در كنجي و آرام منتظر ماندن لحظه‌اي كه ستاره‌اي مي‌آيد و بايد چشم بست و گوش تيز كرد به توپيدنش و آن وقت از دلت بگذرد هرآن‌چه خواهي كه رخ نمايد.

يا مقلب القلوب و الابصار، حوّل حالنا الي احسن الحال

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment